به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ یکی از مهمترین دستاوردهای تلاشهای علمی عالمان علوم انسانی در سالهای اخیر در ایران، درک و برجستهکردن ارتباط فلسفۀ علم با علوم طبیعی و تاریخ تحولات آنها در غرب است. این درک ارزشمند، اولاً نگاه تاریخی به علم مدرن را تقویت میکند و آنرا از یگانه گفتمان مسلط در توضیح جهانِ پیرامون ما تبدیل به یکی از گفتمانهای توضیحدهندۀ ممکن میسازد و ثانیاً با توجهدادن اذهان عالمان به تاثیر ارزشها و نظریههای فرا علمی، اعم از ارزشهای اخلاقی و دینی و نظریهها یا مفاهیم متافیزیکی در علم، امکان طرح علم دینی را تقویت میکند.
دکتر مهدی گلشنی در سومین دوره آموزشی طرح ملی نخبگان علوم انسانی که در دهکده تحقیقاتی وسف برگزار شد، به بررسی امکان علم دینی پرداخت.
این نظریه پرداز علوم انسانی با تاکید بر این نکات، سعی کرد توجه جامعۀ علمی ایران را به تحولات علم در نیمۀ دوم قرن بیستم برانگیزد تا از خلال آن، امکانهای متعدد طرح علمی دینی فراهم گردد.
گزارش تحلیلی این سخنرانی را در ذیل از پیش رو می گذرانیم:
مقدمه
دکتر گلشنی ابتدا به ارائۀ تاریخچۀ علم دینی در میان مسلمین پرداخت. او بر اساس حدیث مشهور «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» و یا حدیثی دیگری از امیرالمؤمنین که «العلم ضالة المؤمن فخذوه ولو من ایدی المشرکین» علم گم شدۀ مؤمن است آنرا فرا بگیرید حتی از مشرکان باشد» اشاره کرد، اما این معنا از علم را ناظر به معنای خیلی عام آن دانست. قرآن به مطالعه طبیعت توصیه کرده است. «قُلِ انظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، اما این معنا نیز بسیار عام است. «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ». مسلمین قرون اولیه از این دست احادیث این برداشت را داشتند که مطالعۀ طبیعت، یک عبادت محسوب میشده است و بنابراین بین بررسی طبیعت و دین و اعتقاداتشان تضاد و تزاحمی نمیدیدند. از امیرالمؤمنین نیز روایت است که «تفکر فی صنعت الله عزوجل عبادت است.
دکتر گلشنی با اشاره به ابوریحان بیرونی، نمونهای از تلقی مسلمین دربارۀ علم را بیان میکند. ابوریحان میگوید: «وقتی شخص تصمیم میگیرد بین حق و باطل فرق بگذارد، باید جهان را مطالعه کند و دریابد که آیا ابدی است یا مخلوق و اگر کسی فکر کند که به این دانش نیاز ندارد، اما او نیازمند به تفکر دربارۀ قوانینی است که بر جهان ما حاکم است. این کار او را بر آن میدارد که حقیقت را دربارۀ آنها را بداند و طراح جهان و صفات او را بشناسد». ابوریحان در ذیل این تعابیر به آیۀ «یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» اشاره میکند. البطانی نیز دیگر دانشمند بزرگ اسلامی است که شناخت نجوم را به این دلیل سودمند میداند که منتهی به اعتقاد به یگانگی خداوند می شود و از این راه، به عمق عظمت پروردگار و گستردگیِ حکمت و جلالتِ قدرت و لطافت صنع او پِی میبرد زیرا خداوند فرموده است: «إن فی خلق السماوات والأرض و اختلاف اللیل والنهار، لآیات لأولی الألباب».
تلقی دینی از علم در اوایل شکلگیری مدرنیته
وقتی که علم بهواسطۀ دورۀ نهضت ترجمه، در اواخر قرون وسطی، از جهان اسلام به جهان غرب منتقل شد، اغلب متفکرین این دوره، همین تلقی اسلامی از علم را قبول داشتند. هایزنبرگ دربارۀ یوهانس کپلر، از دانشمندان اواخر قرون وسطی و اوایل دورۀ مدرن، میگوید: برای کپلر، علم وسیلۀ تأمین منافع انسان یا یک فنآوری برای بهتر زیستن در جهان و بازکردن راههای پیشرفت برای ما نبود، برعکس علم وسیلهای برای ارتقای ذهن و یافتن آرامش در تفکر درباره کمال ابدی خلقت بود. بویل، صاحب قانون مشهور بویل در فیزیک و همزمان با نیوتن، میگوید: «وقتی من با تلسکوپهای واضح، ستارگان و سیارگانی که قدیم و جدید کشف شده بودند را بررسی میکنم، وقتی با میکروسکوپها کار شگفتانگیز طبیعت را میبینم، وقتی با کمک چاقوهای تشریح و نورِ اجاقهای شیمیایی کتاب طبیعت را مطالعه میکنم، همراه با زبورخوانان با شگفتی میگویم ای خدای من چقدر آثار تو متنوع هستند». نیوتن نیز دربارۀ کتاب مشهورش، «اصول ریاضی فلسفۀ طبیعی» در نامهای به یک اسقف انگلیسی، این اصول را مشوق مردم به اعتقاد به خداوند میداند.
دکتر گلشنی از خلال اشاره به این نمونهها، به این واقعیت اشاره میکند که تفکیک دین از علم، حتی در اوایل دورۀ تکوین مدرنیته، وجود نداشته است. نیوتن بهعنوان بنیانگذار علم جدید، «یک موحد تمامعیار بود که حتی به تثلیث نیز اعتقاد نداشت که حتی حاضر بهخاطر عدم اعتقادش با دفن کردن او در کلیسا مخالفت میکردند و بیش از آنکه در فیزیک، آثاری داشته باشد، در الاهیات نوشته است و یک میلیون و سیصد هزار کلمه در الهیات از نیوتن به ما رسیده است. اما چه اتفاقی افتاد که فیمابین علم و دین، گسست و تفکیک شدیدی اتفاق افتاد؟
تفکیک علم از دین
دکتر گلشنی نقطۀ آغاز گسست و تفکیک علم از دین را از جهان اسلام میداند. سدۀ ششم و غلبۀ متکلمان اشعری که از قرن پنجم آغاز شده بود، نقطۀ عطفی است که علوم عقلی و تجربی در میان مسلمانان به حاشیه رانده میشوند. «علوم عقلی و ریاضیات، طبیعیات، فلسفه و نظایر آنها از مدارس نظامیه جمع شد. تنها فقه و برخی از علوم خاص اسلامی در این مدارس تدریس میشد. حتی در نظامیه بغداد هم فقط فقه شافعی به دلیل حضور خواجه نظامالملک و فقه حنفی به خاطر حضور ملکشاه تدریس میشد و در مجموع، علوم عقلی قلع و قمع میشدند. خلفای عباسی نیز از تفکر اشعری حمایت میکردند و از آموزۀ تقدیر الهی که در این مکتب جایگاه قابل توجهی دارد، به سود تقویت بنیانهای نظری دستگاه حاکم بهره میبردند. در این میان حتی فردی مانند خواجهنصیرالدین طوسی در مدارس خصوصی تربیت شد که با پنج واسطه شاگرد ابن سینا بود.
این وضعیت، با همۀ فراز و نشیبهایش، تا زمانی که به دورۀ صفویه رسید، همچنان ادامه داشت. همزمان با ظهور ملاصدرا و میرداماد، علم جدید در غرب ظهور کرد و پس از ملاصدرا در ایران رو به افول نهاد. هرچند تکنگاریهای علمی وجود دارد، اما دیگر جریان غالب نیست. حداکثر چیزی که میبینید یک خلاصه از شیخ بهایی میبینید یک چیزهای منفعل و تکمیلی میبینید و دیگر جریانی از علم در جهان اسلام نیست.
تحولات علم و دین در غرب و تفکیک علم از دین
ظهور و پیشرفت علم در جهان غرب با مکتبتجربهگرایی رواج یافت. دکتر گلشنی به تاثیر دانشمندان و فیلسوفانی مانند نیوتن، جان لاک، دیوید هیوم، کانت و لاپلاس اشاره میکند. در قرن هجدهم، دانش بلامنازع، فیزیک بود و علیرغم افرادی مانند مکسول و فارادی، قرن هجدهم و نوزدهم سرآغاز افول دین در غرب بود. هیوم، در اصل علیت تشکیک کرد، کانت هم شان متافیزیک را پایین آورد. در قرن نوزدهم نیز آگوست کنت و مکتب پوزیتیویسم ظهور کرد که با طرح نظریۀ مراحل تاریخیاش، پوزیتیویسم و دین انسانیت را ترویج کرد و خودش را پیامبر آن دین معرفی نمود. همزمان با کنت، داروین نیز در جهت تضعیف دین قدم برداشت. در قرن بیستم نیز پوزیتیویسم منطقی در دهۀ ۱۹۲۰ ظهور کردند که هرگونه گزارۀ غیر تجربی را بیمعنا میدانستند. وضعیت علمزدگی در این دوره تا حدی بود که جواهر لعل نهرو، نخست وزیر سابق هند، حل هر مسئلهای را در گرو حل علمی آن دانست.
تغییر وضعیت علمزده در غرب
دکتر گلشنی وقوع جنگهای جهانی را مهمترین عامل برهمخوردن وضعیت علمزدگی قرن نوزده و اوایل قرن بیستم معرفی کرد. او برای نمونه به برتراند راسل اشاره میکند که شانی قابل توجه برای علم قائل بود و اعتقادی به الاهیات نداشت. او در رسالهای که در ۱۹۲۴ منتشر شد، نسبت به تبعات ناگوار علم مدرن هشدار داده بود.
دکتر گلشنی به ناراحتیهای اینشتین دربارۀ بمب اتمی که در ژاپن منفجر شد، اشاره میکند و به احساس مشابهی که در مکسبورن و دیگر دانشمندان اشاره میکند که بعضی از آنها اساساً از مطالعۀ فیزیک اظهار پیشمانی میکردند.
این وضعیت باعث شد که در نیمۀ دوم قرن بیستم، ما شاهد ظهور آثاری از دانشمندانی نظیر «ارنست فردریش شوماخر، اقتصاددان آلمانی باشیم که یکی از آثار او به نام «رهنمای حیرتزدگان» به فارسی ترجمه شده است و در آنها به تفاوت علم مدرن و ماقبل مدرن که عمدتاً ناظر به حکمت بوده است اشاره کند. «او میگوید علم قدیم، حکمت یا علم برای شناخت حق مطلق، خیر مطلق و زیبایی مطلق بود که آن دانش، برای انسان خوشبختی و نجات به بار میآورد، اما دانش جدید عمدتاً متوجه قدرت مادی شده است. این گرایش آنچنان رشد کرده که تقویت قدرت سیاسی و اقتصادی، تبدیل به هدف اولیه و توجیه اصلی برای هزینهکردن در کار علمی به حساب میآید». از این دست آثار در این دوره بسیار زیاد منتشر شده و میتوان به آثار افرادی نظیر نیکولاس مکسول نیز اشاره کرد.
علمزدگی در ایران
دکتر گلشنی از خلال این اشارات، اظهار تاسفی دربارۀ عدم انتقال این دست تحولات که عمدتاً در نیمۀ دوم قرن بیستم رخ دادهاند به ایران، ابراز میداد و در مقابل، آثار منفی و مخرب آن به کشور ما منتقل میگردد. یکی از آن نکاتی که در غرب به آن اذعان دارند و در ایران بسیاری از افراد قائل به آن نیستند، دخالت ارزشها یا مفاهیم و نظریههای اخلاقی، فلسفی و متافیزیکی در علم تجربی است. «شما هیچ علمی را بدون اصول قبول نمی کنید. هر علمی را در نظر بگیرید با یک اصولی شروع می شود. مثلا در دبستان و دبیرستان، هندسۀ اقلیدسی میخوانید. هندسه اقلیدوسی مبتنی بر پنج اصل است. اما این اصول را مانند اصول همۀ علوم دیگر در خود آن علم ثابت نمیکنید، بلکه در جای دیگری ثابت میشوند. اصول نیوتن هم از تجربه به دست نیامد، بلکه آنها را با تجربه تطبیق داد. نیوتن فرض کرد یک زمان و فضایی بوده که خداوند ماده را در این فضا و زمان ریخته است».
وضعیت فلسفه و متافیزیک در کشورهای غربی
دکتر گلشنی با اشاره به وضعیت متفاوت نیم قرن قبل در دانشگاههای تراز اول اروپا و آمریکا مانند آکسفورد، کمبریج، کلمبیا و نظایر آنها دربارۀ حضور یا عدم حضور فلسفه، وضعیت امروز را بسیار مشتاقتر به مباحث فلسفی دانست. به این معنا دانشگاههای غربی به خوبی دریافتهاند که علوم بهخودیخود کفایت نمیکنند و احتیاج به متافیزیک دارند». در مقابل برخی از اساتید در دانشگاههای ایران، همچنان بر نفی متافیزیک و دانشهای نظری در علوم تاکید میکنند. دکتر گلشنی به دو نمونه از اعتقاد به تاثیر فلسفه در علم اشاره میکند:
۱. نظریۀ تکامل و دین در غرب امروز
«در آمریکا در دهۀ ۱۹۸۰ دادگاهی به پا شد که در آن، متدینان مسیحی شکایت کرده بودند که در دبیرستانهای آمریکا باید درکنار تدریس نظریۀ تکامل، کتاب مقدس هم تدریس شود، هرچند در نهایت با رأی دادگاه، تدریس کتاب مقدس ممنوع شد. در این دادگاه آقای مایکل روس، فیلسوف علم داروینی به نفع نظریۀ تکامل شهادت داد، اما خودش در سال ۲۰۰۳، در یکی از محافل علمی آمریکا سخنرانی کرد و نظریۀ تکامل و تکاملگرایی را مبتنی بر اصل طبیعتگرایی دانست و اعتقادی به ماوراء الطبیعه نداریم. او بعد از این سخنرانی بهشدت مورد نقد طبیعتگرایان قرار گرفت.
۲. فهمپذیر بودنِ طبیعت بهعنوان یک باور ایمانی
دکتر گلشنی در این مورد به دیدگاه اینشیتین اشاره می کند که قائل است فهمپذیر بودن طبیعت به صورت علمی اثبات نمیشود، بلکه یک باور ایمانی است و همین اعتقاد باعث میشود که ما اساساً در علوم طبیعی به دنبال کشف حقیقت برویم.
محدودیتهای علم
دکتر گلشنی علاوه بر عدم توجه ایرانیان به این دیدگاه که نظریات و عقاید متافیزیکی در علم تاثیر دارد، به دیدگاه دیگری نیز اشاره میکند که در ایران، چندان مورد توجه نیست، اما در غرب توجهات زیادی را برانگیخته است و آن، اذعان به محدودیتهای علم است.
«مولانا محمد بلخی، چندین قرن قبل فرموده بود «از کجا آمده ام آمده ام بحر چه بود/ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم». دکتر گلشنی با اشاره به این بیت شعر از مولانا و غفلت ایرانیان از این دست معارف، به کتاب «محدودیتهای علم» از پیتر مداوار اشاره میکند که دیدگاهی شبیه مولانا دربارۀ علم دارد. «اینکه علم محدودیتی دارد از آنجا محتمل می شود که سؤالاتی وجود دارد که علم نمی تواند پاسخ دهد و هیچگونه پیشرفت قابل تصوری از علم هم آن را قادر به پاسخ دادن به آنها نمیکند. اینها سؤالاتی هستند که کودکان میپرسند. من سؤالاتی از قبیل چگونه از چیزی آغاز شد؟ ما برای چه اینجا هستیم؟ ما از چه ساخته شدهایم؟ و هدف از زیستن چیست؟ را در نظر دارم. افرادی مانند پتیر مداوار گفتند که جواب این سؤالها از فلسفه، ادبیات و دین میگیریم، اما بعضی از آدمهای تراز اول علم، میگویند جواب این سؤالات را تنها از دین میگیریم».
منقولاتی از فیزیکدانان غربی
دکتر گلشنی با طرح مسئلۀ اصلی و ارائۀ شواهد متعدد، به نقل اقوالی از برترین فیزیکدانان جهان که اغلب جوایز نوبل فیزیک را بُردهاند، اشاره میکند تا شواهد بیشتری بر این نکته ارائه کند که علم، پاسخگوی همۀ پرسشهای بشری نیست. چارلز هارد تاونز برنده جایزه نوبل، کاشف لیزر و از معتقدین به این دیدگاه که کار علمی، نوعی عبادت است، میگوید «بهعقیدۀ من، مسئلۀ مبدأ، به نظر بی جواب می رسد، اگر آن را صرفا از دید علمی دنبال کنیم. بنابراین من معتقدم که نیاز به نوعی توضیح دینی و متافیزیکی داریم اگر بنا است توضیحی داشته باشیم». فیزیکدان دیگری بهنام فریمن دایسون نیز میگوید، «بزرگترین اسرار حل نشده، رازهای وجود ما بهعنوان موجودات هوشیار، در یک گوشهای از جهان وسیع است. چرا ما ا ینجا هستیم؟ آیا جهان هدفی دارد؟ دانش ما درباره خیر و شر از کجا می آید؟ این رازها و صدها راز دیگر مثل آنها ورای دسترس علم هستند. آنها در آن طرف دیگر مرز قرار دارند؛ در حوزه صلاحیت دین قرار دارند».
بررسی امکان علم دینی
مقدماتی که تاکنون به آن اشاره شد، بیانگر آن هستند که ارزشهای اخلاقی، اصول فلسفی و مفاهیم دینی بر فرایند علم تاثیر جدی دارند. بنابراین اگر در این موارد به جهانبینی دینی بپردازیم، «به معنای آن نیست که تجربه و نظریهپردازی را کنار بگذاریم. بلکه در تعریف درست علم دینی باید به این نکته توجه کرد که «وقتی میخواهید یافتههای علمیتان را جمعبندی کنید، آنرا تابع اصولی قرار دهید که اتفاقاً آن اصول، متافیزیکی و دینی است و اکر فلاسفۀ ما دربارۀ این اصول معتقدند که یک تدبیر واحد بر جهان حاکم است، غیر مادیات هم وجود دارد و نظایر آنها». بنابراین علم دینی هم به دخالت ارزشهای دینی و اصول متافیزیکی اجازۀ حضور در علم را میدهد و هم جلوِ تخریب توسط علم را میگیرد.
وضعیت علم دینی در جهان معاصر اسلامی
دکتر گلشنی با اشاره به اینکه بازار نقد و انتقاد علمی در دورۀ معاصر در جهان غرب بسیار گرمتر از نقد و انتقاد در جهان اسلام است، به بررسی وضعیت علم در تاریخ معاصر ایران پرداخت. «متأسفانه علم جدید در جهان اسلام از زمان قاجاریه سرازیر شد. در مصر و شمال آفریقا نیز تحت تاثیر حملۀ ناپلئون نوعی شفتگی به علم غربی ایجاد شد و «دسته دسته عالمان مصری، گرایش شدیدی به تحصیل در فرانسه داشتند و بعد از تحصیل، دین را با مفروضات دینی توضیح داده و تحلیل میکردند. حتی شیخ محمد عبده که یک آدم عقلانی بود، قصد داشت اشعۀ ایکس را جن تطبیق داد. ورود علم در هند با تصمیمات سیداحمدخان هندی و تلاشش برای توجیه کلام اسلامی و آموزههایی نظیر معجزه بر اساس یافتههای علم جدید همراه بود. ایرانیان وقتی از روسها شکست خوردند، عدهای برای تحصیل لم مدرن به فرنگ یا خارج فرستاده شدند. امیرکبیر هم دارالفنون را بنا کرد تا نیازهای فعلی جامعه ایران برطرف شود و در ادامه دانشگاههای ایران شکل گرفتند که البته به شدت متاثر از تفکر پوزیتیویستی بود». دکتر گلشنی در ادامه به یک قصور سخت و شدید دیگر در نهاد دانشگاهی ایران اشاره میکند و آن اینکه «دانشگاه های فلسفه باید اجازه می دادند یافتهها و اصول موضوعۀ علوم، به بحث های فلسفی راه پیدا کنند، هرچند این اتفاق نیفتاد.
بهعقیدۀ گلشنی، شواهد متعددی نشان میدهد که ما ایرانیان و مسلمانان، به نقدهایی که خود غربیها به علم مدرن دارند و زمینل طرح علم دینی را فراهم میکنند، کمتر توجه میکنیم و آنها را کمتر در ایران منعکس میسازیم و همین مسئله باعث عقبماندگی علم در ایران شده است.
عالمان معاصر اسلامی و تحول در علوم
دکتر گلشنی علیرغم نگاه نهچندان خوشبینانه نسبت به توجه مسلمانان ایرانی به تحولات علم در غرب، بالاخص در نیمۀ دوم قرن بیستم، به گروهی از فلاسفه مانند آیتالله مطهری و علامۀ طباطبائی اشاره میکند که متوجه شأن و جایگاه علم شدهاند. «اینها متوجه شدند که علم دو بعد دارد. یک بعد تجربی دارد که دیگر آمریکایی و روسی و ایرانی ندارد. شما یک فلز را هرجایی حرارت دهید طولش زیاد می شود. اما بعد دیگری هم دارد که وقتی قصد دارید یافتههای تجربی را کنار هم بگذارید، به کار میآید و آن بُعد فلسفی یا دینی است».
علاوه بر اینها در حدود ۹۰ سال پیش، درگسترۀ جهان اسلام افرادی مانند ابوالعلی مودودی نیز در هند متوجه این مسئله شدند، اما به سرعت در حاشیه قرار گرفتند. او و دوستانش در هند، دانشکدهای اسلامی تاسیس کردند، هرچند خروجیاش چندان موثر نبود. دکتر گلشنی سخنرانی را با طرح دیدگاهی از ورنر هایزنبرگ به پایان میبرد تا با تکیه بر آن، به نقد وضعیت علم در ایران و موضعگیری های نادرست نسبت به علم دینی اشاره کرده باشد. هایزنبرگ میگوید، «جهان را تنها با عینک تخصص خودتان نبینید. جهان بیش از آن است که تخصص شما می گوید». به عقیدۀ گلشنی، وضعیت علم در ایران به گونهای است که عالمان، تکلیف اول و اخر انسان را بر اساس تخصص خودشان بیان و تعیین می کنند.
جمعبندی
یکی از مهمترین مباحثی که در چند سال اخیر در میان دانشگاهیان ایران، بالاخص علوم انسانی مطرح شده، رابطۀ فلسفۀ علم با تاریخ علوم طبیعی است. سخنرانی دکتر گلشنی بهنوعی در چارچوب همین رابطه قرار داشت، هرچند او از خلال بررسی این تاریخ، مخصوصاً با تاکید بر دستاوردهای فلسفۀ علم و دستاوردهای خودِ علوم طبیعی در نیمۀ دوم قرن بیستم، به دنبال بررسی و تایید امکان علم دینی بود. بهنظر میرسد علم و فلسفۀ علم تا قبل از قرن بیستم، دستکم با قرائت غالبی که در غرب ارائه شده است، منکر هرگونه دخالت مفاهیم و نظریههای متافیزیکی و ارزشهای اخلاقی و دینی در علم بوده است، اما تحولات جنگ جهانی اول و دوم، زمینۀ تحول در این نگرش را ایجاد کرده است. آشنایی ناقص ما ایرانیان مسلمان به این تحولات و اکتفا به نظریههای علمی قرن هجدهم و نوزدهم، مانع درک شرایط امکان علم دینی شده است. دکتر گلشنی در این سخنرانی را ارائۀ شواهد متعدد، سعی کرد تا زمینههای شکلگیری علم دینی را توضیح دهد، اما او با نگاهی انتقادی نسبت به وضعیت فعلی و موجود جامعۀ علمی ایران، هرچند امکان شکلگیری علم دینی را ذاتاً ممتنع نمیداند، اما در امکان وقوعی آن، تردید دارد.
نظر شما