به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ترجمه مهرناز زاوه: کاپولا که تاکنون پنج بار برنده جایزه اسکار شده و دو نخل طلای کن را به دست آورده، کتابهایش را برای مطالعه یا اقتباس سینمایی از میان آثار داستانی، تاریخی، علمی، مذهبی و فلسفی انتخاب میکند و کمتر به سراغ پرفروشها میرود.
این کارگردان 78 ساله به سوالات نیویورک تایمز درباره کتاب و عادات کتابخوانیاش پاسخ داده است که خواندنش خالی از لطف نیست:
- چه کتابهایی روی پاتختی اتاق خوابتان است؟
در حال حاضر «وحشی و بیگانه: چطور یک لیگ کوچک یاغی روح بیسبال را در قلب آمریکا زنده کرد» از استفان فاتسیس. روی پاتختی اتاقم اغلب فقط یک کتابخوان دیجیتالی است. اما در این مورد، یکی از دوستانم پیشنهاد داده بود این کتاب را بخوانم، که فقط نسخه کاغذیاش موجود بود. اطلاعاتی در این کتاب هست که واقعا دوست داشتم بدانم، پس با مدادی در دست، تلاش کردم یادداشت برداشته و زیر قسمتهای مهم را خط بکشم.
به تازگی «ظلمت در نیمروز» اثر آرتور کستلر را خواندم . حالا میفهمم که چرا اثر مهمی است؛ یک کار به یاد ماندنی که تمام عناصر یک داستان فوقالعاد اعم از شگفتیها، توضیحات، بینش سیاسی پایدار و یک پایان تاثیرگذار را دارد.
حالا هم دارم «لئوناردو داوینچی» نوشته والتر ایزاکسون را میخوانم و حقیقتا لذت میبرم. این کتاب باعث شد بفهمم درباره بسیاری از شخصیتهای برجسته تاریخ محبوبم، اطلاعات کمی دارم.
- آخرین کتاب فوقالعادهای که خواندید چیست؟
«زنان کوچک» از لوییزا می الکات. پیش از آن «سهگانه قاهره» از نجیب محفوظ و پیش از آن هم «تایپ» از هرمان ملویل.
- چه چیزی روی تصمیمتان برای انتخاب و خواندن یک کتاب تاثیر میگذارد؟ حرفهایی که دربارهاش میشنوید؟ نقدها؟ توصیه یک دوست مورد اعتماد؟
گاهی حرفهایی که میشنوم یا توصیه یک دوست مورد اعتماد. هرگز کتابی مرتبط با موضوعی که در آن لحظه دارم رویش کار میکنم، نمیخوانم. همیشه سعی میکنم پیش از خواب چیزی بخوانم که لذت ببرم و آرامش پیدا کنم. نکته مهم این است که بین رمان، تاریخ، فلسفه، فیزیک، زیستشناسی سلولی و گاهی اوقات علوم سیاسی میچرخم.
- جالبترین چیزی که اخیرا از یک کتاب آموختهاید چیست؟
از «زنان کوچک» یاد گرفتم که توصیف واقعی عشق با چیزهای ساده و عادی شکل میگیرد. فقر اغلب به ما یاد میدهد که عشق را با عمیقترین راههای ممکن ابراز کنیم.
- این اواخر چه کتاب کلاسیکی را برای نخستین بار خواندید؟
«زنان کوچک»، «آنتونیای من» و «دن کیشوت»
- نوشتههای چه کسی امروز بیش از همه برایتان الهامبخش است؟
جفری اویژنی. عاشق «خودکشی باکرهها» هستم که فیلم اول دخترم، سوفیا، هم بوده؛
- داستانکوتاهنویسهای مورد علاقهتان چه کسانی هستند؟ آیا در مجله داستان زوتروپی داستانی هست که بیش از همه دوستش داشته باشید؟
ناتانیل هاوثرن و ادگار آلن پو. «اخطار عادلانه» از رابرت اولن باتلر. داستان کوتاههای جان کالیر را هم دوست دارم.
- کدام کتابها بیش از همه روی زندگیتان به عنوان یک فیلمساز تاثیرگذار بودهاند؟
«دل تاریکی» از جوزف کنراد. هر چیزی از گوستاو فلوبر. «آیوانهو» از سر والتر اسکات را نیز خیلی دوست دارم.
- دوست دارید از روی چه کتابی فیلم بسازید؟ کلا با این دید کتابها را میخوانید؟
دیگر اینطور فکر نمیکنم که برای ساخت فیلم باید به دنبال متریال باشم. فیلمنامههای اصیلی را دوست دارم که خودم مینویسم. کتابهایی که میخوانم، درسهایی هستند که برای هنر نوشتن به کارم میآیند. از این گذشته وقتی چیز شگفتانگیزی میخوانید این شوق در شما به وجود میآید که چیزی بنویسید.
- چهوقت و چطور دوست دارید بخوانید؟ کتابهای چاپی را ترجیح میدهید یا الکترونیکی را؟ همزمان چند کتاب میخوانید یا تنها یک کتاب؟
به غیر از خواندن برای تحقیق روی یک پروژه، کتاب میخوانم تا خوابم ببرد. همیشه یک کتاب را تمام میکنم و بعد سراغ بعدی میروم. از روی کیندل میخوانم. چرا؟ چون اولا برای دست گرفتن توی تخت سبک است، دوما خودش نور تولید میکند، سوما پیدا کردن قسمتهای هایلایت شده بسیار راحتتر است. این خیلی مهم است؛ وقتی چیزهای متنوع و گوناگون میخوانید، مهم است که بتوانید به یادداشتها و هایلایتها دسترسی داشته باشید. خواندن تنها چند صفحه از آنها، کل کتاب را به یادتان خواهد آورد.
- کدام ژانر برایتان جالب است و از چه ژانری اجتناب میکنید؟
اغلب بین داستانهای کلاسیک، تاریخی، علمی، مذهبی و فلسفی تعادل برقرار میکنم و کمتر از میان پرفروشها انتخاب میکنم.
- از پیدا کردن چه کتابی در کتابخانه شما ممکن است متعجب شویم؟
«زنان در بازی: داستان زنان در بیسبال» از باربارا گرگوریچ.
- محبوبترین قهرمان داستانیتان کیست؟ ضدقهرمان یا شرور موردعلاقهتان چطور؟
ناتاشا در «جنگ و صلح»، دنگلرز در «کنت مونت کریستو». حالا میتوانم یک نفر دیگر را هم اضافه کنم؛ گلتکین در «ظلمت در نیمروز».
- در کودکی چه جور کتابخوانی بودید؟ کدام نویسنده و کتاب بچگی بیشتر از همه در ذهنتان مانده است؟
من تمام داستانهای افسانهای بچهها را میخواندم و همه را آنقدر خوب بلد بودم که برای بچههای دیگر نیز تعریف میکردم، به همین خاطر در مهدکودک معروف شده بودم. اما هانس کریستین اندرسون و برادران گریم را بیشتر دوست داشتم. بعدها فهمیدم هنگام خواندن نمایشنامه بهتر میتوانم تمرکز کنم، مثلا در ۱۵ سالگی یک نسخه از «اتوبوسی به نام هوس» را خواندم که به نظرم خیلی سحرآمیز بود.
- اگر میتوانستید رئیسجمهور را مجبور کنید یک کتاب بخواند، آن چه کتابی بود؟
«پایان طبیعت» از بیل مککیبن.
- اگر قرار باشد یک مهمانی ادبی بگیرید، کدام سه نویسنده مُرده یا زنده را دعوت میکنید؟
تولستوی، فلوبر و ویرجینیا وولف.
-نا امیدکننده، اغراقآمیز، ناخوشایند؛ کدام کتاب را پیش از خواندن حس میکردید قرار است خوشتان بیاید و نیامده؟ آخرین کتابی که نیمهکاره رها کردید، به خاطر دارید؟
درباره «در جاده» نوشته جک کرواک چنین حسی داشتم. من سعی میکنم همیشه هر کتابی را که انتخاب میکنم، تمام کنم؛ چه از آن خوشم بیاید و چه نیاید. چون اعتقاد دارم بالاخره یک چیزی از آن یاد میگیریم، هرچه باشد.
- در مورد کتابی بگویید که هنوز نوشته نشده، اما شما دوست دارد بخوانید.
«گرایش، سرنوشت نیست» -چگونه آمریکاییها کمک کردند تا از اثرات فاجعهبار تغییرات اقلیمی جلوگیری شود و لابیگری دارویی برای کسب رضایت شهروندان.
- کتاب بعدی که میخوانید بخوانید؟
همم، دارم فکر میکنم... بعد از «لئوناردو داوینچی» چه بخوانم؟ هیچ ایدهای ندارم.
نظر شما