به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شهروند؛ «مانند همه پایتختهای کوچک و بزرگ دنیا، در تهران نیز گروهی از مردم هستند که شغل شاغل آنها بیکاری است. این گروه بیکاران دید و بازدیدها را امری جدی تلقی میکنند. بدینترتیب گروهی اعم از زن یا مرد، قسمتی از وقت را خارج از خانه خود میگذرانند.» این روایت از کارلاسرنا، بانویی ایتالیایی که در روزگار ناصرالدینشاه به ایران سفر کرده است، در کتاب «آدمها و آیینها»، خواننده را به میانه پیوندهای ایرانیان در آن زمانه میبرد؛ روایتی از میهمانیهای هرروزه تهرانیهای روزگار قاجار که گویا رسم میهمانی برایشان نهتنها سنتی قدیمی برای صله رحم که پدیدهای جدی برای گذران زمان و همنشینی نیز بوده است. کارلاسرنا سپس به آداب این میهمانیهای رایج در میان ایرانیان اشاره میکند «برای رفتن به خانه اشخاص ادب اقتضا میکند که به تناسب دوستی فیمابین از چند روز قبل به دیدارشونده خبر دهند. این رسم از طرف مرد و زن رعایت میشود اما هیچگاه زن و مرد با هم به دیدار کسی نمیروند. دیدنیها از صبح زود آغاز میشود. اگر تابستان باشد از یک ساعت بعد از طلوع آفتاب و بعدازظهرها تا شامگاهان. اگر دیدارکننده خبر داده باشد، فراشان دیدارشونده در جلو خانه منتظر او خواهند بود. مرکبها را در خارج منزل تحت حفاظت جلودارها میگذارند زیرا ساختمان خانهها برای ورود درشکه و کالسکه مناسب نیست». با خواندن این روایت، آدمهایی را در صبحهای تابستان در کوچهپسکوچههای عودلاجان و پاچنار و سرِ گذرهای پر از شور و نشاط میتوانیم بپنداریم که با رخت زیبا و موی شانهکرده به میهمانی میرفته، شاید با خود تحفهای هم میبردهاند؛ یک خمره کوچکی ترشی، مشربهای آبغوره تازه از تاکهای حیاط خانه یا کمی نقل بیدمشک، شاید هم هندوانهای سرخ یا زردآلویی عطرآگین؛ از همینرو است که دستفروشان بر سر هر کوی و برزن فریاد تبلیغ کالایشان را سر میداده، مردم را به خریدن فرامیخواندهاند.
هنگامی که میهمان به خانه میزبان میرسید، چه رخ میداد؟ کارلاسرنا دراینباره مینویسد «دیدارکننده با گذشتن از دالانی تنگ و تاریک به حیاط داخل میشود و تا ورود به اتاق پذیرایی به وسیله مستخدمان خودش و صاحبخانه بدرقه میگردد. در آستانه تالار کفشهای خود را درمیآورد و بعد از چند بار خم و راست شدن و تعظیم و تکریم در جای خود قرار میگیرد. اصطلاحات مربوط به ادب و احترام بیشتر چاپلوسانه است تا اغراقآمیز و این نوع تعارفات از مختصات اخلاق ایرانیان است. نخستین جملههایی که با آنها خوشامد میگویند چنین است: منزل خودتان است- خانه من متعلق به سرکار است- نوکر شما هستم- در خدمت حاضرم». اما اگر کسی که مورد این ملاطفتها و تواضعها قرار میگیرد حتی یک لحظه بخواهد آنها را به مرحله عمل درآورد و در معرض آزمایش گذارد، به سختی یکه خواهد خورد. تازه این تعارفات مقدمه کثیری تعارفات دیگر است که در مدت دیدار بین طرفین ردوبدل میشود». اهمیت این روایتها که همه ایرانیان با آنها آشنایند، اما بیش از همه در داوری و رویکردی منتقدانه است که کارلاسرنا پیشه میکند و از واقعیت نیز دور نیست؛ تملقهای مرسوم و ژرفا و معنای آنها و اهمیت گفتن و شنیدنشان در همنشینیها و رویاروییهای ایرانیان. کارلاسرنا سپس درباره میهمانیها مینویسد «صاحبخانه از متشخصترین فرد گروه دیدارکنندگان دعوت میکند که در کنار وی بنشیند. دیگران بر حسب مقام و شخصیت بعد از او جای میگیرند. بیشتر نوکران در داخل تالار، نزدیک در میایستند. وقتی همگان نشستند، میهمان آغاز سخن میکند و برای احوالپرسی از میزبان این جمله را به کار میبرد: انشاءالله دماغ شما چاق است[،] میزبان نیز با تکلف بیشتر و به همان شیوه پاسخ میدهد و این دماغچاقی همواره از طرفین تکرار میشود. بعد از آنکه احوالپرسی و دماغچاقی به صورتهای مختلف ردوبدل شد، میزبان و میهمان هریک احساسات خود را نسبت به دیگری ابراز میکند و میگوید: خداوند سایه شما را از سر ما کم نکند. پس از اتمام تعارفات، گفتوگویی پوچ و بیمعنی آغاز میشود و باز هم تعارفات را از سر میگیرند و چاپلوسیها همچون توپبازی بین طرفین ردوبدل میگردد.» بانوی ماجراجوی ایتالیایی اینها را تنها مقدمه دیدار برمیشمرد «به دنبال آن قلیانچیها با قیافه جدی و شکوهمند قلیان میآورند. قلیان دهانبهدهان میگردد. چای قبلا داده شده است. پس از آن قهوه میدهند و باز قلیان و همینطور متواتر چای و قهوه داده میشود و این کار چندین بار و هر بار بعد از چند دقیقه تکرار میگردد زیرا مدت این ملاقاتها طولانی است و به نظر میآید که این همه تعارفات مکرر کسی را بیحوصله و خسته نمیکند». ماجرای شیرین این دیدها و بازدیدها را کارلاسرنا اما با اشاره به مرباها و شیرینیهایی روایت میکند که میان قلیان و قهوه نقشی مهم بر دوش داشتهاند «بینهایت بشقاب کوچک انباشته از هر نوع شیرینی در سینیهای بزرگ به مجلس میآورند. در میان این شیرینیها گز و نوعی بادام عسلی سفیدرنگ و خوشمزه به چشم میخورد.» همین توصیفها بانوی جهانگرد را به یادآوری هنر زنان ایرانی در شیرینیپزی و مرباسازی میکشاند «[خانمهای ایرانی] اغلب اوقات، وقتی که میخواهند به دیدن کسی بروند بهعنوان اظهار محبت، بیشتر به وسیله نوکرها سینیهایی مملو از شیرینی که با پارچههای زردوزی شده پوشیده است برای میزبان میفرستند.» او سپس چنین نتیجه میگیرد «در ایران مصرف شیرینی زیاد است و شیرینی در حکم تحفه کوچکی است که دوستیها را تقویت میکند. در شادی و عزا -به هر مناسبتی- و حتی بدون محمل و بهانهای برای یکدیگر شیرینی میبرند یا تعارف میکنند که در حکم دستهگلی یا تحفهای کوچک است و نشانه آنکه در غم و شادی خانودهای شریکند».
نظر شما