به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ حجتالاسلام والمسلمین محمد شقیر استاد فلسفه اسلامی در دانشگاه ملی لبنان در یادداشتی به آسیب شناسی روش های دستیابی به علوم انسانی اسلامی پرداخته است.
حجتالاسلام والمسلمین محمد شقیر استاد فلسفه اسلامی در دانشگاه ملی لبنان در بیروت و همچنین رئیس دانشکدۀ مطالعات اسلامی دانشگاه اسلامی در لبنان میباشند. ایشان پس از شروع تحصیلات حوزوی در لبنان حدود ۸ سال در ایران به تحصیل و تدریس سطوح عالی علوم دینی اشتغال داشتند و از اساتید بزرگواری همچون آیتالله جوادی املی نیز بهره بردهاند.
از جمله تألیفات ایشان میتوان به نظریه المعرفه عند صدر المتالهین الشیرازی، الاصلاح الدینی هل کان هدفا للحسین علیه السلام، دراسات فی الفکر الدینی، فلسفه الدوله فی الفکر السیاسی الشیعی اشاره کرد. ایشان در یادداشت پیش رو به برخی از آسیبهایی که امروزه در راه دستیابی به علوم انسانی اسلامی با آن مواجه هستیم پرداختهاند.
در جمهوری اسلامی ایران تلاشهای بسیاری برای تحول در علوم انسانی و اسلامیسازی آن صورت گرفته که بدون تردید آثار و نتایج بسیاری داشته و چشماندازها و نقشههای عملیاتی برای نتیجهبخشی این تلاشها ترسیمشده است؛ اما برای رسیدن به نتایج کاملتر، لازم است به امور دیگری نیز توجه شود؛ ازجمله تعامل بهینه جوامع اسلامی با یکدیگر در این موضوع است که به ثمربخشی هرچه سریعتر این پروژه کمک شایانی میکند.
در این مجال مختصر، به مسائلی کلی در مورد این پروژه و ضرورتها و نیازهای آن، اشاره میکنم. بنده به دلیل فعالیتهای علمی و مطالعات شخصی و همکاریهایی که با برادران ایرانی داشتهام، از تلاشهای مؤسسههای پژوهشی در ایران که مرتبط با علوم انسانی و تحول در آن هستند، اطلاع دارم و آگاهانه عرض میکنم که تأثیر این تلاشها در کلیات و مباحث ریشهای، بسیار بیشتر از تأثیر آن در جزئیات و تفصیلات و مسائل علوم بوده است.
برای مثال در پروژهای با موضوع نظریه تربیتی -که در ایران در مباحث فلسفه تعلیم و تربیت، با آن شیوه پیش میروند- با مجموعهای از استادان دانشگاهی و فضلای حوزوی همکاری میکردیم؛ هرکدام از همکاران، نظرها و نکتههای خود را بیان میکردند و بدینترتیب نظریات متعددی مطرح شد. هنگام بررسی طرحها، متوجه شدیم که در طرح پیشنهادی ایران، مبانی و کلیات بسیار پررنگ است و به فروع و جزئیات توجه ناچیزی شده است که چهبسا به دلیل تأثر فضای علمی ایران از فلسفه اسلامی است؛ اما در طرحهای دولتها و صاحبنظران غربی در همین موضوع، به جای توقف در کلیات و مبانی، بر امور عملیاتی و جزئیات تأکید شده بود و واقع و عینیت را مد نظر قرار داده بودند.
اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا در مقام نظریهپردازی برای رسیدن به علوم اسلامی نمیتوانیم به روش و اسلوبی دست یابیم که آن نظریه یا پروژه، هردو فضیلت را در بر داشته باشد؟ یعنی مؤسسهای باشد که در کنار طرح مباحث معرفتی و کلیات و مبانی، واقع و عینیت را هم با قوت مد نظر داشته و به آنها نیز پرداخته باشد؛ مانند درختی که هم ریشههایی قوی و تنومند دارد و هم ساقه و شاخههایش فراوان و پربار است.
در مورد نظریه های متفکران اسلامی، با توجه به ریشههای این نظریات، چنین تصور میشود که طبیعتاً شاخههایی پربار نیز دارد؛ اما متأسفانه ثمرات این نظریهها که امروز نزد ما مسلمانان هست، تناسبی با آن ریشههای تنومند ندارد. لذا باید به سمتوسویی حرکت کنیم که ضمن حفظ قوت در مبانی و ریشهها، در امور عملی نیز ضعف و نقص نداشته باشیم. باید تفکر و نظریه پیوسته بسط یابد و مفردات و قضایای تفصیلی حاصل گردد و نتایج این نظریات، به مردم برسد و در جامعه اجرا شود.
امروزه مشکل اصلی ما نداشتن روشهای مناسب است. البته بنده در این مجمل، فقط بنای توصیف وضعیت را دارم و درباره علت این کمبودها که اسباب تاریخی و فکری و… دارد، بحث نمیکنم. در سنت علمی ما مسلمانان این ظرفیت علمی وجود دارد که منطقها و روشهای لازم برای تحصیل علوم پاییندستی را داشته باشیم و بتوانیم از کلیات و مبانی به قضایای تفصیلی و ثمرات عینی برسیم.
شکی نیست که دیگران در تفاصیل از ما سبقت گرفتهاند -با چشمپوشی از صحت یا نادرستی یافتههایشان -؛ آیا ضرورت دارد که ما نیز در این موضوع داخل شویم که چگونه به تفاصیل دست یافتهاند؟ بدون شک بررسی دلایل این مسئله بر ما واجب است که چگونه ریشهها و کلیات نزد ما بسیار قوی است، اما شاخهها و میوهها متناسب با آن ریشهها نیست. مثلاً آیا جامعه میتواند از طرحهای تربیتی که متفکران ما عرضه میکنند استفاده کند، یا فقط فلاسفه و نخبگان و دانشگاهیان از این نظریهها بهره میبرند؟ طرح نظریات تربیتی برای این است که در نهایت، مردم از آن استفاده کنند؛ اما در جایگاه علمی، این ثمرهها را نمییابیم.
به نظر بنده باید در هندسه و چارچوب تلاشهایی که در این موضوع میشود، بازنگری کنیم؛ به این معنا که چه مقدار باید نظریهپردازی کنیم؟ چگونه نظریهپردازی کنیم؟ چه مقدار زمان باید صرف شود و چه تلاشهایی باید صورت گیرد تا یک نظریه ایجاد شود؟ بنای علمی چه مختصاتی باید داشته باشد؟ همه این عناصر باید بررسی و کارشناسی شود تا نتیجه عمل ما متوازن و متکامل، و مؤدی مقاصدمان باشد.
در اینجا بنده میتوانم درباره برخی از تلاشهای برادران ایرانی و غیر آنها در این چارچوب، ملاحظه روشی (در برابر ملاحظه محتوایی) انجام دهم؛ اما این ملاحظه روشی، احتیاج به تلاشهای بسیار و تأمل دارد و چهبسا راهحل، در مهندسی این طرح برای رسیدن به غایت و مقصد باشد.
روشی که امروزه در اسلامیسازی علوم وجود دارد، روش تأسیسی نیست. ما در نهایت امر میخواهیم که نظریات مان را به شیوه اصیل بنا کنیم. لذا بر ماست که ابتدا مبانی را منقح کنیم؛ سپس به سوی طبقههای بعدی ساختمان علم برویم که طبیعتاً باید با مبانی و ارزشهای ما انسجام و تناسب داشته باشند و از این مبانی استمداد میگیرند. در این صورت اگر حتی از مواد و عناصری استفاده کنیم که در شرق و غرب تولید شده باشند، ولی با این ریشهها و مبانی انسجام دارند، گمراه نمیشویم و برای اینکه این بناها و طبقههای بعدی را بسازیم، باید بدون هیچگونه مشکلی از این عناصر در سیستم خودمان استفاده کنیم.
فرض کنیم ما در ساحتهای تکنولوژی و علوم طبیعی و انرژی و… از غرب جلوتر باشیم و ایران نهایت تلاش خود را کرده باشد؛ بااینحال ببینیم که در غرب ایدهای مناسب در این چارچوب وجود دارد؛ بحث بنده این است که آیا نمیتوانیم از آن استفاده کنیم؟
به نظر بنده برای رسیدن به تفصیلات و مفردات به طریقه اسلامی، سهراه بیشتر وجود ندارد:
یکراه، این است که مبانی را محکم، و ریشهها را استخراج کنیم؛ اما آنچه بر این ریشهها و مبانی بنا میشود و در عمل و واقع عینی مورد توجه قرار میگیرد، ضعیف باشد که طبیعتاً این انتخاب صحیح نیست؛
دوم اینکه برخی از مبانی و ریشهها را استخراج کنیم، سپس به سمت غرب برویم و از دستاوردهای آنها بدون توجه به هماهنگی یا ناهماهنگیشان با مبانی، استفاده کنیم که طبیعتاً تقلید کورکورانه است و راه صحیحی نیست؛
سوم اینکه مبانی و ریشهها را محکم کنیم؛ سپس طبقات بعدی را قوی و متین بسازیم؛ بهگونهای که بتوانیم با غرب رقابت کنیم و بلکه از آنها سبقت بگیریم. حتی در نگاه استقلالی و بدون توجه به رقابت با غرب، بتوانیم افکار عملیاتی و نیازهای عملیاتی را تولید کنیم تا نیازی به غرب نداشته باشیم.
نظریه سوم، نظریه اکتفای ذاتی است که امام خمینی بر آن تأکید میکردند و در ایران هم تلاش میشود این راه پیموده شود.
برای عمل کردن به راه سوم، باید هندسه و چارچوب صحیح این طرح را مشخص ساخت و بیش از اندازه بر مبانی و ریشهها تمرکز نکرد.
راه سوم منافاتی ندارد با اینکه بتوانیم از دستاوردهای دیگران نیز استفاده کنیم. البته باید معیارها و ضوابطی داشته باشیم که از ریشهها و مبانی به دست آمده باشند تا بتوانیم آنچه را متناسب با مبانی و ریشههاست، به کار گیریم و آنچه را با آنها تناسب ندارد، ترک کنیم.
لذا مسئله مهمتر، این است که تلاشهای خود را در این چارچوب متمرکز کنیم تا در این چارچوب روشی، بتوانیم افکار و آرای خود را بنا کنیم. ما کماکان در ابتدای مسیر هستیم و هنوز گامهای جدی و اساسی برای رسیدن به این مهم برنداشتهایم؛ اما هنگامی که به چارچوب توجه داشته باشیم، چهبسا سریعتر به نتیجه برسیم.
متأسفانه خلأهای بسیار مهمی در بین متفکران و متولیان این امر وجود دارد که مانع بزرگی برای رسیدن به این هدف است؛ این مسئله در لبنان بسیار بیشتر به چشم میخورد؛ اما امتیاز علوم انسانی این است که باعث همزبانی و همفکری بیشتر بین مذاهب مختلف اسلامی میشود؛ زیرا در مراحل روبنایی که همان تولید شاخههای مختلف علوم انسانی است، شیوه و مسیر غالباً عقلایی است. اگرچه مناهج و اسلوبهای ما برگرفته از نقل است؛ با استفاده از روشهایی که مورد اتفاق نظر مذاهب مختلف است، میتوان گامی در مسیر اتحاد و تقریب جوامع اسلامی برداشت.
نظر شما