شناسهٔ خبر: 15777 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

بررسی انتقادی مبانی نظری و معرفتی دیدگاه‌های همایون کاتوزیان؛

ویژگی‌های تاریخی جامعه ایرانی

همایون کاتوزیان کاتوزیان با اینکه مدعی است نظریه خود را بر مبنای بررسی و شناخت واقعیات تاریخ و جامعه ایرانی به دست آورده و به این واسطه بر واقعی و عینی‌بودن آن به لحاظ تاریخی و کارآمدبودن آن از منظر تحلیلی و جامعه‌‌شناختی تاکید دارد، اما مبانی تحلیلی و معرفتی افکار وی نشان از تاثیرپذیری گسترده‌اش از بنیان‌های فکری و نظری مدرنیته و گفتمان شرق‌شناسی نشات‌گرفته از آن دارد.

 

فرهنگ امروز/ ناصر صدقی، محمد بهرامی: پژوهش حاضر معطوف به بررسی انتقادی مبانی نظری و معرفتی دیدگاه‌های همایون کاتوزیان درباره تاریخ و جامعه ایران است. رویکرد حاکم بر نظریات کاتوزیان متعلق به فضای مدرنیته اروپاست؛ فضایی که منجر به پدیدآمدن گفتمان شرق‌شناسی و اروپامحوری سلبی حاکمی بر آن شده است. کاتوزیان تحت‌تاثیر گفتمان مدرنیته و اصول حاکم بر ادبیات شرق‌شناسی، در برابر صفات جامعه (مترقی) غرب و خصوصا اروپا، جامعه ایران را به لحاظ تاریخی، جامعه‌ای «راکد، غیرعقلانی و عقب‌مانده» که همواره گرفتار «حکوت استبدادی» یا «حکومت خودکامه ایرانی» بوده، نشان داده است. وی با برجسته کردن استبداد و بی‌قانونی در تاریخ ایران، غالب امور مربوط به جامعه و فرهنگ ایران در عرصه تاریخی را به عرصه سیاست و دولت تقلیل داده و سعی در تبیین عقب‌ماندگی جامعه ایران از منظر دولت‌محوری از نوع خودکامه و استبدادی دارد. وی به تبعیت از رویکرد تحلیلی و معرفتی حاکم در نظریه شیوه تولید آسیایی مارکس و استبداد شرقی مفروض برای چنین ساختاری و تحت‌تاثیر نظام معرفتی متعلق به مدرنیته، قایل به اصالت تردیدناپذیر تجربیات و جریان تاریخی جامعه اروپایی بوده و وقتی ساختارهایی چون نظام طبقاتی، فئودالیسم، سرمایه‌داری و بورژوازی از نوع اروپایی را در ایران مشاهده نمی‌کند در ظاهر مطالعات تطبیقی، اما از جایگاه اروپامحوری سلبی، عکس خصوصیات تاریخی مذکور را در زمینه توضیح و تبیین تاریخ ایران به کار می‌گیرد.

یکی از نمایندگان شناخته‌شده در عرصه پژوهش‌های نظری و جامعه‌شناختی درباره تاریخ ایران «محمدعلی همایون‌کاتوزیان» است که اظهارات و تحلیل‌های وی موردتوجه گسترده و پژوهشگران تاریخ ایران قرار گرفته است. هرچند پژوهش‌های کاتوزیان درباره تاریخ ایران بیشتر متمرکز بر تاریخ تحولات عصر مشروطه و دوره پهلوی است. اما در مقدمه کتب و مقالات ایشان، بحثی نظری درباره جامعه و دولت در عرصه تاریخی ایران، در قالب نظریه‌ای موسوم به «دولت و جامعه استبدادی» که مشتمل بر تزهای چندین‌گانه است، مطرح شده که مطابق آن الگویی نظری برای شناخت جامعه و فراگیر از موقعیت و ویژگی‌های جامعه ایرانی در عرصه تاریخی به هدف فهم‌ بهتر وضعیت کنونی و مسیر پیش‌روی آن ارایه شده است. مباحث مطرح در پژوهش حاضر بر اساس این مساله شکل گرفته است که تاریخ‌نگاری و نگاه کاتوزیان به تاریخ ایران مبتنی بر چه رویکردهای تحلیلی است و خاستگاه و نظام اندیشه‌ای وی در زمینه تحلیل ویژگی‌های تاریخی ایران از کجا نشات گرفته و دارای چه اصول و مشخصه‌هایی است؟ مدعای پژوهش حاضر این است که دیدگاه‌های کاتوزیان درباره تاریخ ایران در عین حال که یک نوع تلاش ارزشمند و قابل اعتنا جهت شناخت نظری و مفهومی برخی ویژگی‌های تاریخی جامعه ایرانی محسوب می‌شود اما دارای برخی مشکلات و معضلات معرفتی جدی است که منجر به ایجاد بدفهمی‌های خاص در زمینه شناخت تاریخ ایران می‌شود. دیدگاه‌های کاتوزیان به لحاظ نظری و مفهومی و عموما مبانی آن با اندک تفاوت‌ها و تغییراتی، متاثر از الگوی شیوه تولید آسیایی است و دیگر اینکه به جهت چنین عارضه‌ای اصول معرفتی حاکم در گفتمان شرق‌شناسی اروپامحور سایه سنگینی بر اندیشه‌های کاتوزیان داشته و در شکل‌دهی به نگرش و تحلیل‌های وی درباره تاریخ ایران نقش اساسی دارد. اتخاذ رویکرد تحلیلی ساختارگرا و غفلت و بی‌اعتنایی به مبانی فرهنگی تحلیل تاریخ ایران از دیگر ویژگی‌های نظام اندیشه و تحلیل کاتوزیان در زمینه بررسی تاریخ ایران است. دولت‌محوری و برجسته‌ساختن نقش تعیین‌کننده دولت در تاریخ ایران آن هم در نقش دولت «خودکامه» و دچار بحران مشروعیت و «گسست و تضاد» از جامعه و تحلیل تاریخ ایران بر اساس الگوی تحلیلی «تضاد بین دولت و ملت» از دیگر ویژگی‌های حاکم در تاریخ‌نگاری کاتوزیان است. در نهایت، قایل‌بودن به «عقب‌ماندگی» ‌ذاتی ایران و اینکه ایران به لحاظ درون‌ساختاری در عرصه تاریخی توان و قابلیت‌های دست‌یافتن به پیشرفت و تحول از نوع تجربه تاریخی جوامع اروپایی را نداشته و جهت خروج از چنین وضعیتی چاره‌ای جز توسل به تجربیات جوامع پیشرفته و توسعه‌یافته اروپایی ندارد، دیگر اصل حاکم در اندیشه تاریخ‌نگاری کاتوزیان درباره جامعه ایران است.

 

ویژگی‌های تاریخی جامعه ایرانی از نگاه کاتوزیان

نقطه عزیمت تحلیل‌های کاتوزیان و دیدگاه‌های وی درباره جامعه ایرانی در عرصه تاریخی با این مساله شروع می‌شود که در دوره معاصر در زمینه مطالعه تاریخ جامعه ایرانی «همواره نظریات دارای خاستگاه غربی و اروپایی» حاکم بوده و «تحلیلگران ایرانی که نظریاتی از آن خودشان نداشته‌اند، هرچه را که از نظریه‌های اروپایی دستگیرشان می‌شده، کمابیش بدون جرح و تعدیل، کورکورانه در تحلیل واقعیت‌های تاریخ ایران به کار بسته‌اند.» منظور کاتوزیان از این اشاره و انتقاد همان اندیشمندان و مورخان مارکسیست – لنینیست هستند که بر اساس الگوی نظریه تکاملی تاریخ، قایل به سیر تکاملی و ساختار طبقاتی جامعه ایرانی در عرصه تاریخی بوده‌اند که در راستای اثبات دیدگاه‌های خود اقطاع‌داران و خوانین ایلات و دیوانیان را آریستوکرات یا طبقه اشرافی، کسبه و تجار را بورژوازی‌ و دهقانان را سرف و دولت را هم نماینده طبقات حاکم عنوان کرده‌اند. ‌(کاتوزیان 1380، ص4) ‌کاتوزیان با نقد و نفی دیدگاه جریان مذکور درباره تاریخ ایران و با تاکید بر اینکه نظریات تابع شرایط اجتماعی و تاریخی جوامع مورد مطالعه بوده و نمی‌توانند شکلی عام و جهانشمول داشته باشند، اظهارات خود را در مورد جامعه ایرانی با این استدلال شروع می‌کند که در تاریخ ایران برخلاف تحلیل‌های مارکسیستی و اروپامحور، انقلابات نه نتیجه تضاد طبقاتی بوده‌اند و نه دولت‌های ایرانی نماینده طبقات اجتماعی. (کاتوزیان، 1380، صص 6-5) چراکه ساختار و ابعاد قدرت و اختیارات دولت و طبقات اجتماعی و مناسبات آنها در تاریخ ایران همواره متفاوت از نوع اروپایی بوده است. (کاتوزیان 1380، ص7) با عنایت به تسلط فکری و اندیشه‌ای جریان فکری موسوم به مارکسیسم – لنینیسم در تاریخ‌نگاری ایران طی دهه‌های 40 و 50 شمسی، تلاش کاتوزیان که در فضای فکری اواخر دهه50 مطالعات خود را درباره تاریخ ایران شروع کرده بود، نقد و نفی دیدگاه‌های این جریان فکری و ابداع نظریه‌های جدید درباره تاریخ و جامعه ایران (کاتوزیان، 1377، ص 5-4 و 1376 ، صص 57-56) جهت شناخت و توضیح درست و واقع‌بینانه جامعه و تاریخ ایران بوده است. (کاتوزیان 1377، ص59 و 1376، ص57)

 

1-مساله «تضاد دولت و ملت»

اساس نظریه تحلیلی کاتوزیان در مورد تاریخ ایران مبتنی بر اصل تضاد است که خود از ویژگی‌های بنیادین اندیشه مدرنیته در زمینه بررسی پدیده‌های تاریخی و اجتماعی و نشان‌دادن عنصر تغییر و جریان پیشرفت در جامعه است. در تحلیل کاتوزیان در فضای فقدان و غیبت طبقات اجتماعی در جامعه ایران و سلطه یکجانبه دولت بر آن، عنصر تضاد از عرصه طبقات که بنیاد تحلیل‌های مارکسیستی را در توضیح جریان و تغییرات تاریخی جوامع شکل می‌دهد، به عرصه مناسبات بین دولت و جامعه منتقل شده ‌است. از نگاه کاتوزیان «ایران در طول تاریخ همواره دولت و جامعه‌ای استبدادی بوده است» و «استبداد ایرانی»‌ مهم‌ترین مشخصه‌اش همان استبداد سیاسی و دولتی مبتنی بر قدرت نظامی و دیوانی شدید بوده که همواره بر بخش‌های مختلف جامعه مسلط بوده و مهم‌ترین ویژگی‌های آن در سطح جامعه، انحصار مالکیت زمین به دولت و فقدان حق مالکیت خصوصی برای اشخاص و طبقات و ایلات و طوایف بوده است. کاتوزیان دولت را در تاریخ ایران به عنوان ساختاری واحد و منسجم نشان می‌دهد که زمین مهم‌ترین منبع قدرت آن بوده و خود «مالک مستقیم زمین» محسوب می‌شد. به طوری‌ که دولت بر اساس چنین قدرت و جایگاهی زمین را هرگاه اراده می‌کرد در بین اقشار و افراد وابسته به خود توزیع و هرگاه می‌خواست این امتیاز را سلب می‌کرد و به این‌گونه هیچ‌گونه حق مالکیتی برای هیچ کس در مقابل دولت وجود نداشت. (کاتوزیان، 1380، ص7 و 1373،ش 7 ، ص18-17) به‌زعم کاتوزیان انحصار حق مالکیت دولت بر زمین به عنوان مهم‌ترین منبع قدرت اقتصادی در نظام اجتماعی مبتنی بر اقتصاد زراعی و کشاورزی منجر به آن شده بود که برخلاف تاریخ اروپا، در تاریخ ایران طبقات اجتماعی به لحاظ حقوقی در وضعیتی ضعیف و ناپایدار باقی مانده و همواره وابسته دولت باشند و هیچ‌گاه «طبقه آریستوکراسی که مبتنی بر انحصار مالکیت فئودالی به عنوان حق انفرادی و مستقل باشد و از طریق قوانینی مثل حق نخست‌زادگی در توارث و قانون حفظ ملک در خانواده مالک تامین و تحکیم شود و در طول زمان تداوم یابد، نمی‌توانست وجود داشته باشد و عملا هم وجود نداشت.»‌(کاتوزیان، 1380،صص 9-8). در کنار فقدان آریستوکراسی زمیندار و طبقات فئودالی، فقدان نظام اجتماعی و طبقاتی از نوع بورژوازی و نظام اقتصاد سرمایه‌داری متعلق به آن که در بستر شهرهای آزاد و تحت سایه حمایتی سلطنت‌ شکل گرفت، از دیگر ویژگی‌های ساختاری هستند که کاتوزیان در مقایسه با تاریخ اروپا برای جامعه ایرانی در عرصه تاریخی تعریف کرده است. (کاتوزیان، 1380، ص9) در ادامه چنین الگوی تحلیلی که بر حاکم‌بودن ساختاری غیرطبقاتی در تاریخ ایران تاکید می‌کند آنچه به عنوان نتیجه و پیامد منطقی چنین الگوی تحلیلی مطرح می‌شود، این است که در طول تاریخ ایران طبقات اجتماعی وابسته دولت بوده‌اند و دولت بر تمام شوون و سرنوشت آنها مسلط بوده و در نتیجه به جهت فقدان ضمانت‌های حقوقی در حق مالکیت و موقعیت اجتماعی طبقات، تحرک اجتماعی در طول تاریخ ایران شکلی شدید داشته است. به طوری که به علت نبود مرزبندی‌های طبقاتی و سلطه بلامنازع دولت بر تمام بخش‌های جامعه، افراد از هر موقعیت اجتماعی می‌توانستند به بالاترین سلسله‌مراتب قدرت سیاسی و اجتماعی دست یافته یا به واسطه خودکامگی شخص حاکم موقعیت خود را از دست داده و به سطح پایین‌ترین اقشار اجتماعی تنزل می‌یافتند. (کاتوزیان، 1380، ص10)

 

2-مساله «فقدان طبقات اجتماعی»

در کنار عنصر تضاد که اساس نظام تحلیلی کاتوزیان را درباره تاریخ ایران شکل می‌دهد، اتخاذ رویکرد تحلیلی ساختارگرا و مبتنی بر عاملیت ساختارها در تاریخ، در شکل نقش طبقات اجتماعی و نظام مالکیتی و تولیدی از نوع فئودالی و بورژوازی، دومین وجه الگوی تحلیلی کاتوزیان درباره تاریخ ایران است. البته کاتوزیان تاریخ ایران را در شرایط فقدان ویژگی‌های اروپایی، نه بر اساس وجود و نقش‌آفرینی طبقات اجتماعی، بلکه بر اساس فقدان یا وابستگی چنین ساختارهایی در مقابل دولت تحلیل کرده است. سومین وجه از الگوی تحلیلی کاتوزیان عنصر دولت است که بازپرداختن به این مقوله هم به نوعی میراثی از جامعه‌شناسی سیاسی اروپای عصر مدرنیته است که به شکل قدرتمندی آثار خود را در تحلیل‌های مارکسیستی نشان داده است؛ تفکری که دولت را به لحاظ تاریخی نماینده طبقات اجتماعی و در تحلیل‌های مارکسیستی به عنوان نماینده طبقات حاکمه نشان می‌دهد. (وینسنت، پ1381، صص 226-221 و منوچهری، 1376، ش4 ص11) بر اساس چنین الگوی تحلیلی با توجه به اینکه کاتوزیان در تاریخ ایران نمونه طبقات اجتماعی متصور برای جامعه اروپایی را نمی‌بیند، در نتیجه در غیاب طبقات اجتماعی دولت را در تاریخ ایران به عنوان کارگزار اصلی و در عین حال ساختاری فاقد پایگاه و مبنای طبقاتی نشان می‌دهد که به تبع آن فاقد مبانی مشروعیتی و مبانی و ریشه‌های مستحکم در جامعه است. در حالی که در اروپا عکس چنین ساختار و شرایطی را برای دولت متصور است نتیجه منطقی چنین نگرشی هم همان است که کاتوزیان در نهایت به آن دست یافته است و آن همانا گسست و تضاد بین دولت و جامعه در تاریخ ایران و اینکه دولت در شرایط فقدان موجودیت و حضور اثرگذار طبقات اجتماعی در راس و فوق‌جامعه قرار داشته و بر تمام بخش‌های جامعه به یکسان و به شکلی خودکامه و استبدادی اعمال قدرت می‌کرد.

 

3- مساله «استبداد» و «عقب‌ماندگی» تاریخی ایران

کانون محوری مباحث کاتوزیان درباره تاریخ ایران با پدیده استبداد و بیان چیستی و چرایی آن گره خورده است. (کاتوزیان، 1380 صص 28-7)

به‌طوری که تزهای چندین‌گانه کاتوزیان که از نگاه خودش بیان‌کننده نظریه‌ای درباره «ویژگی‌های دولت و جامعه استبدادی» در تاریخ ایران است (همان، 1380، ص 27) با محوریت نقش و جایگاه دولت در شکل استبدادی آن مطرح شده است؛ تزهایی که شامل مجموعه‌ای از براهین نظری است که به‌زعم کاتوزیان «فقط و فقط محدود به تاریخ ایران و اجتماع ایران» (همان، 1388، ص 18 و 1381، ص 24) و شامل مجموعه‌ای از مفاهیم نظری است که «ویژگی‌های اساسی جامعه ایران را دقیقا شناسایی می‌کنند و پرسش‌هایی را در مورد تاریخ، سیاست و جامعه ایران پاسخ می‌دهند که نظریات معمول برخاسته از تاریخ و جامعه اروپا به آنها پاسخ قانع‌کننده‌ای نداده‌اند.» تاکید کاتوزیان این است که نظریه «دولت و جامعه استبدادی» یا «استبداد ایرانی» وی «کاملا مستقل از هر نظریه در مورد عوامل به‌وجود‌آوردن دولت» در تاریخ ایران بوده و بر همین اساس بر بدیع‌بودن آن اصرار ورزیده و مدعی است که «دادن پاسخ‌های قطعی به چنین پرسش‌های تاریخی بزرگی [چرایی دولت و جامعه استبدادی در تاریخ ایران] خاصه با توجه به کمبود بی‌اندازه اسناد معتبر، اگر هم ساده‌دلانه نباشد، مسلما جسورانه است.» به این‌گونه با چنین قید و شرطی در نهایت تواضع نظریه مورد ادعای خود را «فرضیه»‌ای مطرح می‌کند که به «نظر معقول می‌رسد.» (کاتوزیان، 1380، صص 28-27) هرچند مجموع دیدگاه‌های کاتوزیان درباره تاریخ و جامعه ایرانی، در قالب اصلاحاتی  چون «جامعه کلنگی» «جامعه کوتاه‌مدت» «جامعه بی‌آب و منزوی»، «حکومت استبدادی» و «حکومت خودکامه ایرانی»، «استبداد ایرانی» و «استبداد نفتی» مطرح شده است، اما مباحث و تحلیل‌های وی درباره تاریخ ایران، متمرکز بر مقوله دولت و ساختار و عملکرد آن است. به طوری که بتوان گفت وی بیشتر با رویکردی دولت‌محور و اساسا با نگاهی ارزشی و منفی به ماهیت و ساختار و عملکرد دولت در تاریخ ایران، دیدگاه‌های خود را درباره تاریخ ایران مطرح کرده‌ است. به‌طوری که بخش مهمی از دیدگاه‌های کاتوزیان درباره منشأ ساختار و  جایگاه و نقش دولت در تاریخ ایران، بر اساس الگوسازی معکوس از جایگاه دولت در تاریخ اروپا شکل گرفته است. به عقیده وی برخلاف تاریخ و جامعه ایران، حکومت استبدادی هرگز در جهان غرب وجود نداشته است (همان، 1388، ص 13) و «سلطنت در اروپا استبدادی نبوده چون با همه معایبش بر مبنای حکومت قانون ولو قانون نامساوی قرار داشت.» (همان، 1388، ص 14) به عبارتی دیگر، از نگاه کاتوزیان «در اروپا وجود قانون و قرارداد ممکن بود چون طبقات اجتماعی از دولت مستقل بودند. در حالی که در ایران قانون و قراردادی نمی‌توانست به‌وجود آید. چون نیرویی در خارج از خود دولت وجود نداشت که بتواند در تحلیل نهایی برای تصمیمات آن حدودی قایل شود.» (همان، 1374، ش2، ص 90) به جهت همین ویژگی مفروض برای دولت و نقش و اختیارات آن در تاریخ ایران، کاتوزیان تفاوت بزرگ دیگر بین جامعه ایران با جامعه اروپا را در سرشت ناپایدار مالکیت خصوصی و فقدان طبقات اجتماعی دانسته که باعث تفاوت در پویایی اجتماعی بین دو جامعه شده است؛ شرایطی که باز دولت نقش علی تعیین‌کننده و یکجانبه‌ای در آن داشته است. به عقیده وی در ایران به جهت قدرت و اختیارات دولت، در هر لحظه ممکن بود شخصی از طبقه‌ای به طبقه دیگر نزول یا به طبقه‌ای صعود کند و به عبارتی ممکن بود از مقام وزارت به هیچ و از هیچ به مقام وزارت برسد و «دلیل اینکه چرا در ایران دارایی خصوصی به معنایی که از تاریخ اروپا به ذهن متبادر می‌شود وجود نداشته و نمی‌توانست وجود داشته باشد، جز این نیست.» (همان، 1377، ص 17-16 و 1380، ص 66) بنابراین «در این جامعه تحرک اجتماعی بسیار بود تا حدی که در تاریخ قرون وسطی و تاریخ جدید اروپا اصولا قابل تصور  نبود.» (همان، 1387، ص 270) در همین راستا وی مهم‌ترین مانع وجود سرمایه‌داری در تاریخ ایران را ناشی از ضعف و عدم استمرار و ناامنی تمامی اشکال مالکیت خصوصی دانسته (همان، 1377، ص 69) که خود ناشی از فقدان طبقه بورژوازی و طبقه فئودال در تاریخ ایران بوده (همان، 1377، ص 5) و حاکم‌بودن چنین شرایطی را هم در نهایت ناشی از علت‌العلل تاریخ ایران یعنی خودکامگی  و قدرت و اختیارات یکجانبه و تمام‌عیار دولت دانسته است. (همان، 1377، صص 16-15و 1374، صص 90 و 63) از نگاه کاتوزیان گرچه در ایران طبقات اجتماعی (از قبیل زمیندار و تاجر و جز آن...) همیشه وجود داشته، اما جامعه ایران به مفهوم جوامع اروپایی طبقاتی نبوده و به همین خاطر «دولت در ایران نه نماینده طبقه فئودال بوده و نه هیات اجراییه بورژوازی» (کاتوزیان، 1378، ص 893 و 1377، صص 16 و 62 و 1388، صص 31 و 57 و 33 و 34 و 1374، ص 90) درواقع بر اساس چنین ملاحظاتی می‌توان گفت که در نگاه کاتوزیان، دولت در تاریخ ایران به‌عنوان علت‌العلل مساله فقدان مالکیت خصوصی و طبقات اجتماعی و در نتیجه عامل تعیین‌کننده در زمینه عقب‌ماندگی و عدم پیشرفت جامعه ایرانی مطرح می‌شود.

به جهت اهمیت جایگاه دولت در تاریخ ایران، کاتوزیان ابتدا تلاش کرده است به شناسایی منشأ و مبانی شکل‌گیری و قدرت دولت در تاریخ ایران بپردازد. به نظر ایشان «ایران سرزمین پهناوری است که، جز در یکی، دوگوشه آن، دچار کم‌آبی است، یعنی درواقع عامل کمیاب تولید، آب است نه زمین. در نتیجه آبادی‌های آن (که نامشان نیز از واژه «آب» گرفته شده)، اولا مازاد تولید زیادی نداشتند و ثانیا از یکدیگر دورافتاده بودند، به این ترتیب، جامعه، جامعه‌ای خشک و پراکنده بود و امکان نداشت که بر اساس مالکیت یک یا چند آبادی قدرت‌های فئودالی‌ مستقلی پدید آیند. از سوی دیگر، یک نیروی نظامی متحرک می‌توانست مازاد تولید بخش بزرگی از سرزمین را جمع کند و – بر اثر حجم بزرگ مازاد این مجموعه – به دولت تبدیل شود. این نیروی نظامی متحرک  را ایلات فراهم آوردند.» (همان، 1374، ص 9-8 و 1380، چ1، ص 77). بر همین اساس از دیدگاه وی منشأ حکومت و قدرت نهفته در ساختار دولت در طول تاریخ ایران ناشی از دو وضعیت و شرایط جغرافیایی و تاریخی به‌هم‌پیوسته بوده است: 1- کم‌آبی و خشکی زمین 2- پراکندگی و خودکفایی روستاها (همان، 1377، ص 42 و 1377، ص 83-82) ویژگی‌هایی که عامل نخست وظیفه تامین آب یا امکانات مربوط به آبیاری را متوجه دولت کرده و ضرورت وجودی دولت را در تاریخ ایران موجب می‌شد و عامل دوم هم مبانی قدرت اقتصادی دولت را به واسطه تامین مالی آن فراهم ساخته و بر دامنه‌های قدرت استبدادی و خودکامگی دولت می‌افزود. در نتیجه حاکم‌بودن چنین شرایطی و وظایف و اختیارات ناشی از آن برای دولت که یکی مدیریت دولت بر منابع و بسترهای اقتصادی نظام کشاورزی را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد و دیگری موجبات شکل‌گیری جامعه توده‌ای و بدون طبقه را فراهم می‌ساخت، «قدرت دولت به هیچ سنت، عرف، قرارداد یا قانون مداومی منوط و مشروط» نمی‌شد و «در چنین جامعه‌ای نه قانون و نه سیاست به آن معانی‌ای که در تاریخ جوامع اروپایی به کار برده شده‌اند» نمی‌توانست موضوعیت داشته باشد. (کاتوزیان، 1388، ص 54 و کاتوزیان، 1377، ص 20) بر همین اساس کاتوزیان مبتنی‌نبودن بر مبانی طبقاتی و فقدان قانون و مشروعیت اجتماعی را مهم‌ترین مشخصه‌های دولت در تاریخ ایران می‌داند. (همان، 1388، ص 74)

 

4- ایران جامعه‌ای «کوتاه‌مدت و کلنگی»

نظریه «جامعه کوتاه‌مدت و کلنگی» دیگر الگوی تحلیلی است که کاتوزیان درباره جامعه‌شناسی تاریخی ایران طرح کرده و بر اساس آن مدعی است «ایران بر خلاف جامعه درازمدت اروپا، جامعه‌ای کوتاه‌مدت بوده است. در این جامعه تغییرات – حتی تغییرات مهم و بنیادین- اغلب عمری کوتاه داشته است». (همان، 1387، ص 270 و 2003، ص 242 و 1377، ش 129، صص 130 و 6) منظور وی از اطلاق عنوان «کوتاه‌مدت» و «کلنگی» برای جامعه ایرانی در عرصه تاریخی همان اشاره به فقدان ثبات و استمرار در موقعیت اقشار و طبقات اجتماعی و حیات سیاسی و اجتماعی ساکنان جامعه ایرانی در عرصه تاریخی و ساختارهای حاکم در آن است. (همان، 1387، ص 270 و 2003، ص 242 و 1377، ش 129، صص 130 و 6) وی جامعه کوتاه‌مدت را علت و معلول فقدان ساختار در تاریخ ایران دانسته که «این فقدان ساختار به‌نوبه خود نتیجه دولت استبدادی بود که نماینده حکومت خودسرانه فردی و جامعه خودسر است که هرگاه تسلط دولت بر آن تضعیف شود به آشوب می‌گراید.» (همان، 1387، ص 288 و 1373، ش 7، ص 19-18) وی تاریخ ایران را در مقایسه با تاریخ و جامعه اروپا که جامعه‌ای «بلندمدت» و باثبات و دارای نظام ساختاری قاعده‌مند و برخوردار از استمرار و وضعیت تحول درونی بوده، رشته‌ای از کوتاه‌مدت‌ها و بی‌ثباتی‌ها دانسته که هر یک طی چرخه‌ای کوتاه در پی دیگری می‌آمده‌اند و تغییرات و تحولات روی‌داده دارای اصول و  ضوابط درونی و قاعده‌مند نبوده است. (همان، 1379، ص 92 و 2003، ص 243) وی در زمینه علت‌شناسی حاکم‌بودن چنین شرایط تاریخی در جامعه ایرانی، عواملی چون مسایل و بحران‌های مشروعیتی و جانشینی در حکومت‌ها و موقعیت ناپایدار عرصه سیاست، فقدان ضمانت‌های حقوقی برای جان و مال افراد و خاندان‌ها و اقشار متنفذ جامعه و موانع فراروی انباشت ثروت و سرمایه را مطرح ساخته است. (همان، 1387، ص 271) مجموعه‌ای از عوامل به‌هم‌پیوسته که خود همگی معلول یک عامل نهایی و اساسی بوده است و آن همانا «دولت خودکامه و مستبد» بوده است. درواقع در اینجا هم دولت به‌عنوان علت‌العلل معضله عقب‌ماندگی و عدم ثبات در تاریخ ایران مطرح می‌شود که خودکامه و استبدادی‌بودن جامعه و فقدان طبقات و قوانین اجتماعی و در نهایت «کوتاه‌مدت و کلنگی»بودن جامعه ایران در بستر تاریخی به آن برمی‌گشت.

 

5- چرخه «استبداد و هرج‌و‌مرج»؛ بن‌بست تاریخی ایران

وجه سوم دیدگاه‌های کاتوزیان در تحلیل تاریخ ایران و جریان آن در ارتباط بین دو مقوله مورد بحث درباره ویژگی‌های جامعه‌ ایرانی، یعنی دولت «خودکامه و مستبد» و مسلط از یک سو و جامعه توده‌ای «کوتاه‌مدت و کلنگی» و بدون طبقه از دیگر سو قابل تامل است. به این صورت که در شرایط فقدان ویژگی‌های اروپایی دولت و جامعه در تاریخ ایران و سلطه پایدار دولتی مستبد و خودکامه و جامعه‌ای بدون طبقه بر آن، «وجه مشخصه تاریخ جامعه خودکامه [ایرانی] چرخه مرکب دولت خودکامه، شورش و بی‌نظمی و هرج‌ومرج و سرانجام تاسیس دولتی جدید... و برقراری حکومت خودکامه به دست آن دولت بوده است.» (کاتوزیان، 1377، ص 37 و 1381، ش 11، ص 78) یعنی تحلیل نهایی کاتوزیان از موقعیت تاریخی جامعه ایرانی گرفتارماندن آن در چرخه تکراری و پیوسته در حال تجدید، اما باطل و بی‌نتیجه دو وضعیت خودکامگی و استبداد و هرج‌ومرج و نابسامانی در حیات سیاسی-اجتماعی است. به نظر می‌رسد غیر از نقش تعیین‌کننده ادبیات شرق‌شناسی در شکل‌دهی به نگرش و تحلیل‌های کاتوزیان درباره جامعه ایرانی و جایگاه دولت در تاریخ ایران و نوع رابطه آن با جامعه که قایل به عقب‌ماندگی ذاتی و درون‌‌ساختاری جامعه ایرانی است، باید تجربه تحولات «ناامیدکننده» بعد از انقلاب مشروطه و شکل‌گیری شبه‌الگویی از دولت مدرن اروپایی در ایران بعد از مشروطه را که با ظهور رضاخان و پهلوی‌ها در تاریخ سیاسی ایران رقم خورد، در این قضیه دخیل دانست. (همان، 1380، پیشگفتار، ص 15) چراکه وی بر اساس تصور و شناختی که از نقش و جایگاه دولت متمرکز و بوروکراتیک و خودکامه پهلوی و نوع رابطه آن با بخش‌های مختلف جامعه در ایران معاصر داشته، همین شناخت را به عرصه تاریخ ایران و نقش دولت در جامعه پیشامدرن ایرانی تسری و تعمیم داده و به این نتیجه رسیده است که دولت در تاریخ ایران همواره دارای شکاف‌های مزمن و فراگیری با جامعه بوده و به شکلی خودکامه بر تمام بخش‌ها و اقشار و طبقات موجود جامعه اعمال سلطه می‌کرده و به‌طور جدی دارای مشکلات مشروعیتی بوده است همچنان‌که مبنای الگوی تحلیلی کاتوزیان در شکل استمرار و تجدید پیوسته دو وضعیت متضاد استبداد و هرج‌ومرج در تاریخ ایران را هم باید بیشتر نشات‌گرفته از تجربه تاریخی عصر مشروطه و تحلیل وی از وضعیت تاریخی این دوره دانست که در نگاه نخبگان عصر مشروطه به علت یأس و ناامیدی از وضعیت حاکم به‌عنوان عصر «هرج‌ومرج» مطرح شد که در نهایت به‌واسطه «استبداد» رضاخان از این وضعیت آشفته رهایی یافته و در سایه استبداد به ثبات و امنیت دست یافت. (کاتوزیان، 1380، چ2، صص 85-81 و 383- 364 و کاتوزیان، 1388، صص 114-98 و 1385، ش 230، ص 121- 118 و 1373، ش 7، صص 22-20)

 

مضامین گفتمان شرق‌شناسی و اروپامحوری سلبی در دیدگاه‌های کاتوزیان

کاتوزیان با اینکه مدعی است نظریه خود را بر مبنای بررسی و شناخت واقعیات تاریخ و جامعه ایرانی به دست آورده و به این واسطه بر واقعی و عینی‌بودن آن به لحاظ تاریخی و کارآمدبودن آن از منظر تحلیلی و جامعه‌‌شناختی تاکید دارد، اما مبانی تحلیلی و معرفتی افکار وی نشان از تاثیرپذیری گسترده‌اش از بنیان‌های فکری و نظری مدرنیته و گفتمان شرق‌شناسی نشات‌گرفته از آن دارد. (صدقی، 1391، ش 172، ص 22) کاتوزیان از آنجا مدعی است که «نظریه» او توضیح واقع‌بینانه‌تری‌ برای شناخت گذشته و حال جامعه ایرانی و فهم آینده آن ارایه می‌دهد. (کاتوزیان، 1380، ص 84) که «مطالعات جدید درباره تاریخ و جامعه ایران اغلب بر اساس نظریه‌هایی صورت گرفته است که برای مطالعه جوامع اروپایی پدید آمده‌اند و این منجر به تناقضاتی شده است که تنها با شناسایی تفاوت‌های عمده در شکل‌گیری این دو نوع جامعه در چارچوب یک جامعه‌شناسی واحد، قابل رفع است.» (همان، 1380، ص 85) این ادعا در حالی مطرح شده است که تحلیل‌ها و دیدگاه‌های وی به شکل گسترده‌ای متاثر از سنت شرق‌شناسی اروپایی بوده و عمدتا در راستای مخالفت با الگوی تحلیلی مارکسیسم-لنینیسم از تاریخ ایران شکل گرفته است. (ولی 1375، ش111، صص 183 و 192) چراکه بخش مهمی از مبانی نظری و معرفتی دیدگاه‌های کاتوزیان درباره تاریخ و جامعه ایرانی از منظر محقق و اندیشمندی متعلق به ارزش‌های فرهنگ لیبرالیستی و بورژوازی اروپایی، (کاتوزیان، 1388، ص 18) و به هدف نقادی نظریه مطلوب جریان مارکسیسم-لنینیسم درباره تاریخ ایران و استفاده از مبانی نظری و معرفتی نظریه رقیب موسوم به استبداد شرقی و کاربست اصول آن در زمینه توضیح نقش و جایگاه دولت در تاریخ ایران اختصاص یافته است. (همان، 1377، ص 9 و 1376، ص 57-56 و 1381، چ 1، ص 30 و 1377، ص 71-61 و 1388، صص 7 و 60 و...) تاکید بیش از اندازه کاتوزیان بر نقش منفی و بازدارنده دولت و عامل استبداد در تاریخ ایران و پیشینه این نظریه در افکار و نوشته‌های اندیشمندان و مستشرقان اروپایی (هگل، فلسفه تاریخ، ص 179 و اندرسن، 1390، صص 661 و 665 و موقن، 1378، صص 6 و 192 و 195 و قیصری، 1376، ش 60، ص 665 و توسلی، 1373، صص 6-5 و گودلیه، 1358، ص 1 و ماری توزر، 1382، صص 28 و 53 و شبانه، 1383، ش 80، صص 66-65) می‌تواند موید این مدعا باشد که کاتوزیان کاربست نظریه جاافتاده و کهن استبداد شرقی را که در نظریه شیوه تولید آسیایی مارکس نیز به‌گونه علمی توجیه شده است، به عنوان ویژگی بارز جامعه ایران برجسته کرده (کاتوزیان، 1381، ش 11، ص 72) و آن را در چرخه تحلیلی مبتنی بر خودسری شاه، بی‌قانونی و استبداد جامعه و دولت در تاریخ ایران توضیح و بسط داده است. (همان، 1388، ص 31، 1380، چ 1، ص 103) گرچه کاتوزیان به صراحت مخالف و منتقد به‌کارگیری ایجابی و تاییدی نظریات مربوط به جامعه اروپایی در زمینه تحلیل تاریخ ایران است (کاتوزیان، 1377، ص 4) اما خود به‌گونه‌ای دیگر، آن هم در شکلی سلبی دچار معضل اروپامحوری شده است. (همان، 1377، صص 67-66 و 57 و 33) معضلی معرفتی و تحلیلی که ریشه آن به همان اصول گفتمان شرق‌شناسی متعلق به ارزش‌ها و جهان‌بینی و فضای فکری و معرفتی مدرنیته اروپایی برمی‌گردد که به موجب آن ایران به لحاظ ساختاری و موقعیت تاریخی به عنوان بدیل منفی جامعه اروپایی نشان داده می‌شود. (ولی، 1375، ش 111، ص 192-190) کاتوزیان در آثار خود از موضع اروپامحوری سلبی بر مبنای الگوی معرفتی و تحلیلی دوپاره انگار و متضاد بین شرق و غرب تا آنجا پیش رفته است که حتی استبداد شرقیان را نیز از استبداد غربیان متمایز دانسته و در این چارچوب استبداد ایرانی را به عنوان پدیده‌ای نامطلوب و خشن‌تر از استبداد اروپایی نشان داده است. (کاتوزیان، 1388، ص 15 و 31 و 8 و 1380، چ 1، ص 103 و 1377، صص 32-30 و 35 و ...) در نگاه کاتوزیان استبداد از نوع اروپایی در شکل سلطنت‌های مطلقه از آنجا مثبت و سازنده ظاهر می‌شود که دارای مشروعیت و شکل و عملکرد عقلانی و منطقی بوده است چراکه مبتنی بر سنت‌ها و حافظ منافع اقشار و طبقات اجتماعی و زمینه‌ساز جنبش‌های عقلانی و دموکراسی در تاریخ اروپا بوده است. در حالی که استبداد حاکم در تاریخ ایران جنبه‌ای غیرعقلانی و به شکلی تمام‌عیار خودکامه و در مقابل جامعه قرار داشته و همواره مخرب و عامل تباهی و عقب‌ماندگی جامعه بوده است. به‌طوری که نگاهی به 14تز کاتوزیان که به عنوان یک جعبه تحلیلی کلیشه‌ای و ساده‌سازی‌شده در مقدمه تمام آثار وی تکرار شده است، به‌خوبی مبین همین نگاه دوقطبی مبتنی بر تضاد و تقابل تاریخی بین شرق و غرب و تسری عکس مختصات و ویژگی‌های تاریخی جامعه اروپایی به تاریخ ایران و تحلیل ساختارهای اجتماعی و از جمله نقش و جایگاه دولت در تاریخ ایران بر اساس چنین الگوی تحلیلی است. (همان، 1380، صص 7-25 و 1381، صص 10-7 و 1377، صص 20-13) کاتوزیان گرچه با طرح دیدگاه به ظاهر مقبول جامعه استبدادی ایران و نقش بلامنازع دولت خودکامه در آن و اینکه به‌واسطه ضعف طبقات اجتماعی موجود دولت همواره بر آن مسلط بوده و «فوق‌جامعه» قرار داشته، (همان، 1380، صص2-1.) کوشیده مدعی تحلیل تطبیقی تاریخ ایران و تاریخ اروپا باشد و از این منظر به «تفاوت‌های مهم ولی غالبا پوشیده و پنهان... جامعه ایران و اروپا» بر اساس «نظریه‌ای تطبیقی» تاکید کرده، (همان، 1380، ص3) اما نتیجه تحلیل و هدف وی چیزی جز الگو قراردادن تاریخ اروپا در تحلیل جامعه ایران و تحمیل عکس صفات و ویژگی‌های تاریخ منحصر‌به‌فرد اروپا به تاریخ ایران نیست چراکه وی علت و چرایی تضاد و گسست بین دولت و ملت و خودکامگی دولت و فقدان مالکیت خصوصی و نظام طبقاتی در تاریخ ایران را ناشی از همان فقدان ساختارهای اروپایی فئودالی و نظام سرمایه‌داری در تاریخ ایران دانسته است. (کاتوزیان 1377، ص 5 و 69 و 1388، ص 9 و 1374، ص 148 و 1378، ص 892) در واقع از نگاه کاتوزیان غایب‌بودن ویژگی‌ها و ساختارهای تاریخی جامعه اروپایی چون مالکیت خصوصی، نظام طبقاتی، قانون و نظام حقوقی مدون، نظام سیاسی قانونمند، نظام فئودالی و سرمایه‌داری در تاریخ ایران به عنوان مهم‌ترین صفات و ویژگی‌های تاریخی ایران و از عوامل و زمینه‌های اصلی عقب‌ماندگی تاریخی ایران محسوب می‌شود. (همان، 1377، ص 15-14 و 1378، ص 893 و صص 7 و 12 و 1380، ص 6 و 1388، ص 31 و 1377، ص 16 و صص 31-30 و 2003، ص 234) اینجاست که مبنای تحلیل‌های کاتوزیان را باید در «پارادایم شرق‌شناسی» جست؛ پارادایمی که چیستی و چرایی عقب‌ماندگی جامعه ایرانی را در مقایسه با جوامع توسعه‌یافته اروپایی به عنوان «مرکز و غایت جهان» و از منظر غیبت ویژگی‌های آنها بازگو می‌کند. (ارمکی، 1380، ص 109 و میرسپاسی، 1384، 67) چراکه کاتوزیان از همین منظر اروپامحوری ایران را به‌لحاظ تاریخی جامعه‌ای «استبدادی و ... به معنای عام کلمه شرقی» عنوان کرده که عقب‌ماندگی و ایستایی صفات ذاتی آن است. (کاتوزیان 1377 ص 71 و 1388، ص 63) به جهت حاکم‌بودن چنین گرایش و معضل تحلیلی، در نگاه و اندیشه تاریخ‌نگاری کاتوزیان، ساحت مستقل و موجودیتی متعلق به خود به نام جامعه و تاریخ ایران حضورش کمرنگ و ناپیداست و هر آنچه برای ایران به لحاظ تاریخی تعریف شده عموما صفات عکس جامعه اروپایی است که به لحاظ تاریخی تحت‌الشعاع جامعه اروپایی و صفات مطلوب فرض‌شده برای آن بیان شده است. (صدقی، 1391، ش 1، ص 142) در واقع برخلاف ادعاهای کاتوزیان، شواهد و تحلیل‌های وی درباره تاریخ ایران شامل مجموعه‌ای از مستندات گزینشی و اظهارات ارزشی و هنجاری‌اند که عموما بر اساس اصالت‌دادن به تجربیات تاریخی اروپا به عنوان اموری مطلوب شکل گرفته‌اند. ( میرعمادی و منوچهری، 1381، ش 3، ص 213  و 217 و 221)

 

نتیجه

در نظام تحلیلی کاتوزیان درباره بیان ویژگی‌های جامعه ایرانی در عرصه تاریخی می‌توان فرآیند و سطوح تحلیلی چندین‌گانه‌ای را نشان داد که عموما در رویکردهای نظری معطوف به تحلیل پدیده‌های اجتماعی و تاریخی حاکم است. به این معنی که کاتوزیان بر اساس نظریه و مفاهیم جامعه‌شناختی مورد استفاده که مدعی بدیع و اصیل‌بودن و منطبق‌بودن آنها با واقعیات تاریخ ایران است، ابتدا اقدام به بیان چیستی و ویژگی‌های شکلی و ماهوی جامعه ایرانی در عرصه تاریخی کرده و آن را به عنوان جامعه استبدادی، گرفتار در نظام سیاسی خودکامه و دولت استبدادی نشان داده که همان نظریه «دولت و جامعه استبدادی» وی را شکل می‌دهد؛ گونه‌ای از نظام سیاسی و اجتماعی که «عقب‌ماندگی تاریخی» صفت ذاتی و مهم‌ترین مشخصه آن محسوب می‌شود. در مرحله بعدی وی در راستای علت‌شناسی دو وضعیت به‌هم‌پیوسته عقب‌ماندگی و استبداد در تاریخ ایران، ویژگی‌‌های اقلیمی و جغرافیایی خاص ایران چون مساله کم‌آبی و مبتنی‌بودن کشاورزی بر آبیاری و خصوصیات مربوط به ساختار اجتماعی جامعه ایران چون فقدان طبقات اجتماعی و مبتنی‌بودن آن بر ساختار اجتماعی و توده‌ای، فقدان قانون و مالکیت خصوصی و حاکم‌بودن نظام مالکیت دولتی و فقدان مشروعیت دولت و شکاف و تضاد بین دولت و ملت یا همان گسست بین نظام سیاسی استبدادی و جامعه توده‌ای استبدادزده را به عنوان برخی از مهم‌ترین عوامل تاریخی ذکر می‌کند. در سطح سوم وی به شکلی غیرمستقیم در متن تحلیل‌های خود اقدام به ارایه راهکارهایی برای خروج از وضعیت مذکور می‌کند که دقیقا در صورت تحقق عکس خصوصیات مطرح در علت‌شناسی فوق، یعنی ایجاد نظام حقوقی مستقل، شکل‌گیری طبقات اجتماعی، تثبیت جایگاه مالکیت خصوصی و مشروعیت و مبتنی‌بودن دولت بر حضور و نقش‌آفرینی طبقات و نهادهای اجتماعی امکان‌پذیر است. الگوی مطلوب و ایده‌آل کاتوزیان که خصوصیات جامعه ایرانی را در عرصه تاریخی بر اساس آن ترسیم و مورد ارزیابی قرار می‌دهد، همان تجربیات تاریخی و ویژگی‌های تاریخی مطلوب و منسوب به تاریخ اروپاست. همان دوگونه نظام اجتماعی و سیاسی - حقوقی فئودالی و بورژوازی که مهم‌ترین مشخصه‌های آنها قانونمند و مبتنی‌بودن بر مشارکت و نقش‌آفرینی طبقات اجتماعی و مالکیت خصوصی بوده که در نهایت موجد نظام سیاسی مشروع و دموکراتیک و مبتنی بر نقش و مشارکت طبقات اجتماعی پایبند و متعهد به حقوق رایج اجتماعی بوده است. نظام فئودالی از آنجا که دیدگاه کاتوزیان به عنوان یک نظام سیاسی- اجتماعی مطلوب ظاهر می‌شود که زمینه‌ساز شکل‌گیری جامعه بورژوازی و نظام اقتصاد سرمایه‌داری و نظام سیاسی از نوع دموکراسی بوده و نظام اخیر هم به‌عنوان نمونه عالی از تجربه تاریخی بشر در فرآیند پیشرفت و ترقی محسوب می‌شود. به همین خاطر در نگاه کاتوزیان، رسیدن به چنان وضعیتی یک ضرورت تاریخی جهت رهایی از وضعیت عقب‌ماندگی و استبداد محسوب می‌شود. با عنایت به آنچه که در راستای نشان‌دادن مبانی و جهت‌گیری تحلیل‌های کاتوزیان درباره تاریخ ایران مطرح شد، نکته پایانی اینکه دیدگاه‌های کاتوزیان که در ظاهر پژوهش واقع‌گرای علمی و تطبیقی بین تاریخ ایران و اروپا مطرح شده، به جهت ویژگی‌هایی که برای جامعه اروپایی و ایرانی به عنوان دوگانه‌های متضاد و معارض با هم ذکر می‌کند، دچار معضل ارزش داوری‌های گسترده می‌شود. به‌طوری که در مقابل صفات مثبت و مطلوب فرض‌شده برای ویژگی‌ها و ساختارهای تاریخی جامعه اروپایی، عقب‌ماندگی و استبدادی‌بودن و استبدادزدگی، فقدان مشروعیت و تضاد و شکاف بین دولت و ملت به صورت وضعیت‌های مذموم و نامطلوب، در حکم صفات ذاتی جامعه ایرانی در عرصه تاریخی مطرح می‌شود، موضعی تحلیلی که در نهایت منجر به نفی موجودیت مستقل و متعلق به خود جامعه ایرانی در عرصه تاریخی شده و این مساله را در ذهن مخاطب القا می‌کند که به علت عقب‌ماندگی ذاتی حاکم در ساختارهای جامعه ایرانی، راهکار رهایی از چنین وضعیتی و گذار از آن الگوبرداری از نمونه تجربیات تاریخی متعلق به جامعه اروپایی است.

منبع: شرق

نظرات مخاطبان 2 1

  • ۱۳۹۳-۰۲-۲۱ ۱۶:۳۶امیرحسین 4 3

    نمی فهم متاثر بودن از شرق شناسی و اروپامحوری را می توان نقد دانست یا خیر، انتظار داشتم بحث جدی تری بخوانم
                                

نظر شما