فرهنگ امروز/ روزنامه ابتکار:
بداههنوازیِ فراموش شده
بداههنوازی، عمل نواختن درجا، اتفاقی و ناگهانی یک قطعه موسیقی بدون تنظیم قبلی است که این روزها کمتر شاهد آن در اجراهای زنده هستیم.
به گزارش هنرآنلاین، اجرای موسیقی ایرانی بهویژه در تکنوازی و آواز معمولاً همراه با بداههنوازی و بداههخوانی است. اگر نوازنده یا خواننده از اجرای ردیف و نغمههای معروف جدا شود و در مایهای که مناسب سیر آهنگ است قطعهای بنوازد یا بخواند، بداههنوازی یا بداههخوانی کرده است. بهویژه از آنجا که موسیقی سنتی ایران بهصورت خواندن از روی نت (موسیقی) اجرا نمیشود، معمولاً مستلزم بداههنوازی است.
این روزها موسیقی ایرانی دچار نقص این بخش شده و بیشتر اجراهای موسیقی اصیل ایرانی صرفاً به اجرای از پیشساخته و تنظیمشده و اکثراً تصنیفها روی آوردهاند، در واقع موسیقی ایرانی دارد از اصل خود دور شده و رو به ایدههای از پیش تعیین شده که منجر به تکرار شده را میآورد.
بداههنوازی از نوع خاص تربیت موزیسینهای ایرانی که مبنی بر حفظ قطعات و نه اجرای یکباره آنها از روی نت است ناشی میشود. بداههنواز، باید به تعداد کافی نغمه، جمله و ریتم در ذهن داشته باشد تا بتواند با استفاده از این جملات و به کمک خلاقیت و ذوق شخصی خویش به تصنیف همزمان با اجرا بپردازد. بداههنوازی یکی از نقاط قوت موزیسینهای ایرانی محسوب میشود و در آثار برخی از موسیقیدانهای ایرانی فراوان دیده میشود.
مردم دیگر حوصله شنیدن سازوآواز ندارند
پری ملکی در پاسخ به اینکه علت کاهش سازوآواز یا همان بداههنوازی در اجراها چیست، گفت: من پیشتر به نسبت هر تصنیف یکتکه آواز میخواندم که خیلی مورد استقبال قرار گرفت ولی الان مردم دیگر حوصله شنیدن سازوآواز ندارند که همین مسئله دلایل مختلفی دارد. ابتدا اینکه مردم گرفتاری شدید ذهنی و کاری دارند.
وی افزود: دوم اینکه شرایط موسیقی جالب نیست چون تعداد گروههای غیر کاربلد موسیقی زیاد شده و همانها باعث افت سلیقه مخاطب شدهاند. باوجود چنین آثاری، مردم دیگر حوصله تفکر ندارند. همانطور که میدانید یک موسیقی خوب تفکر میخواهد. الان مردم حوصله شنیدن آواز ندارند ولی حتی اگر بشود مردم را با تصنیفخوانی طرفدار موسیقی سنتی نگه داشت، خودش غنیمت است وگرنه موسیقی پاپ همه موسیقیهای دیگر را میخورد و جلو میرود.
مردم ساز و آواز را دوست دارند
علیرضا افتخاری هم در پاسخ این سوال گفت: مردم ساز و آواز را دوست دارند. یک صدای خوب آدم را به زندگی امیدوار میکند. متاسفانه الان عدهای با تند خواندن سعی میکنند از زیر بار بد صداییشان بگذرند، در حالی که خیلی از جوانان ایرانی در جاهای دور افتاده کشور دارای صداهای بسیاری خوبی هستند ولی به خاطر عدم استعدادیابی و کشف، حیف شدهاند. ما باید به آنها روحیه بدهیم و آواز خواندن را به آنها یاد بدهیم. ما باید با تربیت درست خودمان بتوانیم نسل درستی از موسیقی را برای آینده نگاه داریم.
وی افزود: این روزها موسیقی سنتی جدای از فراموشی بداههنوازی با مشکلات دیگری نیز درگیر است. به نظر من نباید صرفاً روی این بخش از موضوع توجه کرد چرا که این بخش بستگی به خود خواننده دارد و خودش میداند که ساز و آواز را داشته باشید یا فقط به خواندن تصانیف اکتفا کنند! بازهم تاکید میکنم که مشکلات موسیقی سنتی ما فراتر از مسائلی نظیر سازوآواز هست بهتر است به مشکلات بزرگتر پرداخته شود.
عمر ساز و آواز تمام نشده است باید به زبان امروز بازتعریف شود
محمد معتمدی نیز دراینباره گفت: ساز و آواز در موسیقی ما یک فرمی دارد که اگر قرار است حیاتش ادامهدار باشد. باید با روند تغییرات در جامعه هماهنگ شود. یعنی بهعنوان مثال اگر خوانندهای در آستانه نوروز 97 آوازی مانند آوازهای سال 1290 بخواند، طبیعتاً در جامعه امروز ما مخاطب نخواهد داشت. من برای نحوه آواز خواندنم یک سری تغییرات بیانی انجام دادم که شاید قبل از من خوانندههای دیگر این کار را انجام نداده باشند.
وی افزود: با این بیان خاص میشود شعرهایی از شاعرهای معاصر خواند که به نظرم تا به حال توانستهام در این زمینه موفق عمل کنم. البته بعد از این تجربیات به این نتیجه رسیدم که آواز نهتنها رو به فراموشی نیست بلکه اگر مثل نرمافزارها بهموقع آپدیت شود و به یکنواختی نرسد و نیز به لحن، بیان و تحریرهای جدید توجه کافی شود، از سازوآواز هم مثل فرمهای دیگر موسیقی استقبال خواهد شد.
او ادامه داد: کما اینکه بدون هیچ اغراقی در کنسرتهای اخیرم به ازای هر ترانه، یک سازوآواز هم اجرا کردهام. در بازخوردهایی که از کنسرتهایم گرفتهام هم مشخصشده که مردم هم به دنبال آن آوازها هستند. من به پشتوانه تجربیاتم باور دارم که عمر سازوآواز تمام نشده است و فقط باید به زبان امروز باز تعریف شود تا بتوانیم آن را به جامعه ارائه کنیم.
وحید تاج البته به وجوه دیگری پرداخته و میگوید: یک بخش از آن مربوط به ما و بخش دیگر مربوط به رسانه ملی یعنی رادیو و تلویزیون میشود. ما تا حدی که سلیقه و نیاز جامعه است میتوانیم آواز بخوانیم. خود من همیشه در نظر داشتم در کنسرتهایم یک قطعه آوازی وجود داشته باشد چراکه در گذشته آواز یکی از فرمهای موسیقی بوده است.
وی افزود: بدین ترتیب که در قدیم موسیقیهایی که اجرا میشده است ابتدا یک فرم پیشدرآمد داشته، بعد مثلاً ۴ مضراب داشته سپس تصنیف و آواز و رنگ. در حال حاضر آواز حذف شده است. حالا ممکن است رنگ هم حذف شده باشد اما آواز یکی از مهمترین رکنهای موسیقی ماست. درحالی که وقتی شعر هست باید آواز هم باشد. به نظر من اشکال در نبودن فرهنگ آوازی در روزگار ما است و من این ایراد را در تلویزیون میبینم.
او ادامه داد: رسانه ملی باید تمهیداتی برای معرفی فراهم کند. الان دو یا سه برنامه موسیقایی در تلویزیون هست. چطور آموزش گلدوزی و آشپزی و غیره بسیار است اما موسیقی که یکی از دغدغههای فرهنگی این مملکت است اینقدر کم به آن پرداخته میشود. بهطور مثال در برنامه دستان آقای علی جهاندار مختصر درباره ردیفها توضیح میدهد ولی آیا این کافی است؟ وقتی جوان ایرانی یاد بگیرد و ببیند مطمئن باشید کمتر به سراغ موسیقیها و شبکههای دیگر میرود.
تلاش برای حفظ بداههنوازی
برخلاف آنچه در موسیقی سنتی و اصیل ایرانی به وجود آمده اخیراً موسیقی کلاسیک ایرانی در زمینه تولید آثار بداهه و همچنین برگزاری کنسرتهای بداههنوازی و بداههخوانی کم ندارد ولی چند صباحی است که کیفیت این آثار مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و عدهای از جمله علیرضا قربانی، بداههنوازی و بداههخوانی را رو به افول میداند و برخی دیگر معتقدند که بداههنوازی دارد اصول خودش را از دست میدهد و خارج از چارچوب عمل میکند.
با این وجود و درست در زمانی که عدهای موسیقی ایرانی را دچار خلاء و تکرار میدانند، تولید آلبومهای بداههنوازی و برگزاری کنسرتهای اینَچنینی را میتوان به فال نیک گرفت چرا که رهایی بداههنوازی و بداههخوانی میتواند مقداری از سنگینی تکرار در موسیقی ایرانی را بگیرد. از این رو جشنوارههای مختلف از جمله جشنواره معاصر یا جشنواره موسیقی فجر، با اضافه کردن گروههای بداههنواز به جدول اجراهای شان سعی دارند که بداههنوازی را همچنان در موسیقی ایرانی حفظ کنند چراکه به اعتقاد خیلی از موزیسینهای ماندگار موسیقی سنتی، بداههنوازی گل سرسبد موسیقی اصیل ایرانی است و بدون آن بخشی از روح موسیقی سنتی از جسم آن جدا میشود.
حسین علیزاده و کیهان کلهر این روزها تنها افرادی هستند که این مسئله را در تمام اجراهای خود بهصورت کامل رعایت کرده و سعی در ترویج بیشتر آن دارند. دلیل آن هم این است که آنچه بداهه را جذاب میکند، غیرقابل پیشبینی بودن و در لحظه رخ دادن آن است. انجام این کار جسارت خاصی میخواهد که خیلی از نوازندگان حتی با تجربه و حرفهای هم از آن جسارت محروماند و اعتماد به نفس بداههنوازی را ندارند چراکه احساس میکنند هرلحظه امکان دارد نتی را انتخاب کنند که برای مخاطب گوشنواز نیست و او را پس میزند. از اینرو شگرد بداههنوازی به یک امر سخت و کاملاً حرفهای تبدیل میشود.
نظر شما