شناسهٔ خبر: 40889 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تنگناهای علوم انسانی/نظام آموزشی ما متفکر تولید نمی کند

ما نیازمند مدلی در علوم انسانی و بلکه فلسفه و جهان تفکر هستیم که در آن متفکر تولید شود اما نظام های آموزشی ما که بر اساس تنگناهای معرفتی و ساختاری گرفتار هستند، به هیچ وجه قادر به این مهم نیستند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ با توجه به ضرورت تحول علوم انسانی رایج با سید جواد میری، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مدیر روابط بین الملل و همکاری های علمی، استاد مدعو دانشگاه و ادیان و مذاهب قم، سردبیر مجله چشم انداز اسلامی در لندن، کارشناس فلسفه علم و مطالعات ادیان از دانشگاه گوتنبرگ سوئد، پژوهشگر مهمان در مرکز مطالعات انتقادی ادیان در آمریکا گفتگویی در خصوص یکی از تنگناهای تحول علوم انسانی انجام داده ایم که از نظرتان می گذرد:

 

جناب میری! فقدان و کمبود جنبه های بین المللی علوم انسانی در ایران و مشخص نبودن مفهوم علوم انسانی و تحول و تبدیل شدن آن به مفهومی ایدئولوژی، دو مساله و تنگنایی بودند که در خصوص تحول علوم انسانی، طی گفتگوهای پیشین به آنها اشاره شد؛  چه تنگناهای دیگری بر سر راه تحول علوم انسانی موجود قرار دارد؟

در بسیاری از دانشگاه های جهان به ویژه غرب ما شاهد تغییرات و تحولات عظیم به ویژه در حوزه نظام آموزش و در مرکز آن دانشگاه - نهادی که قرار بود به گونه ای برای توسعه در خدمت توسعه در جامعه کاربرد و کارکرد ویژه داشته باشد -  بوده ایم.

حقیقتا این تغییر و تحولات در ابتدا سبب دگرگونی های مثبتی در داخل جامعه غرب شد به این معنا که به طور مثال نگاه ها، رویکردها و بینش های سیاستمداران و سیاستگذاران غالبا متاثر از نگاه هایی بود که اندیشمندان در دانشگاه یا اصحاب علوم انسانی حتی برخی از افراد که از آنها به عنوان روشنفکران و فیلسوفان یاد می شد، داشتند و بیشترین تاثیر را بر تحولات اجتماعی داشتند اما آرام آرام نظام آموزشی و دانشگاه در غرب، یک نوع یا یک تیپ از اهل قلم را به وجود آورد که این افراد متفکر نبودند بلکه در حقیقت محقق بودند.

البته نه محقق بدان معنا که در پی حقیقت باشند بلکه در یک حوزه خاص متخصص بوده اند و همان گونه که تقسیم کار در نظام سرمایه داری وجود داشت، در حوزه اندیشه نیز یک تقسیم کار اندیشه ای صورت گرفت و اتفاقا این پدیده نتیجه یک تغییر یا چرخش معرفتی بود که در نظام تفکر غرب این تغییر و چرخش معرفتی با عنوان دیسیپلین (Discipline ) یاد می‌شود.

 

منظورتان از دیسیپلین (Discipline ) دقیقا چه مفهومی است؟

دیسیپلین در زبان فارسی به رشته ترجمه شده اما واقعیت امر این است که این عبارت، یک رشته دانشگاهی نیست بلکه معیار تقسیم یا معیار تعریف معرفت است یعنی به جای اینکه ما برای معرفت، وحدت قائل شویم. در نظام معرفتی دیسیپلین، وحدت معرفت وجود ندارد بلکه حوزه های معرفت از هم منفک شده اند لذا در چنین نظام آموزشی به تدریج یک نوع اندیشمند و عالِم به وجود آمد که محقق و متخصص در یک حوزه معرفتی بود.

در نظام آموزشی ما به دلیل اینکه حوزه و دانشگاه به سمتی حرکت کردند که نظام معرفتی آنها تحت تاثیر نظام معرفتی جهان تجدد قرار گرفته در اینجا نیز قرار است محقق تولید شود. اما متاسفانه ماحصل این تغییر و تحولات در نظام آموزشی یا نظام معرفتی ما منجر شده است که بیشتر مقلد تولید کنیم یعنی افرادی که به گونه ای سعی می کنند معیارها و پارادایم های دیسیپلین را به گونه ای نهادینه کنند و سپس آنها را براساس نگاه ها بینش و گفتمان های خود بازتولید کنند. به زبان دیگر ما مقلد نظام معرفتی تخصصی دیسیپلین شده ایم.

 

با این توصیف نظام آموزشی ما بر چه اساسی باید مبتنی شود و چه نظامی می تواند مشکلات ما را در ایران و بلکه بشر امروز به زبان وسیعتری مفهوم سازی کرده و راهکار نشان دهد؟

باید دانست در این راستا نه مدلِ محقق می تواند کاری کند و نه از آن بدتر مدل مقلد ما را به جایی می رساند!، امروزه در نظام آموزشی شرق و غرب با مدل های مقلد و محقق روبه رو هستیم. ما نیازمند مدلی در علوم انسانی و بلکه فلسفه و جهان تفکر هستیم که در آن متفکر تولید شود اما نظام های آموزشی ما که بر اساس تنگناهای معرفتی و ساختاری گرفتار هستند به هیچ وجه قادر نیستند سبک ها و مدل های متفکرانه ایجاد کنند.

 

با این وجود چگونه می توان به مدل های تفکری یا فراسوی تقلیدی و محققی دست یافت؟

این امر مستلزم آن است که ما واحد معرفت را چگونه تعریف کنیم یا نظام معرفتی خود را چگونه بازخوانی و بازیابی کنیم که در اینجا بحث خیال مطرح می شود. در فلسفه میان تخیل و توهم و وهم و خیال تفاوت های عمیقی وجود دارد. وقتی صحبت از تخیل هنری یا تخیل فلسفی می کنیم، نباید نگاه ها به این سمت رود که شما دارید خیالبافی می کنید. ما نیازمند نگاه و بینشی هستیم که بتواند جهان را «کما هو هستی» به گونه ای دیگری که مبتنی بر تجربه اروپامدارانه نباشد، فهم کند سپس بتواند انسان را به گونه ای دیگر تبیین و روابط اجتماعی و فرهنگی را به نوع دیگری بازخوانی کند.

از درون نگاه رشته ای و بینش های تخصصی و تقلیدی نمی توان جهان را به گونه ای دیگر دید لذا مسایلی که امروز در حوزه علوم انسانی مطرح است، جای تامل دارد. برخی صحبت از تحول علوم و عدم تحول می کنند اما هر دو گروه با تمامی تفاوت های ظاهری که دارند، در مبنا یک گونه می اندیشند. به دلیل آنکه آنها از عنصر تخیل و فراسوی نگاه رشته ای، تفکر نمی کنند به طور مثال در قم دانشگاهی می زنند و این دانشگاه همان ساختارهای معرفتی دیسیپلین را دارد و براساس بنیان معرفتی دیسیپلین ساخته می شود.

 

اگر قرار است تغییر و تحول در نگاه معرفتی خود داشته باشیم، باید به گونه ای فعالانه و واقعی با سنت های فکری ایرانی و با نگاهی هنرمحور و مبتنی بر تخیلِ فعال، تعامل داشته باشیم. نظام آموزشی ما امروز اگر بخواهد به گونه ای واقعی نقد شود یا از تنگناهایی که این نظام آموزشی درگیر آن است عبور کند باید دید چه راهکارهایی برای عبور از این تنگناها که مبتنی بر عوامل و مولفه های بوروکراتیک است، وجود دارد و سپس بررسی کنیم نظام های آموزشی موفق چگونه نظام هایی هستند.

به نظر می رسد نظام آموزشی موفق، نظامی است که با ساختارهای جامعه در ارتباط باشد، ساختار جامعه ما تحقیقا جزوی از نظام سرمایه داری شده و در این نظام مولفه ها و یک سری فاکتورهایی که بر منطق خاص سرمایه و بازار و کار استوار شده است و اگر این عناصر را مدنظر قرار ندهیم، نظام آموزشی ما ناکارآمد خواهد شد. برای اینکه بخواهیم این ناکارآمدی نظام آموزشی را جبران کنیم راه این نیست که تنها از تحول علوم انسانی صحبت کنیم، بلکه ساختارهای اجتماعی فرهنگی و سیاسی و آنچه مجموعه جهان اجتماعی ما را تشکیل می دهد، باید دید مبتنی بر چه ساختاری است اما معماران نظام آموزشی ما گمان می کنند تغییر و تحول بوروکراتیک می تواند مشکلات موجود را حل کند.

بنابراین، تنها افرادی به معنای واقعی به این مساله بپردازند که اهل علوم انسانی و صاحب نظر هستند یعنی افرادی که با فرهنگ و آنچه مقوم فرهنگ (انسان) است،‌سر و کار دارند. لذا وقتی صحبت از این انسان است اگر انسان و مولفه هایی که انسان و انسانیت و جامعه را تشکیل می دهند، مد نظر قرار ندهیم، بعید است بتوانیم افقی را برای خود ترسیم کنیم.

نظر شما