به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ یک سال پس از خرید فروشگاه مالکان جدید موفق شدند کتابفروشی را به صورت کامل خریداری کنند. همان روزها بود که صاحب پسری به نام «کِن» شدند. حالا «کِن» صاحب این کتابفروشی است و با همسرش «جویس» این مکان را اداره میکنند. در این سالها بارها مکان کتابفروشی تغییر کرده است. در این گفتوگو «کِن» به پرسشهایی درباره مجموعه «براتل» پاسخ داده است:
بخش مورد علاقه شما در کتابفروشی کدام است؟
ما به طور مداوم کتابهای جدید خریداری میکنیم. بعضیها کتب بسیار فاخر هستند و داشتن چنین آثاری باعث مباهات من است. برای مثال اولین چاپ «گتسبی بزرگ» را که «فیتزجرالد» برای «تی.اس. الیوت» امضا کرده بود دارم و دستنوشتههای خود «الیوت» درباره کتاب نیز در آن مشاهده میشود. اما موضع مهم فروش این آثار قدیمی است. اگر برای مدتی کتاب به فروش نرود ما از خود میپرسیم مشکل کجاست. کتاب خاصی را در ذهن ندارم اما همیشه به دنبال کتب جدید و متفاوت هستم. کتابهای زیادی وجود دارد و همین تفاوت بخشی از لذت این کار را برای من فراهم میکند.
اگر فضای بیشتری داشتید چه بخشهایی را به کتابفروشی اضافه میکردید؟
قطعا کتابهای بیشتری به کتابفروشی اضافه میکردم. در حال حاضر این مکان دارای دو طبقه از کتابهای دستدوم است. کتب یکی از این طبقات از طرف نویسنده امضا شده و بسیار نادر کمیاب است. ما در اصل برای خرید کتب قدیمی به در خانهها میرویم و هر بار حدود پنج هزار کتاب و گاهی تا سی هزار نسخه کتاب خریداری میکنیم. مثلا اخیرا از یک استاد دانشگاه حدود سی هزار جلد کتاب خریدیم.
کتابفروشی شما چه مزیتی نسبت به کتابفروشیهای دیگر دارد؟
کتب دستدوم خود را در صورت فروش کلی ارزانتر عرضه میکنیم. علاوه بر این با شرکتها، وکلا، موزهها و سازمانهای مختلف نیز همکاری داریم. من در تابستان برای جمعآوری کتاب به شهرهای مختلف کشور نیز سفر و کتابهای ارزشمندی در خانهها پیدا میکنم. ما کتابفروشی آثار دستدوم هستیم و در شهری بزرگ فعالیت میکنیم. چنین موضوعی در دنیای امروز که کتابفروشیها مشغول آثار جدید و نو هستند بسیار نادر است.
مراجعهکنندهای دارید که با او ارتباط خوبی برقرار کرده باشید؟
بله، یک مشتری دارم که حدود ۵۰ سال است که هر روز به کتابفروشی ما سر میزند. او عاشق خرید کتاب است و یک خانه مستقل فقط برای کتابهایش دارد. روزهایی که امکان آمدن به فروشگاه را ندارد با من تماس میگیرد و دلیل نیامدن خود را بیان میکند.
بدترین اتفاقی که تاکنون در این مجموعه با آن روبهرو شدهاید چیست؟
سال ۱۹۸۰ بود که فروشگاه دچار آتشسوزی شد. آتش همه چیز را نابود کرد. یا یک مشتری داریم که عادت دارد کتاب را بخورد. او انسان خوبی است اما پس از ورود به سمت قفسه کتب مذهبی میرود و یک ورق از کتاب را جدا میکند و میخورد و اصولا ترجیح میدهد انجیل کاتولیکها را بخورد و کاری با انجیل «کینگ جیمز» ندارد.
یک بار دیگر نیز فردی وارد کتابفروشی شد و تقاضای یک کتاب خاص را کرد. به دنبال کتاب گشتم اما پیدا نکردم. پس از خروج مرد از فروشگاه یکی از همکارانم گفت آن فرد «جی. دی. سالینجر» بود.
اولین خاطرهای که از بازدید از یک کتابفروشی در ذهن دارید چیست؟
من در کتابفروشی بزرگ شدم. پدر و مادرم میگفتند اولین کلمهای که به زبان آوردم «کتاب» بود. همه اوقات کودکی من در کتابفروشی سپری شده است.
بزرگترین شگفتی این شغل چیست؟
اینکه این کار همچنان در دنیا رواج دارد برای من بسیار جذاب است. مردم هنوز کتاب میخرند و میخوانند. از طرف دیگر به نظر من داشتن چنین کتبی بخش هیجانانگیز ماجرا نیست. مردم با این آثار خاطرات زیادی دارند و شنیدن این خاطرات هنگام خریداری کتابها بسیار لذتبخش است.
نظر شما