به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسانشناسی و فرهنگ؛ جبار رحمانی در نقد و بررسی این همایش نوشت:
مطالعات اجتماعی دین یکی از چالش برانگیزترین حوزه های مطالعاتی در علوم اجتماعی ایران است. این نوع مطالعات را می توان در رشته هایی مانند جامعه شناسی، انسانشناسی، تاریخ، ارتباطات و مطالعات فرهنگی دنبال کرد، وجه مشترک همه این رویکردهای علمی به دین، تفسیر و تبیین امر دینی به مثابه امر اجتماعی و با ارجاع بدان است. مطالعات اجتماعی دین به دنبال فهم مکانیسم ها و فرآیندهای برساخت اجتماعی دین و تجلی تاریخی دین در جامعه و فرهنگ مردم است. در جامعه ایران نهاد دین بواسطه رابطه ای که با سایرنهادها، بویژه نهاد قدرت دارد، یکی از قلمروهای دشوار و گاه ممنوعه برای مطالعات اجتماعی دین بوده است. عموما سنت مطالعات دین در ایران ذیل گفتمان روشنفکری و در فضایی انتزاعی و با هدف نقد فلسفی و گاه جامعه شناختی دین شکل گرفته، لذا پروبلماتیک محوری آن مطالعات نظری و تاریخی درباب نسبت دین و مدرنیته و موضوع سکولاریسم بوده و هست. به دلیل این رویکردهای انتقادی و گاه سلبی گفتمان سنتی مطالعات علمی دین در ایران، همیشه شاهد نوعی تضاد و تقابل میان گفتمان دین و دینداران با گفتمان مطالعات اجتماعی و فرهنگی دین بوده ایم. مساله مطالعات دین در دوره بعد از انقلاب هرچه بیشتر به حاشیه رانده شد و صرفا توانست روزنه هایی برای بقا در گفتمان روشنفکری پیدا کند. آنچه در این میان به شدت مغفول واقع شد، مطالعات میدانی و تجربی دین در فضای روزمره و گفتمان های فرهنگی روز بود. پرداختن به دین عموما ذیل دو طیف قرار میگرفت، اصحاب علوم اجتماعی که به دنبال نقدهای بنیادین دین بودند و اصحاب دیندار علوم اجتماعی به دنبال توجیه دین از طریق علوم اجتماعی بودند. در هر دوی این دو دسته نتیجه از قبل مشخص بود: یکی نقد می کرد و دیگری تایید. در این میان حلقه مفقوده بررسی و تحلیل همدلانه دین از منظر فرهنگی و اجتماعی بود، بی آنکه از قبل مسیر نهایی نتایج در نقد یا تایید دین مشخص باشد.
در اواخر دهه هفتاد واوایل دهه هشتاد شمسی مطالعات اجتماعی دین، وضعیت دشواری داشت و فارغ از گفتمان های روشنفکری و انتقادی، پرداختن به دین موضوعی جذاب و پرطرفدار نبود. نگاهی مبهم و طردکننده نسبت به دانشجویان علوم اجتماعی علاقه مند به مطالعه دین وجود داشت. آنها یا متهم به طرفداری از دین بودند یا متهم به نفی دین. در همان سالها به تدریج جریانی از دانشجویان علوم اجتماعی شکل گرفت که به دنبال مطالعات کیفی و میدانی دین در تجلی های عینی و تاریخی آن بودند. دین آنگونه که در عمل وجود داشت، دین مشاهده شده و تجربه شده، مساله اصلی و محوری این مطالعات بود. یکی از مهمترین کسانی که این نوع مطالعات را شروع کرد، دانشجوی کارشناسی جامعه شناسی دانشگاه تهران در اوایل دهه هشتاد شمی، جناب آقای محسن حسام مظاهری بود که می توان گفت یکی از بهترین و کیفی ترین مطالعات میدانی در حیطه دین را انجام داد. تجربه زیسته و مطالعات میدانی او مبنایی برای تولید مجموعه ای از کتابها و پژوهش ها در حیطه دین و جامعه بود که مهمترین آنها کتاب رسانه شیعه بود. کتاب محسن حسام مظاهری شاید از معدود آثاری بود که در آن سالها در حیطه دین، بی دغدغه روشنفکرانه و بی دغدغه دینداران متعصب نوشته شد. همزمان با او کارهای دیگری نیز انجام میگرفت. اما هنوز مطالعات میدانی و کیفی دین در حاشیه قرار داشت. تنها تغییری که از نیمه دهه هشتاد شمسی رخ داد، رشد مطالعات پیمایشی دین بود که معمولا نسبت متغیر دین را با متغیرهای اجتماعی دیگری بررسی میکرد.
به تدریج مطالعه اجتماعی دین جاذبه بیشتری پیدا کرد و استادان بیشتری دردانشکده های علوم اجتماعی مدعی تخصص دین بودند. اما همچنان رگه های رویکرد روشنفکری اهمیتی خاص داشت، به گونه ای که گاهی نمی توان میان رویکرد روشنفکرانه و رویکردهای جامعه شناختی تمایز قائل شد. منظورم از رویکرد روشنفکرانه گونه ای از مطالعه است که به دنبال نقد مدرن و عقلانی دین است که معمولا از مفاهیم و مقولات جامعه شناختی بویژه در سنت مارکسیستی آن مانند ایدئولوژی استفاده می کند. به همین دلیل هم این سنت خودش در عمل یک کار دینی بود، زیرا بیش از آنکه به دنبال نقد دین باشد، به دنبال تغییر دین و رواج روایتی مدرن از دین بود. در مقابلش، می توان رویکرد جامعه شناختی و انسانشناختی و مطالعات فرهنگی را قرار داد که از پیش به دنبال نقد و نفی دین نبوده، بلکه به دنبال فهم همدلانه دین، آنگونه که در جامعه هست و کارکردهای مثبت و منفی خودش را دارد، بود. در این رویکرد دوم، دین تاریخی، آنگونه که هست و دیده می شود اهمیت دارد، نه آنکه محقق به دنبال دین آرمانی باشد. به نظر می رسد هنوز هم دراساتید علوم اجتماعی دین این دو سطح روشنفکرانه و علوم اجتماعی، به دشواری قابل تمییز باشد. رواج پایان نامه هایی با موضوع دین در دانشکده های علوم اجتماعی، نوید شرایطی را میدهد که در آن مطالعات اجتماعی دین توسعه یافته و به تدریج سنت خاص خودش را شکل می دهد.
همایش مطالعات اجتماعی دین که به همت برخی از دانشجویان فارغ التحصیل علوم اجتماعی برگزار شده، از سوی کسانی ساماندهی و اجرا شده که در حیطه دین کار کرده اند، و به تعبیری دقیق تر می توان آنها را نسلی جدید در متخصصان رویکرد علوم اجتماعی به دین دانست. این همایش نمای گویا از این سنت نوظهور در مطالعات اجتماعی دین است. آمارهایی که از پایان نامه های دانشجویی درحیطه دین ارائه شده (هرچند گویای همه پایان نامه ها در کشور ما نیست)، به خوبی نشان می دهد از سال ۱۳۹۰ به اینسو ما شاهد رشد فزاینده ای در پایان نامه ها هستیم. در مجموع ۷۵ پایان نامه به این همایش ارائه شده که ۶۲ مورد آن در خلاصه پایان نامه ها منتشر شده اند. نگاهی به عناوین پایان نامه نشان میدهد که مطالعات میدانی و کیفی دین در تجلی عینی و روزمره آن جایگاهی خاص یافته است، و نوعی چرخش پارادایمی از مطالعات سطوح نخبگان دینی (متون مقدس، علما و روشنفکران دینی) به سمت مطالعات میدانی رخ داده و یا حداقل شاهد هم ارز قرار دادن مطالعات میدانی با مطالعات نخبگان و متون مقدس دینی هستیم.
محوریت یافتن تجربه زیسته دینی و حتی تجربه زیسته بی دینی در مطالعات اجتماعی دین در ایران نوید تحولی کیفی در این عرصه است. این تحول را می توان در ریشه های فکری و معرفت شناختی نسل آینده متخصصان اجتماعی دین دانست. نسل پیشین از گفتمان روشنفکری و جامعه شناسی انتقادی وارد مطالعه دین می شدند، در حالیکه نسل جدید و نسل آینده متخصصان اجتماعی دین از مطالعات میدانی و کیفی و همچنین از رویکردهای همدلانه و تفسیری وارد مطالعات دین می شوند. نقد آنان نیز قبل از هرچیز مبتنی است بر درک و تجربه زیسته عرصه دینی مورد مطالعه. در شرایط قبلی گفتمان مطالعات اجتماعی از دو ناحیه ضربه پذیر بود: غلبه رویکرد انتقادی روشنفکرانه در محققان آن از یکسو و تمایل به سرکوب این نوع مطالعات از جانب برخی متولیان قدرت از سوی دیگر. اما این موج جدید مطالعات اجتماعی دین این دو آسیب پذیری را ندارد. بیشتر نسل جدید محققان اجتماعی و فرهنگی دین کارشان نه تنها مبتنی بر تجربه زیسته از فضای دینی است، بلکه خود محققان را میتوان دیندار به شمار آورد. در این نسل مطالعه اجتماعی دین لزوما در تناقض با دیندار بودن نیست. دینداران آموخته اند که دین تاریخی را بصورت علمی مطالعه کنند و در عین حال در فضای دینداری خودشان باشند. لذا دیگر نمی توان انگ کفر و الحاد به آنها زد. بچه مسلمان ها و بچه هیاتی ها دیروز، به محققان امروز دین تبدیل شده اند. آنچه که این موقعیت دوگانه زیست فرهنگی را به یک سرمایه برای غنای بیشتر مطالعات اجتماعی دین تبدیل می کند، ریشه آنها هم در فضای علمی است و هم در فضای دینی. لذا دیگر علم اجتماعی دین در انحصار سکولارها نیست و دین نیز در انحصار متعصبان نیست.
به هرحال توسعه کمی و کیفی این نسل جدید محققان، طلایه های سنت مطالعاتی است که ضرورتی بزرگ برای جامعه امروز ما هست. شناخت دین یکی از شاه کلیدهای اصلی شناخت جامعه ایرانی است. هرچند هنوز تیغ تیز سرکوب از جانب منتقدان این نسل جدید (با اتهاماتی مانند غیر علمی بودن یا ضد دین بودن) پابرجاست، اما این همایش بیانگر شرایط امیدوارکننده ای برای علاقه مندان به این حوزه است. و امیدوارم شاهد همایش های تخصصی بیشتری باشیم.
نظر شما