فرهنگ امروز/ مصیب قرهبیگی: نسل چهارم روشنفکری در ایران، درگیری عمیق تر و همه جانبه تری با پسامدرنیته داشته است. این درگیری و اشتغال، هم در بعد عملی و هم در بعد فکری خود را نمایان ساخته است. عدم اطمینان به مدرنیته و باز شدن راه برای برخی دیگر از ایده ها در پسامدرنیسم، راه را برای حضور هر ایدهای در جهان کنونی باز می کند. از همین روی، روشنفکر ایرانی معاصر می تواند خوشبینی و اشتیاق نسبت به خودشناسی نهفته در پسامدرنیسم را مغتنم بداند و از تکثر و نسبیت حقیقت، حقیقت مستور خود در دوران استیلای مدرنیته را آشکار کند. شاید توجیه این روشنفکران این باشد که اگر دیروز، در عصر سیطره و گسترش مدرنیته و در تعطیلات تاریخ به سر می بردیم، امروزه نمی توانیم مجدداً به تعطیلات دیگری برویم. غفلت از تحولات پسامدرنیسم، شاید به معنی از دست دادن بسیاری چیزها باشد.
حسینعلی نوذری بهعنوان یکی از فعالان در زمینهی پستمدرنیسم، در زمینهی جامعه شناسی و ادبیات تأکید خاصی بر روش شناسی پستمدرن دارد. این تأکید تا بدان حد است که وی تاریخ ادبیات ایران را نیز با تکیه بر همین روش باز میکاود و با نقل قولی از لیوتار، اذعان میدارد که می توان در آثار برخی از شاعران و تاریخنویسان گذشتهی ایران، مضامین و مفاهیم پستمدرن را یافت؛ مثلاً در آثار هدایت و یا کتاب مقامات حمیدی و یا بیهقی، به یک سری مضامین و بنمایههایی برمیخوریم که این مضامین و بنمایهها همان مضامین و بنمایههایی است که پستمدرنها به آن تکیه دارند. این همان اتفاقی است که در غرب هم رخ داده است و روی همین اصل آثار کسانی مثل کافکا، جیمز جویس و یا توماس الیوت و یا پیشتر از آنها در بعضی آثار شکسپیر و یا چارلز دیکنز، مضامین و بنمایههای پستمدرنیستی کشف کردهاند ... برای پستمدرن بودن نیازی نیست که شما حتماً مدرن باشید و بسیاری از آثار مدرن هستند که پیش از مدرن بودن پستمدرن هستند و یا حداقل به تعبیر «ژان فرانسوا لیوتار»، فیلسوف فرانسوی این گونه است که «برای مدرن بودن ابتدا باید پستمدرن بود». خوب به نوعی میتوان گفت بعضی از مفروضها و پیشفرضهایی که معتقدند برای اینکه در یک جامعهای به مضامین و بنمایههای پستمدرن بربخوریم و یا اینکه برای پستمدرن بودن شما حتماً باید مدرن باشید، این گرایش و این رویکرد و نگاه به گذشته نافی این پیشفرض و یا گزاره است؛ یعنی شما میتوانید پستمدرن باشید بدون آنکه مدرن بوده باشید (حسینعلی نوذری، مصاحبه با خبرگزاری میراث فرهنگی 29/04/1382).
چنین تفسیر و بومی سازی هایی در شیوه و اندیشهی بسیاری از هواداران و روشنفکران پستمدرن ایرانی به چشم میخورد؛ یعنی برگزیدن نگاههای خاص و جزئی به پستمدرن و تفسیر آن برای توجیه کل مجموعهی پستمدرن. تعریفی که نوذری از مدرنیته دارد، نیز جالب توجه است. وی با برگزیدن و بیرون کشیدن یک تعریف خاص که مطلوب وی از مدرنیته است، به دستاویزی میرسد که بر پایهی آن، پستمدرنیته را نیز تعریف میکند.
«پستمدرنیسم از تقابل خودش با مدرنیته است که شکل میگیرد و در یک صورتبندی قرار میگیرد ... یا میتوانیم بگوییم حداقل در کنارش یا به موازاتش در ضمن این موازات و همسویی یک تقابل هم هست» (مدرنیته و پستمدرنیته، ص 3).
نوذری با تعریف پستمدرنیته بهعنوان یک مکتب یا جریانی در مقابل و تضاد با مدرنیته و نپذیرفتن دیدگاههای دیگر، به مفهومی به نام «صورتبندی» میرسد و بر اساس آن اظهار میدارد که مدرنیته تنها زمانی میتواند شرط ورود به پستمدرنیته باشد که در یک جامعه صورت گرفته باشد، پس از آنجا که جامعهی ایران هنوز به صورتبندی مدرنیته نرسیده است، فقدان مدرنیته، مانعی برای امکان پستمدرنیته نخواهد بود:
«با توجه به آنچه از لیوتار گفته شده و یا تجلیلی که از کسانی چون کافکا جویس و یا الیوت به این نتیجه میرسیم که پستمدرنیته بهعنوان یک صورتبندی حتماً باید به صورتبندی مدرنیته بهعنوان یک صورتبندی ماقبل خودش استوار باشد؛ به این معنا که شما بسیاری از رویکردهایی که پستمدرنیته با آن رویکردها به مخالفت برمیخیزد یا مضامین و بنمایههایی که آنها را نفی میکند، همان مضامین و بنمایههایی هستند که ارکان اساسی صورتبندی مدرنیته را تشکیل میدهند، مثل عقلانیت، روشنگری، علم، فلسفه، مثل دستاوردهای کلی علم و عقل و دانش بشری یا نگاه به مقولاتی چون حقیقت، مسائل وحدت عقل و علم و یا بهاصطلاح جزء و کل و یا از این دست تقابلها و همین طور مفهوم پیشرفت و مفهوم تکنولوژی و اینها را بهعنوان دستاوردهایی میدانند که این دستاوردها موجبات سلطه و سخرهی انسان بر طبیعت را فراهم میکند، اینها برگرفته از همان علم و دانش و تکنولوژی قرن هجدهمی است. یک سری گرایشاتی که شما برآوردن این گرایشات را از نیوتون و لایب نیتس گرفته تا جلوتر که کسانی چون کانت و هگل هستند. اینها دستاوردهایی بوده است که در عرصهی فلسفه رخ داد و در قالب دو گرایش عمدهی فلسفه یعنی عقلگرایی و تجربهگرایی شکل گرفت، در حوزهی علم هم گرایشات متعددی از قبیل روی کار آمدن کسانی چون کپرنیک، کپلر و ولف گرفته تا میرسیم به روششناسی علم و به چهرهی شاخصی چون دکارت برمیخوریم. این مضامین و مفاهیم و دستاوردها زمینه را برای مضمونی به نام پیشرفت، تکامل یا انقلاب علمی، صنعتی، انقلاب روشنگری و یا چیزهایی دیگر فراهم میکند و در واقع ستونهای اصلی انقلاب مدرنیته را تشکیل میدهد. پستمدرنیتهای که در دو دههی اخیر مطرح شده است، نوک حملهی خودش را متوجه این مضامین کرده است.
بنابراین اگر پستمدرنیته به صورت یک صورتبندی بخواهد در جامعهی ما مطرح بشود، این صورتبندی باید سمت و سوی خودش را متوجه عقلانیت، عقلانیت ابزاری، متوجه روشنگری، روشنگری دکارتی، کانتی ... بکند. از نظر جامعهی سیاسی، متوجه دولت فراگیر و پرمسئولیت و دولت بهاصطلاح رفاه و یا جامعهی موسوم به جامعهی مدنی و جامعهی دموکراسی یا مردمسالاری، درحالیکه ما در جامعهی خود به این اشکال یا بهاصطلاح مفاهیم مربوط به صورتبندی مدرنیته برنمیخوریم. در عرصهی اقتصاد هم همین طور، شما هنوز با یک اقتصاد ایلیاتی عشایری سروکار دارید» (http://dr-nowzari.blogfa.com/).
«تفسیر به رأی» و «تفسیر موسع» یکی از ویژگیهای پستمدرنیستهای ایرانی است. جالب است که نوذری نظریهی تقابل مدرنیته و پستمدرنیته را بر اساس نظریات «موسیقیدانان» و پستمدرنیستهای ادبی توجیه میکند و در ایران، از آن نتیجه و بازتابی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میگیرد. بهعبارتدیگر، وی پستمدرنیته را در اصل غربی خود بر اساس دیدگاههای ادیبان و موسیقیدانان تعریف میکند و با همان تعریف به تحلیل جامعهی ایران میپردازد. همفکران و همراهان پستمدرن ایرانیِ موافق با نوذری، اغلب با آوردن گزین گویهای از فوکو که میگوید، «از من نپرس که کیستم و از من نخواه که همانکه هستم باقی بمانم»، جسورانه به مخاطبان خود میگویند که از پستمدرن ایرانی، انتظار انسجام، منطق یا حتی هدف خاصی را نداشته باشند. در این فخرفروشی ظاهراً سادهاندیشانه، صداقت آرامشبخشی نیز وجود دارد، پستمدرنیسم ایرانی، نامنسجم و سرشار از ارجاعات دل بخواهانه به هایدگر، آدورنو، بودریار، لاکان و ادبیات مدرنیستی است. به عبارت بهتر، روشنفکران و روشنفکرمآبان ایرانی، برای توجیه مجموعه دیدگاههای متناقض خود، از خطابهی پستمدرن بهره میگیرند. روشنفکران ایرانی از همین ماهیت چندسویه و مبهم پسامدرنیته، آب گلآلودی برای ماهی گرفتن یافتهاند، از همین روی است که بسیاری از تلقیهای پسامدرنیستی در جامعهی ما، خواهناخواه جامعه را نه به طرف یک جهشِ متصور به سوی فراسوی مدرنیسم، بلکه به طرف نفی دستاوردهای آن و کمک به واپسگرایی میکشاند.
با آنکه نگرشهای پستمدرنیستی حسینعلی نوذری، تنها در قالب ادبی و هنری پذیرفتنی است و خود نیز بر آن صحه میگذارد؛ اما باز هم از همین نوشتارهای ادبی بهاصطلاح پستمدرن، مفاهیمی چون «عدم قطعیت»، «عدم تعین» و «پلورالیسم» در مفهوم حاکمیتی آن را بیرون میکشد:
«از آنجایی که این جریان (پستمدرنیته) یک جریان گذشتهنگر است، میتوان بسیاری از درونمایههای پستمدرنیته را در گذشته جستوجو کرد. از این باب میتوانیم بگوییم که ما در بعضی نگرشها، پستمدرن هستیم؛ مثلاً همان طور که گفتم در کتاب مقامات حمیدی یا تاریخ بیهقی و یا گزیدههایی که وجود دارد و یا حتی در بعضی از این شطحیات و یا حتی منشآت به مواردی برمیخوریم که بیانگر همان حالات و کیفیاتی هستند که در پستمدرن به آنها برمیخوریم؛ یعنی تأکید بر عدم مراکز حتمیت، عدم قطعیت، بیثباتی و ناپایداری امور و ایدئولوژیها و ناپایداریها و تزلزل افکار مختلف، نفی مراکز واحد، اعتقاد به حضور نوعی پلورالیته و نوعی کثرت و همچنین عدم اعتقاد به مطلقها و جزمهای از پیش تعیینشده که در بعضی از آثار باستانی و کلاسیک خودمان هم این موارد را میبینیم. من حتی معتقد هستم که در اشعار دهههای 1320 و 1330 و با ظهور شعر نیمایی به این طرف ما شاهد یک سری اندیشههای پستمدرن هستیم» (مصاحبه با خبرگزاری میراث فرهنگی 29/04/1382).
اما حسینعلی نوذری، تنها در حوزهی نقد ادبی قائل به مصداقیت پستمدرنیته در ایران است و از جنبههای دیگر نیز وی را می توان در میان مخالفان پستمدرنیته در ایران جای داد که از منظر مکتب فرانکفورت به دفاع از مدرنیته می پردازند و با پستمدرنیسم به مخالفت برمیخیزند. فرانکفورتیان نیز قائل به مدرنیته و مدافع عقلانیت جدید و ارزشهای مدرن هستند؛ اما برخلاف مدرنیست های پوزیتیویست که تحت تأثیر کانت قرار دارند، آنان غالباً میراثدار نگرش هگلی و تا حدود زیاد مارکسی هستند -به استثنای هابرماس که از هگل به سوی کانت بازگشت می کند- (باتامور، تام؛ 1370، ص 18). ازاینروی، مکتب فرانکفورت، نظر بدبینانه به دنیای جدید دارد؛ زیرا عقلانیت تکنولوژیکی مسلط است و نیروی مقاومی در جهت نفی آن وجود ندارد. در واقع، دو طبقهی اصلی جامعهی سرمایهداری، یعنی بورژوازی و کارگران صنعتی چون کارگزاری مؤثر در جامعه، ناپدید شدهاند و هیچ نوع خاص، تسلط طبقاتی وجود ندارد. در عوض سلطه از طریق عقلانیت علمی -تکنولوژیک که نتیجهی مصرف تودهای است و جریان تولید را مطرح میکند- اعمال میشود. این عقلانیت به هیچ وجه امری مطلق و یگانه نبوده است؛ اما اکنون جایگزین دیگری برای عقلانیت مدرن و ارزشهای حاصل از جهانبینی عصر روشنگری وجود ندارد.
مکتب فرانکفورت، اگرچه بحرانهای عقلانیت جدید را می پذیرد و اساساً خود از نقادان مهم مدرنیته هست، لیکن پروژهی مدرنیته را ناتمام می داند و معتقد است با بازاندیشی و تأمل دوباره و انتقادی از مدرنیته میتواند در جهت مواجهه با بحرانها و نارساییهای مدرنیته گام بردارد. از نظر اندیشمندان مکتب فرانکفورت، پستمدرنیسم به طرح پرسش از مدرنیته میپردازد و این چیزی جز استمرار عقلانیت خودبنیاد مدرن نیست که به بازاندیشی و پرسش از خویش پرداخته است. بنابراین، مفهوم پستمدرنیسم را فاقد معنایی اصیل و حقیقی میانگارند. از سوی دیگر، حسینعلی نوذر بهعنوان یک متفکر انتقادی معتقد است که اندیشههای پستمدرن ما را به آنچنان نسبیتگرایی و بیبنیادی میکشاند که هرگونه کنش اجتماعی از انسان سلب خواهد شد و نهایتاً به واقعیت سلطه در نظامهای اجتماعی کنونی تن در خواهیم داد؛ چراکه علم، عقل و دیگر ابزارهای قدرت در ارتباط با جهان ساختهشده توسط انسانها، نمی تواند بدون جهتگیری ارزشی بماند.
بااینحال، به نظر میرسد که تاریخ ادبیات ایران را نیز نمی توان بر پایهی روش نقد ادبی پستمدرنیته بررسی کرد و از درون آن مضامین پستمدرن بیرون کشید. جدول زیر تفاوت نگاه پستمدرنیسم به ادبیات در غرب را با نگاه پستمدرن به سبک نوذری به مقایسه کشیده است. همان گونه که مشاهده می شود پستمدرنیسم در گذار از غرب به شرق دچار تحولاتی بنیادین می شود.
شاخصههای نقد ادبی در پستمدرنیسم غربی |
شاخصههای نقد ادبی در پستمدرنیته ایرانی |
عزلت صوفیانه و نظام اشتراکی قبیلهای، عشیرهای |
|
عقلانیت ابزاری[3] و عقل محض کانتی |
نگرش فراعقلی و اسطورهای |
میراث متافیزیک افلاطونی و متافیزیک زمینی نیچه |
متافیزیک اومانیستی مدرنیسم |
شکستن ساختارهای موجود و ساختن ساختاری نوین از تار و پود ساختار پیشین |
کاوش در ساختارهای پیشین و تلاش برای انطباق و استخراج ساختاری جدید از دل ساختار پیشین |
نقد مدرنیسم کاملاً تحققیافتهی غربی و اصلاح و نقد آن |
نقد، اصلاح و انکار مدرنیسم ایرانی |
آغاز نقد مدرنیسم از مبانی فلسفی و جهانبینی آن |
آغاز نقد مدرنیسم از نمودهای مدرنیزاسیون در جامعه |
اسطوره + عقل محض کانتی + پلورالیسم |
عقل محض کانتی + نگرشهای عقلانی، اسطورهای + توتالیتاریسم |
منابع:
نوذری، حسینعلی؛ صورتبندی مدرنیته و پستمدرنیته: بسترهای تکوین تاریخی و زمینههای تکامل اجتماعی، تهران، نقش جهان،۱۳۸۰.
نوذری، حسینعلی؛ بازخوانی هابرماس، تهران، نشر چشمه،۱۳۸۱.
نوذری، حسینعلی؛ مکتب فرانکفورت، خاستگاه و اهمیت نظریهی انتقادی در علوم اجتماعی و انسانی، تهران، انتشارات آگاه، 1389.
نوذری، حسینعلی؛ مدرنیته و مدرنیسم (ترجمه و تدوین)، تهران، نقش جهان، چاپ دوم،۱۳۸۰
باتامور، تام؛ مکتب فرانکفورت، ترجمهی حسینعلی نوذری، نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۸۱
لیوتار، ژان فرانسوا؛ وضعیت پستمدرن: گزارشی دربارهی دانش، ترجمهی حسینعلی نوذری، تهران، گام نو، چاپ دوم،۱۳۸۱.
نوذری، حسینعلی؛ پستمدرنیسم در ایران چگونه آغاز شد؟ مصاحبهی حسینعلی نوذری با خبرگزاری میراث فرهنگی، بازنشر در وبسایت باشگاه اندیشه؛
http://www.bashgah.net/fa/content/show/2204
وبنوشت رسمی دکتر حسینعلی نوذری؛
نظرات مخاطبان 0 15
۱۳۹۲-۱۰-۱۴ ۱۸:۵۹ 17 1
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۰۵Ahmad 1 13
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۱۲محسن 1 13
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۱۷لاله 1 14
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۲۱Erfan 0 16
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۲۵بانو 14 1
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۳۰حمید 1 14
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۳۹صابر 1 13
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۸:۴۵مراد 15 1
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۰۹:۰۶طاهر 8 7
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۱۰:۲۴نويسنده ناشناس 13 1
۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۱۲:۴۹seed 0 13
۱۳۹۲-۱۰-۲۰ ۲۳:۴۲تبسم 0 5
۱۳۹۳-۰۶-۱۶ ۰۲:۴۴امیرجاهد ق 0 10
۱۳۹۳-۱۱-۱۵ ۲۲:۲۱ناشناس 0 0