شناسهٔ خبر: 42783 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

روحانيون، روشنفكران و قانون اساسي مشروطه

در بررسي‌هايي كه در رابطه با نقش نيروهاي اجتماعي موثر در انقلاب مشروطيت انجام شده اظهارنظرهاي متفاوتي وجود دارد. برخي صاحب‌نظران غربي چون سايكس نقش روشنفكران را در انقلاب مشروطه برجسته مي‌دانند. ماركسيست‌ها...

فرهنگ امروز/امير حقيقي:

  در بررسي‌هايي كه در رابطه با نقش نيروهاي اجتماعي موثر در انقلاب مشروطيت انجام شده اظهارنظرهاي متفاوتي وجود دارد. برخي صاحب‌نظران غربي چون سايكس نقش روشنفكران را در انقلاب مشروطه برجسته مي‌دانند. ماركسيست‌هاي اصولي ايراني و روسي در تفسيرهاي‌شان انقلاب مشروطيت را انقلاب بورژوايي معرفي كرده‌اند كه توسط طبقه بازرگانان كه طبقات زميندار و قدرت‌هاي خارجي را سد راه دموكراسي مورد نظر خويش مي‌ديدند رهبري شدند. برعكس اين جماعت مورخان ايراني مثل كسروي و ناظم الاسلام كرماني در آثارشان بر نقش انديشه‌ها به ويژه مفاهيم غربي در مشروطه خواهي و قانون اساسي و ناسيوناليسم تاكيد مي‌كنند و تاريخ‌نگاراني مثل كدي و لمبتون كه در مقوله تحليل ماركسيستي قرار نمي‌گيرند معتقد به اتحاد طبقاتي در انقلاب مشروطه‌اند.
ديدگاه آبراهاميان كه به بينش ماركسيستي نزديك‌تر است از «دو طبقه متوسط» به عنوان نيروهاي اجتماعي موثر در انقلاب مشروطه نام برده است كه يكي از اين دو شامل بازاريان سنتي، بازرگانان، پيشه‌وران و روحانيون مي‌شدند و اينها «طبقه متوسط متمكن» را تشكيل مي‌دادند و ديگري را روشنفكران جديد تشكيل مي‌دادند كه به اعتقاد وي طبقه اول بيش از طبقه دوم قدرت و نفوذ داشتند. برخي نيز رهبري جنبش مشروطيت را در عهده علماي تهران و در راس آن آيت‌الله سيد محمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني دانسته‌اند. اما با عنايت به همه اين تحليل‌ها نقش دو گروه در انقلاب مشروطه و پيامدهاي بعد از آن را نمي‌توان ناديده گرفت. يكي روحانيت و ديگري روشنفكران.
اما به نظرمي‌رسد علما و روحانيت توانستند از ميان نيروهاي اجتماعي در دوره مشروطه با زمينه‌ها و تمهيداتي كه از قبل فراهم شده بود مشاركت و فعاليت برجسته‌تر و نقش تعيين‌‌كننده‌اي داشته باشند و تعدادي از آنها در شمار رهبران مشروطه به حساب آيند. اعتقادات مذهبي مردم و نفوذ روحانيت در بين اقشار مختلف جامعه؛ دو عامل مهمي بود كه آنها را قادر ساخت نقش رهبريت بسيج‌گر را در انقلاب ايفا كنند. آنها از داخل و خارج تاثيرگذار در انقلاب مشروطيت بودند و حداقل تا پايان استبداد صغير نقش محوري‌شان در بسيج مردم و پيشبرد روند انقلاب غيرقابل انكار است. اين واقعيت را موافقين و مخالفين روحانيت به طور صريح يا تلويحي اذعان كرده‌اند. آن دسته از روحانيون بزرگي كه در خارج از ايران بودند از همان آغاز انقلاب مشروطه از مشروطه‌خواهان به ويژه رهبران روحاني آن هواخواهي و حمايت مي‌كردند. از سوي ديگر جريان روشنفكري در ايران عمدتا متاثر از پيشرفت‌هاي دنياي غرب بوده و عوامل متعددي در شكل‌گيري و تداوم آن موثر بوده است. روشنفكران اين عصر غالبا به ميزاني كه به غرب روي كرده بودند، از مذهب روي گردانده بودند و به قولي آنها تحت تاثير مشروطه‌خواهي، ناسيو ناليسم و سكولاريسم؛ گذشته را رد مي‌كردند و حال را زير سوال مي‌بردند و در جست‌وجوي نگرش نويني نسبت به آينده بودند. در مصداق روشنفكر تعاريف مختلف است. ريچارد كاتم مي‌نويسد روشنفكر در ايران به كسي گفته مي‌شود كه تحصيلات عالي داشته باشد و تمامي طبقه‌ صاحبان مشاغل تخصصي را شامل مي‌شود.
 حضور جريان روشنفكري در شكل‌گيري و تداوم و حتي بهره‌گيري از ثمرات انقلاب كاملا ملموس و غيرقابل انكار است به خصوص در نشر انديشه و مفاهيم مشروطه‌خواهي و به ويژه در منطقه آذربايجان (تبريز)، كه در آنجا نقش روشنفكران چشمگيرتر از ساير مناطق حتي به قولي از تهران بوده است. و آن به آن جهت بوده كه منطقه آذربايجان به طرق مختلفي متاثر از انديشه‌هاي انقلابي و قانون‌‌خواهي كشور‌هاي همجوار يعني روسيه و عثماني بوده است. برخي را اعتقاد بر آن است كه در انقلاب مشروطه تبريزيان جلوتر از تهراني‌ها بودند و تبريزي‌ها مفاهيمي مثل قانون و مشروطه را كه از آن سوي مرزها گرفته بودند به انقلابيون تهران القا كرده‌اند.
روشنفكران به لحاظ وابستگي سياسي به دو گروه وابسته و غيروابسته تقسيم مي‌شوند. همچنين بخش روشنفكري در خدمت سلطنت طلبان مستبد را عده‌اي از مقام‌هاي عاليرتبه دولتي تشكيل مي‌دادند. آنها از لحاظ خانوادگي، فرهنگي و خدمت شغلي به دربار وابسته بودند. از اينها نيز عده‌اي در حزب محافظه‌كار و بعضي در مجلس و كابينه بودند. به طور كلي جريان روشنفكري، در روزنامه‌ها در نقش سردبير و روزنامه‌نگار، شاعر و مترجم، استاد، معلم و صاحبان مشاغل تخصصي (پزشكان و مهندسان) و بعضي از اعضاي ديوانسالاري به انحاي مختلف به انقلاب كمك كردند. بخش اعظم متعلق به اين گروه‌ها صميمانه از انقلاب جانبداري مي‌كردند و بيشتر انديشه‌هاي راهبر و پيشرو و نيز تامين كادرهاي مشروطيت از همين گروه‌ها بود. روشنفكراني چون صنيع‌الدوله و برادرانش در تدوين نظامنامه مجلس و ايفاي نقش نمايندگي و درصدي كمتر در نخستين كابينه‌هاي مشروطيت، نقش ابزاري تعيين‌كننده داشتند. در خصوص وزن گروه روشنفكري اظهارات مختلفي است از نظر كسروي، ناظم‌الاسلام، ملك‌زاده و غربياني مثل سايكس كه در برداشت‌هاي آنها تاكيد بر نقش انديشه شده، نقش روشنفكران برجسته‌تر نشان داده شده است. برخي هم چون فوران آنها را از طبقه خرده‌بورژوا مي‌دانند كه نقش فعالي در رهبريت جنبش در كنار روحانيون داشته‌اند.
 
غلبه جريان روشنفكري
ارزش‌هايي مانند آزادي در انتخاب و مطبوعات، دموكراسي، عدالت، دخالت مردم در سياست از طريق پارلمان، ايده‌هايي است كه در عصر مشروطه‌خواهي مورد توجه روشنفكران مدرن‌گرا، سنتيان پيوسته به ايده‌هاي روشنفكري و اقشار محروم جامعه بوده است. رويكردي يگانه در مورد اين حقوق و ارزش‌هاي مدرن وجود ندارد. از ميان گرايش‌هاي موجود در اين دوره برخي به عنوان سنت‌گرا حكم به تنافر اين ارزش‌ها و حيات ديني داده‌اند كه مشروعه خواهاني مانند شيخ فضل‌الله نوري از اين زمره‌اند. برخي ديگر به ارزش‌هاي مدرن حقوقي پيوسته‌اند و تنافر مورد ادعاي گروه نخست را نيز تاييد كرده‌اند. مانند آخوندزاده و آقاخان كرماني. برخي ديگر كه بخش عمده فضاي روشنفكري اين دوره را نمايندگي مي‌كنند و در مشروطه نقش بارزي ايفا كرده‌اند روشنفكران و سياستمداراني هستند كه براي پيشبرد ايده‌اي مدرن يا از سر دغدغه‌هاي ديني حكم به سازگاري حقوق بشر مدرن و شرع داده‌اند. از ميان روشنفكران ملكم مهم‌ترين نماينده اين ايده است و طالبوف تبريزي نيز كه نقشي در مشروطه داشته از جمله كساني است كه از حقوق بشر در كنار شرع دفاع كرده است. از ميان رجال سياسي و روشنفكر، مستشارالدوله مهم‌ترين اثر را پيش از شكل‌گيري قانون اساسي مشروطه نگارش كرده و به چنين سازگاري قايل بوده است. اين سازگاري مورد دفاع علماي مشروطه‌خواه نيز بوده است و بسياري ذيل فتاوي و نامه‌نگاري‌هاي‌شان در اين دوره علم مشروطه‌خواهي را بالا گرفته‌اند. از جمله آيت‌الله ناييني، آخوند خراساني و مازندراني از اعاظم اين جرگه بوده‌اند.
شناخت ساختار نظام سياسي ايران و ارگان‌هاي اعمال قدرت و آگاهي از حقوق و آزادي‌هاي افراد ملت و چگونگي حفظ و رعايت آن را مي‌توان از مطالعه قانون اساسي ٥١ ماده‌اي و متمم ١٠٧ ماده‌اي مشروطيت به خوبي به دست آورد. متن قانون اساسي و متمم آن معرف فرهنگ مذهبي- ملي و همچنين بيانگر تمايلات و منافع اقشار و طبقات مختلف جامعه ايراني است. به عبارت ديگر، منافع هر سه گروه رهبري و حاملين اصلي انقلاب مشروطيت، يعني بورژوازي، روحانيون و روشنفكران در قانون اساسي و متمم آن به خوبي لحاظ شده است. به موجب اصل دوم قانون اساسي و اصل بيست و ششم متمم قانون اساسي، قواي مملكت ناشي از ملت است كه از طريق مجلس در شؤونات و امورات سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه مشاركت مي‌كنند. حتي در اصول سي پنجم و سي و ششم متمم قانون اساسي تاكيد شده كه سلطنت مشروطه ايران از طرف ملت به شخص پادشاه تفويض شده است و اصل پنجاه و نهم متمم از مداخله شاهزادگان طبقه اولي يعني پسر، برادر و عموي پادشاه در امور حساس و مشاغل كليدي حكومتي جلوگيري مي‌كند. در مقابل با تصويب مواد نودم تا نود و سوم در خصوص انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي امكان دخالت بيشتر مردم در اداره كشور را به وجود مي‌آورد.
در مجلس اول، سه قدرت مختلف حضور داشتند كه عقايد و نظرهاي متضادي نسبت به تدوين قانون اساسي ابراز مي‌كردند. اين سه طبقه عبارت بودند از: ١- مستبدان، ٢- روحانيان، ٣- روشنفكران. تضاد منافع ميان اين طبقات مختلف در تدوين قانون اساسي خود را نشان داد. روحانيون كه طرفدار مشروطيت و حقوق عامه بودند، سعي مي‌كردند دستورها و احكام دين، مبناي حكومت و حكمراني قرار گيرد. از سوي ديگر درباريان و اشراف تلاش مي‌كردند با تاسيس و افزايش اختيارات مجلس سنا، قدرت مجلس ملي را كم كرده و دايره‌ نفوذ و قدرت خود را حفظ كرده و نسبت به آزاديخواهان و مشروطه‌خواهان از قدرت بيشتري برخوردار باشند و سرانجام طيف روشنفكران و آزاديخواهان درصدد تقليد و اقتباس از قوانين اساسي كشورهاي اروپايي به ويژه فرانسه و بلژيك بودند تا به اين ‌ترتيب زمينه‌ تدوين حقوق ملت و آزادي‌هاي اساسي از قبيل بيان، عقيده، قلم، مطبوعات و نيز برقراري امنيت و نظم فراهم شود. به اين ‌ترتيب صف متحد مشروطه‌خواهان كه تا قبل از استقرار نظام مشروطيت مستحكم و استوار بود، به ‌يك‌باره بر اثر تضاد منافع و اختلاف‌نظرهاي عميق از هم پاشيد و زمينه‌ بروز اختلافات ميان آنان از اين زمان آغاز شد. ديدگاه روشنفكران و كساني كه تمايل به غرب، تجددمآبي، آزاديخواهي و اقتباس از قوانين اروپايي داشتند و سعي مي‌كردند از انديشه‌ها و الگوهاي غربي در تدوين قانون اساسي استفاده كنند، سرانجام بر ساير جريانات غلبه كرد و متن قانون اساسي مشروطه بيشتر متاثر از سيطره تفكر اين گروه از افراد بود.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر شما