به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسانشناسی و فرهنگ؛ در زیر یادداشتی از امبرتو اکو در خصوص روشنگری و فهم متعارف آورده شده که عاطفه اولیایی آن را ترجمه کرده است:
همواره به مباحثات در باره ی روشنگری علاقه داشته ام. ... با توجه به این که از زمان نگارش دانشنامه یا فرهنگ سامانمند دانش، هنر و پیشهها[۱] بسیار گذشته و تغییرات بسیاری رخ داده است، در نظر دارم در باره ی معنای متفکر از دید روشنگری[۲] در دوران حاضر بنویسم.
شرط لازم برای اخلاق روشنگری خواست به سؤال کشیدن و نقد تمام اعتقادات، حتی آن هایی است که علم حقیقت مطلق می پندارد. مشروعیت روشنگری ناشی از خرد ورزی و استدلال منطقی است. برای پیروی از منطق انسانی[۳] و نه خرد [۴] به معنای هگلی، باید چند شرط اساسی را در نظر بگیریم. حصول توافق (ـ همگی ـ) با مد نظر داشتن واقعیت، ممکن می شود، زیرا حتی فلسفه، به فهم متعارف[۵] توجه دارد واین به معنای آن است که فهم متعارف خوش آیند تر از « منطق صحیح» است. زمانی می توانیم به دور یک میز نشسته وبه گفته ی لایبنیز، بگوییم: «Calculemus» که ذهنمان را این همه مشغول ملزومات ماوراالطبیعی نکینم.
متفکر روشنگری کسی است که باور به «مسیرحرکت »[۶] دارد. این کمینه ـ واقع گرایی اخیراّ دوباره توسط سیرل[۷]، که بعضا ایده واستدلال های روشن بیان می کند، مطرح شده است. باور به مسیر حرکتی برای واقعیت لزوما به معنای شناخت آن، (چه هم اکنون چه در آینده) نیست. حتی اگر فکر کنیم که مسیر حرکت، امروز با فردا تفاوت دارد، یا به زبان دیگر اگر فکر کنیم که دنیا نابسامان، غریب، متغییر و از یک قانون به قانونی دیگر می گرود (علیرغم متافزیسین ها و گیتی شناسان)، باید قبول کنیم که با همه ی بی ثباتی، در مسیری حرکت می کند. پس بهتر است توصیفی از آن ارائه کنیم.
زمانی به جیانی وتیمو گفتم که بر اساس برخی قوانین طبیعی، مثلا از آمیزش دو سگ، سگی دیگر تولید می شود، ولی نتیجه ی آمیزش سگ و گربه چیست؟ یا هیچ یا چیزی که ترجیح می دهیم به عنوان حیوان خانگی حفظ نکنیم. وتیمو پاسخ داد که امروزه مهندسی ژنتیک حتی قوانین طبیعی را نیز دگرگون می کند. گفتم: درست، اگر برای آمیزش سگ و گربه احتیاج به مهندسی باشد ( منظورم هنر است)، پس باید طبیعتی وجود داشته باشد که در آن، این هنر به طور مصنوعی عمل می کند. من از وتیمو به روشنفکر روشنگری نزدیک ترم (ولی فکر نمی کنم این باعث نارحتی وی باشد).
بر اساس فهم متعارف، همه ی ما در مواردی نظر مشترکی در باره ی مسیر حرکت اشیاء داریم. این که بگوییم خورشید از شرق طلوع می کند و به غرب فرو می رود، نه بر اساس فهم متعارف، بلکه بر پایه ی عرف ستاره شناسی است. این نظر که نه خورشید بلکه زمین می چرخد موضوعی جدی تر است، ولی شاید گیتی شناسی گالیله ای باید دوباره به پرسش سپرده شود. حال، بیان این که ما خورشید را «می بینیم» که از یک طرف طلوع کرده و در جانب دیگر غروب می کند، موردی از فهم متعارف است و منطقی است که باید آن را قبول کنیم.
در جریان نوشتن این مقاله، خبر درگذشت استاد کواین[۸] را شنیدم. وی تجربه گرا[۹] بود و حتی زمانی نظر داد که در نهایت، معنای یک واژه می تواند پاسخی واکنشی[۱۰] باشد. با این حال همواره باور داشت که حقایق نه به تنهایی بلکه در پیچیده ای از سنن فرهنگی جلوه می کنند. ولی آشتی این دو موضع متضاد چگونه ممکن است؟ چکیدن قطره باران را از طریق تجربه حس می کنیم و از ورای عرف فرهنگی است که می گوییم احتمالا باران می بارد. اگر دو نفر، قبل از مباحثه بر سر معنای باران از دید هواشناسی، بر سر این موضوع که قطرات آب بر دستشان می چکد توافق کنند، به آن دو، متفکر روشنگری کمینه گرا می گویند.
برای درک این مطلب بازـ تفسیر آزاد مثال Gavagai از کواین را ارائه می کنم. جهان گردی را در نظر بگیرید که زبان بومی مردمی را نمی داند. خرگوشی در میان سبزه زار می گذرد و وی آن را به یک بومی نشان می دهدو فرد بومی می گوید: Gavagai. آیا Gavagai در زبان بومی، به معنای خرگوش است؟ نه لزوماَ، ممکن است به معنای «حیوان» یا « خرگوش در حال دویدن» باشد. حال زمانی که سگی بگذرد، و یا زمانی که خرگوش ساکن باشد، دوباره آزمایش را تکرار می کنیم. اما اگر فرد بومی Gavagai را به معنای حرکت سبزه در زمان گذشتن حیوان به کار برده باشد و یا این که از Gavagai برای ابراز این که واقعه ای زمان ـ مکانی رخ داده است استفاده کرده باشد، چه؟ یا گفته یاشد که خرگوش را دوست دارد؟ نتیجه: سیاح فقط می تواند فزضیه ببافد و دستورالعمل ترجمه ی خود را بنویسد، که برتر از هیچ دستورالعمل دیگری نیست ( فقط باید به طور معقولی سازگار و بی تناقض باشد).
یک متفکر خوب روشنگری به همه ی دستورالعمل های ترجمه شک می کند، ولی این امر را نمی تواند نفی کند که فرد بومی گفته بود Gavagai و در حال گفتن، نه به آسمان، بلکه به نقطه ای که سیاح فکر کرد خرگوش را دیده، می نگریسته است.
چنین برخوردی به هر مباحثه در باره ی موضوع متعالیه ای[۱۱] نیز ممکن است. این نکته که آیا پاپ حق دارد نطفه ها را انسان بپندارد و یا آکواینس در ابراز این که نطفه ها در رستاخیز گوشت و پوست نقشی ندارند، موضوعی فرهنگی است. ولی تفاوت آشکار بین نطفه، جنین و نوزاد، موضوعی است در حیطه ی تجربه گرای. Calculemus.
آیا متفکرین کمینه ـ روشنگر باید پیرو اخلافی متعالی باشند؟ فکر می کنم باید چنین باشد. معمولا انسان در پی کسب هر آن چیزی که می خواهد، آن ها را از دیگرانی که همان چیز ها را دوست دارند، می طلبد. مطمئن ترین روش برای حفظ مالکیتم، کشتن دیگری است. Homo homini lupus، و شاید بهترین برنده شود. اما این قانون عام نیست، زیرا اگر همه را بکشم، تنها خواهم ماند و انسان حیوانی اجتماعی است. احتیاج آدم به حوا، نه چندان جنسی بلکه برای تولید مثل است. اگر آدم حوا، هابیل و قابیل را می کشت، حیوانی تنها می شد.
بنا بر این انسان احتیاج به توافق بر اساس احترام متقابل و نیت مثبت دارد. به زبان دیگر باید تابع قراردادی اجتمااعی باشد. تبلیغ محبت به همسایه و رفتار با دیگری به همان نحوی که می خواهیم با ما رفتار شود، مسیح را در زمره ی متفکر روشنگری قرار می دهد. (البته غیر از زمانی که ادعا می کند پسر خداوند است ـ زیرا این امر شاید بر وی و نه بر دیکران، آشکار بوده و بنا بر این قبول آن نه بر اساس منطق بلکه ایمان است).
یک متفکر روشنگر معتقد است که بر اساس اصل لازم مذاکره می توان موازین اخلاقی پیچیده ای، حتی قهرمانانه، تدوین کرد ( مثلا فدا کردن زندگی خود برای نجات فرزند).
بالاخره، متفکر روشنگر از پنج نیاز پایه ای انسان با خبر است ( در حال حاضر به نیاز دیگری نمی توانم فکر کنم) که به ترتیب نزولی عبارتند از:خوراک، خواب، محبت ( شامل روابط جنسی ولی نیز رشته ی محبتی لااقل با یک حیوان خانگی)، بازی ( فقط به منظور خوشگذرانی) و پرسش. حتی یک نوزاد پس ازخوردن، خوابیدن، بازی و شناختن پدر و مادر، شروع به پرسش در باره ی همه چیز می کند. حیوانات نیز چهار نیاز ابتدایی را حس می کنند ولی پنجمی مخصوص انسان است و لازمه ی آن استفاده از زبان است.
اصلی ترین پرسش ها، پرسش در باره ی وجود است. فیلسوفان همواره می پرسند چرا به جای عدم، وجود هست؟ اما این پرسش هر کس و نه تنها فیلسوف ها را مشغول می کند که چه کسی این دنیا را ساخته و قبل از خلق آن چه بوده است؟ انسان، برای پاسخ به این پرسش خدا را ساخت و یا کشف کرد ( این جا منظورم بحث الهیات نیست).
بنا برا ین متفکر روشنگر می داند که سخن گفتن از خدا امری مهم است، او می داند که معبد، پدیده ای فرهنگی است که می تواند مورد نقد قرار گیردولی مسأله ی مربوط به ساخت آن، امری طبیعی و مستحق احترامی بسیار است.
یادداشت ها
[۱] Encyclopédie: (به فرانسوی: arts et des métiers)sEncyclopédie ou dictionnaire raisonné des sciences de (فارسی: دانشنامه یا فرهنگ سامانمند دانش، هنر و پیشهها) نام دانشنامهای عمومی است که در فرانسه بین سالهای ۱۷۵۱ و ۱۷۷۲ منتشر شد. در سالهای ۱۷۷۲، ۱۷۷۷ و ۱۷۸۰ نیز اضافات و ویرایشهایی از آن منتشر شد. سردبیران اصلی آن دنی دیدرو و ژان دالامبر بودند و چند تن از بزرگان علم و فلسفه آن زمان مانند روسو و ولتر با آن همکاری داشتند. دیباچه آن که به قلم دالامبر نوشته شد یکی از متنهای مهم دوره معروف به عصر روشنگری است
[۲] Enlightenment thinker
[۳] human reasonableness
[۴] Strong Reason
[۵] Common sense
[۶] Believes that things “go a certain way”.
[۷] http://socrates.berkeley.edu/~jsearle/
a new realism: https://www.youtube.com/watch?v=h۳_L۰HVYdYI
[۸] Quine:http://fa.wikipedia.org/wiki/%D۹%۸۸%DB%۸C%D۹%۸۴%D۸%A۷%D۸%B۱%D۸%AF_%DA%A۹%D۹%۸۸%D۸%A۷%DB%۸C%D۹%۸۶
[۹] empiricist
[۱۰] response to a stimulus
[۱۱] transcendental
نظر شما