شناسهٔ خبر: 55117 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به مواجهه جلال آل احمد با غرب؛

جلال آل‌احمد: محافظه‌کار سیال‌ناپذیر

آل احمد آل احمد برای برجسته کردن دیدگاه خود نسبت به «سنت» در ایران به روشی روی می‌آورد که راز ایدۀ او برای تقابلگری با غرب را برملا می‌کند، چنان‌که او با تکیه بر این روش، ناگزیر است ضربه‌ای بیدارکننده بر عناصر این «سنت» بزند. روش او بسیار گستاخانه بود، اما کارآمد از آب درآمد؛ چراکه او با روش تحقیرآمیز، با نیت برانگیختن متولیان این سنت، به اهل‌شریعت شانه‌ای می‌زند تا آن‌ها را متوجه پیام خود کند.

فرهنگ امروز/ امیر برهان:

«مرد سنت‌دیده... وقتی می‌بیند که هجوم غرب و صنایع و فنون غربی چگونه دارد همه چیز را می‌روبد و می‌برد، به‌عنوان دفاعی و عرض وجودی گمان می‌کند هرچه بیشتر آدم کلیله و دمنه‌ای بسازد بهتر.»۱

وقتی تحولات جهانی را از دریچۀ تاریخ و تاریخ اندیشه می‌نگریم و سپس از همان دریچه به تاریخِ یک‌ونیم قرن ایران پرتوی می‌افکنیم، صورت وقایع و آن چیزی که به‌طور عینی در این مملکت نمود پیدا کرده و آن را نشان می‌دهد، امری نیست که صرفاً بتوان یک سر آن را به غرب و یک سر دیگر آن را به غرب‌زدگی ربط داد.۲ این تلقی کلی‌نگری بیشتر از نگاه کسی است که در مسلمات فکری و دل‌بستگی‌های بومی به دام تصلب سنت و تصلب اندیشیدن در ایران افتاده و بی‌آنکه علت را از مبانی درونی بنگرد، آنچه در واقعیت خارجی و آنچه در مأخذات عینی دریافته کرده، دلیلی بر غرب‌زدگی ما دانسته است. هرچند در کنار این دیدگاه انتقادی به جلال آل‌احمد سؤالی وجود دارد: چرا آل‌احمد بدون هیچ ابایی «سنت» را نیز در کنار مباحث غرب‌زدگی مورد انتقاد قرار می‌دهد و بی‌پرده دیدگاه خود را در آن زمان و مکان نثار جامعه می‌کند؟ چنان‌که او آشکارا می‌گوید: «هیچ اثری از تکیه به سنت، هیچ جاپایی از فرهنگ گذشته، هیچ ماده‌ای از مواد اخلاقی یا فلسفه و هیچ خبری در آن‌ها از ادبیات، هیچ رابطه‌ای میان دیروز و فردا ... میان شرق و غرب، میان جمع و فرد! سنتی که دیدیم چطور بی‌جان افتاده...»۳  

با التفات به این فقره و سایر سطور غرب‌زدگی، پرسشی مطرح است: چرا آل‌احمد مدام از خطراتی سخن می گوید که جامعۀ ایران به‌شدت با آن دست‌به‌گریبان بود؟ آیا او به‌طور غریزی جامعۀ خود را از چیزی آگاه می‌کرد که دیگران فهمی از آن نداشتند و یا نمی‌توانستند مسئله را بفهمند و با آن مقابله کنند؟ چرا نوشتار غرب‌زدگی و سایر نوشتار آل‌احمد به نثری تکیه دارد که بسیار توده‌برانگیز است؟ آیا او آگاهانه این کار را می‌کرد تا تودۀ مردم را در برابر غرب‌زدگی برانگیزد؟

پاسخ دادن به این پرسش‌ها زمانی عاقلانه و از روی داوری درست تبیین می‌گردد که ما نخست بفهمیم این «سنتی» که آل‌احمد از آن سخن می‌گوید، چیست و چرا با بی‌جان شدن «سنت»، راه چیرگی برای غرب‌زدگی هموار شده است. اگر ما بخواهیم گرایش تاریخی مردم این سرزمین را به سنت خودشان برجسته کنیم، همان نظر صحیح و منطقی ریچارد فرای است که می‌گوید: «محافظه‌کاری۴ ایرانیان را می‌توان در خاصیت تکراری تاریخ ایشان مشاهده کرد... این نظریه شاید بیشتر روشنگر این مطلب باشد که می‌گویند بعضی مردم سخت تحت تأثیر گذشته قرار دارند بدان حد که بر گردۀ گذشته عمل می‌کنند و سپس تاریخ را آن‌چنان تعبیر می‌کنند که بایستی روی می‌داده نه آن‌چنان‌که واقعاً روی داد.»۵ از این فقره که در کتاب بسیار مهم فرای، یعنی -عصر زرین فرهنگ ایران- به وام گرفته‌ایم، شاید بتوان تا حدودی از این نکته آگاه شویم که تعلقات آل‌احمد نسبت به سنت چه بوده است. او برای برجسته کردن دیدگاه خود نسبت به «سنت» در ایران به روشی روی می‌آورد که راز ایدۀ او برای تقابلگری با غرب را برملا می‌کند، چنان‌که او با تکیه بر این روش، ناگزیر است ضربه‌ای بیدارکننده بر عناصر این «سنت» بزند. روش او بسیار گستاخانه بود، اما کارآمد از آب درآمد؛ چراکه او با روش تحقیرآمیز، با نیت برانگیختن متولیان این سنت، به اهل‌شریعت شانه‌ای می‌زند تا آن‌ها را متوجه پیام خود کند. چنان‌که او می‌گوید: «روحانیت که در قبال هجوم غرب به پیلۀ تعصب و تحجر پناه برده است، به پیلۀ متون کهن پناه برده و به ملانقطی پروردن قناعت کرده...»۶ این سخن بدان معناست که «اهل‌شریعت» که اساساً از دورۀ ساسانیان تاکنون از بن‌مایه‌های سنت ایرانشهری به‌حساب می‌آمدند، دست از دل‌مشغولیت‌های مکتبی خود بردارند و به میدان مبارزه پا بگذارند.

اما چرا مبارزه؟ آیا مقصود جلال آل‌احمد از نوشتن غرب‌زدگی، نوشتن نوعی مانیفستی بود که برای برانگیختن محافظه‌کاران سیال‌ناپذیر مفید واقع شود؟ تردیدی نیست که نویسندۀ غرب‌زدگی همۀ آن چیزی که در برابرش ظاهر شده بود و تداخلی با فرهنگ و سنت گذشتۀ ایران داشت، آماجی برای انتقادات خود در نظر می‌گرفت، ولی می‌دید که توفان غرب قوی‌تر از آن چیزی است که تاکنون تاریخ به خود دیده است، زیرا این توفان چیزی نبود که با هجوم ارتش دشمن وارد شده باشد، بلکه توفانی بودکه از طرفی، ابزارآلات مدرن بشری را برای بهتر زیستن همراه داشت و از سوی دیگر گردانندگان این ابزارآلات و مصنوع‌جات به‌ناگزیر از طریق روح «نوهلنیسم» سرپا نگه داشته می‌شد؛ به همین علت، او می‌دانست که هیچ نیروی بازدارنده‌ای نمی‌تواند این روح بیگانه را کنار بزند، مگر با بیدار کردن متولیان «سنت»، یعنی نیروی بازدارنده‌ای که با برآمدن -اتحاد دین و ملک- می‌توانست توان ایستادگی را در برابر هجوم غرب ممکن کند. همان‌طور که می‌دانیم، تمام وجوه این نگرش به تحولات ایران در زمان خودش به حدی در لایه‌های فکری نفوذ کرده بود که تمام مسائل پیش روی ایران را با آن عینک می‌نگریستند؛ به همین خاطر نیز خیزش انقلاب اسلامی را اگر نگوییم پاسخی در جهت این دیدگاه بود، دست‌کم بخش عمده‌اش مبتنی بر همین دیدگاه‌هایی است که ذکر آن را آوردیم.

 البته همۀ این سخنان به توجیه این واکنش در برابر غرب، اعتباری که باید بدهد، نمی‌دهد؛ ولی اگر بخواهیم با همان دیدگاه کوتاه‌مدت، به‌گونه‌ای که در زمان مشروطیت عده‌ای از اهل‌شریعت و بخشی از روشنفکران به طرف‌داری از مشروطیت برخاستند و انقلاب مشروطه را به وجود آوردند، به مسائل پرتویی بیفکنیم، احتمالاً واکنش انقلاب دوم در ایران را قابل پذیرش می‌دانیم. اما وقتی مسائل را در قلمروی اندیشه و چگونگی زایش دنیای جدید و تحولاتی که جهان را متأثر از خود کرد محل سنجیدن ما قرار می‌گیرد، به‌طورکل دیدگاه ما نه تنها تغییر می‌کند، حتی تا حد امکان با محافظه‌کاران سیال‌ناپذیر می‌توان به مخالفت جدی برخاست. پیش از اینکه بخواهیم دلایل این رویکرد را توضیح دهیم، نخست لازم است برای پی بردن به انگیزۀ آل‌احمد این نکته را اضافه کنیم تا خواننده متوجه بشود که چرا کتاب غرب‌زدگی در زمانی توجه‌ها را به خود جلب کرد که گویی بیانیه‌ای اجتماعی بود که می‌خواست از طریق نثر مردمی در قلوب توده نفوذ کند و پیام مبارزه را برای مقابله با هجوم غرب به گوش همه برساند! مگر در ایران چه اتفاقی افتاده بوده که این کتاب آن‌چنان جامعه را تحت تأثیر خود قرار داد که به‌تدریج راه را برای رویدادهای بعدی هموار کرد؟ واقعیت این است که فهمیدن انگیزۀ آل‌احمد هیچ‌گاه بدون اغراض میسر نمی‌شود، غیر از اینکه مسائلِ زمان و مکان ایران را از زاویۀ تاریخی و خصلت باطنی و اغراضِ مندرج در روحیۀ ایرانیان بنگریم؛ چراکه بدون فاصله گرفتن از تمام پیچیدگی‌های زمان که پیش از انقلاب دوم، ایران با آن مواجهه بود، نمی‌توانیم اهمیت دیدگاه آل‌احمد را در زمان خودش درک کنیم؛ چون نوشته‌های او در وضعیتی تدوین شده که جز با بودن در جوهرۀ آن زمان فهمش را ممکن نمی‌کند، مگر آنکه با فاصله گرفتن زیاد از مسائل او و قرار دادن موقعیتش در ساحت تاریخی، بتوانیم علل و انگیزۀ او را برای مباحث انتقادی‌اش درک کنیم. این شیوه قرارداد مباحث انتقادی او در ساحت تاریخ، اسلوبی در طرح نظر خود اوست؛ چنان‌که نویسندۀ غرب‌زدگی در جایی دیگری می‌گوید: «بردارید و "جهانگشای" جوینی را ورق بزنید یا هر تاریخ دیگری را که از آن هجوم خبر می‌دهد.»۶ روشن است که در این جمله به‌وضوح تأکید می‌کند که اگر تاریخ را مطالعه کنید، خواهید فهمید که «هجوم» چگونه اتفاق می‌افتد.

 برای استنباط دیدگاه آل‌احمد به مسائل، ناگزیر چند سطری از مباحث ریچارد فرای را می‌آوریم تا موضوع این بحث روشن‌تر شود، زیرا نویسندۀ عصر زرین فرهنگ ایران، با اشاره به خاصیت و تفاوت ایرانیان با سایر اقوام می‌آورد: «ایرانیان برخلاف چینیان که نفوذهای خارجی را پذیرا می‌شوند و سپس جذب می‌کنند، آن‌ها را با استعداد خاص خود سازگار می‌کنند و به مجرد آنکه چیز تازه‌ای در دسترس بیابند که جالب‌تر باشد، بی‌درنگ بدان می‌پردازند. تشبیهی که شاید بهتر بتواند این خاصیت پرتناقض و تداوم و نوپذیری را تعبیر کند، همانا "سرو" است که در اشعار فارسی بسیار آمده است. این درخت مانند کاج از توفان یا بادهای سهمگین نمی‌شکند و قابلیت انعطاف دارد. چون باد سهمگین بوزد خم می‌شود و سر بر زمین می‌ساید و سپس با آرامش توفان باز راست قد می‌شود.»۷ این چند سطری که آورده شد، به حدی می‌تواند رویکرد آل‌احمد نسبت به مسائل ایران را برای ما برجسته کند که شکی نمی‌ماند نویسندۀ غرب‌زدگی قصد داشته جامعه را از این وزش بادهای سهمگین مطلع کند یا دست‌کم زنگ خطری را به صدا درآورد تا عناصر مؤثر در جامعه بتوانند پیش از اینکه «سَروِ ایرانی» سر به زمین بساید، کاری کنند و در برابر این توفان به مقاومت برخیزند.

 بدین‌سان بود که آل‌احمد بعد از انتشار غرب‌زدگی، کتاب دیگری می‌نویسد با عنوان «در خدمت و خیانت روشنفکران»؛ که در آن انتقاد مفصلی به جریان روشنفکری وارد می‌کند، با این مضمون که روشنفکران امروز مانند روشنفکران دوران پیشین در خدمت مهاجم و خیانت به کشور ایران فعالیت نکنند. به احتمال زیاد، این چکیده دریافتی باشد که می‌توان از انگیزۀ جلال آل‌احمد استنباط کرد.

بنابراین، اگر دقت کنیم، برخلاف آنکه بسیاری از منتقدین، آل‌احمد را سطحی‌نگر می‌دانند! اما این جماعت به این نکته توجه نمی‌کنند که مردم ایران در طول تاریخ خود آن‌چنان دچار این «هجوم‌ها» شده‌اند که شاید یکی از باتجربه‌ترین ملت‌هایی باشند که تاریخ جهان به خود دیده است. این مدعا را به گفتۀ آل‌احمد می‌توان با تورقی در متون‌های تاریخی ایران دریافت کرد. از طرف دیگر، حتی اگر جلال آل‌احمد را همسان شیخ فضل‌الله‌ها مغالطه‌گر۸  برشماریم، اما واکنش‌ این طیف از جامعه نسبت به وقایع، از چیزی نشئت می‌گیرد که نمی‌توان آن را به شخصیت منفرد -آل‌احمد و شیخ فضل‌الله‌ها- ربط داد، بلکه عامل تعیین‌کننده در این قیاس‌گیری‌ها، غریزۀ به «گرد گشتنِ تاریخ » و نیز «به گردِ گشتن سنت» است؛ یعنی تکیه زدن به عادت و مسلمات ذهنی و اساساً ایستادن روی «سَروِ ایرانی» که ریشه‌های آن در نظام سنت قدمایی فرو رفته است.

باری این نکته یکی از آن تعاریفی است که می‌توان از جلال آل‌احمد و طیف‌های هم‌نظر او به تصویر کشید. بااین‌همه، این دیدگاه فقط یک روی سکه است، روی دیگر سکه آن‌چنان‌که باید توجه شود، دریافته نشده و به‌طور طبیعی به دلیل «امتناع اندیشه» از نظرها پنهان مانده است. احتمالاً اگر جواد طباطبایی این تذکرات را به ذهن ایرانی نمی‌داد، شاید تا جایی که در افق‌ها دیده می‌شود، نمی‌توانستیم این مسئلۀ ژرف را بفهمیم و آن را ادراک کنیم. این مسئلۀ ژرف چه چیزی بود که آل‌احمد و شیخ فضل‌الله‌ها هیچ‌گاه درک درستی از آن نداشتند! به‌بیان‌دیگر، این مسئلۀ ژرف چیست که اگر از درون منزلگاه آن به رویدادهای یکصدونیم سال گذشتۀ ایران بنگریم متوجه می‌شویم که این انفعال ناشی از «هجوم»، بیش از اینکه از عامل بیرونی سرچشمه گرفته باشد، از نظر «مبانی نظام فکری»، یعنی از خاک و ریشه و تنۀ «سَرورِ ایرانی» نشئت گرفته است که آن را از درون ضعیف و در برابر بادهای سهمگین مقاومت‌ناپذیر کرده است. شکی نمی‌توان داشت که دنیای جدید به نسبت بادهای سهمگین گذشته، سرعت و قدرت زیادی داشته است، اما این بدان معنا نیست که ما نمی‌توانستیم حرکت و ظهور آن را پیش‌بینی کنیم! زیرا ما آن‌قدر دل‌مشغول و آغشته به نظام فکری رئالیسمی خود بودیم که تصور می‌کردیم با همان خاک و همان کود می‌توان ریشه و تنۀ «سَرورِ ایرانی» را سرپا و زنده نگه داشت، غافل از اینکه با خیال در دست داشتن نسخه‌ای از یک نظام فکری قدیمی می‌توانیم بدون توجه به مبدأ حرکت جوهری در دوران جدید، «سرور ایرانی» را سرپا نگه داریم.

 حقیقت این است که اگر زودتر از این‌ها «سرور ایرانی» به خاک مالیده نشده بود، چون خبری از باد و توفان نبود. اما وقتی که حرکت جوهری در روح زمانه جاری شد و از وجود این حرکت، توفانی ساختارشکن تمام بنیان‌ها را تغییر داد و از سوی دیگر، نکِ/نوک/ اینک «سرور ایرانی» را به زمین سایید، تازه در آن تحولات طیفی از درون جامعه برخیزیدند تا جلوی آن را بگیرند، ولی آن‌ها هم جز با حس غریزه‌ای و کوتاه‌مدت نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند؛ چراکه امروز هم با وجود بی‌توجهی به قلمروی اندیشه و مبانی جدید، سرو ایرانی تنها با چوبِ کمکی می‌تواند بایستد؛ زیرا با وجود خاک سست و بی‌رمق و غیرمغذی نباید توقع داشت ریشه و تنه و اساساً بنیان‌های این «سرو» استوار بماند. فقط کافیست این چوب‌های کمکی را از کنار آن بردارید، تازه در آن زمان خواهید فهمید که مشکل اساسی در کجا نهفته است. این نظریه شاید بیشتر روشنگر این مطلب باشد که می‌گویند بعضی مردم سخت تحت تأثیر گذشته قرار می‌گیرند و حاضر نیستند «سیالیت» را در مبانی اندیشیدن ایجاد کنند، در نتیجه نمی‌توانند در برابر بادهای سهمگین مقاومت کنند و اگر هم مقاومت کنند، آن هم تنها در ظاهر و به‌صورت کوتاه‌مدت مؤثر می‌شود و نه در بلندمدت.

منابع و پی‌نوشت:

  1. آل‌احمد: غرب‌زدگی، ص ۱۵۴
  2. همان کتاب ص ۱۳
  3. همان کتاب ص ۱۴۸
  4. شاید برخی از خوانندگان ، محافظه‌کاری ایرانی را هم‌قیاس با محافظه‌کاری انگلستان در نظر بگیرند، درحالی‌که این دو به‌هیچ‌وجه شبیه به هم نیستند، زیرا دیدگاه محافظه‌کاری در سنت بریتانیا سیال‌پذیر است؛ یعنی نسبت به تحولات جهان و ضرورت‌های زمانه، مدام در حال تغییر است، به همین خاطر دچار تصلب در سنت نمی‌شوند؛ اما در ایران وضع به‌طورکل متفاوت و تا حدودی هم برعکس است، زیرا ایران از دورۀ ساسانیان که با انقلاب اردشیر بابکان روی سنتی نوظهور ایستاد و در تداوم فرهنگی در دورۀ اسلامی و به‌ویژه با برآمدن صفویان بر مبانیِ آن تکیه زده، نه تنها هیچ‌گاه در پی فکر سیال‌پذیری نبوده‌اند، بلکه برعکس، اگر اندک تغییر در مبانی آن رخ می‌داد، با یک نظریۀ بنیادی‌تر سعی در رفع آن اندک تغییر می‌کردند. البته این را باید در نظر داشت که اگر بخشی از آن مبانی دچار تغییر می‌شد، به‌طور سیستماتیک به سایر اجزای آن رسوخ می‌کرد و به‌طورکل سنت را از بن تغییر می‌داد. نمونۀ برجستۀ آن زمانی بود که فرمان مشروطیت از سوی خدای میرا (شاه قاجار) صادر شد و در پی آن، قدرت مسلط شاه را تضعیف کرد و به دنبال آن هم اهل‌شریعت و به‌طورکل دستگاه دینی و متولیان آن متزلزل شدند؛ چراکه این سنت روی مبانی‌ای ایستاده بود که آن را اردشیر بابکان در زمان بنیان‌گذاری ساسانیان پی‌ریزی کرده بود و تاکنون حالت زوال‌یافتۀ آن، با تمام فرازونشیب‌ها تداوم داشته، زیرا اردشیر بابکان در آن زمان گفته بود: «قدرت پادشاهی به دین است و گسترش دین به قدرت پادشاهی»؛ با این سخن، عملاً راه برای هرگونه فکر سیال بسته است؛ چراکه وقتی این سنت از رأس آن یعنی پادشاه «خدایگان» تضعیف شود، دستگاه شرع نیز به تبعیت از آن از مدار اصلی‌اش خارج می‌شود؛ ازاین‌رو حفظ این دو نیرو به ضرورت به یکدیگر وابسته است. اگر خدای میرا تضعیف شود، در واقع کل نظام سیاسی-اجتماعی و اساساً نظام سنت قدمایی در ایران از بین می‌رود.
  5. عصر زرین فرهنگ ایران ص۱۷
  6. در خدمت و خیانت روشنفکران ص ۱۶۱
  7. عصر زرین فرهنگ ایران ص ۱۹
  8. در زمان تحولات انقلاب مشروطه، مباحثه‌ای که میان میرزا نایینی و شیخ فضل‌الله درمی‌گیرد، نایینی از موضع طرف‌داری از مشروطیت، شیخ فضل‌الله را به دلیل دلایل ناکافی مغالطه‌گر می‌داند؛ ازاین‌رو نگارنده به استناد به نظر نایینی، جلال آل‌احمد را هم از این جرگه می‌داند.

نظرات مخاطبان 0 6

  • ۱۳۹۷-۰۴-۰۳ ۲۳:۲۷مهرداد 2 8

    نویسنده برغم بعضی از نقادان بی انصاف ، از زاویه خوبی به آل احمد نگاه کرده. 
    
    
                                
  • ۱۳۹۷-۰۴-۱۲ ۰۱:۱۲قاضى زاده 2 4

    آل احمد اگر در خانواده روحانيت متولد نمى شد شايد هيچگاه به آن صورت منتقد سر سخت غرب نمى شد. 
                                
  • ۱۳۹۷-۰۴-۲۶ ۲۰:۳۶ 2 2

    مشکل ما در مقاومت سنت نیست ؛ در سترونی و بی ریشگی مدرنیسم است ، در سطحی ، تقلیدی ، زورکی و تهی از تفکر بودن آن چه از این جا و آن جا گرفته ایم و نمی توانیم آن ها را با هم و با داشته های پیشین خود هماهنگ و سازگار کنیم .
                                
  • ۱۳۹۷-۰۴-۳۰ ۱۶:۱۹ 2 6

    البته بايد اين را در نظر گرفت كه مشكل بى ريشگى نيست. چراكه به طور مثال هگل در قامت فيلسوف متجدد، تمام مواد نظرى خود را از درون سنّت اقتباس كرد، و به آن صبغه ى جديد بخشيد.
    
    از طرف ديگر  جواد طباطبايى هم بنوعى اين روش را به صورت متفاوت دنبال كرده است. 
    اما مسئله اين است كه هنوز ذهن آشفته ى روشنفكرى ما، نمى تواند اين مسايل را درك كند و در اين مسير  گام بگذارد. اگر روزى روشنفكران ما، بجاى افكار انتزاعى و ايدئولوژيكى ، قدرى وسعت فكر خود را گسترده كنند، و ايران را به عنوان امر تاريخى ، محل تأمل قرار دهند ، شايد امروز وضعيت فكرى ما به بن بست نمى رسيد. چرا كه هركس با در دست داشتن تريبونى، با زدن برچسب ناسيوناليسم ، و غيره، به طور كل، جريان عمده ى انديشيدن در ايران را نفله مى كنند. و نمى گذارد اين جريان به درستى دژهاى ايدئولوژيكى را در هم بشكند" تا نيروى هاى گريز از مركز سرجاى خود بنشينند.
    
    
    
                                
  • ۱۳۹۷-۰۵-۲۳ ۰۹:۳۷محقی 1 5

    درود به نظر دهندگان
    چع عجب برای اولین بار می بینیم نظر دهندگان بجای هتاکی به نویسنده و کلی گویی به دقت به متن پرداخته اند
    درود براین نظر دهندگان
    باشد آموزش سایر نظر دهندگانی که بجای خواندن متن اجیر شده اند برای هتاکی
                                
  • ۱۳۹۷-۰۵-۲۵ ۱۳:۳۸خسرو نيك زاد 1 1

    با آقاى محقى موافقم. نظر دهندگان مطالب را خوب خوانده اند و بجاى بى ربط گويى، سعى در فهميدن مسايل فكرى دارند.
                                

نظر شما