فرهنگ امروز/ نیوشا مزیدآبادی: «جیپسی کینگز به ایران میآید»، «افسانه موسیقی ژاپن در راه تهران»، «بعد از کیتارو، یانی را به ایران میآوریم» و... اینها تیتر اخباری است که در دنیای امروز موسیقی ایران به شکلها و شیوههای مختلف دست به دست میشوند و حکایت از حضور هنرمندان غیر ایرانی در کشور دارد؛ سفرهای هنری که بر مبنای ایده «دیپلماسی فرهنگی» از زمان شروع به کار دولت حسن روحانی آغاز شدند. اگرچه در ابتدای امر، اجرای این ایده میتوانست قدمی موثر و طریقی نو در عرصه موسیقی کشور باشد اما تنها با گذشت چند سال حالا به نظر میرسد نظام مدیریتی، برنامهریزی و سلیقه موسیقایی دستاندرکاران این جریان بیش از آنکه هنری باشد متاثر از فضای بازار، تبلیغات، رسانه و اقتصاد روز موسیقی و ایده «دیپلماسی فرهنگی» ابزاری برای پیشبرد اهداف تبلیغاتی مدیران فرهنگی است. در این گزارش علاوه بر مرور بعضی رویدادهای بینالمللی در ایران تلاش شده تا روند کنونی دعوت از هنرمندان و گروههای خارجی را مورد واکاوی قرار دهیم و نیز از سلیقه موسیقی که در این ٤٠ سال برای مردم ساخته شده، پرسش کنیم.
تولد «دیپلماسی فرهنگی»
از سال ١٣٩٢ که حسن روحانی بر مسند ریاستجمهوری تکیه زد، برای هموار کردن مسیر هستهای ایران و به انجام رساندن مذاکرت و اهداف بینالمللی ناشی از آن، برنامههای متعددی در سر داشت که در حوزه فرهنگ و هنر با اسم رمز «دیپلماسی فرهنگی» نمود یافت. علی جنتی، وزیر اسبق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مهر ماه همان سال در حضور جمعی از اهالی هنر اصفهان ضمن تاکید بر اهداف دولت تازه بر افزایش تعاملات فرهنگی ایران با سایر کشورها، اعلام کرده بود: «باید برای مقابله با جنگ نرم به دیپلماسی فرهنگی و هنری توجه ویژهای شود.» اگرچه طرح این جمله در همان روزهای ابتدایی به مذاق بسیاری از اهالی هنر خوش آمد اما به نظر میرسید برای تحقق همین دو کلمه، پیمودن مسیری صدساله نیاز است و یک شبه امکانپذیر نیست. پیروز ارجمند، مدیرکل وقت دفتر موسیقی وزارت ارشاد در گفتوگو با «اعتماد» در این باره میگوید: «زمانی که کار خود را در دفتر موسیقی آغاز کردم، براساس آنچه در حکم من به عنوان مدیرکل ذکر شده بود و تاکیدات وزیر وقت فرهنگ و ارشاد، قصد داشتیم در جهت تحقق دیپلماسی فرهنگی حرکت کنیم. دیپلماسی فرهنگی در واقع تلاشی برای رفت و آمد هنری هنرمندان بود. اگرچه پیش از این هم گروههای مختلف هنری بسیاری به ایران سفر داشتند و کنسرت برگزار کرده بودند اما همه این رویدادها به جشنواره موسیقی فجر منحصر میشد. طبیعتا در آن روزها از چند منظر میتوانستیم این گفتمان را بین گروههای خارجی و ایرانی برقرار و بخشی از ظرفیتهای فرهنگی کشور را با دعوت از گروهها به جهان معرفی کنیم. » ارجمند درباره مشکلات ابتدایی اجرای این ایده اشاره کرد: «از همان روزهای ابتدایی مخالفتهای شدیدی از طرف نیروهای انتظامی و امنیتی وجود داشت. تنها دستگاههای موافق با این جریان، وزارت امور خارجه و فرهنگ و ارشاد بودند. بنابراین ما ناچار بودیم سراغ گروهها و هنرمندانی برویم که موسیقیشان با فرهنگ ما سازگار بود و در عین حال موسیقی کلاسیک سبک یا نیمه جدی اجرا میکردند. در همان وهله اول نمیخواستیم سراغ گروههای پاپ برویم اما ممکن بود در ادامه مسیر این اتفاق هم رخ دهد. »
بعد از کیتارو، جیپسیهای قلابی
ماسانوری تاکاهاشی معروف به «کیتارو» یکی از آشناترین هنرمندانی به شمار میرفت که از همان روزهای آغازینِ اجرای ایده «دیپلماسی فرهنگی» نامش در فضاهای هنری ایران دهان به دهان چرخید. هنرمندی که به واسطه موسیقی مجموعه «جاده ابریشم» و پخش چندین بارهاش از صدا و سیما، در بین مردم شناخته شد. اگرچه کیتارو میآمد تا خاطره نزدیک به ٣٠ سال گذشته را روی صحنه به صورت زنده اجرا کند اما حضورش در ایران اتفاقی بود که نمیشد نسبت به آن بیتفاوت ماند. پیروز ارجمند میگوید: «ما تصمیم داشتیم گروههایی را دعوت کنیم که مردم ایران با موسیقی آنها خاطره داشتند. یکی از این گروهها «کیتارو» بود که به سبب پخش موسیقیهایش از صدا و سیما میتوانست گزینه خوبی باشد. من غیر از کیتارو، یانی و ونجلیس را هم پیشنهاد کردم. ما میخواستیم از این طریق بین مردم ذائقهسازی و فرهنگسازی کنیم و در عین حال گروههای ایرانی را هم در این ماجرا دخیل کنیم. بنابراین نقطه سیاهی در این رفت و آمدها نمیدیدم ولی فکر میکردم بد نیست این مسیر با شیب ملایم هموار شود تا بتوانیم با کشورهای دیگر هم تبادل فرهنگی داشته باشیم.»
اما این تبادل فرهنگی که به گفته ارجمند راه خود را با شیبی ملایم آغاز کرده بود، رفته رفته به واسطه دخالت برخی شرکتهای برگزاری کنسرت، با شتابی وصف ناشدنی به سراشیبی اضمحلال فرهنگی- هنری سوق پیدا کرد. نمونههای بسیاری در گواه این جریان وجود دارد اما یکی از گروههای خارجی که تحت عنوان دهن پُر کُن «دیپلماسی فرهنگی» به ایران دعوت شد، «جیپسی کینگز» بود. سر و صدای حضور این گروه در ایران خیلی زود پیچید و مردم که پیدا نبود چطور از شنیدن موسیقی ٢٠ سال پیش این طور بر سر شوق آمدهاند، منتظر بودند تا اجرای زنده این گروه اسپانیایی را تماشا کنند. تنها چند روز بعد از اعلام خبر، برخی رسانهها معلوم کردند که گروه دعوت شده به ایران نه «جیپسی کینگز» بلکه «جیپسی کینگز فامیلی» هستند و هیچ ارتباطی با گروه اصلی ندارند. با وجود همه حاشیههایی که برای این کنسرت به وجود آمد باز هم مخاطبان ایرانی به تماشای آن نشستند. اما پرسش اینجاست در طول این سالها چه خوراک موسیقی به مردم داده شده که این طور حتی از حضور گروه «جیپسی کینگز» قلابی هم سر وجد میآیند؟ برآورد مدیران ارشد فرهنگی ایران از سلیقه شنیداری مردم در آن دوران چه بود که برای پیشبرد هدف «دیپلماسی فرهنگی» از گروههایی شبیه به «کیتارو» و «جیپسیکینگز فامیلی» دعوت میکردند؟ گروههایی که مدتهاست تاریخ مصرفشان در کشورهای غربی گذشته است و موسیقیشان دیگر چندان خریداری ندارد. پیروز ارجمند درباره «جیپسیهای قلابی» که در دوران مدیریت او بر دفتر موسیقی به ایران دعوت شده بودند و در پاسخ به این پرسش میگوید: «موسیقی فلامنکو به نوعی تاثیرپذیرفته از موسیقی ایران باستان است. آن گروه هم با رویکرد فرهنگی و نه صرفا اقتصادی به ایران دعوت شده بودند. وقتی موسیقی جنبه هنری یا نیمه هنری پیدا میکند، نمیتوان به آن تاریخ مصرفدار نگاه کرد. از این جهت من اشکالی نمیبینم گروههایی که برای مردم خاطرهانگیز هستند را به ایران دعوت کنیم. ممکن است کسی مثل خولیو ایگلسیاس هم امروزه مثل گذشته در اروپا و امریکا طرفدار نداشته باشد اما بخشی از نوستالژی مردم آن کشورها است. باید همه این سلیقههای موسیقایی وجود داشته باشد. ما برای شروع چارهای نداشتیم که از این گروهها دعوت کنیم تا از بار مخالفتها (خصوصا انتقادات موزیسینها) کاسته شود. در این جریان، مساله اساسی نه تنها بازدارندگی از سوی نیروهای امنیتی و غیره بود بلکه اهالی موسیقی هم روی خوش نشان ندادند چرا که احساس میکردند اگر یک گروه موسیقی خارجی به ایران بیاید جای آنها را تنگ میکند. در حالی که به نظر من به عنوان یک موسیقیدان، جغرافیای سیاسی مختص سیاسیون است و به هنرمندان ارتباطی ندارد. دنیای جدید مرزی برای هنر نمیشناسد. اما نگرانی امروز من این است که اگر این مسیر به سمت موسیقیهای پاپ و سبک اروپایی و امریکایی برود، ممکن است جلوی آن گرفته شود.»
خاطرهبازی با تاریخ مصرفگذشتهها
با نگاهی دقیق و موشکاف بر گروههای خارجی دعوت شده به ایران به سادگی میتوان دریافت که مهمترین پارامتر برای دعوت از آنها برانگیختن حس نوستالژیک مردم است. وقتی از کسانی مثل «کیتارو»، «یانی» و گروههایی مثل «جیپسی کینگز»، «شیلر» و غیره صحبت میکنیم در واقع به بخشی از خاطره شنیداری مردم اشاره میکنیم که در روزگار خالی از رسانههای مجازی و اینترنت حکم کبریت احمر را داشتند. حالا اما با گسترش روزافزون این رسانهها جهان هنر، چنان که ارجمند نیز اشاره کرده حد و مرزی نمیشناسد. در چنین روزگاری هر چند دعوت دوباره از «کیتارو» سادهانگارانه به نظر میآید اما روشی است که شرکتهای برگزاری کنسرت برای به دست آوردن سود بیشتر به آن علاقه بسیاری نشان دادهاند. روشی که براساس آن افراد در تعادل با موسیقی غیر جدی و عوامانه قرار میگیرند و تا آنجا که ممکن است از دنیای انتزاعی موسیقی و عالم خیال و تفکر دور میشوند. رامین صدیقی که سالها مدیریت بخش بینالملل جشنواره موسیقی فجر را بر عهده داشت و ١٨ سال است که کنسرتهای مستقل و باکیفیت بالای خود را تحت عنوان «بازی گوش» برگزار میکند در این باره میگوید: «وقتی به عنوان تجارت به ماجرا نگاه کنید سلیقه متفاوتی حاکم میشود. این اتفاق فقط در موسیقی هم رخ نمیدهد، بلکه در زمینه هنر سینما، تجسمی و دیگر هنرها نیز وجود دارد. این نگرانی همه ما شده که جریان اصلی در هر صنف هنری به سوی محصولاتی سوق پیدا کرده که از فعال کردن فکر مخاطب بری است. محصولاتی که سراغ راحتترین راه برقراری ارتباط با مخاطب میرود. اگر قرار باشد کمی رندانه به ماجرا نگاه کنیم باید بگویم این نگاه نوستالژیک در موسیقی، از یکی دو دهه قبل و زمانی که جریان موسیقی پاپ دوباره در ایران راه افتاد وجود داشت. یعنی چهرههای موفق بهنوعی شباهتهای برجستهای با خوانندگان قبل از انقلاب داشتند. به نظر من این مسیری که از طریق صداوسیما هم آغاز شد، راه سادهای برای بازیابی گمشدهای بود که همه میدانستیم برای مردم آشنا است. آن دوران یک شبیهسازی و مهندسی معکوسی با استفاده از خاطره و حس نوستالژیک مردم راه افتاد اما حالا بعد از ٢٠ سال اکثریت مخاطبان موسیقی پاپ در ایران، نسخههای پاپ داخل ایران را بیشتر از پاپهای لسآنجلسی دنبال میکنند. » رامین صدیقی که در این سالها هنرمندان بزرگی را برای اجرای موسیقی به ایران دعوت کرده و به نظر میرسد خط و مشی فکری دقیق و مدونی برای برگزاری کنسرتها و دعوت از هنرمندان غیر ایرانی دارد، درباره اجرای گروههایی مثل «شیلر» و «کیتارو» معتقد است: «نمیخواهم از اصطلاح مهره سوخته استفاده کنم ولی دوره این هنرمندان گذشته است. شما نمیتوانید تا ابد ژان میشل ژار را به ایران بیاورید و مخاطبی که به هر ترفند زنده کردهاید را حفظ کنید. باید کمی جدیتر در این باره فکر شود. نکته دردآور ماجرا این است که همین افراد وقتی به ایران دعوت میشوند، میدانند دوره موسیقیشان گذشته و وقتی با استقبال مواجه میشوند، نگاه جهانسومی به ما پیدا میکنند. میدانم دستمزدهایی هم که دریافت میکنند از آنچه در کشور خودشان یا دیگر کشورها میگیرند بسیار بیشتر است. » صدیقی که در طول سالهای فعالیتش توانسته یک سلیقه هنری و فکری خاص در بین مخاطبانش به وجود آورد درباره چگونگی ایجاد انگیزه در مخاطب ایرانی برای شناخت هنرمندان مطرح روز دنیا میگوید: «من در دعوت افراد و گروهها ابتدا سلیقه شخصیام را در نظر میگیرم و در مرحله بعدی سعی میکنم چیزی را که میپسندم با دیگران به اشتراک بگذارم. ماجرا به همین سادگی است. البته من خط فکری و سلیقهای دارم که خواه ناخواه در شیوه اجرای کارها، انتشار آلبومها، تهیهکنندگی آثار و انتخاب هنرمندان موثر است و آرام آرام هویت خاص خودش را تعریف میکند، اما من به دنبال این هویت هم نبودم. اتفاقا همین که خودم را متعهد یا زیر فشار مسوولیتی احساس نمیکردم موجب شده بتوانم با خیال راحت کار کنم و یک خط سلیقه به وجود بیاورم.»
از کولیهای نوازنده
تا بازیکنان زمین خاکی
میانه اردیبهشت ماه ترافیک کنسرتهای خارجی در ایران است. از کیتارو گرفته تا «لودویکو اینائودی» و همان گروه «جیپسی کینگز» قلابی که حالا خانهزاد شدهاند و چندمین اجرایشان را آنهم با تمدید در ایران روی صحنه میبرند. این ماجرا به دعوت از تیم فوتبال سیرالئون برای برگزاری بازی تدارکاتی برابر تیم ملی ایران شباهت دارد؛ تیمی که نه تنها در ردهبندی فوتبال جهان جایگاه قابل توجهی نداشت، بلکه بازیکنانش میگفتند جزو تیم اصلی نیستند.
تکرار اتفاقاتی از این دست چند نکته را مبرهن میسازد. اول؛ بیاطلاعی مردم و در بعضی موارد ناآگاهی مطلق آنها از آنچه ارایه میشود. دوم؛ سوءاستفاده مدیران و کنسرتگزاران از این ناآگاهی همگانی و سوم؛ فقدان برنامهای دقیق، روشن و مدون برای ارتقای سلیقه شنیداری مردم.
اما پرسش اینجاست که چرا مردم ما با وجود گسترش دنیای مجازی که دسترسی به هر موسیقیای را امکانپذیر میکند، همچنان دل در گرو موسیقیهای خاطرهانگیزشان دارند؟ تا کی میتوان براساس همین خاطره بازیها مخاطب ایرانی را جذب کنسرتهای خارجی کرد؟ دفتر موسیقی براساس چه متر و معیاری به گروههای خارجی برای اجرای کنسرت در ایران مجوز میدهد؟ و نیز آنکه آیا مدیران فرهنگی ما متوجه هستند با ادامه این روند سلیقه موسیقی و فرهنگ شنیداری مردم روز به روز به اضمحلال نزدیک میشود؟
روزنامه اعتماد
نظر شما