فرهنگ امروز/ پیتر کُنراد، مترجم فاطمه شمسی:
در حال حاضر مخالفت با ترامپ به دلیل عدم توافق و اختلافنظر بر سر بهکارگیری تاکتیکهای بلاغی و لفاظانه به راه خطا رفته و از موضوع اصلی منحرف شده است. به قول میشل اوباما، پرسش بر سر بالا آمدن یا پایین افتادن است؛ یعنی یا میتوان از همان اصول والای قانون اساسی که ترامپ از آن تخطی میکند بر ضد او استناد کرد و بهره برد، یا اینکه خود را در حد تاکتیکهای او پایین بیاوریم و او را دروغگو یا شاید جنایتکار، شیاد خطاب کنیم، یا خودشیفتهای که اخیراً در لندن طی ملاقاتش با نخستوزیر و ملکۀ انگلستان به نحو مضحکی در قالب یک بالن ملبس به پوشک بر فراز وست مینستر به هوا فرستاده شد.
میشیکو کاکوتانی در کتابش ترامپ را یک پدیدۀ پستمدرن توصیف میکند، پدیدهای که محصول یورش ساختارشکنانه بر اصول مسلمی است که در دانشگاههای آمریکایی در دهۀ ۱۹۸۰ فراگیر شد: استیو بنن، استراتژیست سابق دونالد ترامپ، با انتخاب زبان چپگرایانه برای «گروه راستگرای آلت-رایت»، مأموریت خود را بهعنوان «ساختشکنی دولت اداری» توصیف کرد که به معنای جایگزین ساختن دولت با سلطة پارانویایی هرجومرج است.
کاکوتانی حتی دروغگویی مستمر ترامپ را به ترفندهای لغزنده و مبهم منتقدان ادبی ربط میدهد که زمانی تحت تأثیر ژاک دریدا (نظریهپرداز فرانسوی) استدلال میکردند که تمامی اظهارنظرات، نسبی یا به طرز طعنهآمیزی قابل تغییر است. این تبارنامه بهسختی درخور آدم احمقی است که به خاطر آنکه حتی یک کتاب نخوانده و آن کتابهایی هم که به اسم او منتشر شده، نوشتۀ خود او نیست، به خود میبالد و در هنگام خواندن خلاصه جلسات روزانه که توسط مشاورانش آماده شده است، نمیتواند از تماشای تلویزیون دست بکشد.
تمام مشغولیت ذهنی ترامپ دیده شدن و پدیدار شدن است، ترجیح میدهد از کلمات پردردسر چشمپوشی کند. پس از مصاحبههای تلویزیونی، اغلب درخواست بازپخش بدون صدای آن را میدهد: بنا به اظهارات کاک تاد، روزنامهنگار انبیسی، دلمشغولی وی این است که «ببیند همهچیز (در مصاحبه) چطور به نظر میرسد»، بنابراین آن را با «صدای بسته» تماشا میکند؛ مادامیکه موهای رنگی شانهشدهاش صاف و چیننخورده باقی بماند و پوست برنزهاش بدون لکوپیس باشد، آنچه میگوید اهمیتی ندارد.
خشم و انزجار و توهین و نفرتی که کاکوتانی احساس میکند قابل توجیه است، اما نگرش فلسفی وی نسبت به پدیدۀ ترامپ علیرغم فهرست کتابهای شاقی که به مقالة کوتاهش میچسباند، بیدروپیکر است. دهههایی که بهعنوان منتقد کتاب در نیویورکتایمز صرف کرد او را در زمینۀ قطعهقطعه کردن ایدههای دیگران ماهر ساخته است و در تمام کتاب پاراگرافهایی که در اثبات نظریات و ارائۀ جزئیات آن آورده همه نقلقولهای مقامات مسئولی است که به آنها مشاوره میدهد؛ و از آنجایی که وی بر اجماع لیبرال تکیه دارد، همان نتایج بهطور آزاردهندهای بارها و بارها گرفته میشود. او در مورد «حبابهای فیلتر» در رسانۀ اجتماعی و «سیلوهای محتوایی» که کاربران توییتر خود را در آن محبوس میسازند سخن میگوید.
کاکوتانی در کتاب چندین بار مدعی میشود که برکسیت (Brexit) در معنای دیگر ترامپیسم است؛ بااینحال تعصب دینی و نژادی ترامپ قطعاً کریهتر و احمقانهتر از هرگونه دروغ فریبندهای است که توسط کمپین جدایی ترویج میشود. طرفداران خروج بریتانیا خیالبافانی هستند که در حسرت گذشته و در خیال عقبنشینی از یک جهان بزرگتر هستند؛ اما طرفداران دونالد ترامپ به دنبال حفظ سلطة نخوتآمیز آمریکا بر آن جهان هستند، حتی اگر لازم باشد به بهای بیثبات کردن خودمختاری ملتها و ایجاد اخلال در اتحاد آنها. برکسیت عملی منزویانه مانند خودکشی است که در بدترین حالت، تأسفبار و رقتانگیز است، درحالیکه ترامپیسم با شیفتگی و خوشباوری در صدد نسلکشی است. اعضای خانوادة کاکوتانی -چنانکه وی در آخرین یادداشت خود به خاطر میآورد- به اردوگاههای بازداشتی که پس از جنگ پرل هاربر برای افراد دورگة ژاپنی-آمریکایی در کالیفرنیا برپا شده بود، فرستاده شدند؛ یعنی الگوی اولیة قفسهایی که زیردستان ترامپ در تگزاس و آریزونا کودکان مهاجران غیرقانونی را در آن حبس کردهاند.
بهترین صفحات کتاب در ارتباط با مُبلّغ پوتین، ولادیسلاو سورکوف است، مدیر اجرایی تبلیغات او که در حال حاضر صحنهگردان کرملین و همچنین جنگ تبلیغاتی روسیه و آمریکا است. وی میگوید تفاوتهای ایدئولوژیکی دو کشور در جنگ سرد اکنون پاک شده است و در دوران کنونی تنها دلمشغولی مشترک کلپتوکراتها (رانتسالار یا دزدسالار) در واشینگتن و مسکو «قدرت برای خاطر قدرت و انباشت ثروت کلان است».
اظهارنظرهای جامعهشناختی و تکفیرهای خشمگینانة کاکوتانی در جایجای کتاب مأیوسانه و حتی ناامیدانه تکرار میشود. لیبرالها اگر امید به نجات دموکراسی آمریکایی دارند باید بهتر از این وارد عمل شوند. تمسخر و استهزای تظاهرکنندگان کارناوال در سفر اخیر دونالد ترامپ به انگلستان احتمالاً سلاح مؤثرتری خواهد بود: کسی که دچار فقدان حس شوخطبعی و انسانیتی است که بر آن تأیید دارد، از تمسخر شدن تا حد مرگ میترسد. میخائیل باختین -نظریهپرداز ادبیای که نامش در کتابشناسی کاکوتانی غایب است- میاندیشید که تمسخر شادیخوارانة یک جمعیت انبوه میتواند موجب «شکست قدرت تمام کسانی که سرکوب و ستم میکنند»، شود.
نظر شما