فرهنگ امروز/ امیر اکرمی:
چرا پس از گذشت هفت سده هنوز از مولانا حرف میزنیم؟ او در چه نسبتی با دنیای امروز ما قرار میگیرد؟ و چرا همچنان برای فرهنگ ما، مایه فخر است؟ آیا میتوان او را «متفکر معاصر ما» دانست؛ چنانکه مشی فکری و سلوک رفتاریاش برای نسل امروز هم، راهگشا باشد؟ امروز (8 مهر) روز بزرگداشت مولانا است به این مناسبت در این یادداشت سعی میکنیم به این پرسشها بپردازیم.
مهمترین محورهایی که مولانا را در جهان ما همچنان بهعنوان یک متفکر ارزشمند و اثرگذار مطرح میکند، همگی به نوعی به یکدیگر مرتبط هستند، هرچند خلاصه کردن این محورها در این نوشتار کوتاه حق مطلب را در مورد او ادا نمیکند اما میتوان به 4 محور از مهمترین آنها اشاره کرد:
1 نخستین ویژگی، توجه مولانا به «عشق» است. مولانا به مسألهای اشاره میکند که ریشه در تجربه زیسته او دارد و به همین جهت است که مولانا، مولانا میشود؛ چون سخن او حال و هوای دیگری دارد و از دل برمیآید.
خیلیها پیش و پس از مولانا در مورد «عشق» سخن گفتهاند اما آنچه که مولانا را از دیگران متمایز و با جهان ما مرتبط میکند این است که عشق در اندیشه او مرتبهای بالاتر از همه آیینها است.
درست است که مولانا مسلمان است و بر اسلام خود تکیه و تأکید دارد و پیوسته این تعلق را در مثنوی و زندگینامهاش مطرح میکند اما در عین حال، در تجربه عمیق معنوی و عرفانی خود به مرتبهای رسیده است که از «ملت و آیین عشق» سخن میگوید و معتقد است که آن ملت یا آیین عشق، ورای همه آیینها است و وقتی چنین باشد عشق زمینه بسیار مساعدی است که افراد را از فرهنگها و آیینهای مختلف کنار هم آورد و به آنان وحدت و سازگاری بخشد و اختلافهای آنان را نادیده و ناچیز بینگارد.
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست (دفتر دوم مثنوی معنوی)
بر اساس مکتب مولانا، آنان که حتی دیندار هم نیستند میتوانند پیرو «مذهب عشق» باشند.
2 ویژگی دوم مولانا «نگاه صلحآمیز» او است که از قضا با دیدگاه نخست او درباره «عشق» هم مرتبط است. البته او بیشتر، از «صلح درون» سخن میگوید. به باور او، از رهگذر صلح درون است که میتوان به «صلح بیرون» هم رسید. او به صلح بیرونی به مثابه یک صلح اجتماعی، سیاسی و جهانی توجه دارد. اما چون به صلح بیشتر از منظری عرفانی مینگرد بسیار به فرد و شخصیت و تحولهای معنوی وجود او نظر میکند. اما با اندک تأملی روشن است که «صلح در درون» خیلی صریح و روشن میتواند به «صلح بیرونی» منتهی شود:
من که صلحم دائماً با این پدر
این جهان چون جنتستم در نظر (دفتر چهارم مثنوی معنوی)
3 سومین ویژگی مولانا «نگاه کثرتگرایانه به ادیان» است. برای آنان که با اندیشههای مولانا آشنا هستند، کاملاً روشن است که مولانا با اینکه مسلمان بوده و به تعبیر خودش تأکید بر تبعیت از «سنت محمدی» داشته، در ورای این نگاه اعتقادی و کلامی-اسلامی، به «ضرورت کثرتگرایی دینی» نیز توجه میکند. دیدگاه کثرتگرایی دینی او را میتوان با دو ویژگی دیگر او یعنی تأکید بر «صلح» و «عشق» نیز پیوند زد.
4 تأکید مولانا بر «عظمت انسانیت» چهارمین ویژگی تفکر و اندیشه او است. رشد چشمگیر علم در عین نقش ارزشمندی که در تسهیل زندگی بشر داشته، باعث شد تا انسان رفته رفته از خود غافل شود که غفلت زیانباری است. مولانا و اندیشههای او دربردارنده دقتهای موشکافانه و حیرتآوری است. او ظواهر دنیوی را وقتی ارزشمند میداند که در خدمت انسان باشد و پیوسته در اشعار خود در خصوص این عوامل بیرونی تذکر میدهد.
در این راستا، میتوان به «داستان مارگیر» او اشاره کرد؛ او داستان مردی را نقل میکند که میکوشد با گرفتن مار دیگران را متوجه خود کند. این در حالی است که از «انسانیت» خود غافل است و نمیداند که خود باید هدف باشد و همه عالم حول محور
او است.
مارگیر از بهر حیرانی خلق
مار گیرد اینت نادانی خلق
آدمی کوهیست چون مفتون شود
کوه اندر مار حیران چون شود
خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت (دفتر سوم مثنوی معنوی)
اهمیت وجود انسان در جای جای آثار و اندیشههای مولانا به چشم میخورد. این محور، بسیار میتواند برای انسان امروز راهگشا باشد.
این چهار ویژگی، مهمترین محورهایی است که در تفکر مولانا دیده میشود و از سوی او با قوت و تأکید بسیار مطرح میگردد و طرح آنها در قالب داستانها و موسیقی کلامش قطعاً، او را به «متفکری ماندگار و معاصر» برای ما بدل کرده است.
تأثیر مولانا بر اندیشمندان غربی
وقتی به آثار، خاطرات و زندگینامه برخی از اسلامشناسان، عرفانشناسان و مولاناشناسانی که هیچ یک مسلمان نشده و مسلمان نبودند، مراجعه میکنیم، درمییابیم که چقدر عمیقاً تحتتأثیر اندیشهها و عظمت مولانا بودهاند.
نکته قابل تأمل در نسبت آنان با مولانا این است که آشناییشان با مولانا به واسطه تربیت خانوادگی، تربیت اسلامی یا تربیت شرقی نبوده بلکه از رهگذر مواجههشان با اندیشههای مولانا محقق شده است و طی آن به نحو بسیار عمیقی از مولانا تأثیر پذیرفتند. از آن جمله میتوان به آرتور جان آربری، رینولد نیکلسون و خانم آنه ماری شیمل اشاره کرد.
آربری و نیکلسون در خصوص ترجمه و تصحیح مثنوی به زبان انگلیسی میراث قابلاعتنایی ارائه کردهاند. آنان نقش برجستهای در معرفی مولانا به جهان غرب داشتند، اما غیر از اینکه عاشق ادبیات و زبان فارسی باشند به لحاظ شخصیتی به طرز عمیقی تحتتأثیر مولانا بودند. در زندگینامههای خودنوشت آربری و نیکلسون آمده است که در خانوادههای مسیحی در انگلستان به دنیا آمدهاند و به تدریج از مسیحیت خارج شدند اما وقتی در دانشگاه به ادبیات و زبانهای شرقی علاقهمند میشوند و تحصیلاتشان را در این زمینه ادامه میدهند، با مولانا آشنا شده و رفته رفته جذب معنویت مولانا میشوند، همین معنویت، منجر شد تا آنان مجدد به دینشان بازگردند. این اتفاق بسیار مهمی است و باید بر این نکته تأمل کرد که آنان در افکار و اندیشههای مولانا چه یافتند که مجدد جذب معنویت ودین شدند.
خانم شیمل هم بسیار از مولانا متأثر است و بهترین آثار را در مورد مولانا نوشته است و نسبت به فرهنگ عرفانی اسلام و بویژه مولانا ارادت تمام دارد. اینها نشان میدهد که مولانا چقدر برای نسل امروز ما میتواند اثرگذار و قابلتوجه باشد. البته ذکر این نکته هم ضروری است که مولانا همه انسانها را در فرهنگ غربی و فرهنگ شرقی جذب نمیکند.
برای مخاطب مولانا شدن ویژگیها و شرایطی لازم است. اگر آن شرایط هم از لحاظ علمی و هم از لحاظ شخصی و روحی فراهم آید، افراد واقعاً کشش خاصی نسبت به مولانا پیدا میکنند و این، فینفسه حکایت از این دارد که مولانا چقدر به جهان معاصر ما مربوط است. او یک متفکر هفتصد یا هشتصد سال پیش نیست بلکه از ورای قرون و اعصار همچنان با جهان ما سخن میگوید و انسانهای امروزی میتوانند با او و آثار و افکارش ارتباط برقرار کنند.
دکتر امیر اکرمی: دکترای فلسفه دین از دانشگاه مکگیل و استاد دانشگاههای ییل و ایسترن منونایت
منبع: روزنامه ایران
نظر شما