فرهنگ امروز/ احمد طالبینژاد
نخستین آشنایی نسل ما با هما روستا، به فیلم «دیوار شیشهای»، به کارگردانی ساموئل خاچیکیان محصول ١٣٥٠ برمیگردد؛ فیلمی «تینایجری» درباره دختران امروزی و شیطنتهایشان. هماخانم (نامی که همسرش به کار میبرد) در این فیلم نقش یکی از این دختران را بازی میکرد. بعدها که فهمیدیم او کیست، فکر میکردیم چرا با آن سابقه و تحصیلات این نقش سخیف را پذیرفته است. او دختر رضا روستا، یکی از قدیمیترین مبارزان جنبش چپ بود. رضا روستا متولد ١٢٨٠ شهر رشت و از یاران حیدرعمو اوغلی در جنبش گیلان به رهبری میرزا کوچکخان بود که بعد از شکست آن جنبش عازم شوروی شد. در سال ١٣٠٣ به ایران برگشت و هفتسال بعد دستگیر و ابتدا به اعدام محکوم شد اما بر اثر تلاش یارانش، هشت سال حبس برایش بریدند. در سال ١٣١٥ آزاد شد اما یک سال بعد به جرم همکاری و عضویت در گروه موسوم به ٥٣ نفر به رهبری تقی ارانی، بار دیگر دستگیر و همزمان با رفتن رضاشاه از ایران آزاد شد. در سال ١٣٢٦ به عضویت کمیته مرکزی حزب توده درآمد و تا پایان عمر، مسئول شاخه کارگران این حزب در خارج از کشور بود. هماخانم در چنین شرایطی به دنیا آمد و رشد کرد. در شوروی درس خواند و فوقلیسانسش را در رشته هنرهای دراماتیک از دانشگاه بخارست در کشور رومانی گرفت. در سال ١٣٤٩ به ایران آمد و در رشته شیمی شروع به تحصیل کرد اما هنگامی که بازی در فیلم دیوار شیشهای به او پیشنهاد شد، تحصیل را رها کرد و بازیگری و کارگردانی شد حرفه اصلیاش. البته ازدواج با زندهیاد حمید سمندریان، در این تصمیم بیتأثیر نبوده است. از آنسو، اگر سمندریان به یکی از نوابغ تئاتر ایران بدل شد، شک نکنیم که هماخانم، نقش مهمی در این روند داشته است. پس از آن فیلم ناموفق، او بیشترین همش را صرف کار تئاتر کرد، بهویژه در آثاری که همسرش روی صحنه میبرد. از جمله بازی استریندبرگ، بازرس، دایی وانیا، مرغ دریایی و ازدواج آقای میسیسیپی. پس از انقلاب بار دیگر به عرصه بازیگری برگشت که حاصلش چند فیلم خوب و متوسط بود؛ از جمله گزارش یک قتل (محمدعلی نجفی)، پرنده کوچک خوشبختی (پوران درخشنده)، تمام وسوسههای زمین (سمندریان)، مسافران (بیضایی)، لژیون (ضیاءالدین دری)، از کرخه تا راین (حاتمیکیا)؛ دوهمسفر (اصغر هاشمی)، کودکانی از آب و گل (عطاءالله حیاتی) و تیغ آفتاب (مجید جوانمرد). در اواسط دهه ١٣٦٠ که تب تارکوفسکی بر فضای سینمایی ما غالب شد، در یکی از دورههای جشنواره فیلم فجر، برنامه مرور بر آثار این سینماگر غیرمتعارف روس برگزار شد. هماخانم از جمله مشتریان این برنامه بود. به خاطر دارم در روز نخست فیلم آینه به نمایش درآمد و من که پشتسر او و یکی از دوستانش نشسته بودم، متوجه شدم که دارد زیرلبی، دیالوگهای فیلم را که به زبان روسی بود، برایش ترجمه میکند. کمی به جلو خم شدم تا حدی که صدایش را میشنیدم. این امتیازی بود که هیچیک از تماشاگران نداشتند. روز بعد به چندنفری از دوستان ندا دادم که پشتسر، جلو یا این طرف و آن طرف او بنشینند. کمکم کار به آنجا رسید که برخی از او خواستند بلندتر ترجمه کند. در آن غربت زبانی، حضور او نعمتی بود. از جمله تماشاگران دائمی این برنامه، یک فرد جوان و از علاقهمندان جدی سینما بود. گویا صدای هماخانم واضح به گوش ایشان نمیرسید. بنابراین، دو روز مانده به پایان برنامه مرور، ایشان لب به اعتراض گشود و از هماخانم خواست ساکت شود تا بتواند تمرکز کند. هماخانم ترسید و سکوت کرد، درحالیکه اغلب تماشاگران به دفاع از او پرداختند و از او خواستند ادامه دهد. من که پشتسرش نشسته بودم، میدیدم که مثل بید میلرزید و بالاخره هم طاقت نیاورد و فرار را بر قرار ترجیح داد. برای من خیلی عجیب نبود. حالا هماخانم که پس از مرگ همسرش ناگهان در هم شکسته شد، در میان ما نیست. یادش گرامی باد.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما