فرهنگ امروز/ رضا داوری اردکانی:
هوالباقی؛ داریوش شایگان درگذشت. خبر کوتاه و ساده بود. گویی همه انتظار شنیدن آن را داشتند زیرا از هفته ها پیش او در بیهوشی تمام به سر می برد و کمتر به بهبودش امید داشتند. اما خبر در حقیقت، خبرِ ضایعه و مصیبتی بزرگ بود. برای کسی که از پنجاه سال پیش او را می شناخته و سال ها با او انس و الفت و دوستی و همدمی و همزبانی داشته است، تحمل شنیدن این خبر دردناک بود. در این دو سه دهه اخیر ما کمتر یکدیگر را می دیدیم ولی هرگز عهد دوستی را نگسستیم. اختلاف سلیقه های سیاسی داشتیم. او در سیاست کانتی بود و با اینکه جهان کنونی و سیاست آن را می شناخت به صلح دائم کانت می اندیشید و سیاستی را دوست می داشت که اخلاقی باشد. به سیاست کاری نداشته باشیم زیرا دوستی ما ورای این حرف ها بود. سیاست ما را به هم نزدیک نکرده بود که از هم جدا و دورمان کند.
شایگان که بود و چه کرد؟ او مردی نجیب، محجوب، منیع الطبع، کم حرف، و اهل دوستی و وفا و دور از تظاهر و تکلف بود. زندگی و مرگ را آسان می گرفت و کمتر غم دنیا می خورد. شایگان از بسیاری از ما بیشتر کتاب می خواند و بهتر می فهمید و به همه چیز و همه جا و حتی به فلسفه شاعرانه نگاه می کرد.
او شاعری بود که نمی دانیم چرا بعد از انتشار اولین دفتر شعرش دیگر شعر نسرود و به سراغ فلسفه و تصوف و ادیان شرقی رفت و دوره کوتاهی از زندگی اش را بیشتر صرف فلسفه کرد. حاصل این دوران، کتاب های “آسیا در برابر غرب”، “بت های ذهنی و خاطره ازلی” و “انقلاب دینی چیست” بود. این دوران دوران غلبه فلسفه به شعر در اندیشه شایگان بود که در حدود ده سال طول کشید.
سپس شایگان به عهد جوانی خود بازگشت. هر چند که فلسفه هنوز او را رها نکرده بود. او باز هم فلسفه می نوشت اما زبانش، زبان شعر بود. گویی شعر و فلسفه در آثاری مثل “افسون زدگی جدید” به صلح و سازش رسیده بودند. مختصر بگویم. شایگان هرگز اهل بحث و جدل نبود. حتی کتاب های فلسفی اش را هم به زبان بحثی ننوشت. شاعری که به فلسفه رو می کند طبیعی است که اصراری در نوشتن و گفتن به زبان فلسفه نداشته باشد.
بالاخره شایگان در دو دهه آخر عمر به شعر و ادب بازگشت و سه اثر گرانبها در باب پنج شاعر بزرگ ایران و دو شاعر و نویسنده نامدار فرانسه بودلر و مارسل پروست نوشت. این هر سه اثر در ادب و نقد ادبی ایران ماندگار خواهند بود. آنها از جنس و سنخ تتبعات ادبی مرسوم نیستند، بلکه گزارش درآمیختگی شعر و رمان با جان نویسنده اند.
در پایان عمر هم می خواست بازگشتی به فلسفه داشته باشد و درباره جهان کنونی که جهان ریاضی و هندسی است، کتابی بنویسد. کاش بود و این کتاب و بسی آثار خوب دیگر می نوشت.
دریغا که دیگر نیست. من و شایگان بسیار به هم نزدیک بودیم ولی او وسعت نظر و بینش و ذوقی داشت که من از آن بی بهره ام و نظیرش را کمتر می توان سراغ گرفت. مهمتر اینکه او می توانست زیر آسمان های جهان به سر برد و به همه فرهنگ ها احترام بگذارد و ایران را نیز عاشقانه دوست بدارد. روانش شاد باد.
مجله بخارا
نظر شما