شناسهٔ خبر: 58374 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

داوود فیرحی هفته گذشته در نشست اندیشه ایرانشهری، فردوسی را نماینده ناسیونالیسم تبارگرا خوانده بود؛

غیبت مفهوم ایران در پروژه فیرحی

فیرحی ایران همین جایی است که ایستاده‌ایم و کتاب‏ های علمی تاریخی، نسخه‏ های اندیشه‏ ای عهد باستان و بناها و آثار و کتیبه ‏هایی که هر روز هم بر کشفیات آن افزوده می‏ گردد جای هیچ گونه انکار و نفی را باقی نمی‏ گذارد.

فرهنگ امروز/ روح الله اسلامی*:

راستش زمانی که دکتر داوود فیرحی قصد کردند درباره نسبت تشیع و اندیشه ایرانشهری سخنرانی کنند، خوشحال شدم که به احتمال فراوان مولفه‌های منافع ملی، شهروندان ایران، مرزهای سرزمینی، مصلحت ملی و جایگاه ایران در فقه شیعه یا در اندیشه سیاسی اسلام مورد بررسی قرار خواهند گرفت. لازم به ذکر است که پیش از این نیز دکتر فیرحی همسو با قرائت‌های عربی، ترکی و روسی، خواجه نظام الملک را اندیشمندی اشعری و مومن به فقه شافعی نامگذاری کرده بودند و از منظر نفی و نقد جریان اندرزنامه‌نویسی، در همراهی با پژوهش‌های جابری، رگه‌های استبداد را در اندرزنامه‌ها نشان داده بودند و حتی اعلام کرده بودند که سیاست‌نامه‌ها جریان اصیلی نیستند و آنچه در اندیشه سیاسی اسلام وجود دارد، تنها فلسفه و فقه سیاسی است. متاسفانه ایران اساسا در بستر پروژه فکر سیاسی دکتر فیرحی در غیبت به سر می‌برد و با برچسب‌های استبدادی، سلطنت نامگذاری می‌گردد. گمان بر این بود که شاید دکتر فیرحی مطلب جدیدی می‌خواهد بگوید و قصد دارد کمی تجدیدنظرطلبی انجام دهد یا اینکه شاخص‌های اندیشه ایرانی را در فقه شیعه واکاوی نماید اما همانند گذشته نه تنها چنین نکردند که به سمت تحلیل‌های سیاسی، ایدئولوژیک و برچسب‌های سیاسی حرکت کردند که بدیهیات اندیشه، سیاست و تاریخ ایران را نه تنها نقد که مورد نفی قرار دادند. دکتر فیرحی درباره تاریخ باستان، فردوسی، نام ایران، اندیشه سیاسی ایران، ایران بزرگ فرهنگی مطالبی عنوان کردند که در نوشتار زیر مورد نقد قرار می‌گیرند.

تحلیل پوچ چپ‌ها و پست‌مدرن‌ها از ایران باستان

دوره باستان تنها خرابه‌هایی تاریخی نیست. تحلیل‌های چپ‌گرایان و پسامدرن‌ها در دهه ۳۰ شمسی به بعد در فضای سیاه و سفید ایدئولوژیک چنان تداوم یافت که همه تاریخ ایران را با روایت‌های آزادی، برابری و آرمان شهرهای دور از سیاست خوانش کردند. این قرائت، کار را به جایی رساند که هزار سالِ تاریخِ باستان، توسط مارکسیست‌ها، دورانِ استبداد و سرکوب و بعدها توسط پسامدرن‌ها به برساختگی، جامعه نمایشی و تصویری نام‌گذاری شد. تحلیل‌هایی که حافظ، فردوسی، فارابی و ابوعلی سینا را متملق و چاپلوس و اندیشه آنها را اشرافی لقب می‌داد. تحلیل‌های روشنفکرانه‌ای که دستاوردهای علمی تاریخ، ادبیات و فلسفه را به هیچ می‌گرفت و عنوان می‌کرد خرابه‌های تخت‌جمشید و کتیبه‌های هخامنشی و ساسانی همه در دوره معاصر به وجود آمده‌اند. دکتر فیرحی نیز همانند همه روشنفکرانی که آرمان‌شهری در ناکجاآباد دارند تاریخ، ادبیات، فلسفه و بناها و نشانه‌های ایران باستان را نمی‌خواند و به‌راحتی حکم می‌کند که ایران باستان در دوره معاصر شکل گرفته است. درحالی‌که حتی بعد از حمله‌های ویرانگر ایران باستان در اندیشه طبری، بلعمی، مسکویه، بیرونی، فردوسی و ثعالبی تداوم یافته است و کافی است رساله‌ها و شیوه‌های انتقال میراث ایرانی بررسی شود تا تداوم امر ایرانی مشاهده گردد. ایران برخلاف بسیاری از دولت‌کشورهای جهان معاصر و ساختگی نیست بلکه در اوستا نام ایران ویچ آمده است، در کتیبه‌های هخامنشی و ساسانی نام دولت کشور ایران قید شده است و ایران تاسیسی نیست.

سرچشمه‌های فرزانگی ایران باستان

منابع ایران باستان شامل کتیبه‌هاست که در قلمروی ایران بزرگ فرهنگی کشف و نگهداری می‌گردند و بخشی نیز نوشتاری و کتبی است. ایران در زمان هخامنشیان سنت زورگویی، غلبه و حکمرانی بر اساس وحشت را جایگزین حکومت‌داری بر اساس دادگری و احترام به تکثرها می‌کند. از یکسو همه امشاسبندان پراکنده در قالب اهورامزدای متبلورشده در گاهان جمع می‌گردند و از سوی دیگر همه شاهان قلمروهای یکجانشین در قالب الگوی شاهنشاهی متمرکز می‌شوند. چنین تحولی تولد ایران است که در دوره باستان به مدت هزار سال در سه سلسله هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان تداوم پیدا می‌کند که تاریخ ثبت شده معتبر در منابع ایرانی، عربی و یونانی دارد. نه تنها تاریخ و کتیبه‌های فراوان الگوهای مختلف و مترقی حکومت‌داری ایران باستان را شرح می‌دهد بلکه متونی همانند مینوی خرد، بندهش، ارداویراف‌نامه، نامه تنسر، عهد اردشیر، کارنامه اردشیربابکان، دایره المعارف دینکرد و... به راحتی مبانی، شاخص‌ها و فنون دولت کشور ایران در عهد باستان را که هیچ نسبتی با تبار، نژاد و اغراق ندارد، تحلیل کرده است.

تداوم معنوی و فرهنگی ایران

ایران همین جایی است که ایستاده‌ایم و کتاب‌های علمی تاریخی، نسخه‌های اندیشه‌ای عهد باستان و بناها و آثار و کتیبه‌هایی که هر روز هم بر کشفیات آن افزوده می‌گردد جای هیچ گونه انکار و نفی را باقی نمی‌گذارد. تشریفات تخت جمشید، آتشکده‌های عهد ساسانیان، منشور کوروش، بناهای شهرها و پایتخت‌های اشکانی و ساسانی همه تبلور رواداری، تکثرگرایی و درعین‌حال شاخص‌های عینی و ذهنی دولت کشور ایران در عهد باستان است. جایی که هگل اعتقاد دارد آنچه ما در اروپای دوره مدرن با فکر ایده‌آلیستی آلمان و گلوله‌های توپ ناپلئون قصد ساختن آن را داریم، در ایران باستان با سلسله هخامنشیان و افکار زرتشت وجود داشته است.

بنابراین ایران دارای تاریخ، اندیشه و سبک خاص حکومت‌داری است که هزار سال تاسیس و تداوم را در عهد باستان به عنوان سنت تجربه کرده و این سنت از آن دوره به صورت تداومی تاکنون ادامه پیدا کرده است. نام‌های ایرانی، تاریخ‌نگاری بیداری ایرانیان، اسامی ماه‌ها، آیین‌ها و مراسم ملی نه‌فقط در اندیشه و کنش نخبگان که در ذهنیت مردم ایران جای گرفته است. هر زمان قومی بیابان‌گرد و غارتگر به ایران حمله کرد و به علت چهارراه بودن کشور گاهی بروکراسی و توان نظامی ایران را از هم پاشاند اما در فکر و فرهنگ ایرانی مغلوب و حل شدند. زبان فارسی تنها زبان نیست بلکه واژگان آن محتوای اندیشه‌ای دارد و همان زبان مملکت‌داری است. تاریخ ایران حتی زمانی که بلعمی یا جوینی قصد نوشتن تاریخ قوم غالب را دارند در قالب کلمات فارسی سنت ایرانی را احیا کرده‌اند. فردوسی، حافظ، سهروردی، نظام‌الملک و خواجه نصیر هر یک به شیوه‌ای رندانه و خردمندانه امر ایرانی را در زمانه‌های بحرانی تجسم بخشیده‌اند. بنابراین ایران هیچ‌گاه با گذشته خود در قالب زبان، تاریخ و اندیشه مملکت‌داری قطع ارتباط نکرده است.

بی‌نیازی ایران از ناسیونالیسم

ایران در دوره مدرن نامگذاری نشده است بلکه در همه اعصار از ساسانیان تا صفویه و قاجاریه نام کشور ایران بوده است. در زبان انگلیسی برخی مواقع پرشین بوده است که سعید نفیسی و کارگزاران حکومت معاصر ایران به لحاظ علمی و سیاسی به سفارتخانه‌ها و وزارت خارجی کشورهای دیگر اعلام می‌کنند نام ایران را جایگزین کنند. ایران نیاز به ناسیونالیسم ندارد چراکه حتی کوچ‌روهای ایران هیچگاه غارتگر و متجاوز نبودند بلکه همیشه تولیدگر و سازنده تمدن بوده‌اند. ایران هیچ گاه شبیه‌سازی و یکدست‌سازی نکرده است و اندیشه تباری بر ایران قابل حمل نیست؛ چراکه همه تفاوت‌های بیشماری که در کشور وجود دارد همیشه ایرانی بودن را افتخار گرفته‌اند. ملی‌گرایی دین و زبان یکسان و شبیه‌سازی‌های اجباری در کشورهای اروپایی و برخی دولت‌های مدرن اتفاق افتاده است. ایران قبل از اندیشه ملی‌گرایی وجود داشته است و دولت ایران همه شاخص‌های دولت را قبل از ماکیاول، هگل، وبر و اسمیت دارا بوده است. چسباندن همان برچسب‌های سیاسی و ایدئولوژیکی که در جامعه‌شناسی سیاسی جناح راست به ملی‌گرایان می‌زنند برای اندیشه ایران بی‌معناست. زن‌ستیزی، اطاعت‌گرایی، انقیاد، سلطنت، استبداد و نبود شاخص‌های دموکراسی و حقوق بشر در همه اندیشه‌های باستان و میانه وجود داشته است.

اندیشه بی‌تاب و زمان‌پریش مدرن، بدون درک الزامات دوران کلاسیک افلاطون، هگل، ماکیاول، فارابی و نظام‌الملک را استبدادی و ضددموکراسی نام‌گذاری می‌کند درحالی‌که باید به تحول تکنولوژی و تغییر مکانیسم‌های حکومت‌داری توجه کرد. به یک معنا قرائت ساده و تقلیل‌گرای دکتر فیرحی هویت و اندیشه ایران را نشانه رفته است و به اسم گفت‌وگو، دموکراسی، حزب‌گرایی، چرخش نخبگان و واژگان مدرن، سنت ایران را نفی می‌کند. درحالی‌که اساس اندیشه سیاسی مدرن پیدایش دولت کشور ملی است که در آن مصلحت و منافع ملی اولویت دارد.

مگر ماکیاول جز میراث یونان و روم را احیا کرد و مگر هابز جز دولت ملی پایه نهاد. اندیشه مدرن بدون ایجاد دولت کشور ملی امکان‌پذیر نیست و هنوز این مورد تشکیل نشده است، دنبال مکانیسم‌های پراکنده انتقادی و پسامدرن و روایت‌های جهان‌شمول چپ و راست رفتن تنها گزاره‌هایی مبهم ایجاد می‌کند. مولفه‌های دولت کشور، مصلحت و منافع ملی، همزادی دین و دولت و تقدم امر سیاسی در روایت‌های مشروعیت بخش، واقع‌گرایی، تشریفات در ادب حکمرانی ایران از عهد باستان تاکنون تداوم داشته است. ابن‌مقفع میراث ایران را به جهان اسلام منتقل کرد و به گفته ابن‌خلدون ایرانیان فن حکومت و دیوان‌سالاری عقلانی را بنا نهادند و در رساله‌نویسی، دبیری، سفارت، وزارت، خزانه‌داری، تشریفات و... مهاجمان را تمدن بخشیدند. تمام این دستاوردها با واژگان همزادی دین و دولت، اطاعت و زن‌ستیزی به عنوان میراث عمده اندیشه‌های کلاسیک به ردِ بازی در زمین عقل عربی و ترکی انجامیده است. نظام‌الملک وزیر خردمندی در سنت اندرزنامه‌نویسی بود که از همه اعتقادات شافعی، تشیع و تصوف در جهان زیستی عملگرا برای امنیت و آبادانی بهره می‌گرفت. هدف اصلی او ایجاد نظام برای حکومت داری بود که از میراث ایرانی فراگرفته بود و البته برای اثرگذاری گاهی محتوای ایرانی را با شکل‌های متفاوت مشروعیت‌بخش روزگار خویش منتشر می‌ساخت.

فیرحی به مثابه شریعت‌نامه نویس

هنوز هم بهترین ترجمه‌ها، مفاهیم و تکنیک‌ها توسط مفسران اندیشه ایران به دوره مدرن منتقل شده است. آیت‌اله نائینی شریعت‌نامه‌نویسی است دین‌اندیش‌ که نسبت به سیاست مدرن به خصوص تکنیک‌های آن دانشی ندارد. محمد علی فروغی و بسیاری از اندیشمندان مشروطه‌خواهی که مبناهای ملی داشتند مشروطیت و اندیشه سیاسی مدرن را نیز صحیح‌تر منتقل کردند. تقلیل‌گرایی است که همه میراث باستان و سنت اندیشه سیاسی میانه ایران را نادیده بگیریم و عنوان کنیم که جریان اندرزنامه‌نویسی اصالت و اثرگذاری نداشته است. خواجه نصیر، جوینی، عبیدزاکانی، نظام الملک، سهروردی، حافظ، فارابی و فردوسی دقیقا در یک مسیر حرکت می‌کنند و اغلب متفکران ایرانی جوهره سیاست را از سایر جریان‌های آرمان‌گرا کارآمدتر و حتی صلح‌آمیزتر تفسیر و عملیاتی کرده‌اند. همین که گفته شود صلح و راستی خوب است و دروغ و فقر باید نابود گردد یعنی سطوح شعاری بدون روش‌ها و فنون اجرایی اتفاقا مریدان متوهمی خلق می‌کند که برای بهشت‌آفرینی در زمین، بدیهیات سیاست را کنار خواهند نهاد. فهم مشروطه، پارلمان، نظام حزبی و انتخاباتی، سیاست‌گذاری عمومی، دولت‌پژوهی، حکومت‌داری با رساله‌های فروغی امکان‌پذیر و با اندیشه نائینی ناممکن است. بر همین صورت دکتر فیرحی نیز همچون همه شریعت‌نامه‌نویسان آرمان‌گرا همه خوبی‌های اندیشه مدرن در روایت‌های پسامدرن، سیستمی، انتقادی و حتی تبارگرا را جمع می‌کند و غیرمنصفانه به اندیشه سیاسی ایرانشهری حمله‌ای نافیانه و نه منتقدانه می‌کند.

بی‌خانمانی پروژه فکری فیرحی

بنابراین پروژه فکری دکتر فیرحی همچون اغلب رساله‌ها و سخنرانی‌های آرمان‌گرا نتوانسته است با ایران پیوند برقرار کند. دکتر فیرحی منابع، مفاهیم، فنون، متفکران و دوره‌های اندیشه سیاسی ایران را نمی‌شناسد و نمی‌خواهد بشناسد. چون با قلمروی مطالعاتی‌اش در یک راستا نیست. اندیشه ایران زمینه تاریخی و مبناهای جهانی دارد و به کمک آن می‌توان از شهروندان برابر و حکومت قانون دفاع کرد. با اندیشه ایران می‌توان مصلحت و منافع ملی کشور را ترسیم کرد و دولتی مقتضی مناسبات روز تشکیل داد که امنیت و توسعه ایران را رقم بزند. دکتر فیرحی در روش‌شناسی و مفاهیم مکاتب و جریان‌های ترکی، عربی و غربی انتقادی و پست مدرن حرکت می‌کند و این روایت آرمان‌گرایانه و در ضدیت با سیاست است. بی‌خانمانی و تاثیرات اندیشه بی‌وطن موجب تربیت شهروندانی معترض و رها کردن مفاخر و اندیشه‌های ایران به نفع تروریست‌هایی می‌شود که دشمن اول خود را ایران نامگذاری کرده‌اند.

واقعیتی به نام ایران بزرگ فرهنگی

ایران بزرگ فرهنگی واقعیتی است که روزگاری ۴۰ ایالت که هر کدام اکنون یک کشور است در قلمروی ایران زیست مسالمت‌آمیز داشته‌اند. در روزگار معاصر بر اثر حمله‌ها و اقدامات سیاسی مختلف در قراردادهایی از ایران جدا شده‌اند اما در زبان، تاریخ و صورت‌های اندیشه‌ای اشتراکات فراوانی با مادر خویش یعنی ایران دارند. منبع ملی همان اندیشه هویت‌بخش و تاریخ مشترکی است که اتفاقا در اثر نادیده‌انگاری عامل مهاجرت شهروندان ایرانی، از بین رفتن منافع ملی و هراس کشورهای همسایه می‌گردد. در همه جهان از هویت ملی ایران واهمه‌ای وجود ندارد چرا که با رواداری و آبادانی، زندگی شاد مسالمت‌آمیز شناخته می‌گردد. تاجیکستان و افغانستان و ازبکستان از بنیادگرایی‌ای که حملات تروریستی و انتحاری انجام می‌دهد هراس دارند. ما ایرانیان هنر، موسیقی، ادبیات، زبان، تاریخ، مفاخر، مکتب‌ها، فلسفه‌ها، عرفان‌ها و سنت ایرانی خود را رها کردیم که منطقه در آشوب بنیادگرایی گرفتار شد. عقل ترکی و عربی و حتی استراتژی‌های غربی جز آشوب و جنگ نتیجه‌ای ندارند اما منطق خرد ایرانی با دوستان مروت و با دشمنان مدارا و مباش در پی آزار کس است. فردوسی و حافظ و سعدی نه‌تنها تبارگرا نیستند که مروجان صلح، خرد و آبادانی شمرده می‌شوند. ایران بزرگ فرهنگی واقعیتی است که ما انکار کرده‌ایم.

در کلاس‌های درس اندیشه و تاریخ ایران را با قرائت‌های مختلف نقد و نفی کرده‌ایم و هیچ ملتی اینسان به کشتن خویش دشنه برنداشته است. چون اندیشه و فرهنگ ایران تضعیف گردید شاهد نسلی هستیم که آرزوی مهاجرت و رفتن از کشور را دارند. چون در کلاس‌ها به جای ایران بزرگ فرهنگی به قبیله‌ای جاهلیت مسلط‌تر بودیم تا اندیشه، زبان و فرهنگ ملی کشور و همین موضوع باعث شده است زبان فارسی، خودآگاهی تاریخ ایران جایگاه ضعیفی در میان تحصیل‌کردگان داشته باشد. چون از موسیقی، هنر، تاریخ، معماری، فلسفه و عرفان ایرانی غافل شدیم داعش و بنیادگرایان همسایگان ما را محاصره کردند. هر چه ایران ضعیف گردد عناصر ضد تمدن و خرد همچون گذشته بر جغرافیای ایران بزرگ فرهنگی غلبه پیدا می‌کنند. البته طبیعی است همانطور که حکومت قانون و دموکراسی مدل‌های متفاوتی دارد، دیپلماسی و سیاست خارجی نیز از فنون عملیاتی متفاوتی برخوردار است که هر یک به تناسب اتخاذ خواهد شد و این به معنای اقدامات دگم، دولتی، یک‌طرفه و ایدئولوژیک نیست.

*عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد

نظرات مخاطبان 7 7

  • ۱۳۹۷-۱۱-۲۸ ۱۱:۱۴ 63 1

    دلیل نادیده گرفتن ایران باستان  به این دلیل بوده که مدعیان ایران باستان خواسته اند با علم کردن ایران باستان به مقابله اسلام بروند و اصولا کسانی علمدار دفاع از ایران باستان بودند که به اسلام بی توجه بودند
                                
  • ۱۳۹۷-۱۱-۲۸ ۱۵:۰۹ا- ب 96 211

    آقايان با حلوا حلوا كردن دهان شيرين نمى شود. اينكه ما مدام بگوييم ايران ايران ايران، دليلى بر درك آگاهى تاريخى ما نمى شود. من قبلاً هم گفته ام ما در شرايط كنونى در صيرورتِ علم به ايرانْ فاقد مبانى نظريه دقيق هستيم. بايد دقت كنيد كه انديشه ايرانشهرى عين انديشه دينى نسبت به دين مزديسنا است. يعنى همانطور كه ساسانيان دين مزديسنا را مبناى انديشه دينى قرار دادند، صفويان هم بنوع ديگر همان روش را با تشيع و تصوف آغاز كردند. و امروز همان مبانى نظريه در قالب متفات ، اما متجانس بازيافت شده است. يعنى سنّت قدمايى ما كماكان از دوره ساسانيان به اين سو به طور مداوم درحال بازيافت خود بوده، كه در هر دوره با صور ايدئولوژيكى سردرآورده است. ولى در بنيان نظرىِ همان اصول را تاكنون به دوش كشيده ايم.
    به طور مثال فرّه ايزدى در انديشه سياسى ايرانشهرى امروز با مبانى نظريه امام در دوره اسلامى تنيده است و هيچ تمايزى نسبت به آنها وجود خارجى ندارد. و بنيان انديشيدن در آن هم بصورت تاريخى، هم در دوره ساسانى بر مبناى شريعت بود و هم دوره صفويه و نيز تا امروز هم با عناوين مختلف بازنمايى شده است. 
    از طرف ديگر ، بايد اين موضوع را درك كرد كه انديشيدن در قالب فهمى از ايرانشهر، با مبانى دوران جديد در ايران در تضاد است. 
    بنابراين از ظاهر امور اينطور تصور نكنيد كه انديشه ايرانشهرى از نظر مبانى با اهل شريعتِ امروز تفاوت دارد. شايد در ظاهر امر تمايزى وجود دارد ولى در نهايت اساس اين سنّت راهى به دوران جديد ايران نخواهد برد.
    بنابراين صلاح نيست  تا اين حد روى انديشه ايرانشهرى پافشارى كنيد. 
    انديشه ايرانشهرى در دوره ساسانيان يك ايدئولوژى افراطى از نظر دينى بود. سعى نكنيد تاريخ را تحريف كنيد.
    
    خلاصه كلام تجديد انديشه ايرانشهرى تفاوتى با حال و روز امروز ايرانْ ندارد. 
    
                                
  • ۱۳۹۷-۱۱-۳۰ ۰۱:۵۵ 0 9

    دوست عزيز منتقد اول
    
    شما جورى سخن مى گويد كه گويى اينجا شبه جزيزه عربستان است و ما قصد داريم در مركز خلافت موضوع ايرانْ باستان را مطرح كنيم. نخير برادر موضوع كاملاً عكس آن است. اين شما هستيد كه از روى ناآگاهى مكان و جفرافياى سخن گفتن خود را اشتباه گرفته ايد. اينجا زادگاه ايرانْ است و مركز تاريخ فكر، فرهنگ و تمدن مستقل با ريشه هاى متفاوت. و هركسى بخواهد بدون توجه به اين ريشه ها پروژه اى را پيش ببرد و مفهوم ايران را در آن ناديده بگيرد قطعاً محكوم به شكست. تصور نكنيد اين سخن را از روى تعصب مى گويم بلكه مى توانيد به قضاوت تاريخ رجوع كنيد.  
    زيرا ايران مانند يك اقيانوس  تمام رودها و درياها را بلعيده و در خود حل كرده است.
    اگر امروز مى بينيد اسلام در ايران ، ايرانى شده، و همان طور كه هانرى كربن نام آنرا (اسلام ايرانى ) گذاشته، بدانيد كه ايرانْ اسلام را در خود حل كرده و در نهايت  آن را ايرانى كرده است. يعنى با تمام تصلب ها و سخت گيرى ها بر اسلام قالب شده است. و اين مسايل كتمان پذير نيست. 
    
    
                                
  • ۱۳۹۷-۱۱-۳۰ ۰۸:۵۷ 47 0

    آخه متون نصفه نیمه ای که از  آرداوایراف نامه وبندهش باقی مونده مگه میشه از چیز جدی ای بحث کرد؟ ما حتی درکی از وجود کوروش تا پیش از مطالعات مستشرقین مدرن نداشتیم بنابراین بیراه نیست اگر ناسیونالیسم باستانگرا را چیزی بیش از یک برساخت جدید ندانیم
                                
  • ۱۳۹۷-۱۱-۳۰ ۱۶:۴۴رضا 57 15

    بسیار نقد بجایی بود. موجز و عالمانه
                                
  • ۱۳۹۷-۱۲-۰۴ ۱۰:۲۲بهرام 15 20

    لطفا قبل از اینکه از خودتان عقل تراوش کنید و زیر پست بنویسید حداقل کتاب های آقای روح الله اسلامی را بخوانید 
    از نظر کتاب و متن یکی از غنی ترین های جهان هستیم 
    چطور مارکس‌فروید هگل و تمامی اندیشمندان غربی از دل اسطوره ها ی یونانی و فرهنگ رومی نظریه پردازی کردند از اسطوره  ادیپ نظریه عقده ادیپ در آوردند چرا خرد ایرانی خود را در تضاد معنا می بخشید پیوستگی و گسست ها ش کجا بوده است باید بفهمیم ایرانی یعنی چه کشور ما به وسیله خاندان تاسیس نشده است از دل دین به خصوصی درست نشده است چرا تلمود یهودیان در حوزه فرهنگ ایرانی درست شد مسیحیت چگونه درون این فرهنگ ساخته شد اسلام چقدر از این فرهنگ و اندیشه های آن در خود دارد چگونگی اسلام بدون ایرانی چه چیزی است و چه چیزی می شود و هزاران پرسش که می شود طرح کرد اندیشمندان اینترانتی _ ترجمه ایی به این چیزها فکر نمی کنند فکر کردن در مورد ایران و اندیشه ورزی در راه ایران یعنی ایران شهری 
                                
  • ۱۳۹۷-۱۲-۰۷ ۰۹:۰۹چاووشی 31 42

    سلام دوستان
    یکی از مشکلات امروز سوار شدن بر رسانه و ادعای روشنفکری و تفکر است، من  کتر فیرحی را دوست دارم و باهاش کلاس هم دارم و داشته ام. خدایی در حد اندیشمند و یا دارای پروژه خاصی نیست. به نظرم بد نیست به اینجور مسائل توجه داشته باشیم. این مهم است که کسی واقعا اندیشمند باشد و دیگران بهش رجوع کنند و یا اینکه خودش اصرار کند که من اندیشمندم و با رسانه خودش را بالا ببرد، البته تاریخ اینجور مسائل را در نهایت خواهد فهمید.
                                

نظر شما