به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ «تئاتر هنر فاخری است»؛ این جمله را بارها و بارها از زبان مدیران و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولیان هنر تئاتر و همچنین هنرمندان عرصه تئاتر شنیده ایم. این جمله و معنای آن باعث می شود که برای «مخاطب تئاتر» هم تعریف و دسته بندی مشخصی داشته باشیم و آنها را افرادی بدانیم که می توانند این «هنر فاخر» را درک و با آن ارتباط برقرار کنند.
وقتی این دسته بندی را در خصوص مخاطب مدنظر قرار می دهیم ناخودآگاه جامعه مخاطب ما به دانشجویان تئاتر و رشته های هنری و افرادی که در رشته های مختلف هنری فعال هستند و خانواده هایشان، خانواده تئاتر و در انتها بخش کمی از دیگر اقشار اجتماع محدود میشود.
طی سال های اخیر با توجه به افزایش تعداد سالن های خصوصی تئاتر، در کنار سالن های دولتی موجود نظیر مجموعه تئاتر شهر، تماشاخانه سنگلج، تالار مولوی، تالار وحدت، تالار هنر و مجموعه غیر دولتی تماشاخانه ایرانشهر، با بررسی آماری مخاطبان تئاتر، از میان جمعیت حدود ۱۴ میلیون نفری کلانشهر تهران، شاید در طول یک سال، در کل کمتر از ۱۰ درصد جمعیت پایتخت نشین به تماشای آثار تئاتری بنشینند.
مقوله فراگیر شدن تئاتر و قرار گرفتن آن در سبد فرهنگی خانواده ها، مقوله ای است که طی سال های گذشته مطرح بوده ولی این که این مقوله تا چه حد ممکن شده یا نه، موضوعی قابل بررسی است. اینکه عموم مردم تا چه حد با تئاتر آشنایی دارند و تا چه اندازه تماشای تئاتر برای آنها ضرورت دارد و یا به مکان های تئاتری مراجعه کرده اند، باعث شد تا چند ساعتی با برخی از ساکنان کلان شهر تهران گفتگوهای کوتاهی داشته باشیم.
در دهه ۶۰ از طرفداران پر و پا قرص تله تئاترهایی که پخش می شد بودم و در آن مقطع زمانی از تماشای آن ها بسیار لذت می بردم ولی حالا دیگر تله تئاترها از آن جذابیت برخوردار نیستندشاید بسیاری از شما از میدان راه آهن تا میدان تجریش را طی مسیر کرده باشید. خطوط اتوبوس بی آر تی در این مسیر تعداد قابل توجهی از شهروندان تهرانی را جابجا می کنند؛ مسیری که از مجاورت مجموعه تئاتر شهر نیز عبور می کند.
در یکی از روزهای ابتدایی فصل زمستان با مسافران اتوبوس بی آرتی خط راه آهن – تجریش همراه می شوم. پیش از سوار شدن به اتوبوس و در ایستگاه انتظار با آقای مشفقی که مردی میانسال است مواجه می شوم. کت و شلواری تیره به تن دارد و وقتی به قصد صحبت کردن به طرفش می روم با طمأنینه نگاهم می کند. خود را معرفی می کنم و او به من اجازه می دهد که پرسشم را مطرح کنم. پرسش اینگونه است: «آیا با هنر تئاتر آشنایی دارید؟»
بدون مکث پاسخ می دهد که «بله می شناسم. در دهه ۶۰ از طرفداران پر و پا قرص تئاترهایی که از تلویزیون پخش می شد بودم و در آن مقطع زمانی از تماشای آنها بسیار لذت می بردم ولی حالا دیگر تله تئاترها از آن جذابیت برخوردار نیستند و اصلا دیگر آن رونق قبل را ندارد.»
از او درباره تماشای تئاتر در سالن های تئاتری می پرسم و پاسخ این چنین است: «به دلیل مشغله کاری که دارم زیاد نمی توانم به سالن تئاتر بروم، البته خیلی دوست دارم ولی زمان کافی برای این کار را ندارم. در دهه ۷۰ چند باری به تماشای تئاتر در تئاتر شهر رفتم ولی سال هاست که تئاتر ندیده ام.»
بعد از این گپ و گفت کوتاه با آقای اسواری همراه می شوم که خود را ۳۵ ساله و کارمند یکی از ادارات خیابان شهید بهشتی معرفی می کند. کلاهی بافتنی به سر دارد و کیف کوچکی در دست که مشخص است برای حمل غذا از آن استفاده می کند. با او هم وارد گپ و گفت می شویم و اولین پاسخ او درباره اینکه با تئاتر آشنا هستید یا نه؟ این است: «بله، تئاتر را می شناسم ولی تا به حال از نزدیک تئاتر ندیده ام.»
وقتی دلیل اینکه چرا به تماشای تئاتر ننشسته را جویا می شوم، دلیل را مسائل مالی مطرح می کند. لبخندی می زند و می گوید که زندگی کارمندی اجازه و امکان برخی فعالیت ها را به انسان نمی دهد.
صف مسافران در انتظار اتوبوس جلوتر می رود و حدودا یک گروه مانده تا سوار اتوبوس بشویم. در بین صف با آقای مهرورز مواجه می شوم که چهره ای جدی دارد و مشخص نیست آیا تمایلی به پاسخگویی دارد یا نه. به او سلام می کنم و بعد از شنیدن پاسخ، پرسش ام را مطرح می کنم. پاسخ آقای مهرورز خیلی ساده و صریح است؛ «نه». دلیل را که می پرسم، می گوید که علاقه ای به هنر ندارد و ترجیح می دهد که به ورزش بپردازد. وقتی از او می پرسم که می داند مجموعه تئاتر شهر کجا واقع شده، خیلی جدی پاسخ می دهد که در چهارراه ولیعصر.
از او می پرسم: «تا به حال نشده کنجکاو باشید و بخواهید که داخل بنای تئاتر شهر را ببینید و بدانید که داخل آن چه اتفاقی رخ می دهد؟» و این چنین پاسخ می شنوم: «نه، ولی وقتی پشت چراغ قرمز چهارراه ولیعصر می مانیم، به این ساختمان نگاه می کنم.»
حالا نوبت این رسیده که سوار اتوبوس بشویم. ترجیح می دهم که با مسافران خط راه آهن – تجریش تا چهارراه ولیعصر همراه شوم. در اتوبوس امکان جابجایی سخت است و به همین دلیل در بخشی که ۲ بدنه اتوبوس به هم متصل می شود، می ایستم تا امکان جابجایی برایم بیشتر باشد.
آقای میاندار و آقای خسروی که در رشته ادبیات تحصیل می کنند و قصد خرید کتاب دارند، نفرات دیگری هستند که با آن ها گپ و گفت می کنم. این دو تئاتر را می شناسند و در سالن های متعدد تئاتر به تماشای آثار مختلف نشسته اند. میاندار ۳۲ ساله، لاغراندام با قدی کشیده، فردی شوخ طبع است. او می گوید: «هنر تئاتر خیلی خوب و تأثیرگذار است ولی هزینه بر است. هر روز قیمت بلیت نمایش ها بالا می رود و این برای ما که دانشجو هستیم خیلی سخت است.» با لحنی طنز می گوید: «وقتی می خواهم تئاتر ببینم از چند روز قبلش غذا نمی خورم و پولم رو پس انداز می کنم!»
بعضی تئاترهایی که دیدیم متأسفانه به لحاظ متن و ادبیات ضعف داشتند. عجیب است که یه سری از تئاترها حتی ساده ترین قواعد نوشتن را رعایت نمی کنند و به لحاظ دستور زبان با مشکل مواجه هستندخسروی به نکته جالبی اشاره می کند و می گوید: «بعضی تئاترهایی که دیدیم متأسفانه به لحاظ متن و ادبیات ضعف داشتند. عجیب است که یه سری از تئاترها حتی ساده ترین قواعد نوشتن را رعایت نمی کنند و به لحاظ دستور زبان با مشکل مواجه هستند.»
میاندار باز هم با لحنی طنز می گوید: «مثل اینکه برای تئاتر کار کردن نیازی نیست که ادبیات را بشناسی و تسلطی به نوشتن داشته باشی.»
خسروی در تأیید صحبت دوست خود، معتقد است تئاتر ارتباطی بسیار قوی با ادبیات و بخصوص ادبیات داستانی دارد و تسلط و شناخت تئاتری ها با ادبیات باعث شکل گیری آثاری قدرتمند در صحنه های نمایش می شود.
بعد از گپ و گفت با دانشجویان رشته ادبیات، با آقای حیدرآبادی گفتگویی کوتاه می کنم. او در مقابل در ورود و خروج اتوبوس بی آرتی و در بخش انتهایی آقایان ایستاده و قصد رفتن به میدان تجریش را دارد. او درباره شناخت اش از تئاتر می گوید: «زیاد شناختی از تئاتر ندارم و بیشتر سینما را دوست دارم. مخصوصا به جشنواره فیلم فجر که نزدیک می شویم، هر سال سعی می کنم فیلم های جشنواره را ببینم.»
درباره دلیل اینکه چرا علاقه ای به تماشای تئاتر ندارد، می گوید: نمی دونم، تا حالا پیش نیامده که بخواهم بروم تئاتر. سینما جذاب تر است و سالن های سینما زیاد هستند. شاید تئاتر هم جذاب باشد ولی تا حالا برای من پیش نیامده که بخواهم بروم تئاتر.»
بعد از این گپ و گفت، متوجه می شوم که اتوبوس بی آر تی به ایستگاه حوالی خیابان امام خمینی (ره) رسیده است. در جابجایی های که انجام می شود، خود را به میانه اتوبوس می رسانم. در فضای باز میان ۲ ردیف صندلی می ایستم و با معرفی خود به چند نفری که نشسته اند، پرسشم را مطرح می کنم که آیا با هنر تئاتر آشنا هستند یا نه؟
یکی از افرادی که ایستاده به طنز می گوید: «همه با برجام آشنا هستیم.»
فرد دیگری که خود را مرتضی معرفی می کند، می گوید: «هنر وقت آدم را تلف می کند و باعث می شود آدم از واقعیت دور شود.»
از او می پرسم که آیا تا به حال کنجکاو نشده که به مجموعه تئاتر شهر سر بزند، می گوید: «نه.»
در ایستگاه حوالی خیابان جمهوری از اتوبوس پیاده می شوم تا با عابران خیابان ولیعصر نیز گپ و گفتی درباره تئاتر داشته باشم. در مقابل یکی از فروشگاه ها با خانم ایزدی و دختر جوانش مواجه می شوم که ساکن خیابان ستارخان هستند و به قصد خرید به این محدوده از شهر تهران آمده اند. با معرفی خود از این مادر و دختر درباره آشنایی شان با تئاتر می پرسم و پاسخ مادر این است: «تا حالا فرصتش پیش نیامده که تئاتر ببینیم.»
از او می پرسم که تا به حال کنجکاو نبوده که به تئاتر شهر برود که پاسخ می دهد نمی داند تئاتر شهر کجاست. دختر جوان او نیز که در مقطع دبیرستان تحصیل می کند، با تئاتر شهر و تئاتر آشنا نیست.
از تقاطع خیابان ولیعصر با خیابان جمهوری به سمت تقاطع خیابان ولیعصر با خیابان انقلاب حرکت می کنم. کمی بالاتر از تقاطع خیابان لبافی نژاد چند اغذیه فروشی هستند. زوج جوانی را می بینم که برای سفارش غذا در یکی از این اغذیه فروشی ها هستند. ظاهری مرتب و اداری دارند. به داخل اغذیه فروشی می روم و با معرفی خود از آنها که یک سال از ازدواج شان گذشته، درباره شناخت شان درباره تئاتر می پرسم.
آقای مبرا که مدیر حسابداری یک شرکت خصوصی است، می گوید: «پیش از ازدواج با همسرم، چندین بار در تئاتر شهر و تالار وحدت به تماشای نمایش نشستم اما حالا به دلیل مشغلات کاری کمتر وقت میکنیم که به تماشای تئاتر بنشینیم. البته تماشای تئاتر بسیار برای من و همسرم جذاب است و باید وقتی را برای این منظور ایجاد کنیم.»
خانم وزیریان همسر آقای مبرا نیز با تأیید سخنان همسر خود، تأکید می کند: «ساعت اجراهای تئاترها بیشتر در ساعات اوج ترافیک است و دسترسی به تئاتر شهر سخت می شود.»
از آنها درباره تأثیر بهای بلیت نمایش ها می پرسم که پاسخی که خانم وزیریان می دهد، این است: «قیمت بلیت تئاتر از سینما بالاتر است ولی ارزش دارد.»
اگر ماهی یک بار بخواهیم به تماشای تئاتر بنشینیم، هزینه بلیت زیاد به چشم نمی آید. البته مشکل اساسی ما زمان است که باید آن را حل کنیمآقای مبرا نیز ادامه می دهد: «اگر ماهی یک بار بخواهیم به تماشای تئاتر بنشینیم، هزینه بلیت زیاد به چشم نمی آید. البته مشکل اساسی ما زمان است که باید آن را حل کنیم.»
راه خود را به سمت چهارراه ولیعصر که مجموعه تئاتر شهر در آنجا واقع است، ادامه می دهم. با چند خانم جوان مواجه می شوم در مجاورت خیابان بهرامی ایستاده اند. آن ها که هر کدام در رشته ای متفاوت تحصیل کرده و حالا قراری دوستانه برای معاشرت با یکدیگر تدارک دیده اند، اظهار می کنند که زیاد اهل تئاتر نیستند و بیشتر به سینما علاقه دارند.
مسیر خود را به سمت ایستگاه اتوبوس بی آرتی که پیش از چهارراه ولیعصر واقع شده، تغییر می دهم. در ایستگاه افرادی هستند که در انتظار اتوبوس ایستاده اند که تا پیش از رسیدن من به ایستگاه سوار چند اتوبوسی می شوند که به ایستگاه می رسد. اتوبوس پشت چراغ قرمز چهارراه ایستاده و حدود یک دقیقه باید پشت چراغ در انتظار باشد.
فرصتی کوتاه برای من است که با راننده اتوبوس بی آر تی صحبت کنم. اردشیر مردی ۴۶ ساله است که می گوید دیپلم علوم انسانی دارد. از او می پرسم که با تئاتر و تئاتر شهر، آشنایی دارد و او پاسخ می دهد: «هر روز حداقل ۶ بار می بینمش. خیلی قشنگ است ولی فرصت نکردم داخل این ساختمان را ببینم. فرصتش را ندارم.»
از او می پرسم که چرا به همراه خانواده ی خود برای یک بار هم شده، تماشای تئاتر را انتخاب نمی کند و وقت لازم را به این موضوع اختصاص نمی دهد؟ و او می گوید: «دخترم ۹ ساله است و مدرسه می رود. همسرم هم به درس و مشق های دخترم می رسد. در ضمن ما نمی دانیم اصلا تئاترها چی و چگونه هستند.»
چراغ سبز شده و اتوبوس باید حرکت کند. از میان خیابان خود را به سمت تئاتر شهر می رسانم و از میان نرده هایی که پیاده روی مجاور تئاتر شهر را از خیابان ولیعصر جدا کرده به سمت بنای تئاتر شهر می روم.
در اطراف مجموعه افرادی نشسته اند. حشمت مردی ۴۰ ساله است و قصد استراحت در ضلع جنوبی بنای مجموعه تئاتر شهر را دارد. روی یکی از صندلی های بتنی پیرامون مجموعه دراز کشیده است. از او می پرسم که با تئاتر شهری که در کنارش دراز کشیده، آشنایی دارد؟ پاسخ می دهد: «نه، دنبال کار می گردم و خسته شده ام.»
آقا حشمت را با خستگی اش تنها می گذارم تا استراحت کند و کمی به دور مجموعه تئاتر شهر می چرخم و به افراد مختلف پیرامون آن نگاه می کنم. شوکتی جوانی ۲۹ ساله است که به همراه یکی از دوستان خود در پیرامون تئاتر شهر نشسته است. او درباره آشنایی خود با تئاتر می گوید: «تا حالا تئاتر نرفته ام ولی اینجا بعضی وقت ها که هستیم، بازیگران را می بینیم که به تئاتر شهر می روند. سرگرمی خوبی است.»
از شوکتی ۲۹ ساله هم با سرگرمی خوبی که در اطراف تئاتر شهر پیدا کرده، خداحافظی می کنم و به این موضوع فکر می کنم که چرا حتی مجاورت با مجموعه تئاتر شهر هم نمی تواند افراد را به تماشای اثری نمایشی ترغیب کند؟ آیا بخش مالی و هزینه ها عامل اصلی حضور پیدا نکردن بخشی اعظمی از کلان شهر تهران در سالن های تئاتر است؟ آیا نبود برنامه های تبلیغی مناسب برای معرفی تئاتر به اقشار مختلف اجتماع عامل این موضوع است؟
ساعتی را با بخش محدودی از ساکنان تهران گذراندم و با هم درباره تئاتر گپ زدیم. شاید در این گزارش فرصت آن نبود که به تک تک افرادی که پاسخگوی پرسش هایم دادند، پرداخته شود، اما در همین مجال کوتاه هم می شد به این نکته پی برد که بسیاری از مردمی که پیرامون ما زندگی می کنند با مقوله هنر و تئاتر زیاد آشنایی و قرابتی ندارند و بخشی از جامعه نیز مخاطب این حوزه از هنر هستند. باید دید که مدیران و مسئولان فرهنگی و هنری برای جذب این بخش از اجتماع با هنر و به ویژه هنر تئاتر چه برنامه ای دارند و آیا این دغدغه در مدیران و مسئولان فرهنگی و هنری وجود دارد که این بخش اعظم جامعه کلان شهر تهران را با هنر و تئاتر همراه کنند یا نه.
نظر شما