شناسهٔ خبر: 47792 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

وقتی «زندگی» گم می‌شود

مطالعات فرهنگی ما از فقدان اتصال با جامعه، نهادهای مدنی و زندگی روزمره رنج می‌برد

فرهنگ امروز/​ مهسا رمضانی: همایش دوسالانه «مطالعات‌ فرهنگی و ارتباطات» 30 آذر ماه در دانشکده علوم‌ اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. این نشست در سه پنل با  موضوع‌های «مطالعات فرهنگی در ایران»، «دانش ارتباطات در ایران» و «مسائل انجمن‌های علمی علوم ‌اجتماعی در ایران» شکل گرفت.

محمدمهدی فرقانی:
 به نظر می‌رسد علی‌رغم داشتن تاریخچه‌ای قابل‌قبول در حوزه ارتباطات، روزنامه‌نگاری ما همچنان ساختارنیافته و به دنبال هویت است.

حسین ابراهیم‌آبادی: 

مطالعات فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی، هنوز ساخت نیافته است و علت آن در عدم تمرکز علوم‌اجتماعی در ایران ریشه دارد.


هادی خانیکی:
گسست بین آموزش و پژوهش، دانش و فن، فرهنگ و فناوری، ارتباطات و بخش‌های دیگر علوم‌اجتماعی، چالش‌ امروز دانش ارتباطات است.


عبدالله گیویان:
 انجمن‌های علمی ما در حوزه علوم‌اجتماعی از «گنگ بودن فضای مدیریتی» و «اغتشاش در اقتصاد سیاسی‌شان» رنج می‌برند.


عباس کاظمی:
مطالعات فرهنگی از زندگی روزمره غافل است و بیشتر رویکردی کلی‌نگر دارد و ما باید بر امور جزئی در زندگی تمرکز کنیم.


مهدی منتظر قائم:
بودجه و مطالعات جدی‌ای در حوزه مطالعات رادیو و تلویزیون نداشته‌ایم و این مطالعات چندان  پاسخگوی نیاز این حوزه نیست.


 حسینعلی افخمی:
ما آموزش حرفه‌ای را در رشته‌های ارتباطات و روابط عمومی فراموش کرده‌ایم و فن را از صاحب آن به دانشجو منتقل نمی‌کنیم.


 علیرضا صمیم:
 از بحران‌های جامعه‌شناسی علم، جامعیت‌نگری و ساختارگرایی افراطی است که طی آن عاملیت دانشمند در تبیین‌های جامعه‌شناسی حل می‌شود.


 محمد رضایی:
تلاش ما در حوزه مطالعات‌فرهنگی «شیء‌واره  کردن واقعیت‌های اجتماعی» است این در حالی است  که باید بر درک کلی از امور متمرکز باشیم.

مطالعات فرهنگی در ایران
مطالعات فرهنگی از گرایش‌های جدید در حوزه علوم‌ اجتماعی است که نزدیک به دو دهه از عمر آن می‌گذرد. «علم» بودن این رشته اغلب مورد مناقشه است اما آنچه بر آن اتفاق ‌نظر وجود دارد، قرار گرفتن آن در حوزه «معرفت» است. «پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات» از قدیمی‌ترین نهادهای متولی مطالعات ‌فرهنگی در ایران است که با چاپ کتاب سایمون دورینگ تحت عنوان «جامعه‌شناسی فرهنگی»، برای نخستین ‌بار اثری در این حوزه منتشر کرد. «پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم» نیز در این حوزه سهم قابل‌توجهی داشته است. در پنل اول دکتر عباس کاظمی و دکتر محمد رضایی که جزو نسل اول دانشجویان دکترای مطالعات فرهنگی در ایران به شمار می‌روند و دکتر رضا صمیم و دکتر حسین ابراهیم آبادی حضور داشتند.
 محمد رضایی به بحث «تجربه آموزشی مطالعات ‌فرهنگی» پرداخت و آن را در دو دسته «تجربه فردی» و «تجربه آموزش مطالعات ‌فرهنگی به مثابه پدیده فرهنگی» تقسیم‌بندی کرد. او از اصطلاح جدیدی تحت عنوان «مطالعات‌ فرهنگیِ مطالعات‌ فرهنگی» سخن گفت. به زعم او، جامعه‌شناسی و مطالعات ‌فرهنگی از این جهت که می‌توانند خود را مورد مطالعه قرار دهند، از دیگر علوم متمایز می‌شوند و ما تنها در این دو حوزه است که می‌توانیم از «جامعه‌شناسیِ جامعه‌شناسی» و از «مطالعات‌ فرهنگیِ مطالعات‌ فرهنگی» سخن بگوییم.
وی امکان دستیابی به «مطالعات‌ فرهنگیِ مطالعات فرهنگی» را در گرو پاسخ به این پنج پرسش دانست: 1. مطالعات فرهنگی چگونه بازنمایی شده است؟ 2. چه هویت‌هایی حول آن شکل گرفته است؟ 3. چگونه تولید شده است؟ 4. چگونه مصرف شده است؟ 5. تحت چه نظام ضابطه‌مندی توزیع می‌شود؟
به زعم او، تلاش ما در حوزه مطالعات ‌فرهنگی «شیء واره کردن واقعیت‌های اجتماعی» است. این در حالی است که اصلی که باید به آن وفادار باشیم، درک کلی از امور است؛ چیزی که ما طی این دو دهه از آن غفلت کرده‌ایم. این در حالی است که عباس کاظمی نظری کاملاً متفاوت با دکتر رضایی دارد و معتقد است که اتفاقاً مطالعات فرهنگی از زندگی روزمره غافل است و رویکردی کلی‌نگر دارد و ما باید بر امور جزئی در زندگی تمرکز کنیم.
اخیراً کتابی با عنوان «مطالعات ‌فرهنگی دانشگاهی در ایران» به قلم دکتر کاظمی منتشر شد که او نگاهی انتقادی به پژوهش در حوزه مطالعات فرهنگی داشته است. همین کتاب بهانه‌ای شد تا وی سخنرانی خود را بر محور «تجربه پژوهش مطالعات فرهنگی در ایران» سامان دهد و کوشید تا بیان کند که نتایج تحقیقات مطالعات فرهنگی در سال‌های اخیر، چندان تفاوتی با جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی ندارد و چیزی فراتر از آنها نیست. به زعم او، مطالعات این حوزه همچنان از فقدان اتصال با جامعه، نهادهای مدنی و زندگی روزمره رنج می‌برد و اگر می‌خواهیم مطالعات فرهنگی منشأ اثر شود، باید از آرزوی نظریه‌پردازی و پرداخت به امور کلی دست بکشیم.
علیرضا صمیم، بحث خود را به «مطالعات فرهنگی علم» معطوف کرد که دغدغه‌ این حوزه تمرکز بر «میدان پژوهش» است. به زعم او، این حوزه در نتیجه بحران در جامعه‌شناسی علم در دهه 60 و 70 پدید آمده و بزرگ‌ترین بحران جامعه‌شناسی علم را، جامعیت‌نگری و ساختارگرایی افراطی دانست که طی آن عاملیت دانشمند در تبیین‌های جامعه‌شناسی حل می‌شود. بنابراین به زعم او، هدف مطالعات ‌فرهنگی علم، مبارزه با پیش‌فرض‌های جامعه‌شناسی علم است.
حسین ابراهیم‌آبادی در بحث خود به دو نکته اساسی اشاره کرد؛ نخست اینکه مطالعات فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی، هنوز ساخت نیافته است و دیگر اینکه علت این ساخت‌نیافتگی ریشه در عدم تمرکز علوم‌ اجتماعی در ایران دارد؛ چرا که از فقدان تحقیقات طولی در پژوهش‌ها رنج می‌برد و کمتر پیش می‌آید که محققی یک دوره 7-6 ساله را برای بررسی یک پروژه اختصاص دهد.
 
دانش ارتباطات در ایران
دانش «ارتباطات» در ایران که بیش از 50 سال سابقه آموزش رسمی دارد، اولین‌ بار با آموزش روزنامه‌نگاری کلید خورد. این رشته به سه شاخه «مطالعات ارتباطی»، «روزنامه‌نگاری» و «روابط‌ عمومی» تقسیم می‌شود و در این حوزه‌ها دانشگاه علامه طباطبایی سال‌ها سردمدار بوده است. همین عقبه علمی موجب شد تا در پنل دوم، استادان این دانشگاه سهم بیشتری داشته باشند؛ دکتر هادی خانیکی، دکتر محمدمهدی فرقانی و دکتر حسینعلی افخمی از دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر مهدی منتظر قائم، به عنوان مدیر گروه ارتباطات از دانشگاه تهران در این پنل حضور یافتند و کوشیدند تا هر یک با توجه به زمینه مطالعاتی خود به تشریح بخشی از جغرافیای ارتباطات در ایران بپردازند.
دکتر خانیکی که ریاست «انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات» را نیز عهده‌دار است، نخست به بیان تاریخچه کلی از چگونگی شکل‌گیری علم ‌ارتباطات و روزنامه‌نگاری در ایران پرداخت. وی نخستین آموزش روزنامه‌نگاری در کشور را به سال 1319 ارجاع داد که به همت سازمان سنجش افکار در دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شده بود و در این راستا بر تقدم «آموزش» بر «پژوهش» در تاریخ این رشته صحه نهاد. پس از وقفه‌ای که در جریان آموزش روزنامه‌نگاری رخ داد سرانجام در سال 1350 دانشکده ارتباطات با محوریت روزنامه‌نگاری و ارتباطات مجدداً کلید خورد؛ اما با پیروزی انقلاب باز به حالت تعلیق درآمد و امروز بیشتر به عنوان یک رشته لوکس دیده می‌شود.
خانیکی همچنین از چهار گسست در وضعیت فعلی دانش ارتباطات یاد کرد؛  گسست بین آموزش و پژوهش، گسست بین  دانش و فن، گسست بین فرهنگ و فناوری و در نهایت گسست بین ارتباطات و سایر بخش‌های علوم‌ اجتماعی. او معتقد است چنانچه این گسست‌ها پر نشود، دانش ارتباطات توفیق چندانی نخواهد یافت.
دکتر فرقانی، رئیس دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه ‌طباطبایی، به بررسی «مطالعات ژورنالیسم در ایران» پرداخت. او با ارجاع به تاریخچه آموزش روزنامه‌نگاری در کشور به این نکته اشاره کرد که باوجود داشتن تاریخچه‌ای قابل قبول در حوزه ارتباطات، روزنامه‌نگاری ما همچنان ساختار نیافته و به دنبال هویت است و در این راستا همچون خانیکی از چهار گسست میان رسانه و دانشگاه، رسانه و جامعه، رسانه و حکومت، دانشگاه و جامعه یاد کرد.
نقد دیگر فرقانی به فضای روزنامه‌نگاری در ایران، غیبت واژه «روزنامه‌نگار» در حقوق مطبوعات است. او تأکید کرد که در قانون همواره از مطبوعات سخن به میان آمده بدون آنکه از حقوق روزنامه‌نگار حرفی زده شده باشد. به زعم او، مادامی که در نظام حقوقی کشور، «روزنامه‌نگار» تعریف نشده باشد و به رسمیت شناخته نشود، نمی‌توان از او توقع مسئولیت‌پذیری حرفه‌ای داشت.
دکتر افخمی، بحث خود را به «مطالعات روابط‌ عمومی در ایران» اختصاص داد. او که 19 سال است برای تأسیس رشته روابط‌ عمومی در مقطع کارشناسی ارشد  تلاش می‌کند، از ناکامی خود برای تأسیس این رشته خبر داد.
افخمی برخلاف خانیکی و فرقانی به جای واژه «گسست» از واژه «وارفتگی» استفاده کرد و معتقد است که این وارفتگی را باید از «سیاست» شروع کرد، در «جامعه» دنبال کرد و در نهایت به «آموزش» رسید.
به زعم او، دانش ارتباطات برآمده از سه نوع آموزش است؛ آموزش نظری، آموزش حرفه‌ای و آموزش ترکیبی نظر و حرفه. او در این راستا تصریح کرد: «ما آموزش حرفه‌ای را در رشته‌هایی همچون ارتباطات و روابط عمومی فراموش کرده‌ایم و فن را از صاحب آن به دانشجو منتقل نمی‌کنیم.» افخمی فضای رشته روابط‌ عمومی را درگیر «فرم» ارزیابی کرد و علت عدم توفیق آن را در سیاستگذاری‌های علمی دانست.
سخنرانی پایانی این پنل با دکترمنتظر قائم بود. او نیز کوشید تا «وضعیت مطالعات رادیو و تلویزیون» را در ایران به چند و چون گذارد. به زعم او، ما بودجه و مطالعات جدی در این حوزه نداشته‌ایم. هر چند که «پژوهشکده مطالعات ارتباطی و توسعه ملی» در سال 51 تا 53 در این راستا تلاش‌هایی داشت ولی هیچ‌کدام پاسخگوی نیازهای پژوهشی این حوزه نبوده است. وی همچنین ضعف این مطالعات را در حوزه رادیو پررنگ‌تر دید و معتقد است که بیشتر مطالعات صورت گرفته در دهه 50 و 70 نیز از سوی تحصیلکرده‌ها بوده و کمتر نهادهای متولی  رایو و تلویزیون به این مهم پرداخته‌اند.
 
مسائل انجمن‌های علمی علوم‌ اجتماعی در ایران
اما پنل پایانی این هم‌اندیشی به بحث مسائل انجمن‌های علمی علوم‌ اجتماعی در ایران اختصاص یافت. واقعیت این است که چندان فلسفه وجودی انجمن‌های علمی در جغرافیای فکری کشور مشخص نیست و پرداختن به این موضوع در این همایش نیز برآمده از همین دغدغه بود. دکتر عبدالله گیویان، عضو هیأت علمی دانشگاه صدا و سیما هم به این موضوع پرداخت. قرار بود دکتر مقصود فراستخواه نیز در این زمینه سخنرانی داشته باشد که البته در همایش حاضر نشد.
گیویان کوشید تا نشان دهد که انجمن‌های علمی در ایران به عنوان NGO چه کارکردی دارند؟ منبع درآمدشان چیست؟ و چه ارتباطی با یکدیگر برقرار می‌کنند؟
به زعم او، انجمن‌های علمی در حوزه علوم‌ اجتماعی و تقریباً سایر حوزه‌ها از «گنگ بودن فضای مدیریتی» و «اغتشاش در اقتصاد سیاسی‌شان» رنج می‌برند. فارغ از مسائل بیرونی که بر فضای کاری این انجمن‌ها حکمفرماست، مسائل درونی همچون فقدان سنت کار علمی و «روابط بین انجمنی» از دیگر ضعف‌هایی است که در این حوزه با آن مواجه هستیم.
حال اینکه چرا دو حوزه معرفتی «مطالعات اجتماعی» و «ارتباطات» در ذیل یک عنوان مشترک با نام «انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات» قرار گرفتند خود جای تأمل دارد و اتفاقاً این پرسش ذهن برخی  حضار را نیز به خود مشغول کرد، شاید بتوان این گونه به این پرسش پاسخ داد که کار ارتباطات و روزنامه‌نگاری «ثبت مسائل زندگی روزمره» است و هدف مطالعات ‌فرهنگی نیز بررسی این یافته‌ها است.

منبع: ایران

نظر شما