شناسهٔ خبر: 63714 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به مولفه های ایرانشهر؛

ایرانشهر یعنی ادب، رواداری و مردم آزاری نکردن

ایرانشهری ایرانشهر یا دولت کشور ایران دارای مولفه هایی در سیاست داخله و خارجه است که در غیبت آن کشور با بحران مواجه شده است. رعایت ادب، تشریفات، در جای خود بودن، فهم منافع ملی، تلاش برای ایران، حکومت قانون، نظام مند بودن و رعایت ترتیبات و اصول با رویکردهای واقع گرایانه و محافظه کارانه اساس سیاست ایرانشهری است.

فرهنگ امروز/ روح اله اسلامی

به تاریخ می نگرم آنانکه برای دولت کشور قدم برداشتند و کاری برای ایران انجام دادند به یادگار نام نیکی از خود به جای گذاشتند و هر کس به ایران خیانت کرد و یا حتی ساکت و بی تفاوت بود یا بد نام گردید و یا از خاطره ها محو شد. بیرونی جغرافیای ایرانشهر را ترسیم کرد و طبری و بلعمی تاریخ ملوک ایران را احیا کردند. ابن مقفع متون مملکت داری و اندرزنامه های ایران را از پهلوی به دوره اسلامی منتقل کرد و سعدی و عطار مولفه های فرهنگ ایرانی را در قالب شعر و عرفان بیان کردند. فردوسی ایده ایران را همانند قانون اساسی کشور سرود و حافظ همان را در زمانه ای سخت تر با رندی و طنز بازنمایی کرد. سابقه هزار ساله جشن ها، آیین ها، زبان، آداب و رسوم، شیوه مملکت داری که فنون انسانی، طبیعی و هنری در ابعاد جهانی داشته است به شکل تداومی در ایده ایرانشهری تداوم یافته است. حتی آن زمان که ارتش، خزانه و همه ساختار مملکت داری در اختیار اقوام مهاجم بوده است فرهنگ ایرانی به تربیت و آداب تمدنی و یکجانشینی توسط وزیران و دبیران روی آورد و ایده ایران چه در شکل و ساختار حکومت مندی و چه در شکل فرهنگ و هنر یکجانشینی تداوم یافت. در اوج نبرد قدرت بنی امیه و بنی عباس ابن مقفع در حال ترجمه نامه تنسر و عهد اردشیر بود و در زمان روی کار آمدن سامانیان که نزدیکترین سلسله بعد از اسلام به ساسانیان بودند رودکی، فارابی، ابن سینا، مسکویه، بیرونی، زکریای رازی، خوارزمی، تاریخ، ادب، علم و فرهنگ انسانی را ترجمه، تولید، تفسیر و ترویج می کردند. حتی در مواجهه با غزنویان فردوسی حماسه ملی ایران را سرود و برای تربیت سلجوقیان و ایجاد ساختار نظام مند حکومت مندی نظام الملک سیرالملوک را نوشت. زمانه مغول و تیمور حافظ، سعدی، خیام، عطار و مولوی با آنکه بخش های زیادی از ایران با خاک یکسان شد اما زبان فارسی پناهگاه گردید و آثاری در تراز دانش انسانی جهانی شکل گرفت. حتی در برخورد با غرب زبان و ادب فارسی به همراه آموزه های باستانی و میانی ایران پشتوانه فرهنگی مشروطیت قرار گرفت و آنانکه بر این میراث آفرینش هنری و تاسیسی و نهادی انجام دادند توانستند کشور را حفظ کنند. هر گاه سازه تمدنی همنوا با دستاوردهای بین المللی خلق گردید و آثار و خدمات ماندگاری ایجاد شد فرهنگ ایرانی نه تنها مشوق بود بلکه روبنایی مشروعیت بخش به سان سازه های باستانی و دوره میانه را برای دوره جدید شکل داد.

گاهی برخی از روی جهل یا خودنمایی همچون مگسی به عرصه سیمرغ ایران هجوم می آورند که می توان مولفه های چند، در باب چنین رویکردهای شکست خورده، بدنام و بی معنا نگاشت. به یک معنا ظرفیت نداشتن عده ای در تاریخ معاصر ایران یکی از علت ها است. در زمان گذشته کسانی که علم و ادب می آموختند به علت خاندانی، صبر و تحمل طاقت فرسا برای یادگیری و یا هوش و ذکاوت بالایی که داشتند میراث کهن و نغمه های ماندگار ایران را می آموختند. آموختن و احترام از گاهان تا شاهنامه از جاودان خرد تا سیرالملوک بر هر دانش آموزی واجب بود. در دوره جدید با گسترش بساط کمی و بی مایه علوم تجزیه شده و مدارک مسئله یاب و مانیفست گونه ای شبه روشنفکرانی بی مایه نسبت به تاریخ ایران شکل گرفتند که هر آواز انتقادی و جدیدی را با تاریخ پریشی به صورت حمله به سنت ایران ساماندهی می کنند. شاید در میان ناراضیان و منتقدان دائمی جایگاهی چند روزه پیدا کنند اما واژگان علمی در افکار عمومی را مشوش و متفکران اصیل ایران را خاموش می کنند. فضای روزنامه و تحلیل های کوتاه در رسانه ها و شبکه های اجتماعی مسئله یابان بی ارتباط به فرهنگ و زبان ایران پدید آورده است که مسکویه، فردوسی، سهروردی و حافظ را نه تنها نمی شناسند که برای خودشیرینی و متفاوت جلوه دادن خویش به ایران باستان حمله و آنچه سرمایه و شکوه کشور است به سخره می گیرند. علت ها جای معلول ها می نشیند و پناهگاه، میخ ها، بنیاها و اصول اساسی دولت کشور بی هیچ مبنایی به سخره واژگان پوچ آنها در می آید. هر چه جلوی چشم می آید لزوما علل خرابی نیست که حتی گاهی برای فهم آن باید دهه ها وقت گذاشت.

علاوه بر این کشکول نویسان بی مایه، برخی اهالی ایدئولوژی که عینک تنک و تار چپ و راست و پست مدرن آنها را کور کرده است با انگیزه های فرقه ای و قومیتی و گاهی به اصطلاح جهان شمول به ایران حمله می کنند. ایدئولوژی بسته های آماده و دم دست و تقلیل یافته ای است که رهبران حزبی و اصحاب قدرت برای طرفداران غافل خود جهت نیات سیاسی آماده کرده اند. ایدئولوژی ضد علم است و هیچ محک آزمون و تجربه ندارد. سوال ها و پاسخ های مشخص و چشم بستن بر واقعیت ها جوهره ایدئولوژی است و به خصوص از دهه سی به بعد ایران در سیاه چاله مارکسیسم گرفتار شد و همه شریعت، فرهنگ، سیاست گذاری و ذهنیت نخبگان و مردم آغشته به فرهنگ چپگرایی گردید. مارکسیست ها ضد ایران هستند و دشمنی با زبان فارسی دارند و تمام سنت ایران باستان و شاهنامه فردوسی را با مانیفست مارکس و قصدیت های لنین تفسیر و ترجمه می کنند. با آنکه متفکران مشروطه با دست های خالی و اندیشه های پیشرو ایران را پیشرفت دادند و سنت ملی را زنده کردند اما چپ گرایان جز خرابکاری، خشونت و جنگ کارنامه ای بر جای نگذاشتند. روش شناسی نیز اگر ظرفیت تحلیل موضوع مورد بررسی را نداشته باشد که اغلب تئوری نویسان روش گرا در مواجهه با تاریخ و اندیشه ایران با چنین فضایی رو به رو هستند به سمت ایدئولوژی سوق پیدا می کنند.

برخی نیز رویکرد حزبی و سیاسی دارند و گمان می کنند هر زمان که قصد کنش سیاسی برای گرفتن جایگاه و یا نقد بر وضع موجود را دارند به شکل کلیشه ای و عوامانه به دنبال واژگانی می گردند که معروف شوند. در تاریخ آنانکه زبان، آیین، فرهنگ و اندیشه وزین ایران را شناختند، فهمیدند و ترویج کردند خویشکاری خود را انجام داده و نام نیکی به جای گذاشتند و از سایرین هیچ اطلاعی در دست نیست و حتی ارزش بررسی کردن و نام بردن از آنها بی اهمیت است. بازی های سیاسی گاهی رگه های فرقه ای و قبیله ای که ناشی از محلی گرایی غریزی است بازنمایی می کند. به خصوص زمانی که کارگزاران سیاسی باید برای همه ایرانیان، پندار، گفتار و کردار داشته باشند چون فهمی از امر ملی ندارند به سمت محلی گرایی سوق پیدا می کنند. در غیبت ایران آنچه پدیدار می شود جنگ، خشونت، تعصب، بی ثباتی است. سیاست ورزی نیاز به تربیت، ادب، کاردانی به سان وزیران ایران زمین دارد که سبک سخن گفتن، لباس پوشیدن، نوشته ها و آداب آنها قابلیت وزین بوده است.

ایرانشهر یا دولت کشور ایران دارای مولفه هایی در سیاست داخله و خارجه است که در غیبت آن کشور با بحران مواجه شده است. رعایت ادب، تشریفات، در جای خود بودن، فهم منافع ملی، تلاش برای ایران، حکومت قانون، نظام مند بودن و رعایت ترتیبات و اصول با رویکردهای واقع گرایانه و محافظه کارانه اساس سیاست ایرانشهری است. هر گونه تندی، بی ادبی، رعایت نکردن قانون، بر هم زدن مناسبات، نشاندن منافع فردی به جای منافع ملی، بی احترامی و رعایت نکردن تشریفات گونه ای غیر ایرانی بودن است. ایران در ذات خود فرهمندی و فرهیختگی را دارا است همانطور که فردوسی، حافظ، نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی چنین بوده اند. فرهنگ ایرانی رواداری و مدارا است آنجا که کثرت های فراوان در وحدت ایرانشهری زندگی می کردند. آنچه در جهان سیاست خاورمیانه و کشورهای اسلامی در حال جریان است جنگ های متعصبانه عقیدتی است که باعث بازیگری قدرت های فرامنطقه ای شده است. ترکیه در حال بازی نژادپرستانه حمایت از ترک ها و نابودی کردها و ارمنی ها است و عربستان نیز از فرقه های تندرو که نام اسلامگرایی را بر خود گذاشته اند و عملیات های تروریستی انجام می دهند حمایت می کند. فرهنگ ایران در زمان باستان در شکل مملکت داری و در دوره های بعد در قالب زندگی ایرانیان در قلمروی ایران بزرگ فرهنگی همواره با مردم آزاری نکردن و زیست مسالمت آمیز تکثر های فراوان همراه بوده است. ایران سرزمین جشن ها و نیکی ها و گردهمایی مردمانی یکجانشین و تولیدگر بوده است. مردمانی که به طبیعت احترام می گذاشتند و با رفت و آمد ماه ها و سال ها جشن ها و مراسم همنوا با طبیعت همچون نوروز، یلدا، مهرگان و ... داشتند. در قلمروی ایران بزرگ فرهنگی مردم آزاری، ریاکاری و جنگ های فرقه ای و قومیتی ننگ به شمار می رفت. روزگارانی که فرهنگ و اندیشه ایرانشهری که بر زیست مسالمت آمیز، هنر و ادب استوار بوده است از منطقه رخت بر بسته است جای آن را افکار نژادپرستانه و جنگ و خشونت گرفته است. ظهور نوعثمان گرایی، روایت های بنیادگرایانه تروریستی نتیجه ضعف فرهنگ ایران در همگرایی منطقه است. راه حل بازگشت به فردوسی، حافظ، سعدی و مولوی است. مردمان منطقه ایران بزرگ فرهنگی یکدیگر را دوست دارند و در تاریخ، زبان، مذهب، اساطیر و سبک زندگی با همه تفاوت ها شادی، فرهیختگی و ادب را می شناسند و دشمن جنگ، خشونت، تعصب و نژادپرستی هستند. نخبگان به جای آنکه از حافظ و سعدی بیاموزند و همگرایی منطقه را افزایش دهند عوام گرایانه خشونت و جنگ را ترویج می کنند.  

--

Dr. Rohollah Eslami
Assistant Professor political science

Ferdowsi University of Mashhad

نظر شما