شناسهٔ خبر: 47257 - سرویس علم دینی
نسخه قابل چاپ

گزارش نقدهای دکتر احمد احمدی بر ترجمه‌های فارسی قرآن(1)؛

صراط مستقیم ترجمه‌های قرآنی

احمد احمدی رهبان و رهبانیت مذموم نیست، برای اینکه خدا می‌فرماید:وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا، این رهبانیتی که این‎ها بدعت آوردند، مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّه، ما این را بر این‌ها ننوشتیم مگر برای ابتغای رضوان خدا. ببینید چقدر جمله‌اش صریح است آن‌وقت در ترجمه‎اش گیر می‎افتند که این چیزی که ضلالت است چگونه می‎شود که خدا بر این‌ها نوشته باشد؟ چند تا ترجمه را که بنده دیدم همه‎شان همین مشکل را داشتند.

مینا قاجارگر: روز یکشنبه دوم آبان‌ماه ۱۳۹۵ حجت‌الاسلام و المسلمین آقای دکتر احمد احمدی عضو وابستۀ گروه علوم اسلامی فرهنگستان علوم و استاد دانشگاه تهران در تالار جلسات گروه علوم اسلامی فرهنگستان، مباحثی دربارۀ «ترجمه‌های قرآن کریم به زبان فارسی» مطرح کرد. در این جلسه که رئیس فرهنگستان، دبیر فرهنگستان، تعدادی از رؤسای گروه‌های علمی، اعضای گروه علوم اسلامی فرهنگستان و دیگر صاحب‌نظران حضور داشتند، ابتدا آیت‌الله آقای دکتر سید مصطفی محقق‌ داماد رئیس گروه علوم اسلامی فرهنگستان علوم ضمن خیرمقدم به حاضران، دربارۀ موضوع جلسه و تحقیقات ارزشمندی که آقای دکتر احمدی دربارۀ ترجمه‌ها و تفاسیر قرآن کریم انجام داده‌اند مطالبی بیان کرد و در ادامه، آقای دکتر احمد احمدی سخنان و مباحث خود را مطرح نمود. آقای دکتر احمدی با تلاوت آیاتی از قرآن، به ذکر ترجمه‌های صورت‌گرفته در خصوص این آیات پرداخت و دربارۀ ترجمۀ دقیق آیات توضیحاتی بیان کرد. در حین مباحث نیز استادان حاضر در جلسه، پیرامون مطالب ارائه‌شده توسط آقای دکتر احمدی، نظر و دیدگاهشان را مطرح کردند. در پایان جلسه نیز حاضران سؤالاتی دربارۀ مباحث مطرح‌شده بیان کردند که استاد احمدی به پرسش‌ها پاسخ داد.

از جمله استادان حاضر در نشست مزبور می‌توان به نام آقایان دکتر داوری اردکانی، دکتر نمازی، دکتر محقق داماد، دکتر جعفریان، دکتر مهدوی‌راد، دکتر اعوانی، دکتر تاج‌بخش، دکتر شریفی تهرانی و دکتر نادعلیان اشاره کرد.

گزارش زیر متن اهم سخنان این نشست است:

دکتر محقق داماد: بنده در زندگی خودم یکی از افراد ادیب بسیار والایی که در ادبیات عرب و به خصوص علوم قرآنی سراغ دارم آقای دکتر احمد احمدی است؛ تعلق خاطر به ایشان دارم و دوست هستیم؛ و جالب اینکه ایشان در آن زمانی که هنوز این امکانات نبود، بهترین تصحیح را از بعضی از تفاسیر مانند مجمع‌البیان یا المیزان داشتند که در همین المیزان در چاپ‌های اول هیچ‌گونه غلطی وجود نداشت. شاید بنده به‌عنوان یک طلبه در دوران جوانی‌ام، نزدیک‌ترین فرد را به علامه طباطبایی را دکتر احمدی می‌دانستم؛ ایشان مثل فرزند علامه طباطبایی تلقی می‌شدند. من یادم است یک موضوعی را خدمت علامه طباطبایی عرض کردم، ایشان گفتند این را با آقای احمدی در میان بگذارید و با هم صحبت بکنید. غرض این است که من مکرراً دیده بودم ایشان نسبت به بعضی ترجمه‌های فارسی قرآن اشکال و انتقاد دارند، به خصوص آیه‌ای که یک نوع از ترجمه‌اش به ذهنم می‌آید، حدود ۱۰ سال قبل، برای فرد ایجاد شبهه می‌کرد که این چه مطلبی است که در قرآن ذکر شده است. آقای دکتر احمدی گفتند که به نظر من این بد ترجمه شده و اگر این‌گونه ترجمه می‌شد هیچ اشکالی دیگر وجود نداشت. ما به همکاری با آقای دکتر در این گروه مفتخریم. مزاحم اساتید شدیم به خصوص جناب استاد دکتر مهدویراد که متخصص این مسائل هستند، از ایشان خواهش کردیم که تشریف بیاورند. امروز آقای دکتر احمد احمدی نقدشان را ارائه میدهند تا بعد به گفت‌وگو بپردازیم.

دکتر احمدی: سپاسگزارم از جناب آقای دکتر محقق که به بنده لطف دارند، من در خدمت اساتید محترم بخواهم چیزی عرض بکنم یک مقداری دون شأن دوستان است و فراتر از حد بنده؛ ولی آنچه به نظر بنده می‌آمده، البته از حدود ۱۶-۱۵ سال پیش یادم است یکی از دانشجویان علوم قرآنی در دانشگاه تربیت مدرس رساله‌ای نوشت و حدود ۱۷ ترجمه را هدایتش کردم که نواقص این‌ها را بنویس، او هم نوشت و من خیلی مراقبت کردم و نظارت کردم و بعد هم چاپش کرد (آقای قلی‌پور یا قلی‌زاده اهل تبریز)؛ اما داستان خیلی فراتر از این است و من نمیدانم چرا بعضی‌ها به ترجمه اقدام می‌کنند؟ البته اشخاص به خاطر علائق مذهبی که دارند و دوست دارند در زمینۀ قرآن کریم کاری بکنند، ترجمه می‌کنند. بنده خیلی از این ترجمه‌ها را دیدم، به نظرم ترجمۀ مرحوم فولادوند بهتر از همه باشد، ولی او هم جاهایی را دارد که دارای ایراد است. برای اینکه وقت عزیزان را نگیرم چند نمونه را عرض می‌کنم، یک مقداری هم به این دلیل است که صرف و نحو قرآن کریم را متوجه نشدند؛ اینکه این اِعراب چه جوری است و چه ترجمه‌ای باید انجام داد، معنی آیه چه خواهد شد.

عرض کنم به حضور شریفتان، سورۀ قیامت آیات:

 لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ (۱) وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (۲) أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ (۳) بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ (۴)

این ترجمۀ آقای خرمشاهی است که دقت زیادی به کار برده و حاشیه‌های مفصلی هم به زبان‌های دیگر دارد، البته اول به انگلیسی ترجمه شده است و در این حاشیه‌اش همه‌چیز را آورده: «سوگند به روز قیامت، سوگند به نفس ملامتگر، آیا انسان چنین میپندارد که هرگز استخوانهای پوسیده و پراکندۀ او را گرد نمیآوریم، حق این است که تواناییم بر اینکه سرانگشتهای او را فراهم کنیم». ببینید آیه این است و این قادرین حال است، منصوب است و با ی و ن آمده، قادرونَ نیست، قادرینَ است که حال است و حال، ذوالحال میخواهد و عامل حال میخواهد و آن عاملش باید یک فعلی باشد، این فعلش نَّجْمَعُهای مقدر است؛ بَلَیٰ نَّجْمَعُها قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ، این در معنا خیلی تأثیر دارد.

بَلَی نَّجْمَعُها قَادِرِینَ، ما این استخوانها را جمع میکنیم درحالیکه میتوانیم این کار را بکنیم. پس این قادرینَ چون حال است باید متعلق به یک فعل باشد، پس نجمعها قادرین در واقع ما حشر اجساد داریم و درعین‌حال که بدنها و استخوان‌های پوسیده را جمعشان میکنیم، میتوانیم سرانگشتانشان را هم بسازیم؛ پس یک نجمعهایی در تقدیر است، چون این قادرینَ است. به نظرم می‌آید یک قرائت شاذی هم قادرونَ خوانده باشند. کتاب -لابد آقای جناب مهدویراد دیدهاند- معجمالقرائات هست که ۹ جلد است و یک جلدش index (فهرست راهنما) است، خیلی کامل است، هیچ‌چیزی باقی نگذاشته است، متعلق به عبدالکریم خطیب است.

ما بحثمان سر این است که تفاوت اینکه تشخیص بدهیم که این حال است برای فعل مقدر تا اینکه این را «و لا نحن قادرونَ» بگیریم، این می‌شود جمله دیگری، ولی اینکه بگوییم قادرینَ اصلاً حال است و یک فعل مقدّرهای، این معنیاش این است که ما این استخوانها را جمع میکنیم درحالیکه میتوانیم این کار را هم بکنیم، پس نجمعها در این هست. این یک نکتهایست برای اینکه تشخیص ندهیم که این حال و ترجمه بر اساس قادرونَ باشد و رابطه قطع باشد، کلی تأثیر اعتقادی دارد. وقتی بگوییم قادرینَ حال است، حال از نجمعها، جمعشان میکنیم، درحالی‌که میتوانیم این کار را هم بکنیم؛ این یک تشخیص و تأثیر که اینجا ذکر کردیم.

 اما یک ترجمه دیگری که در تفسیر هم خیلی تأثیر داشته است، حتی مرحوم آقای طباطبایی هم درست تفسیر نکردند.

این سورۀ حدید بسیار جالب توجه است تا آنجایی که من دیدهام همه در ترجمه و حتی تفسیر آن خطا کردهاند. آیه در سورۀ حدید این است:

ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۲۷

ترجمهاش را ملاحظه کنید (آقای حداد همین مشکل را دارند): «سپس از پی ایشان پیامبرانمان را آوردیم و عیسی‌بن‌مریم را از پی آوردیم و به او انجیل دادیم و در دل کسانی که از او پیروی کردند رأفت و رحمت قرار دادیم و رهبانیتی را به‌صورت بدعتی در پیش گرفتند که ما آن را بر ایشان واجب نکرده بودیم مگر اینکه در طلب خشنودی الهی آن را در پیش گرفتند، ولی چنان‌که شایستۀ رعایت بود، رعایتش نکردند.» ببینید این کلمۀ بدعت سبب گمراهی ذهنی شده است، چون تصور کردهاند که البدعة ضلالة و کل ضلالة فی النّار؛ تصور این بوده است که بدعت بد است. مرحوم طباطبایی هم این را درست تفسیر نکردند، تصور این بوده است که البدعۀ ضلالۀ و کل ضلالۀ فی النار؛ بنابراین این وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا، این‌ها یک رهبانیتی را بدعت آوردند و این هم معلوم است که ضلالت است و ضلالت در آتش. این لَنگی سر این آمده است که پس ترکیب آیه را چه جوری بگیرند؟ نگاه کنید: وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ؛ ما این رهبانیت را بر این‌ها ننوشته بودیم مگر برای ابتغای رضوان خدا؛ و این در سورۀ مائده (آیه ۸۲): ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَایَسْتَکْبِرُونَ، در آنجا هم معلوم است که این‌ها رهبان بودنشان مطلوب است.

غرض اینکه این رهبان و رهبانیت مذموم نیست، برای اینکه خدا آنجا می‌فرماید: ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَایَسْتَکْبِرُونَ ﴿۸۲﴾، این‌ها وقتی آیات خدا خوانده می‌شود اشک در چشمانشان می‌گردد و دلشان می‌سوزد و زیر بار حق می‌روند؛ پس رهبانیت چیز بدی نیست، چون خدا آنجا دارد از آن‌ها ستایش می‌کند. اینجا هم می‌فرماید: وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا، این رهبانیتی که اینها بدعت آوردند، مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّه، ما این را بر این‌ها ننوشتیم مگر برای ابتغای رضوان خدا. به‌هرحال خدا این را نوشته است. ببینید چقدر جمله‌اش صریح است: این را ما برای جست‌وجوی رضوان خدا بر این‌ها واجب کردیم؛ آن‌وقت در ترجمهاش گیر میافتند که این چیزی که ضلالت است چگونه میشود که خدا بر این‌ها نوشته باشد؟ چند تا ترجمه را که بنده دیدم همهشان همین مشکل را داشتند.

پیشنهاد بنده این است که این بدعت در اینجا بدعت مذموم نیست، این بدعتی است در برابر یهود (یهود مردم دنیاپرستی بودند). اینکه یک کسی رها کند از جمع و برود در یک بیغوله، نوک این کوهها و جنگلها ... همین جاهایی که ما چند هفته پیش رفتیم، میگفتند که اینجا جنگل بوده است، یک نفر در ۴۰۰-۳۰۰ سال پیش به نام سِرگِی خودش از جمع جدا شده و آمده اینجا، داخل جنگل دور از جمع یک جایی درست کرده است به اندازۀ فقط خودش، بعد از مدتی مردم پی بردند او یک راهبی است و اهل ترک دنیاست و آمدند یواش یواش دورش جمع شدند، الان تبدیل به یک مدرسه‌ای متعلق به کشیش‌های ارتدکس که ۶۰۰ طلبه و ۲۵۰ نفر راهب دارد، شده است. رُهبان این‌ها بودند که از جمع کنار میروند، این مذموم نبوده است، در برابر یهودی که مدام فکر دنیا و گردآوری دنیا بودند این‌ها یک بدعتی بود، یک ابتکار بود، بدعت نه به معنی بدعت از دین، بلکه بدعت صالحان است.

این بدعت در برابر یهود بود؛ بنابراین خود خدا این را بر اینها لازم کرده است، یعنی چیزی بوده است که به خدا منسوب می‌شده است. مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ یعنی اینکه کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ فقط برای رضای خدا، این کاملاً صریح است که این کار مطلوب خدا بوده، ولی بعضیهاشان این‌جور خواندهاند، بعضیهاشان هم خوب بودند. فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا، ما رعوها یعنی نه اینکه همهشان ما رعوها، در هر جمعی یک تعدادی بالاخره رعایت میکنند، اما فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا یعنی یک حکمی، فرمانی یا کتابتی از سوی خدا بود و این‌ها آن حکم را آن‌چنان‌که باید رعایت نکردند، ما هم فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ، آن‌هایی که خوب عمل کردند اجرشان را دادیم؛ معلوم است که عمل به این (حکم) اجر داشته است. َآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ آن‌هایی که ایمان آوردند -اینجا منظور مطلق ایمان نیست، یعنی آنهایی که این بدعت را مراعات کردند- ما اجرشان را دادیم و آن‌هایی هم که انجام ندادند، وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ. این ترکیب جمله و خطایی که در فهم بدعت صورت گرفته و آن حدیث [البدعة ضلالة و کل ضلالة فی النّار]، این در ذهن مترجمین بوده است.

 این ترجمه را جناب آقای خرمشاهی -که ادیب فارسی هم هست و عربی هم من خبر ندارم، ولی به‌هرحال آدم باسوادی است- نوشته است: در پی ایشان پیامبرانمان را آوردیم و عیسی‌بن‌مریم را از پی آوردیم و به او انجیل دادیم و در دل کسانی که از او پیروی کردند رأفت و رحمت قرار دادیم و رهبانیتی را به‌صورت بدعتی در پیش گرفتند که ما آن را بر ایشان واجب نکرده بودیم، این هم آن مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ (مگر آنکه در طلب خشنودی الهی آن را در پیش گرفته بودند) است، من نمیدانم از این آیه چگونه این (ترجمه) درمیآید، وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ؛ ما همین بدعت را برای جست‌وجوی رضوان خدا بر آنها واجب کرده بودیم. مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ یعنی کتبناها علیهم فقط برای رضای خدا؛ و این‌ها بعضیهایشان اینگونه بودهاند و بعضیهایشان هم نبودند.

 ترجمۀ آقای حداد را هم ملاحظه بفرمایید.آقای حداد این‌گونه ترجمه کرده است: «سپس در پی آنان پیامبران خویش را فرستادیم و عیسی‌بن‌مریم را به دنبال آن‌ها و بدو [به او] انجیل عطا کردیم و در دل پیروان وی شفقت و مهربانی نهادیم و البته آن رهبانیتی که آن را از پیش خود ساخته بودند ما بر آن‌ها مقرر نکرده بودیم، آنچه ما مقرر کرده بودیم جز طلب خشنودی خدا نبود.»  این هم که به دلیل توجه نکردن به آن مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ است، این مثل آفتاب روشن است.

آیات سورۀ تین:

وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ (۱) وَطُورِ سِینِینَ (۲) وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ (۳) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (۴) ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ (۵)

ملاحظه کنید معمولاً در این نوشته‌های فارسی می‌گویند اسفل السافلین که یعنی درک اسفل، ولی آیه این است: رددناه این آدم را، اسفل حال از (ه) رددناه و فعل آن هم رددناه می‌باشد. سافلین هم جمع سالم عاقل است، یعنی آدم‌های سافل و پست دو جور هستند، یکی اینکه سافلند و پستند و یکی اینکه اسفل سافل هستند، یعنی پست‌ترین پست‌ها هستند؛ پس این اسفل سافلین هم اسفل حال است و آن سافلین هم که مضافعلیه اسفل است؛ پس سافلین یعنی آدم‌های عاقلی که پست هستند. این آدم را به خاطر بدکرداری‌اش دوباره برگرداندیم درحالی‌که پست‌ترین پست‌هاست. چون بد بود، برگرداندیمش، درحالیکه پستترین پستهاست، یعنی آدم طبعاً خوب بود، لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم، در بهترین قالب‌بندی ما این را ساختیم (تقویم یعنی صورت‌بندی)؛ خلقناه فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین،

یک نوع سرزنش هم هست که آدمی را که ما در احسن تقویم ساخته بودیم این را برگرداندیم (نه اینکه به قول اشعری‌ها جبری است و ما این کار را کردیم)، رددناه، درحالی‌که این‌جور است، این آدم، آدم خوبی نبود که او را فی احسن تقویم ساخته بودند، ولی حالا پستترین پست‌ها شد؛ پس چون سافلین را توجه نکردند که عاقل است و اسفل حالی است که مضاف به آن عاقل شده است، پس باید پستترین آدمهای پست باشد. آقای دکتر حداد ترجمه کرده است ما انسان را در نیکوترین ترکیب و صورت آفریدیم، سپس او را به مرتبه‌ای پست‌تر از همۀ پست‌ها بازگرداندیم.

سورۀ حج آیۀ ۵۳ -که این واقعاً مصیبت است در خیلی از ترجمه‌ها- را ملاحظه کنید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّیٰ أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۵۲) لِّیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ (۵۳) وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَیٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (۵۴)

 امام باقر (ع) یک حدیثی دارد که می‌فرماید خدا لعنت کند فلانی را که در احادیث پدر من دست برد و ۴ هزار حدیث را در لابه‌لای روایات پدر من گنجانده است. آمده‌اند اُمنیه را به معنی تلاوت گرفته‌اند؛ و ما أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ، «مگر اینکه وقتی که آرزو می‌کرد این تمنا را»، به معنای قرائت گرفته‌اند: «وقتی آیات را می‌خواند شیطان در تلاوتش دست می‌برد». فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ، «خدا آنچه را که شیطان القا می‌کند آن را از بین می‌برد»، ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۵۲). لِّیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ، تا خدا آنچه را که شیطان القا می‌کند این را آزمایشی قرار بدهد برای کسانی که در دلشان بیماری است و برای آن‌هایی که دلشان سنگ است (سنگ‌دل هستند). وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ، آقای دکتر حداد ظاهراً بد ترجمه نکرده، «و پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه تحقق اهداف خود را آرزو می‌کرد...»، این را درست ترجمه کرده است. مرحوم آیت‌الله طباطبایی هم این‌جور ترجمه کرده است، امنیه را به معنی آرزو ترجمه کرده است، یعنی هر پیغمبری وقتی می‌آید آرزو می‌کند که دینش فراگیر شود و همه جا را بگیرد، ولی شیطان بیکار نمی‌نشیند، پیروان او را گمراه می‌کند، نمی‌گذارد از آن هدایت با آن کتاب استفاده کنند، ولی سرانجام دین خدا فائق می‌شود.

 خدا رحمت کند، خانم صفارزاده یک ترجمه قرآن کرد به فارسی و بعد هم به انگلیسی، به همین صورتی که امنیه را به معنی قرائت گرفته است. جناب آقای خرمشاهی ترجمه کرده است: «و پیش از تو هیچ رسولی یا نبی‌ای نفرستادیم مگر آنکه چون قرائت وحی را آغاز کرد شیطان در خواندن آن اخلال می‌کرد.»

ادامه دارد ...

نظر شما