به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «چگونه کیرکگور بخوانیم» نوشته جان. دی. کاپوتو به ویراستاری مجموعه سایمون کریچلی با ترجمه صالح نجفی منتشر شده است.
حقیقتی که برای من حقیقت باشد، زیباییطلبی، سپهر اخلاقی، شهسوار ایمان، حقیقت فاعلیت است، نوشتن با نامهای مستعار، عصر حاضر، عشق، خود و بیزاری از دنیا عناوین فصول اصلی این کتاب هستند.
زندگی و کار کیرکگور رویهم رفته سه بحران را طی کرد. نخستین نقطه عطف زندگیاش در 1841 روی داد که نامزدیاش را با رگینه السِن، دختری که 10 سال از خودش جوانتر بود، به هم زد چرا که میگفت «خدا مخالفت نموده بود.» روا نبود که اجازه دهد روح فسرده و سودازدهاش جوانی و زیبایی پرفروغ دخترک را بر باد اندوه دهد. و البته دلش نمیخواست خلوتش را که برای نویسندگی لازم داشت از کف بدهد.
سیل شگفتآور نوشتههایی که با چندین و چند نام مستعار از قلم پربارش جاری گشت در چهار سال بعدی از خامهی طبعش برون تراوید و برخی از شگرفترین کارهای فلسفی اروپا را رقم زد. در این کتابها مفهومِ «حقیقتِ متعلق به هستی و حیات آدمی» را به منزلهی شیوهای شورمندانه از هستیِ شخصی پیش نهاد، آن قسم حقیقتی که آدمی محض خاطرش زندگی میکند و میمیرد، و مفهوم «فرد یگانه» را، مفهوم «خود» به منزله شخصی یکتا و بیجایگزین و نه صرفاً عضوی معاوضهکردنی از یک «نوع» پرورش این و فکر بدیع، بنیادیترین دستاوردهای فلسفی کیرکگور بود.
نقطه عطف دوم در کار او به سال 1846 روی داد. سورن ادعا کرد که رسالت ادبیاش «به انجام رسیده» و عزم جزم کرد تا به کسوت کشیشان درآید (در دانشگاه مدرک الاهیات گرفته بود و بعضی تعالیم حوزوی را گذرانده بود) اما در ادامهی راه با هفتهنامهی پرمخاطب کورسائیر دانمارک درگیر جدلی قلمی شد و آن هم به تلافی با بیرحمی کیرکگور را به ریشخند گرفت و کاریکاتورهایی چاپ کرد که او را بهصورت گوژپشت عجیبالخلقهای با پاچههای شلوارِ نامساوی نشان میداد، کاریکاتورهایی که حتا امروز هم چاپ میشوند. کیرکگور با فراغ بال نتیجه گرفت که اگر دست از نویسندگی بردارد، جامعهی اعیان و سرآمدان کپنهاک خیال میکنند او ملعبهی خاله زنکبازیهای یک روزنامهی سطح پایین شده است.
سومین بحران کاری او پی مرگ یاکوب مونستر، اسقف اعظم کلیسای دانمارک و دوست دیرین خانوادگی وی روی داد: 1854. تا پیش از آن واقعه کیرکگور با تمام توانش مفهوم بنیادبراندازی از مسیحیت میپروراند که «مسیحیت» اصیل و حقیقی را دشمنِ دنیاپرستیِ «جهان مسیحی» میخواند، یعنی همان طبقهی بورژوای مسیحیان عافیتطلب اروپای مدرن. رهبران کلیسای آن روز شستشان خبر دار شد که نوک پیکان این تمایزگذاری آخرالامر به سوی ایشان است و حسابی رنجیدهخاطر شدند وقتی شنیدند که کیرکگور از لزوم وارد کردن «مسیحیت» به دانمارک میگوید. پس از مرگ مونستر کیرکگور یک تنها به جنگ مجموعهی آخوندهای مسیحی و کل «جهان مسیحی» رفت. با آنکه هدف عمدهی ریشخندهای نوشتههای این دورهی کیرکگور آخوندهای مسیحی بودند، این نوشتهها در ضمن از جنبهی منفیتر طبیعت او پرده برمیدارند، جنبهای که سرآخر باعث میشود ازدواج و میل جنسی را «جرم و جنایت» اعلام کند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «کتابهایی که کیرکگور از خود به یادگار نهاد میراث تابناکی است که دیدهی عقل را خیره میکند اما اینکه چگونه باید آنها را خواند پرسش پیچیدهای است. او نویسندهای ژرفکاو اما گیجکننده است که در حوزهی دین قلم میزند. از یک طرف (که خودش آن را طرف راست خود میخواند» جریان پیوستهای از رسالههایی آشکارا دینی پیشروی ماست که اقتدا به مسیح را توصیه میکند. این باریکاندیشیهای «تهذیبکننده» که از قرار معلوم هیچ مناسبتی با کارهای کامو و سارتر ندارند، اگر به جهت کارهای به قول خودش دست چپ او نبود، نوشتههایی اثر طبع یک نابغهی دیندار کشوری کوچک بیش نبودند. اینها کتابهایی بودند که امضای چهلتکهی رنگارنگی از نامهای مستعار را داشتند، نامهایی چون یوهانس کلیماکوس و یوهانس دِه سیلنسیو، و در میان اینها شاهکارهای فلسفهی اروپایی هستند که کیرکگور آوازهی بلندش را از آنها دارد.
ولی اگر کیرکگور قسمی شاعر باشد، رندی بذلهگوی و غلطانداز، باید گفت نامهای مستعار نقشهایی بودند که او به صورت راهبرد و روشی میپذیرفت تا بتواند آنچه را در ذهن میپرداخت به خواننده منتقل کند. او نقد فلسفیِ روشن و بیابهامی بر باروری نظرپردازیهای بلندپروازانهی مابعدالطبیعی داشت و به جای آن توصیف موشکافانه و تیزبین از تجربهی ملموس و انضمامی انسانی به دست میداد، تجربهها انسانی که دوست میداشت او را «فردِ هستیمندِ تهیدست» بنامد. این بحث با دیدگاه دینیِ ریاضتپیشهای همراه میشود که ردپایش در نامهای مستعار هویداست و در کتابهایی که با نام خودش به طبع رساند بیش از پیش چیرگی مییابد.
او از نامهای مستعار بهره میگرفت نه چون در فحوای نوشتههایش تردید داشت، راست این بود که مسئلهی مؤلف برایش «بیتفاوت» بود، زیرا آنچه در این کتابها گفته میشود هیچ ارتباطی ندارد با اینکه آیا مؤلف آنها کلاه بر سر دارد (یا شلواری با پاچههای نامساوی برپا). خودش میگفت در مقام مؤلف اصلاً کسی نبود، مثل مردی مرده، که در مقام مقایسه با سنگینی بار تقدیر هستی خواننده هیچ وزنی نداشت. رقص است که اهمیت دارد، بازی دیالکتیکیِ امکانهایی پروردهی ذهن که خواننده را شخصا درگیر میکند. کتابها هیچ نیستند مگر فرصتهایی مغتنم برای خوانندگان تا ترغیب بلکه اغوا شوند تا برای خویشتن تصمیمی بگیرند.»
کتاب «چگونه کیرکگور بخوانیم» نوشته جان. دی. کاپوتو به ویراستاری مجموعه سایمون کریچلی با ترجمه صالح نجفی با شمارگان 500 نسخه در 171 صفحه به بهای 14 هزار تومان از سوی نشر نی منتشر شده است.
نظر شما