فرهنگ امروز/ ساره بهروزی:
ثبت لحظاتی از دنیای واقعی به همراه برخی از عناصر به نوعی تولید معنا در عکس محسوب میشود تا حدی که هر عکس میتواند دارای نشانه و خوانش جداگانهای شود. عکسها دلالتهای زیادی را برای مخاطبین خود فراهم میکنند. با دیدن و نگاه کردن به اثرهای هنری میتوان رابطههای بسیاری میان عناصر بصری تصور کرد. در این میان به برخی از این عناصر آگاهتر هستیم. در برخی موارد چون دقت نظر شده آگاهی مخاطب را بیشتر و بهتر میطلبد. در واقع عکس رونوشتی از واقعیت است. دوربین و واقعیت بیرونی امکان مفهومسازی را برای عکاس فراهم میکنند. در بیشتر مواقع عکسها خود متنی مستقل را آفرینش میکنند. در این میان انتخاب برای عکاسی در هر شرایط متفاوت است؛ به این معنی که گاهی ساختن مفاهیم برای عکسهایی که عاری از خشونت باشند به مراتب سخت و دشوارترند. واقعیت و طبیعت همیشه مجالی برای اندیشه و خیال بوده و هستند، به همین سبب شکلگیری سوژه بسیاری از هنرمندان نقاش و عکاس میشوند. برای نمونه کوه، آسمان، برگهای پاییزی یا پرندهای در برف زمستانی در قاب عکاس و نقاش با توجه به دیگر ویژگیهای زمینه به کدامین واژه یا مفهوم از زیستن نزدیک میشوند. طبیعت برای بازنمایی لایههای مختلف زندگی نقش خوب و سازندهای دارد. بازدید از نمایشگاه عکس کریممسیحی بیش از هر چیز مخاطب را لبریز از سکوت میکند. عکسهای سیاه و سفید و چند عکس رنگی در خلق معناها بسیار تاثیرگذارند. بافت و زمینه اثرها بر معنای درونی عکسها تاثیر بسزایی دارند. در این نوشته که مجالی کوتاه است به چند نمونه اشاره میشود. ثبت هنرمندانه حرکات کودکان با سه قاب. سه کودک در قابی افقی که سیاه و سفید است، میخواهند از دامنه کوهی بالا بروند تا نزدیک یکی از دوستان خود در لبه کوه باشند. حرکت در دو قاب افقی به طور خاص انجام شده است. یعنی کودکان از محیطی تاریکتر به محیطی روشنتر در حالی درحرکت هستند که لباسهایشان طیفی از سیاه، خاکستری و سفید است. خاک ناهموار تپه و تیرگی آن نشانی از حرکت به سوی روشنی و نور دارد. در ادامه قاب دوم دو کودک رسیدهاند اما سومی رو به بیننده، دست به سینه ایستاده است. انگار دلخور است و پشیمان از بالا رفتن کوه. درست پشت به دوستانش گویا از حرکت منصرف شده است. لباس سفید او در این حجم از سیاهی خود جالب توجه است. در بافتی از ناهمواری میایستد. اما تامل و تفکر در قاب عمودی است. یک نفر از چندنفر صعود کرده و روی بالاترین قسمت کوه، در پسزمینه آسمان ایستاده است. در تصویر عمودی، حکایت آسمان جذابتر میشود. در حالی که رنگ سیاه و خاکستری قاب را دو نیمه میکند کودک قامت برافراشته اما کمی بالاتر چند سیم افقی در خاکستری آسمان خودنمایی به انتظار میکنند. در قاب سیاه و سفید دیگری استحکام عمودی درختان خشک زمستانی روی بافت سنگ و خاکی تپه، نمایشی از ایستادگی است. پسزمینه این درختان زمستانی خانههای قدیمی و تیرهاند. ایوان خانهها مانند دریچهای است روبه طبیعت که دعوت به روشنایی میکند. زندگی در این خانهها، جریان دارد. یعنی خالی از سکنه نیستند. لباسهای پهن شده در بالکن، پردههای پشتپنجره و کودکی خردسال در نزدیکی این خانههای فرسوده و قدیمی همگی نشانههای جریان عادی زندگی هستند. کودک خردسال کنار یک درخت تک افتادهای از دیگر درختان به انتظار ایستاده است. شاخههای تنومند یک درخت فضای تیره را شکافته و تا خاکستری آسمان بالارفته، خاک نمای نزدیک و به طور کامل در دید بیننده است. در چند قاب رنگی عکسها با جاذبههای انسانی بیشتری عجین هستند. نمایی از مژه خوابیده یک چشمانسان، ما را منتظر نگه میدارد؛ انتظاری برای بیدارشدن و باز کردن پلکی که نمیشناسیم. منتظر میشویم و با سکون در برابر قاب دوست داریم چشم باز شده را نیز مشاهده کنیم. نمایی که بسیار به ما نزدیک و حسبرانگیز است. این مجموعه گردآوری شده از عکسها، برخی به دلیل خالی بودن از عناصر چندگانه و برخی دیگر به واسطه حرکتهای کند و کوتاه، نوعی انتظار را میطلبند. اما انتظاری که با تلفیقی از خاکستریها آمیختهشده، چنان که سکوت بهترین و سادهترین واژه القایی در این گونه آثار میشوند.
روزنامه اعتماد
نظر شما