فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور: همایش «بزرگداشت روز حکیم خواجه نصیرالدین طوسی» با حضور استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه، رییس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه و محمدحسین حشمتیپور، در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه برگزار شد. شهین اعوانی، عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه دبیری علمی این نشست را بر عهده داشت. گزاره اخلاقی در نزد خواجه نصیر ریاضیات در نزد خواجه نصیر شهود اندیشه در نزد خواجه از جمله موضوعات این نشست بود. گزارش زیر سخنان خسروپناه در این همایش است که ضمن بیان مقام علمی خواجه نصیر به نوآوری هایی که این فیلسوف در کتاب التجرید خود به کاربردند اشاره داشتند.
در باب مقام علمی خواجه نصیر
جامعیت و قدرت تفکر خواجهنصیر بهقدری والا است که القاب متعددی به خواجه دادهاند، حتی از سوی مخالفان مکتبی. برخی از این القاب علارتند از سلطان حکما و المتکلمین، قبلهی محصلین، رئیس المحققین استاد بشر، عقل حادیعشر (عقل یازدهم)، اقلیدس دوران، ارسطوی دهر، کعبه دانش، افضل علمای اسلام و ... به ایشان نسبت دادهاند.
من یک جمله از قوشچی که از شارحان تجرید اشعری است برایتان میخوانم: «و إن کتاب التجرید الذی صنفه فی هذا الفن المولی الأعظم، و الحبر المعظم، قدوة العلماء الراسخین، أسوة الحکماء المتألّهین، نصیر الحق و الدین، محمدبنمحمد الطوسی.» دقت کنید که اینها صفتهایی است که یک عالم سنی اشعری به خواجهنصیر نسبت میدهد، علت هم این بود که خواجهنصیر در حوزههای مختلف معرفتی و علوم مختلف نظر داشته و قلم زده؛ در ادبیات در نجوم در هیئت طب، تفسیر، فلسفه، کلام اخلاق و عرفان آثار ایشان تقریباً ۲۰۰ اثر و به گفتهی برخی آثار وی بیشتر نیز بوده است. کتاب اساس القتباس ایشان در علم منطق است که قویترین کتب منطقی است تجرید العقاید در علم کلام است، شرح الاشارات در فلسفه است، مکاتباتی که با قونوی (شاگرد و پسرخواندهی ابنعربی) دارد و شرح مقامات العارفين و اوصاف الاشراف در خصوص عرفان را نگاشته، اخلاق ناصری که هم اخلاق است و هم سیاست یعنی یک دوره حکمت عملی است. کتابی دارد به اسم جواهر الفرایض یا الفرائض النصیریة على مذهب أهلالبیت که در خصوص فقه است. تحریر اقلیدس و آثار متعدد دیگر که در هیئت و نجوم و ریاضیات است. خواجهنصیر یک شخصیت شناختهشده در جهان است، چراکه کتابهای او به زبانهای انگلیسی، روسی، فرانسوی، آلمانی و ... ترجمه شده. انس ایشان به اهلبیت آنقدر زیاد بود که علاوه بر تهیه و تدوین رسالهی امامت سال ۶۷۲ قبل از مرگ وصیت کرد که درحرم شریف کاظمین دفن شود و روی قبر او بنویسند: «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید و سگ آنها (اصحاب کهف) دستهای خود را بر دهانهی غار گشوده بود» (سوره کهف، آیه ۱۸).
اگر من بخواهم یک الگو معرفی بکنم مخصوصاً برای تمدن نوین اسلامی، خواجهنصیر را معرفی میکنم، او شخصیتی است که علاوه بر جامعیت در علوم و استفادهی کاربردی از علوم از مدیریت حکیمانه نیز برخوردار بودهاند.
کتاب التجرید و نوآوریهای خواجه
خواجه نصیرالدین در کتاب «تجرید العقاید» که تجرید الاعتقاد و تجرید الکلام هم به آنها گفته میشود برخلاف شرح الاشارات که بیشتر نقد جرحهای فخر رازی است، یا در مصارع المصارع به نقد دیدگاههای محمد شهرستانی پرداخته که متفکر اشعری است و انصافاً هم عالمانه بحث کرده، اما در کتاب تجرید عقاید خواجه سعی کرد اعتقادات خود را در مباحث کلامی بیان بکند؛ لذا در مقدمهی این کتاب هم آورده که از من خواستند که تحریر جدیدی از مسائل کلامی بدهم که من این کتاب را در یک مقدمه و شش مقصد نوشتم. تا قبل از او ساختارهای کلام بسیار متعدد و متنوع بود، ولی خواجهنصیر ساختاری به علم کلام داد که از زمان ایشان تا کنون آن ساختار حفظ شده است؛ هرچند که بنده معتقدم با پیشرفت فعلی علوم باید مواردی به این ساختار اضافه شود. این کتاب اهمیت بسیار دارد به خاطر همین هم حواشی متعدد و شروح متعدد بر آن نوشته شده است، شرحهایی همچون سید رکنالدین، حاشیهی علامه دوانی، محقق دشتکی، حتی خود ملاصدرا هم بر این کتاب حاشیه نوشته است.
خواجه در این کتاب نوآوریهای متعددی دارد که من به سه مورد آن اشاره میکنم؛
۱- نوآوری اول ایشان در بحث معقولات ثانیه است، بحثی است در حوزهی معرفتشناسی و هستیشناسی معرفت که اولین بار توسط شیخ اشراق مطرح شد، او بیان داشت که ما یکسری واقعیتهایی در خارج داریم که ما میتوانیم از آن مفهوم انسان را انتزاع کنیم، یعنی انسان حمل میشود بر حسن و تقی و زهرا و غیره. مفهوم انسان را در فلسفه معقول اول میگویند چون اولین مفهوم کلی است که از این مصادیق انتزاع میشود، بعد از این معقول اول ما مفاهیم کلی دیگری انتزاع میکنیم، مثلاً از انسان مفهومی انتزاع میشود به نام وجود شیء و مفاهیم دیگر. شیخ اشراق میگوید این مفاهیم دسته دوم معقول ثانی هستند که در ذهن جای میگیرند. خواجه نصیرالدین طوسی این بحث را باز کرده و بسط داده و مفصل در کتاب تجرید سخن گفته (البته مقصد اول کتاب تجرید امور عامه است مقصد دوم جوارح و اعراض است که بحثهای فلسفی هستند و مقصد سوم تا ششم در حوزهی مباحث کلامی است) بحث معقولات را در مباحث فلسفی توضیح داده و مصادیق مختلفی را بیان کرد که شیخ اشراق اصلاً به آن اشاره نکرده است، او میگوید معقولات ثانیه اعتبارات عقلی هستد، مطابقت آنها هم در عقل است، یعنی اگر مطابقتی در خارج پیدا نکنند نفسالامر دارند ولی نفسالامر آنها در ذهن است نه در عالم خارج.
خواجه در اینجا بحث ذهنشناسی مهمی را مطرح میکند که بعضی از محققین آمدند که بین معقولات ثانیهای که شیخ خواجهنصیر یا شیخ اشراق مطرح کردند را مقایسه کردند، با مقولات دوازدهگانهای که کانت مطرح کرده، چراکه کانت وقتی مواجه شد با شبهات و اشکالات هیوم که گفت من را از خواب جزمگرایی بیدار کرد، دید باید قبل از اینکه بخواهد از واقعیت صحبت کند باید اول ذهن را بشناسد و مقولات دوازدهگانه را در چهار دستهی سه موضوعی بیان کرد و یک بحث ذهنشناسی را مطرح کرد، حتی مقدم بر معرفتشناسی. در واقع نوآوری اول این است که خواجه نصیرالدین طوسی متوجه این نکته شده که برای شناخت عالم خارج ما باید اول ذهنشناسی داشته باشیم و برای ذهنشناسی باید معقولات ثانیه را بشناسیم که اعتبارات عقلی هستند و مطابقتشان در عقل است.
۲- نوآوری دوم ایشان رویکردی است که به بحث بعثت انبیا دارد و همچنین بحث آخرت، خواجه در آثار مختلف فلسفی و کلامی خود به مبحث بعثت انبیا پرداخته که چرا ما به انبیا نیازمندیم. در کتاب اشارات همان برهان معروف حکمای مشاء که چرا ما به انبیا نیازمندیم، آمده که ابنسینا همان را بیان کرده و شرح میدهد که ما انسانها مدنی الطبع هستیم، نیاز به زندگی اجتماعی داریم، در زندگی اجتماعی نیازهای متنوع داریم و چون نمیتوانیم خودمان نیازهایمان را برطرف کنیم، لذا در یک مشارکت جمعی نیاز همدیگر را رفع میکنیم. ابنسینا میگوید چون انسانها به دلایلی گرفتار تعارض و درگیری میشوند، لذا نیاز به یک قانون و سنت عادلهای دارند که در کنار رفع نیازهای یکدیگر به جان هم نیفتند، یک نظم اجتماعی ایجاد بشود و گرفتار تزاحم و تعارض نشوند که اگر تعارضی به وجود آمد با آن قانون برطرف بشود. بعد میگوید حال چه ضمانت اجرایی برای انجام این قوانین وجود دارد؟ از عبارات بوعلی برمیآید که عالم آخرت ضمانتی است برای اجرای این قوانین یعنی خداوند قیامت را خلق کرده که ما به این قوانین که برای آبادانی دنیای ما است، پایبند باشیم. خواجهنصیر به این بیان بوعلی یک حاشیه میزند و میگوید اینهمه جوامع بشری که نیازهای هم را برطرف میکنند قوانینی هم مدون میکنند و بر اساس تصویری که از عدل دارند جامعه را اداره میکنند. همین الآن نظامهای سکولار قوانین مختلفی دارند که در حال اجرا شدن است، پس این آخرت برای چیست؟ آیا اخرت برای این است که دنیای ما را آباد بکند یا دنیا آمده که آخرت ما آباد بشود؟ به تعبیر بنده آیا آخرت خلق شده برای دنیا یا دنیا خلق شده برای آخرت؟ گویا از تعبیر ابنسینا استفاده میشود که آخرت خلق شده برای دنیا. من از عبارات خواجه فهمیدم که مسئله بالعکس است، خداوند اگر قوانینی برای آبادانی دنیای ما ذکر کرده آبادانی دنیا برای آبادانی آخرت است، همان دنیا المزرعه الاخرت. دنیا را خلق کرده، قوانینی (شریعت) وضع کرده برای آخرت. مسئلهی آخرت را باید غایت دنیا در نظر گرفت نه اینکه دنیا بشود اصل، آخرت شود فرع.
بنابراین، نوآوری دوم ایشان این است که دنیا برای آخرت است. البته خواجه کار جالبی هم در تجرید در مورد بعثت دارد بااینکه خواجه نصیرالدین طوسی پراگماتیست نیست، رئالیست است، اما در همین کتاب تجرید وقتی به بحث بعثت انبیا میرسد، میگوید بعثت انبیا نیکوست چون فوایدی دارد، این رویکرد نویی در مورد بعثت انبیا است.
۳- نوآوری سوم روششناسی خاصی است که خواجه در تجرید در پاسخ به شبهات معاد مطرح میکند، چون آخرین مقصد در این کتاب بحث معاد و وعده و وعید است. شروع این بحث توسط خواجه این است که شما که از معاد صحبت میکنید آیا امکان آفرینش عالم دیگری غیر از این عالم وجود دارد؟ بنابراین اول باید امکان را ثابت کنید. خواجه با یک برهان فلسفی پاسخ میدهد که بله امکان دارد و میگوید برای اینکه عالم دیگر مثل این عالم است و یک قاعدهی عقلی داریم، وقتی امثال مثلیت داشته باشند حکمشان یکسان است. وقتی این عالم واقع است پس عالم دیگر هم ممکن الوجود است. بعد میگوید یک عدهای بر اساس طبیعیات قدیم اشکالاتی مطرح کردند که من به یکی از آنها اشاره میکنم؛ میگوید بر اساس طبیعیات قدیم عالم کره است، اگر عالم دیگری هم باشد باید کره باشد و این عالم کروی با این عالم کروی وقتی کنار هم قرار بگیرند باعث خلأ میشود و خلأ محال است؛ پس نمیتواند عالم دیگری وجود داشته باشد. خواجه میگوید ممنوعه. خواجه میگوید چه اشکالی دارد خداوند قادر مطلق است و میتواند یک عالمی را خلق بکند که خلأیی را که میگویید ایجاد نشود، مگر اجتماع نقیضین است؟
من میخواهم از این بحث یک استفاده روششناختی بکنم، اینکه ما گاهی اوقات بر اساس طبیعیات گرفتار یک شبهات الهیاتی میشویم؛ مثلاً گفته میشود اگر نظریهی بیگ بنگ را بپذیریم وجود خدا قابل تصور است؛ خداوند اراده کرده یک عالمی را خلق کرده، اما اگر قائل به جهانهای موازی بشویم دیگر فرض خدا معنا ندارد. من از روششناسی خواجه میخواهم این استفاده را بکنم که آیا این جهانهای موازی ممکن الوجود هستند یا واجب الوجود؟ مسلماً ممکن الوجود، چون جهان طبیعت جهان نیازمندی است، وقتی ممکن الوجود بود محتاج واجب الوجود است، حال یک جهان باشد که با بیگ بنگ به وجود بیاید یا بینهایت جهانهای موازی؛ لذا بااینکه خواجه طبیعیات قدیم را هم میدانست ولی بههیچوجه طبیعیات عصرش باعث شبهاتی در مباحث الهیات نمیشد، چون فلسفه حاکم بر طبیعیات است.
سخنان خود را با شعری از خواجه نصیرالدین طوسی به پایان میبرم:
ای جان تو در بند ز پیوند جهان/ بردار ز پای جان خود بند جهان
جان بنده بند است چو برگیری بند/ بنده نگیرد خداوند جهان
نظر شما