به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «گفتارهای انتقادی در جامعهشناسی؛ معرفتشناسی، روششناسی و نظریهپردازی» عنوان کتابی است که به تازگی از سوی انتشارات جامعهشناسان منتشر شده است. در این کتاب دیدگاه های مختلف جامعهشناسان به پدیدههایی مانند دین، اندیشه، زنان و فمنیسم بررسی و در آن گنجانده شده است.
بابایی در کتاب خود بخشی را به بررسی جامعهشناسی دین با تاکید بر دیدگاههای وی درباره دین مدنی اختصاص داده است و در آن نظریه رابرت بلا و دورکیم را از نظر گذرانده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:« اساسا، جامعهشناسی دین، یکی از رشتههای جامعهشناسی است که درصدد بررسی علمی دین، زمینهها و پیامدهای اجتماعی آن است. جامعهشناسان دین این داعیه را دارند که میخواهند دین را به مثابه دیده اجتماعی بررسی کنند، بدون آنکه در مورد خاستگاههای غیراجتماعی آن بحثی به میان آورد یا آنکه در مورد درستی یا نادرستی گزارههای دینی به مجادله بپردازند. مسلما بحث در مورد درستی یا نادرستی گزارههای دینی در حیطه وظایف متالهان و متکلمان قرار دارد، اما برخی از جامعهشناسان – مانند دورکیم- بهرغم آنکه در بحث از دین مدعی بیطرفی ارزشی بودهاند،در برخی از موارد درباره خاستگاههای دین، درستی یا نادرستی گزارههای دینی و برخی دیگر از ابعاد دین به داوریای خاصی پرداخته و و در این زمینهها آنگونه به استدلال پرداختهاند که گویی نوع داوری آنها آخرین و بهترین معیار بررسی دین – بهویژه در بعد جامعهشناختی آن- است.»
مولف در ادامه و در بیان آرا نظریهپردازان دین اعتقاد دارد، رابرت بِلا، در بحث از دین، از رویکرد کارکردگرایی استفاده میکند، که چنین رویکردی به دین، در عرصه جامعهشناسی، نخستینبار در آثار ایمیل دورکیم پدیدار شده است. دورکیم برای ادیان ابتدایی یا پیشرفته، کارکرد حفظ احساس و عاطفه جمعی و تداوم انسجام و یکپارچگی اجتماعی قائل است. به نظر دورکیم مناسک دینی نقش مهمی در تولید و بازتولید خود دین به عهده دارند و متعاقبا دین هم به حفظ و تداوم همبستگی اجتماعی یاری میکند.
بنابه نوشته مولف، علاوه بر دورکیم، مردم شناسان و جامعهشناسانی چون مالینوفسکی، رادکلیف براون، تالکوت پارسونز، رابرت مرتون، میلتون یینگر، نیکلاس لومان، دین را در قالب تحلیل کارکردگرایه بررسی کردهاند. بِلا از جمله صاحبنظرانی است که رویکردها و تعاریف تقلیلگرایانه دین را رد میکند. تعریف بِلا را از دین میتوان تعریفی تلفیقی دانست، زیرا وی، از یکسو، بر عناصر ذاتی دین در تعریف آن تاکید دارد و، از سوی دیگر، در تعریف از دین عناصر کارکردی آن را نیز دارای اهمیت خاصی میداند.
دین؛ از دورکیم تا بِلا
نویسنده برای خوانندگان این کتاب شرح داده است که، اساسا تعریف بِلا از دین تعریفی جامعنگرانه است. یکی دیگر از تعاریف وی درباره دین این است که دین «مجموعهای است از پاسخهای منسجم به پرسشهای اصلی وجودی که هر گروه انسانی با آنها مواجه میشود، و دستهبندی کردن این پاسخها در یک شکل اعتقادی است که برای طرفدارانش مهم و معنادار است؛ بزرگداشت شعائری است که پیوندی عاطفی بین کسانیکه در آن مشارکت میکنند فراهم میکند و ایجاد دستگاهی نهادی است که کسانی را که در آن آیین و بزرگداشت سهیماند در یک اجتماع گرد میآورد و موجبات تداوم این شعائر را از نسلی به نسل دیگر فراهم میکند.» با توجه به چنین تعریفی از دین، ملاحظه میشود که بِلا، در تعریف دین تحتتاثیر دورکیم، تعریفی کارکردگرایانه از دین ارائه دهد. با وجود این، وی در تعریف دین از چنین رویکردی فراتر رفته و عناصر ذاتی دین را نیز در نظر می گیرد.
خوانندگان در ادامه کتاب حاضر و در بخش جامعهشناسی دین با تغییر و تحولات گسترده ادیان، در عصر جدید آشنا میشوند، که سبب شده صاحبنظران مختلف تعاریف و دستهبندیهای جدید را از ادیان ارائه دهند. نویسنده یکی از علل اساسی چنین پدیدهای را بروز تغییر و تحول در کارکردهای ادیان بشری میداند.
وی مینویسد:« اگر در گذشته دین بخشهای مهمی از حیات فردی یا اجتماعی انسانها را تحت پوشش قرار میداد، در عصر جدید، کارکردهای اجتماعی و سیاسیاش را از دست داد یا آنها را به نهادهای اجتماعی دیگر واگذار کرد. برهمین اساس، صاحبنظران دین تلاش کردهاند تعاریف و دستهبندیهای خود را از ادیان با توجه به محدوده عمل یا کارکردهای جدیدشان در عصر جدید عرضه کنند. «با استفاده از طرحی که وودهد و هیلاس بسط دادهاند، و با آثاری که دانشمندانی چون استیون تیپتون، رابرت بِلا، و دیگران ارائه کردند، دین در دوران مدرن میتواند به سه نوع عمده منشعب شود.
به اعتقاد نویسنده این کتاب، معنویتهای زندگی دومین حیطه مطالعه بوده است و برحسب تواناییشان در هدایت علایق علمی مشخص میشوند و مذاهب انسانیت سومین حیطه مطالعه بودهاند. این دستهبندی از ادیان، که صاحبنظرانی همچون بِلا صورتدادهاند، نشاندهنده آن است که بِلا و همفکران وی این واقعیت را در نظر دارند که دین در فرایند تحول خود میتواند صورتهای مختلفی به خودبگیرد. به همین دلیل، جامعهشناس یا دینپژوه نمیتواند در بررسی دین به ارائه برخی از گزاره های کلی درباره دین بسنده کند.
لویی آلتوسر و دستگاه ایدئولوژیک
خوانندگان در بخش دیگری از کتاب «گفتارهای انتقادی در جامعهشناسی» با لویی آلتوسر و دستگاههای ایدئولوژیک دولتی آشنا میشوند. نویسنده در این بخش به عناصر نظریه مارکسیستی دولت پرداخته و در ادامه نیز دستگاههای ایدئولوژیک دولتی را بررسی کرده است.
وی در بخشی از این کتاب و در صفحه ۱۸۱ آن مینویسد:« در کنار کلیسا، دستگاه ایدئولوژیک دولتی خانواده قرار داشت، که دارای نقش عمدهای در جامعه آن زمان بود که قابل مقایسه با نقش فعلی آن در شکلبندیهای اجتماعی سرمایهداری نیست. کلیسا و خانواده، بهرغم حضورشان، تنها دستگاههای ایدئولوژیکی دولتی نبودند.
همچنین در چنین جامعهای یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی سیاسی وجود داشت (از قبیل دولتها، بهطور اعم، پارلمان، دستهبندیها و اتحادیههای سیاسی مختلف، احزاب سیاسی قدیم و جدید، نظامی جامع از جمعیتهای اشتراکی آزاد و سپس، جمعیتهای رعیتی). همچنین، در جامعه مذکور، دستگاههای ایدئولوژیک دولتی اتحادیه صنفی اولیه وجود داشتند، اگرچه ممکن است من در چنین نامگذاری دچار یک اشتباه تاریخی مهم شوم. حتی انتشارات و ارتباطات، که مسلما توسعهای بحثناپذیر داشتهاند، آنگونه که تاتر توسعهیافته بود، هر دو در آغاز بخشهای به هم پیوستهای از کلیسا بودند که سپس بهطور فزایندهای از آن استقلال کردند.
هابرماس و تقابل با فوکو
یورگن هابرماس، از جمله نظریهپردازان مهم و تاثیرگذار در جامعه کنونی است. نویسنده هابرماس را در مقام یک نظریهپرداز انتقادی مهم در جامعهشناسی کنونی میداند و مینویسد: «هابرماس یکی از بزرگترین جامعهشناسان معاصر بهشمار میرود. وی از جمله جامعهشناسان معاصر است که مباحث انتقادی مهمی در نقد جامعه مدرن مطرح کرده است. هابرماس از نظر فکری در مکتب انتقادی فرانکفورت پرورش یافته است. با وجود این، وی بر دیدگاههای نظریهپردازان مهم این مکتب مانند هورکهایمر و آدورنو، انتقادهای خاصی وارد کرده است. بهویژه وی اهمیت خاصی برای خرد در جامعه انسانی قائل است، به همین دلیل معتقد است نقد خرد از سوی چنین متفکرانی سبب از دست دادن یکی از مهمترین ابزارهای سامنبخشی به جامعه انسانی و رها ساختن آن از سیطره نیروهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گوناگون است. به همین دلیل وی ضمن نقد جامعه مدرن، هنوز هم به مهمترین آزمانهای جنبش روشناندیشی، از جمله ضرورت بهرهگیری از خرد برای پیشرفت و توسعه جامعه و دستیابی به رفاه و آزادی پایبند است.
بابایی در معرفی هابرماس نوشته است:« هابرماس یکی از شارحان نظریه انتقادی است و رابطه نزدیکی با مکتب فرانکفورت دارد. »مضمون عمده نظریه هابرماس این است که معرفت معتبر میتواند تنها در شرایطی به ظهور برسد که در آن امکان گفتوگوی علنی، آزاد و بدون وقفه وجود داشته باشد. هابرماس یکی از منتقدان سرشناس مکاتب اثباتگرایی و جبرگرایی اقتصادی است و این کار را در معرفت و علایق بشری انجام داده است. همچنین از نظریه سیستمها به شدت انتقاد کرده و بر سر آن در کتاب « نظریه اجتماعی یا سوسیال تکنولوژی؟» در بحثی طولانی با نیکلاس لومان درگیر شده است. هابرماس در مطالعات متاخر راجع به دولت و افول مشروعیت هنجاری نیز دخالت نافذ داشته و بحران مشروعیت را در این زمینه تالیف کرده است.»
در ادامه این کتاب میخوانیم:«تلاش هابرماس به منظور تکمیل ابعاد انتقادی نظریه اجتماعی و سیاسی هسته مرکزیای را که در بیشتر کارهای نسل اول نظریهپردازان انتقادی وجود داشته و به فراموشی سپرده شده بودند احیا میکند، اما به شیوهای که تحلیل اقتصاد سیاسی جهانی و فرایندهای فرهنگی معاصر، وروابط متقابل تعیینکننده میان آنها را برای دیگران، فرو مینهد. با وجود این، گفتن این واقعیت که هابرماس چنین کاری را نجام نداد، بدان معنا نیست که چنین کاری در درون چارچوب خاص مورد نظر هابرماس انجامپذیر نیست.»
هابرماس و فوکو رابطه علمی و تحلیلی بین این متفکر نیز دستمایه بررسی در این کتاب شده است. وی مینویسد:
«هابرماس و فوکو در زمینه سوژه، استیلا و قدرت نیز دارای اخلاف نظر هستند. فوکو اذعان میکند که دارای وجوه مشترکی با نظریههای صاحبنظران مکتب انتقادی فرانکفورت است. همچنین تفسیرهای فوکو در مقالهاش درباره کانت و مساله روشنگری را می بینیم که به نزدیکی مسائل او به مسائل نظریه انتقادی توجه نشان میدهد. فوکو میگوید که اندیشه انتقادی است که شالوده آثار مکتب فرانکفورت و مسائل خود اوست. بهعلاوه، تفسیرهای هابرماس در مورد همین مساله و در ستایش از فوکو را شاهدیم.
کتاب « گفتارهای انتقادی در جامعهشناسی» در هفت بخش و در ۳۴۴ صفحه به قیمت ۲۱ هزار تومان از سوی انتشارات جامعهشناسان منتشر شد.
نظر شما