فرهنگ امروز/پرستو رحیمی: رخدادهای فراوان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در گذر تاریخ ایران روی داده است که هریک به اندازه خود و بر اساس میزان اهمیت و پیوند آنها با شیوه و سبک زندگی مردم تاثیر داشتهاند. انقلابها، جنبشها و خیزشهای سیاسی و اجتماعی و دگرگونهای پیآمده از آنها در جامعهها در این میان بیش از هر رخداد دیگر تاثیرگذار میتواند باشد. انقلاب مشروطه و دگرگونیهای پس از آن نمونههای برجسته چنان رخدادهایی در ایران، دستکم در تاریخ معاصر به شمار میآید. روزگار مشروطیت که از زمان امضای فرمان مشروطه به تاریخ ١٤ مرداد ١٢٨٥ خورشیدی تا کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ خورشیدی ادامه داشت، بیشک نقطه عطف تاریخ معاصر ایران برشمرده میشود زیرا رخدادهایی مهم در جنبههای گوناگون در این دوران پدیدار شد که سراسر گسترههای زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی حتی ادبی ایرانیان را از خود متاثر ساخت. این رخدادها هرچند در رویدادهای پیش از مشروطه، حتی کارهای کسانی چون امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار در دوره ناصرالدین شاه قاجار ریشه داشت اما مهمترین شاخصههای خود را در این زمان نمایاند. هرآنچه در این دوران رخ داد با مساله پیوندی تنگاتنگ تجدد داشت. فرآیند تجدد که در دهههای پیشتر از آن به ویژه از دوران امیرکبیر برای دستیابی به آن تلاش شد و زمینههای آن با فرستادن دانشجویان در رشتههای گوناگون علمی و فنی به اروپا، بنیانگذاری دارالفنون، آغاز جنبش ترجمه و گسترش نهادهای آموزشی در کشور فراهم آمد، در دوران مشروطیت به بار نشست. اینک تجددخواهان و دانشآموختگان از وضعیت جامعه خود آگاه شده، دگرگونیهای اساسی در بسیاری از جنبههای جامعه را میجستند. ادبیات و شعر، یکی از این جنبهها به شمار میآمد. متجددان برآن بودند ادبیات با مسایل اجتماعی و ملی آمیخته شده است، آن را از جامعه دور و برکنار نمیتوان ساخت، قاطعترین دستاورد انقلاب سیاسی، انقلاب ادبی به شمار میآید. هر انقلاب سیاسی، خواهناخواه دگرگونیهایی در همه زمینهها و گسترههای اجتماعی جامعه پدید آورده، یقینا ادبیات آن ملت را نیز از خود متاثر میسازد. از همینرو است که ادبیات مشروطه نسبت به دیگر دورههای شعر و ادب فارسی، یک مرحله بیسابقه دگرگونی به شمار میآمد که از رخدادهای سیاسی زمانه خویش بسیار تاثیر پذیرفت.
گذشت روزگار تغزل و گل و بلبل
شعر مشروطه با ادبیات کهن و سبک مدحی بنای مخالفت داشت؛ همان رویهای در ادبیات کهن فارسی که در آن شاهان ستایش میشدند. آنگونه که مهدی ستودیان در نوشتار «شعر مشروطه و شعر عوام» روایت کرده است. با گسترش چنین انتقادهایی به شعر کهن و پیدایش تفاوت گرایش و بینش شاعران نسبت به واقعیتهای روزگار، آفرینش مضمونها و موضوعهای نو در شعر فارسی با بیانی آزموده شد تا آن را همهفهم کند. وضعیت جامعه و دگرگونیهای آن نیز به این تغییر گستره ادبی بسیار یاری رساند. مردم، اکنون دیگر به پارهای آزادیها رسیده و حقوق سیاسی و اجتماعی خود را درک کرده بودند و سواد و دانش اجتماعی به همگانیشدن گرایش یافته بود. هم اکثریت مردم هم حاکمیت جامعه، گرچه با خیزشی بزرگ، این اصل را پذیرفتند که مردم میتوانند بر سرنوشت خود حاکم باشند؛ از اینپس همه چیز، بر خلاف گذشته، به گونهای با جامعه و مردم پیوند مییافت. ادبیات نیز همچون دیگر نمودهای اندیشه و فرهنگ بنابراین به مردم روی آورد و بازتاب ارزشهای اجتماعی را هدف گذارد. از شعر و ادب این دوره، دیگر نه به عنوان پدیدهای تجملی و منحصر به گروههای بالای حاکم و افراد محدود، که، همچون پدیدهای مردمی و متعلق به گروههای گسترده جامعه میتوان سخن راند که به جای پیوند مستقیم با دربار، اعیان و اشراف، از راه مطبوعات و نشریات گوناگون و رنگارنگ با محتوای سیاسی و انقلابیِ مورد علاقه همگان، مخاطبان خود را در گوشه و کنار شهرستانها حتی روستاهای کشور میجست. شاعران و نویسندگان در نتیجه از شعر و نثر به عنوان سلاحی علیه استبداد بهره میبردند و در این مسیر ناگزیر و البته مشتاق بودند بخشی بزرگ از مردم جامعه را با خود همراه کنند. آنان باید به زبان توده مردم نزدیک میشدند و این دگرگونی بزرگ اجتماعی در حوزه ادبیات ناگزیر در مفهومها و مضمونهای شعر و ادب اثر گذاشت. ادبیات دوران مشروطه و روزگار پس از آن بدینترتیب وجهه فراوان اجتماعی یافت و بسیاری از شاخصههای زبانی و واژگانی خود را از همین تنشها و شور و هیجانهای اجتماعی وام گرفت و بدان وامدار ماند. محتوا و مضمون، فرم و شکل و زبان و بیان از مهمترین ویژگیهای شعر این دوره به شمار میآمد که بیشک از سیاست متاثر میشد. از آنجا که ادبیات هر دوره وامدار سیاست و رخدادهای اجتماعی و فرهنگی همان روزگار است محتوا و مضمون شعر و نثر از ادبیات درباری به ادبیات مردمی دگرگون شد. فرم شعر نیز از سبک «بازگشت ادبی» و تقلید از شاعران سبکهای خراسانی و عراقی بیرون آمده، الزامهای ویژه خود را نیازمند بود. از همه مهمتر اما دگرگونیهای زبان و شیوه به کارگیری واژگان، عبارتها و اصطلاحها بود که نقطه اوج دگرگونی شعر این دوره برشمرده میشد و آن را با کوششی فراوان به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک میکرد.
بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد
دگرگونیهای محتوایی و درونمایهای پابهپای رخدادهای سیاسی و تکانهای اجتماعی روزگار پیش رفت و پیشزمینه اصلی تغییر در زبان و شیوه شاعران و ادیبان این دوره برای بازگویی مسایل اجتماعی و سیاسی به شمار آمد. آن روزها دیگر نه تنها روزگار ستایش و توصیف قراردادی پدیدههای اجتماعی به سر آمده بود، که، مضمونهای کلی، ذهنی، اخلاقیات انتزاعی، عارفانهسرایی و غزلگویی عاشقانه نیز خریداری نداشت و همراستای حضور روزافزون مردم در گستره سیاست و اجتماع، مضمونها و اندیشههایی تازه در عرصه ادب نیز رخ مینمود که از دگرگونیها و دستاوردهای اجتماعی نهضت مشروطه بیشتر الهام میگرفت. وقتی سخن از آزادی و آزادیخواهی، قانون، وطنخواهی و میهندوستی، پارلمان، حقوق زنان، حکومت قانون، استقلال، انتقاد از استعمار و رویارویی با استبداد در فضای ایران آن روزگار موج میزد، دیگر سخنگفتن از عاشقانههای دوران گذشته و «سبک بازگشت ادبی» بیمعنا مینمود. این روند البته دههها پیشتر از روزگار، به زمانه ناصرالدین شاه آغاز شده، ترانهها و تصنیفهای سیاسی، بسیار بر سر زبانها افتاده بود. بسیاری از این تصنیفها البته از واژگان رکیک یا هجو و هزل تهی نبودند اما باز هم مورد توجه قرار میگرفتند. اندیشمندان دوران مشروطه، ادبیات را دیگر پدیدهای کاملا سیاسی میدیدند؛ آنان چنان که مریم غفاری جاهد در نوشتار «ادبیات سیاسی عصر مشروطه» تصریح کرده است، معتقد بودند «ادبیات سیاسی، آنچنان ادبیاتی است که به صورت حکومت و اشرافیت پنجه میکشد و تمام مظاهر معنوی آنها را به باد حمله میگیرد. نظم و نثر وسیلهای برای تنویر افکار عموم است». محمد فرخی یزدی، مدیر روزنامه «طوفان» که به «شاعر دهاندوخته» آوازه یافته بود، همچون پارهای دیگر از شاعران با دیدگاههای سیاسی و اجتماعی، بیشتر شعرهایش را در کوچه و خیابان میخواند؛ مردم گرد آن شاعران میآمدند و آنان شعر خود را برایشان میخواندند؛ بیشتر شعرهایشان محرکی برای مردم به شمار میآمد. شعرهای فرخی یزدی که بعدها در قالب دیوانی گرد آمد، از اصطلاحها و عبارتهای سیاسی سرشار است؛ او همواره از لزوم کوشش برای دستیابی به استقلال و آزادی سخن میراند. شعرهای فرخی به خوبی اندیشه و گرایشها و دیدگاههای سیاسی و اجتماعی او به ویژه نسبت به وطن و آزادی را بیانگر است؛ مفهومهایی که در آن روزگار اعتبار و آوازهای بسیار داشتند «آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی/ دست خود ز جان شستم از برای آزادی ... فرخی ز جان و دل میکند در این محفل/ دل نثار استقلال جان فدای آزادی». اندیشمندان و شاعران و ادیبانی از آندست، برآن بودند سخن را از قصرهای باشکوه اشرافی بیرون آورده، در خدمت مردم کوچه و بازار بگمارند. سرودن آن شعرها در روزگار یادشده، بیداری مردم و برانگیختن احساس ملی و میهنی و ترویج آزادیهای فردی و اجتماعی را هدف داشت؛ همچنین در پی آن بود خرافهها و اندیشههای سست و بیپایه را کنار زند. پیکار با استبداد، بیگانه و بیگانهخواهی، هدف بود؛ آن شعرها میخواست مردم را از رهگذر ادبیات به حقوق انسانی خود آگاهاند. محتوای چنین شعرهایی بدینترتیب از مسایل سیاسی و اجتماعی، تمسخر و انتقاد شدید از نظام موجود، آزادیخواهی و وطنپرستی آکنده بود. شعر عارف قزوینی به عنوان نمونه تغییر محتوای شعرهای آن روزگار را به خوبی نشان میدهد «پیامی دوشم از پیر میفروش آمد/ بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد ... هزار پرده ز ایران درید استبداد/ هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد». او که این شعر را به یادگار بازگشت مشروطه، پس از استبداد محمدعلی شاهی سروده است مفهومهای سیاسی را عملا به خدمت شعر درمیآورد. پارهای شاعران و نویسندگان همزمان با سرودن شعرهای سیاسی و انتقادی به زبان ساده و عامیانه، مسایلی تازه نیز در قالب شعرها و تصنیفهای سنتی مطرح میکردند. این مستزاد از شرفالدین قزوینی نامبُردار به «نسیم شمال» از آن نمونه به شمار میآید «گردیده وطن غرقه اندوه و محن وای؛ ای وای، وطن وای ... خیزید و روید از پی تابوت وطن وای؛ ای وای، وطن وای ... از خون جوانان که شده کشته در این راه؛ رنگین طبق ماه؛ خونین شده صحرا و تل و دشت و دمن وای؛ ای وای، وطن وای». فرخی یزدی نیز چنین سروده است «در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت/ حق خود را از دهان شیر میباید گرفت ... تا که استبداد سر در پای آزادی نهد/ دست خود بر قبضه شمشیر میباید گرفت». آنگونه که ماشاالله آجودانی در «یا مرگ یا تجدد» یادآور شده است واژگان و عبارتهایی چون مشروطه، آزادی، آزادی قلم، وطن و پارلمان و مجلس را شاید از پربسامدترین واژگان و مفهومها در محتوای شعر این دوران بتوان به شمار آورد. در شعر یادشده از عارف قزوینی، خرسندی او از بازگشت مشروطه به روشنی پدیدار آمده است. شعری از ادیبالممالک فراهانی نیز درباره مشروطه برجای مانده است که به محمدعلی شاه طعنه میزند «امروز که حق را پی مشروطه قیام است/ بر شاه محمدعلی از عدل پیام است ... این طبل زدن زیر گلیمت نکند سود/ چون تشت تو بشکسته و افتاده ز بام است». وطن، مضمونی دیگر به شمار میآید که البته از گذشتههای دور، از زمان فردوسی بزرگ یکی از درونمایههای اصلی شعر شاعران ایران بوده است اما در این دوران با شکلی دیگر از آن با نام «وطنیات» روبهرو میشویم. عارف قزوینی که در وصف وطن شعرهایی فراوان دارد، چنین سروده است «اندر وطن کسی که ندارد وطن منم/ آن کس که هیچکس نشود مثل من منم». مجلس و نمایندگان آن، پس از پیروزی مشروطه، از رکنهای اصلی مملکت در شمار آمدند. میرزاده عشقی، تعریضهایی بسیار به مجلس داشته است «این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود/ دیدی چه خبر بود ... هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود/ دیدی چه خبر بود». نسیم شمال نیز در اینباره چنین سروده است «مقصد وکیلان را عاقلانه سنجیدیم/ مشرب وزیران را عالمانه فهمیدیم ... خاک پای ایران را عارفانه گردیدیم/ هر چه را نباید دید ما یکانیکان دیدیم» نمونه چنین سرودههایی در شعر شاعران این دوره فراوان است و شاهدمثالهایی دیگر همانند شعر «کار ایران با خداست» از ملکالشعرای بهار و شعر «بشنو و باور مکن» از میرزاده عشقی را میتوان به یاد آورد.
مشروطه و غوغایی در ادبیات کلاسیک
شعر مشروطه از فرمهای تثبیتشده کلاسیک، کموبیش فاصله میگیرد. با این که بزرگترین شاعر این دوره، ملکالشعرای بهار، نمونه یک شاعر برجسته کلاسیک است اما شاعرانی دیگر چون نسیم شمال، عارف قزوینی و میرزاده عشقی در فرم دست بردهاند. هدفهای یادشده و نیازهای زمانه در واقع افزون بر مضمون، دگرگونی در فرم شعر حتی وزن و قافیه را نیز در پی آورد زیرا دست شاعر را برای بیان عقیدهها و مسایل روز سیاسی بازمیگذارد. تجدد ادبی و رواج گونههای غیر مرسوم شعری مانند مربع، مخمس و مستزاد، نخستین پیامد این دگرگونیها به شمار میآمد. ایرج میرزا در اینباره سرودهای دارد «درِ تجدید و تجدد وا شد/ ادبیات شلم شوربا شد/ میکنم قافیهها را پس و پیش/ تا شوم نابغه دوره خویش». این دیدگاه در پارهای موارد به شعر و طبع شاعرانه آسیبهایی رساند. رساندن مضمون به مخاطب و کنایه به سیاست و استبداد گاه به اندازهای اولویت مییافت که قالب و دقتهای شعری فراموش میشد و لطافت و زیبایی شعر از میان میرفت؛ برای مثال به این شعر خلیل صبری میتوان اشاره کرد «به معرض عمل آمد ز حرف حد اینک/ مرام هئیت اصلاح و حزب رادیکال ... سیاست و شعب اقتصاد و امرقضا/ بیافت در سنوات اخیر استقلال ... نموده بود به غبت امتیاز نفت جنوب/ حقوق حقه یک ملت جوان پامال». صبری، تا جایی پیش رفته که به نظر میرسد فرهنگ و ادب را فدای سیاست کرده است.
نسیمی از شمال شاعران صلهبگیر را با خود برد
شعر واقعگرای سیاسی- انتقادی مشروطه، پیوندی تنگاتنگ با مخاطبان داشت به گونهای که هر روز سرودههای شاعران مردمی ورد زبانشان بود و بیسوادان از باسوادها میخواستند سرودههای نسیم شمال را برای آنان بخوانند. تغییر مخاطب شعرها و دیگر سرودهها، دلیل این دگرگونی در زبان بود. همانگونه که مریم غفاری جاهد، پژوهشگر ادبی روایت کرده است «در دورههای قبل به دلیل مخاطببودن دربار به این صراحت مسایل حکومتی در ادبیات به کار نمیرفت و هدف شاعران آن دوره تنها صلهگرفتن و خوشامد پادشاه و دربار بود و اظهار فضل در برابر دیگران و گاهی نیز به نصیحتگویی متوسل میشدند، اما شاعران در این دوره اظهار فضل نمیکنند و اغلب سعی بر بیان واقعیات دارند. ادبیات در دوران مشروطه از حالت آسمانی خود خارج شد، در این زمان دیگر مسائل عرفانی و مذهبی جایگاهی ندارد». پیوند دوستانه و همنشینی دربار و شاعران نیز به دلیل تغییر مقتضیات اجتماعی، دیگر به شکل گذشته وجود نداشت، همین مساله موجب میشد ادیبان از دربار روی برگردانده، به میان مردم بیایند؛ بسیاری از آنان دریافته بودند اگر به همان سبک قدیم بمانند، نه خود در میان مردم جای دارند نه شعرشان خواستاری خواهد داشت. این درک موقعیت، سرآغاز دگرگونیهایی اساسی در این زمینه شد. نمونههایی از سرودهها و شعرهای عوام را حتی پیش از مشروطه، در همان زمان زمامداری ناصرالدین شاه میتوان دید. مهدی ستودیان در نوشتار «شعر مشروطه و شعر عوام» تصنیفی را بازگفته که پس از برکناری مسعود میرزا ظلالسلطان از حکومت اصفهان و به دلیل نفرت مردم از او سروده شده است «گاری امیرزاده کو؟جام پر از باده کو؟ آن بچه ساده کو؟ کو اصفهان پایتخت من؟ کو توپچی و کو تخت من؟ ای خدا ببین این بخت من، شاه بابا ببین تقصیرم چه بود؟ این بند و زنجیرم چه بود؟ کو اصفهان، کو شیرازه؟ کو صارمالدوله نازه؟». این روانی و آسانی در زبان و محتوا یکی از مهمترین ویژگیهای شعر این دوره است که البته روزنامهها و نشریهها، چه ادبی چه غیرادبی در گسترش این ویژگی مهم نقشی چشمگیر داشتند؛ چنان که در نثر روزنامههایی چون قانون، صوراسرافیل، سخن و دنیا، نیز در اعلامیهها یا شعرها و نظمها، مطالب برای هر قشر از مردم، چه باسواد چه بیسواد چنان بهگونهای صریح تنظیم میشد که برای همگان فهمیدنی باشد. عبارتها و واژههای سیاسی و ملی به روشنی به قلمروی نظم و نثر وارد شده، از آنجا در اندیشههای مردم رسوخ مییافتند. عامه مردم به شعرهای نسیم شمال بسیار توجه داشته، آنها را میپسندیدند. او بیشتر درباره فقر و تنگدستی، مذهب، اهمیت باسوادشدن زنان و گاه به مسخرهگرفتن مستشاران خارجی و خیانتکاران داخلی سخن میراند؛ شعر او البته همواره با طنز و هجو همراه میشد. مَثلها و حکمتهایی بسیار در آثار او به چشم میآمد؛ او را از این نظر از دیگران میتوان متمایز دانست. نمونهای از شعر او چنین است «ای نهنگالسلطنه ای صدر و والا مرحبا/ میکنی در کشتن ملت تقلا مرحبا ... نه به سید رحم کردی نه به ملا مرحبا/ نه معمم از تو راضی نه مکلا مرحبا ... بارکالله مرحبا صد بارکالله مرحبا».
شعر مشروطه؛ در میان مردم برای جامعه
انقلاب مشروطه بر اثر دگرگونیهایی که در ساختار حکومتی پدید آورد، منظومه ادبی را نیز دگرگون ساخت. مضمونهای رایج شعری در گذشته و سخن از خط و زلف یار به مفهومهای انقلابی و سیاسی با زبانی عامیانه و دور از تکلف، حتی گاه به دور از آرایههای ادبی بر این اساس رواج یافت. واقعنگری، اساس کار شاعران و نثرنویسان شد، بدینترتیب هرآنچه را رخ میداد، به تصویر کشیده، از آن انتقاد میکردند. مردم برای به بارنشستن این فرآیند باید انتقادها را درمییافتند و به آن واکنش نشان میدادند، در نتیجه شاعران واژههای عامیانه و کوچهبازاری را در شعر خود به کار میگرفتند؛ آنان حتی از ضربالمثل و طنز، هجو و هزل نیز برای آگاهیبخشی به مردم بهره میجستند. شعر مشروطه بدینگونه در میان مردم و برای مردم پدید آمد و روزگاری نو رقم زد.
*****
زبان گویای روزگار نو و مردمان دردمند
شیوه شعر مشروطه در میان عامه مردم رواجی بسیار یافت زیرا با زبان خود، دردها و رنجهای برآمده از بیداد و خفقان را بازمیگفت. آن شعرها گرچه از جوهر نیرومند ادبی برخوردار نبود اما زبان گویای مردمی به شمار میآمد که درد و رنج خود را با زبان شعر بیان میکردند. این شیوه شعری به روایت مهدی ستودیان در نوشتار «شعر مشروطه و شعر عوام» غیر رسمی و غیر درباری بود و اوضاع و احوال زمانه را مینمایاند؛ شعری التیامبخش و تسکینبخش حال دردمندان جامعه، شعری که از مصیبتها و مشکلها و شادیهای واقعی سخن میراند و حاکمان و مردم را همانگونه که بودند، تصویر میکرد. جز چهرههایی آزادیخواه و پرآوازه آن دوره همچون عارف قزوینی، نسیم شمال، ملکالشعرای بهار و بعدها میرزاده عشقی، افراد غیر معروف نیز با سرهمکردن واژگانی کموبیش منظوم و سرشار از طعنههای فراوان سیاسی و اجتماعی، در این زمینه فعال بودند. بیشتر این ترانهها به ویژه آندسته که مردم عادی برمیساختند، آهنگین بودند و به آسانی بر سر زبانها میافتادند. برای مثال به ترانهای از یک شاعر گمنام میتوان اشاره کرد که در هجو محمدعلی شاه قاجار پس از گریختن و پناهندگی به سفارت روسیه سروده شد «ممدلی شاه قرت کو، توپ شرنپلات کو، لیاخوف خوشگلت کو، شاپشال قصابت کو ... شستتو بده به یپرم، دست تو بده به یپرم، بد کردی و بد کردی، مشروطه را رد کردی، عجب ادایی داشتی، عجب جفایی داشتی، مشروطهخواهو تو کشتی ... [...] خوردی و [...] خوردی، بد کردی و بد کردی، مشروطه را رد کردی ... ای شاه بیعدالت، عینالدوله بیغیرت، تو موندی و بیریشت، با روس و قوم و خویشت، بد کردی و بد کردی، مشروطه را رد کردی». شعرها و سرودههایی از ایندست به دلیل آهنگینبودن، سادگی و عامیانهپسندی که بیشتر با طنز همراه میشدند، برای عامه بسیار جذاب و به آسانی درکپذیر و حفظکردنی بودند.
جنبشی سیاسی- اجتماعی و زبان کوچه و بازار
به کارگیری آن مضمونها مسلما افزون بر تاثیری که بر تغییر فرم و قالب شعری گذاشت، نسبت به زبان شعر نمیتوانست بیتوجه بماند. سادگی زبان بدینترتیب یکی از ویژگیهای مهم شعر دوران مشروطه شد. شاعران در این دوره از واژگان عامیانه و کوچه و بازار بهره میجستند که برای مردم آشنا به ویژه برای کودکان جذاب بود. عبارتها و اصطلاحهای جالب کوچهبازاری در جریان این تجددخواهی به قلمروی شعر و نثر وارد آمد و نه تنها رکود ادبیات را در پی نداشت، که آن را گسترش داد؛ این عامل مهمی به شمار میآمد زیرا شاید هیچیک از شعرها به اندازه سرودههای عامیانه اشرفالدین گیلانی و همکاران او لحن کوچه و بازاری نداشته، در برانگیختن مردم کامیاب نبودهاند. اصطلاحی چون «دَدَر رفتن» در این شعر اشرفالدین گیلانی: «مشروطه و استبداد هر دو به ددر رفتند»، به روایت مریم غفاری جاهد در نوشتار «ادبیات سیاسی عصر مشروطه» بسیار عامیانه اما در عین حال سیاسی است و ارزش آن را نمیتوان نادیده گرفت. گیلانی در بیشتر بندهای مسمطهایش از ضربالمثلهای پرآوازه بهره میجست که این کار او برای مردم نیز بسیار جالب میآمد. شعر «لالایی مادر» نیز از ابوالقاسم لاهوتی در واقع گونهای لالایی برای بیداری مردم برشمرده میشد که در آن واژگانی ساده به کاررفته بود «آمد سحر و موسم کار است بالاملای/ خواب تو دگر باعث عار است بالاملای؛ لای لای، بالای لای ... ننگ است که مردم همه در کار و تو در خواب/ اقبال وطن بسته به کار است بالاملای؛ لای لای، بالای لای». شاعران روزگار مشروطه که در واقع مبارزان این دوره نیز به شمار میآمدند، با شعر خود راه را به مردم نشان میدادند زیرا شعر آنها بستری مناسب برای بیان نیازها و مسایل مردم و جامعه بود.
منبع: روزنامه شهروند
نظر شما