به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ پنجمین نشست تخصصی «حیوان؛ ابژه یا دگرسوژه؟» روز یکشنبه ششم خرداد ماه سال ۹۷ در خانه اندیشمندان علوم انسانی و با سخنرانی اردشیر منصوری (عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری) و بهنام خداپناه (پژوهشگر حوزة فلسفه و مترجم کتاب آزادی حیوانات) برگزار شد.
در ابتدای جلسه، ساسان شکاری به عنوان دبیر نشست، توضیحاتی پیرامون پروژه «حیوان ؛ ابژه یا دگرسوژه؟» ارائه کرد و این که به دلیل برخورداری این پروژه از وجوه فلسفی، تعریف حیوان در آن اندکی با تعاریف زیستشناسانه متفاوت است و این واژه، هر موجود زندهای که هوشمند و حسمند باشد و بتواند به خودی خود حرکت و فعالیت کند (از شتههای ریزی که به سختی قابل دیدهشدن هستند تا زرافههایی که از فواصل دور هم دیده میشوند) را دربرمیگیرد.
وی گلایه خود از برخی اساتید حوزه علوم انسانی را به این شکل عنوان کرد که وقتی سراغ آنها میروی و از آنها میخواهی تا درباره اهمیت حیات حیوانات سخنرانی کنند، به گونهای رفتار میکنند که گویا از آنها خواسته شده تا درباره اهمیت و نقش فلان فوتبالیست در فلان تیم باشگاهی به ایراد سخنرانی بپردازند.
دبیر نشست به ذکر این مطلب پرداخت که اهالی فلسفه، کارشان صدور گزارههای غیرمغالطهآمیز است، اما بسیاری از آنها در این مورد خود به خطا میافتند و با زیرذرهبین بردن رفتارهای قشر مرفه جامعه در رابطه با حیوانات خانگی، زیست کلیه حیوانات را بیاهمیت میشمارند و به کنار مینهند.
وی در ادامه عنوان کرد که یک بار طبق مصوبه مجلس شورای اسلامی، به ذبح شتر در ملأ عام اعتراض نمود و یکی از مسئولان اجرای مراسم او را با واژه عمله صهیونیست مورد خطاب قرار داد و همین مسئله، انگیزه دعوت از آقای اردشیر منصوری برای ایراد سخنرانی درباره مقاله دورانساز ایشان تحت عنوان «دو پرسش اساسی درباره مسئله قربانی» (که البته جدی گرفته نشد) عنوان شد. وی همچنین اعلام کرد باعث افتخار است که نیمه دوم این جلسه، به نوعی رونمایی از کتاب آزادی حیوانات اثر پیتر سینگر خواهد بود و با سخنرانی آقای بهنام خداپناه انجام خواهدشد.
دبیر نشست در پایان و در تکمیل معرفی پروژه حیوان به مثابه سوژه اظهار داشت کلیه موفقیتهای تئوریک در زمینه فلسفه اخلاق با کنار گذاشتن حیوانات از این دایره، تنها به شکل نوعی لاف روشنفکرانه خود را پدیدار میکند.
نقد اخلاقی یک سنت
سخنران اول جلسه اردشیر منصوری دانش آموختة فلسفه علم و عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری به شرح مقاله خود تحت عنوان «دو پرسش اساسی درباره مسئله قربانی» پرداخت. وی اینگونه آغاز کرد که:
مسئله حق و این که حق به چه موجودی تعلق می گیرد، پرسش پردامنهای است. ممکن است ما برای جمادات حق قائل نشویم، اما برای گیاهان چه؟ عده اندکی از فیلسوفان برای گیاهان حق قائلند. از طرفی اکوسیستمگرایان برای جمادات و گیاهان حق قائلند. پس طبیعی است که وقتی پای حیوان به میان میآید نیز چنین مناقشهای پابرجا باشد.
قربانی اصطلاحی است برای نوعی از کشتن حیوانات که به گونهای با امر قدسی همراه است. گویی اتفاقی مذهبی است. بحث بنده این است که آیا میشود با تمرکز بر آموزههای ادیان نشان داد که قربانی، امر لازم و واجبی است؟ آیا میشود با اتکا به آموزههای ادیان، قربانی را زیرسوال برد؟
در ابتدا به دلایل قربانی و زمینههای فرهنگی آن در تاریخ بشر میپردازیم. بنا به احصاء ناتمام بنده، در اینجا هفت دلیل برای قربانی ذکر خواهد شد :
۱. خوردن خدا: قدیمیترین دلیل در مناسک نظامهای باور پیشادینی، خوردن خدا بود که به نوعی اتحاد با امر الوهی نیز به شمار میآید.
۲. طلب بخشش: گناهکار برای بخشیدهشدن توسط خدایان، باید هدیهای تسلیم آنان مینمود.
۳. آزادی روح انسان: فرد را قربانی میکردند تا روحش به رهایی برسد.
۴. تقرب به امر قدسی: بدون آنکه خبط و خطایی اتفاق افتاده باشد و تنها به شکل جشن، انسان و یا حیوان را برای تقرب به امر الوهی قربانی میکردند.
۵. اثبات ایمان: نه گناهی اتفاق افتاده بود و نه نیازی به تقرب وجود داشت. بلکه تنها شخص در موقعیت آزمون قرار می-گرفت و در پایبندی او به امر الوهی، نوعی تردید پدید میآمد. در نتیجه برای اثبات ایمان، قربانی انجام میشد.
۶. رفع بلا: باید خون حیوانی ریخته شود تا بلای احتمالی رفع گردد.
۷. کنترل جامعه: رنه ژیرارد نویسنده فرانسوی کتاب «خشونت و تقدس» معتقد است که وقتی منابع، محدود است و نیازها و آرزوهای انسان زیاد است و به لحاظ کمّی بر منابع غلبه دارد، نوعی خشم و خشونت برانگیخته میشود. در این فضا قهرمانان قربانیاناند و از این حیث که میتوانند کنترلکنندة جامعه باشند، مقدس داشته میشوند.
منصوری در ادامه با لحنی انتقادی و گلایهآمیز نسبت به فرهنگ قربانی در روزگار کنونی عنوان کرد:
درک این مسئله که «مالیدن خون حیوان قربانی شده به پلاک ماشین آن هم در فضایی که علم همهجا را فراگرفته است، چگونه میتواند از وقوع حادثه جلوگیری کند؟» سالهاست ذهن مرا مشغول کرده است و همین امر باعث شد تا سراغ متون مقدس بروم. ادعای بنده این است که در آموزههای دینی، باورهای پیشادینی رسوخ کرده اند. منظر بنده کاملاً بروندینی نیست، بلکه دروندینی نیز هست.
دینی که در دست ماست آموزه خالصی که از آسمان برای بشر آمده باشد نیست. همچنین سیر تکامل ادیان، به سمت همواره اخلاقیشدن است. اما مغز اخلاقی در لایه و پوششی پیچیده شده است که به غایت اخلاقی نیست. ما از عهد عتیق تا قرآن شاهد اخلاقیترشدن پدیدة قربانی هستیم و میتوان درکی از قرآن داشت که بر اساس آن، راه برای اینکه یک گام دیگر و بیشتر اخلاقی شویم و پدیده قربانی را امری لازم ندانیم، باز باشد.
برای اینکه نشان دهم ردپای مسئله قربانی در باورهای پیشادینی به چشم میخورد، به دو منبع ارجاع خواهم داد : ۱. کتاب شاخه زرین اثر جرج فریزر از انتشارات آگاه و کتاب عهد عتیق از نشر هرمس. طبق داستان قربانیکردن پسر فرمانروا که در فصل چهار کتاب شاخه زرین آمده است، سابقه قربانی کردن قوچ به پیش از ادیان ابراهیمی میرسد. در عهد عتیق هم از ابراهیم خواسته شده است که اسحاق را از طریق سوزاندن، قربانی کند.
در قرآن هیچ عبارتی تحت عنوان قربانیکردن قوچ نیامده است و در ضمن این اتفاق در بیداری نمیافتد. در حالی که در عهد عتیق آمده است که قوچ به جای پسر، کشته شود و این درخواست در بیداری کامل مطرح میشود. حال با بررسی متن قرآن، این سوال پیش میآید که آیا خواب باید تعبیر شود یا باید دقیقاً بر اساس آن عمل شود؟ در قرآن آمده است «صدقت الرویا» و«بذبح عظیم». با توجه به هرمنوتیک متن مقدس و منطق خوانش متن، اگر بخواهیم متن را به نحوی بازخوانی کنیم که برای انسان امروز معنایی آزاد کند، آیا نباید گفت اصل قضیه، ذبح عظیم بوده است؟ من اینگونه میفهمم که ذبح عظیم همان قربانیکردن هوای نفس است، نه قربانیکردن یک حیوان.
در گام نهایی هم اشاره نشده که قربانی، قوچ است یا گوسفند یا شتر، گفته شده ذبح عظیم. هیچ قرینهای هم مبنی بر قرارگرفتن کارد بر روی گلوی قوچ وجود ندارد. بنابراین اگر کسی به استناد قرآن میخواهد گوسفند قربانی کند، باید بداند که قرآن در این زمینه، هیچ نکته تصریح شدهای بیان نفرموده است.
در آیات ۲۸ تا ۳۷ سوره حج نیز طبق منطق تحلیل گفتمان، دال مرکزی متن، نه امر به ذبح است و نه نهی از آن. تنها بطور تلویحی، مباح بودن ذبح مورد استفاده قرار گرفته است. اما از سوی دیگر نیز منعی برای اجتناب از ذبح در آن یافت نمیشود، بلکه تا حدودی نیز یک آیه به طور قرینه مبنی بر ذبح نکردن در اختیارمان قرار میگیرد.
حج قبل از اسلام هم بوده و یک سنت امضایی است نه یک سنت تأسیسی توسط اسلام. وقتی کلمة رزق آمده است، فلسفة این اتفاق تأمین رزق است، نه اینکه بخشی از عبادت باشد که اگر انجام نشود، کل عبادت مختل گردد. درواقع آمده است که اگر میخواهی قربانی کنی بجای بردن نام بت، نام خدا را ببر. نه اینکه حتماً برای بردن نام خدا باید قربانی کنی. دراصل نفرموده است که واجب است چیزی را بکشید، فرموده اگر قصد کشتن دارید، هنگام کشتن نام خدا را ببرید.
زمانی شهود اخلاقی انسانها این بوده که بردهداری، خلاف اخلاق نیست و تنها ستم به بردگان خلاف اخلاق است. امروز شهود اخلاقی به اینجا رسیده است که علیالاصول بردهداری خلاف اخلاق است. سربریدن حیوان پیش پای عروس هیچ ربطی به اسلام و دین پیشرفته و اخلاق ندارد. ما باید خجالت بکشیم از اینکه استقبال ما از عزیزترین کسمان مستلزم رواداشتن رنج آنهم به شنیع-ترین شکل ممکن به یک حیوان رنجکشنده باشد.
امروز وارد سایتی شدم به نام «لایو شیپ» و گمان کردم یک سایت مدافع حقوق حیوانات است. درحالیکه در آن تصویری از ابراهیم و گوسفند و کارد گذاشته شده بود و نوشته شده بود «ابراهیم برای اثبات ایمان خود، اسماعیلش را برد تا قربانی کند، ای مسلمان اگر اسماعیلت را قربانی نمیکنی، حداقل گوسفندی قربانی کن. گوسفند و سلاخ و باسکول درب خانة شما».
اردشیر منصوری سخنرانی خود را با بیان جملاتی از کتاب عهد عتیق به پایان برد:
«یهود بدید که بدکاری انسان بر زمین عظیم است و دل او سراسر روز جز نیات بد نمیپرورد. یهوه پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته و در دل خویش غمین گشت و گفت انسانهایی را که آفریدهام، از روی زمین محو خواهم ساخت.»
رونمایی از کتاب آزادی حیوانات
بهنام خداپناه دانشجوی رشتة فلسفه در دانشگاه یوواسکولای فنلاند و مترجم کتاب «آزادی حیوانات» اثر برجستة پیتر سینگر، سخنرانی خود را تحت عنوان «ابژة اخلاقی و شخصبودگی در اخلاق فایدهباورانة پیتر سینگر» اینگونه آغاز نمود:
بحث بنده بیشتر متمرکز بر دو کتاب پیتر سینگر با نام های «آزادی حیوانات» و «اخلاق کاربردی» خواهد بود، درحالیکه در کشورمان سینگر را بیشتر با دو کتاب «مارکس» و «هگل» میشناسند. منظور بنده از ابژة اخلاقی عبارتست از اینکه چه چیز باعث میشود یک موجود در حیطة اخلاق گنجانده شود. موضوع دیگر نیز مسئلة شخصبودگی است و اینکه چه موجودی شخص به شمار میرود. در ابتدای امر باید دید برابری چه نیست. برابری در نگاه سینگر به معنای برابری واقعی نیست.
به عنوان مثال برابری مرد با زن، یک برابری واقعی نیست. زن میتواند باردار شود و مرد نمیتواند، در نتیجه حق یا عدم حق سقط جنین برای زن ایجاد میشود و برای مرد خیر. برابری در میان نژادها نیز واقعی نیست. زیرا تواناییهای آنها متفاوت است.
مثلاً توانایی سیاهان به لحاظ بدنی از سفیدها بیشتر است. از نگاه سینگر برابری واقعی در مورد جنسیتها و نژادهای مختلف، نه امری ممکن است و نه امری مطلوب. ممکن نیست چون تواناییها متفاوت است و مطلوب نیست چون همواره این خطر وجود دارد که این مورد برابری واقعی، امری منتسب به ژنتیک تلقی شود و سر از یک جامعة سلسله مراتبی درآوریم. ما از روی نژاد و جنسیت نمیتوانیم دربارة تواناییهای شخص صحبت کنیم و باید به خود شخص نگاه کنیم.
وی افزود منظور از برابری، برابری در توجه نسبت به منافع موجودات است. برابری یک مفهوم و یک ایدة اخلاقی است. یعنی امری است ناظر به قلمرو اخلاق و قلمرو بایدها، نه امری ناظر به قلمرو هستها. برابری یک امر توصیفی نیست بلکه یک امر تجویزی است.
وقتی میگوییم سیاهان و سفیدان برابرند، یعنی باید به همان میزان به منافع سیاهان توجه کنیم که به منافع سفیدان توجه میکنیم. سینگر میگوید همة حیوانات با هم برابرند. مادامی که موجودی دارای منافع باشد، صرف نظر از جنسیت و گونه باید منافعش در قلمرو اخلاق درنظرگرفته شود. ما کشتهشدن یک موجود از گونهای غیر از گونة خود را نامأنوس تلقی نمیکنیم، اما با رفتاری مشابه با گونة خودمان، بشکلی کاملاً عجیب و غریب برخورد میکنیم. وقتی موجودی درد میکشد و لذت میبرد، باید وارد سپهر اخلاقی شود و به ترجیحات او بها داده شود. به همین دلیل، سینگر گیاهان را خارج از سپهر اخلاقی میداند.
خداپناه در بخش دوم سخنان خود و پس از توضیح ابژه اخلاقی به بررسی مزیت شخصبودگی برای موجودات پرداخت و عنوان کرد:
اشخاص موجوداتی هستند که توانایی درک خودشان در طول زمان را دارند و ادراک نسبت به گذشتة خود و منافع و ترجیحات و علایقی نیز نسبت به آیندهشان دارند. سینگر به پیروی از جان لاک و جوزف بلچر، اشخاص را همان موجودات خودآگاه میداند و شخص بودن مترادفی است برای خودآگاه بودن و عاقل بودن. او عاقل بودن و خودآگاه بودن را از جان لاک و داشتن استقلال و درک از گذشته و آینده و توانایی ایجاد ارتباط با دیگران و داشتن علقه و توجه نسبت به آنها و نیز داشتن حس کنجکاوی را از فلچر میگیرد.
موجودی که شخص است خودآگاه و عاقل است و توانایی آن را دارد که به خودش به عنوان یک موجود مستقل در طی زمان فکر کند. در مقابل، موجودات غیرشخص قرار دارند که صرفاً در حال زندگی می-کنند و به قول سارتر، هستی محضاند و بهرهای از نیستی ندارند، گرچه همة اشخاص حساس هستند، اما از سوی دیگر هر موجود حساسی در نگاه سینگر شخص به حساب نمیآید. مادامی که موجودی شخص باشد ترجیحات و علایقی نسبت به آینده دارد.
در مقابل، موجودی که شخص نباشد، ترجیح و علاقهای نسبت به آینده نخواهد داشت. ترجیح حیات یک انسان بالغ به حیات یک سگ بالغ، گونهپرستانه نیست. زیرا انسان بالغ در مقایسه با یک سگ بالغ، علاقه و ترجیحاتی نسبت به زمان آینده دارد و همچنین از توانایی ایجاد ارتباط با دیگران برخوردار است. آیا اگر غیراشخاص منافعی ندارند که با مرگ، آنها را از دست بدهند و ما آنها را در بهترین شرایط رفاهی نگهداری کنیم و با روشی بدون درد بکشیم، اشکالی دارد؟ وقتی نمیدانیم که موجودات، شخص هستند یا نه، با توجه به اینکه جایگزینهای بسیاری به لحاظ تغذیه برای آنها وجود دارد، بهتر است این موجودات را در محدودة تردید قرار دهیم و آنها را برای خورد و خوراک مصرف نکنیم.
وی سخنان خود را با ذکر این مطلب به پایان برد که شخصبودگی از نظر پیتر سینگر امری تشکیکی است: شخص، نیمه شخص، غیرشخص. پرورش انبوه حیوانات در مزارع صنعتی، به هیچ وجه قابل توجیه نیست. زیرا تمامی منافع رفاهی حیوانات نادیده گرفته میشود. درواقع نه حساس بودن یک موجود در دامداری صنعتی مورد توجه قرار میگیرد و نه خودآگاه بودن آن.
نظر شما