شناسهٔ خبر: 63435 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فلسفه در سرزمین عجایب / احسان تاجیک

هایدگر و پوپر در ایران بدون هیچ ارتباط اندیشه ورزی و فلسفی ، با هدفی سیاسی چند صباحی میهمان ناخوانده روشنفکران و فعالان سیاسی ایران بوده اند که هیچ نتیجه گیری از این حضور سرزده بدست نیامد و به نظر می رسد فایده ای برای رشد تفکر و اندیشه ورزی جامعه ایران نداشته اند.

فرهنگ امروز/ احسان تاجیک

به تازگی کتاب هستی و زمان (۱۹۲۷)، اثر مارتین هایدگر، ترجمه عبدالکریم رشیدیان توسط نشر نی به چاپ نهم رسید. زمانی که مارتین هایدگر در کلبه تنهایی خود در جنگل سیاه کتاب هستی و زمان را می نوشت ، شاید فکر نمی کرد این اثر روزی به فارسی ترجمه شود. وقتی نگارنده در مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی به توصیه استادم دکتر حسینعلی نوذری کتاب هستی و زمان مارتین هایدگر را مطالعه کردم . این اثر دریچه ای سخت و سنگین از متون فلسفی را پیش رویم گشود . بعدها با توصیه دکتر منصور انصاری مجموعه نامه های عاشقانه و فلسفی مارتین هایدگر و هانا آرنت را مطالعه کردم . این بار آرنت ، هایدگر را در قامت عارفی عاشق پیشه اما متفکر و روباه صفت ، برایم شناساند . هایدگر با رندی تمام در رابطه شخصی خود با هانا آرنت به عشق را امری محال در نوع احساس آدمی می بیند که در ساحت فیلسوف دستاویزی برای گذار از مرحله بلوغ فکر در گذرهای زندگی است.  " وجه «مدرن» هایدگر در رویکرد هایدگر به زمان و هستی ، تعیین هستی انسان (دازاین) به‌مثابه دروازه‌ی ورود به شناخت هستی است که  تحلیل اگزیستانس دازاین از طریق ساخت‌های «ممکنی» که «اگزیستانسیال» نامیده می‌شوند «اونتولوژی بنیادی» نام می‌گیرد که شرط امکان ذاتی همه‌ی اونتولوژی‌ها را تشکیل می‌دهد. زیرا دازاین هستنده‌ای است که هر پرسش فلسفی از آن سرچشمه می‌گیرد و به آن بازمی‌گردد" . اصل در فلسفه دازاین هایدگر در تمایل بین انسان ، وجود و زمان در بودن هستی و رهایی از چیزهایی است که انسان ،  انسان بودن خویش را در  طبیعت و در کنار چیزها و با دیگران آن‌گونه که هستند تجربه می‌ کند. بر همین مبنا در فلسفه هایدگر نه انسان ساخته زمان است و نه زمان ساخته انسان بلکه هر دو نیازمند یکدیگر هستند.زبان هم صرف نظر از نقش نداشتن در رابطه زمان و انسان ، ابزار افزارمندی نشانه‌ها و جهانیت جهان دو مفهومی است که هایدگر با تأثیر از نگاه دکارت به تشریح فلسفه دازاین پرداخته است. این نکته که فلسفه قاره ای مجموعه ای از تفکرات وجود گرایانه است که پایی در ایده الیسم المانی دارند امری قابل تأمل است. اما نکته قابل تأمل تر این که فلسفه هایدگر از باب وجود گرایانه و هستی شناسانه در ایران در گذشته  برای خود طرفدارانی یافت.  این تمایل به فلسفه هایدگر در ایران، بیشتر سیاسی بود تا فلسفی ، چنان که رویکرد به کارل پوپر رقیب سیاسی وی  هم بیشتر در تمایلات سیاست بازی حزب روشنفکری دینی بود تا اقدامی فلسفی و معرفتی در راستای گسترش عقلانیت و رشد تعالی تفکر ورزی در ایران ؛ کارل پوپر متفکری فلسفی نیست بلکه  اندیشمندی سیاسی بود ، اما مسأله اساسی در نوع تمایلات سیاسی به هایدگر و پوپر بدون توجه به ربط این دو در اردوگاه اصحاب سیاست و فرهنگ رنگ باخته است . کتاب هستی و زمان اثر فلسفی بزرگ مارتین هایدگر است که نقش مهمی در روند شکل تفکر فلسفی مدرنیته در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشته است.  بایستی در نظر داشت نمی توان از کتاب حاضر نتایج فلسفی ایدئولوژیک در ایران داشت چنان که نمی توان نسخه پیچی ایدیولوژیک نه از فلسفه هایدگر داشت و نه از آموزه های سیاسی کارل پوپر ؛ به آثار فلسفی بزرگ می توان نگاهی فلسفی و غیر ایدئولوژیک داشت و این آغازی است برای اندیشیدن که تفکر ورزی ، اصالت فکر کردن را مقدم بر ایدئولوژی اندیشی ، حرفه روشنفکری و سیاست زدگی و کار حزبی می داند. 
هایدگر و پوپر در ایران بدون هیچ ارتباط اندیشه ورزی و فلسفی ، با هدفی سیاسی چند صباحی میهمان ناخوانده روشنفکران و فعالان سیاسی ایران بوده اند که هیچ نتیجه گیری از این حضور سرزده بدست نیامد و به نظر می رسد فایده ای برای رشد تفکر و اندیشه ورزی جامعه ایران نداشته اند. شاید این بخت بد اقبال هایدگر بود که بعد از حیات وی، فلسفه به صورت موجودی ناقص الخلقه و تفکری التقاطی بدون مبنای مشخص فکری و فلسفی بر طبق غرض فلسفی هایدگر در بازی های سیاسی روشنفکران ایرانی در خاورمیانه تولد و نشر یافت. تولدی که خود در پیوند  با سنت گرایی ایدئولوژیک از یک طرف و از طرف دیگر با مارکسیسم چپ نو بدون هیچ تناسب و پیوند فلسفی ارتباط فکری با فلسفه هایدگر در ایران یافت. این وضعیت بحرانی نشان دهنده عقیم بودن رشد تفکر فلسفی در ایران معاصر است. دوره ای از شرایط استثنایی اندیشه ورزی در نهضت ترجمه که گروه های مرجع ایرانی از آن هنوز به بیرون از ایدئولوژی اندیشی ،جهشی فکری فلسفی به ساحت "فلسفه مدرن" نکرده اند. شاید همان وضعیت خاصی که هایدگر از مرگ فلسفه سخن می گوید ، فلسفه مدرن به مفهوم دقیق کلمه در ایران هنوز متولد نشده است.

نظر شما