شناسهٔ خبر: 61996 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آی- لایو - یو/ گفت‌وگو با رامتین شهبازی درباره پدیده لایو و نگاه فرهنگی به امکانات «اینستالایو»

سبک زندگی‌ که امروز در خانه‌ها و پشت درهای بسته شکل گرفته مدتی بعد به متن جامعه می‌آید. نمی‌توانیم خط‌کشی کنیم و نظام ارزشگذاری راه بیندازیم بلکه برعکس، باید پدیده‌ ناخودآگاه رخ‌داده را به خودآگاه بیاوریم و تحلیل کنیم. این تکثر در نهایت برای من جذاب است چون وجود این نگاه به گسترش تفکر یاری می‌رساند.

  

فرهنگ امروز/ بابک احمدی

نظریه‌پردازان علوم ارتباطات از دهه‌ها قبل، به ویژه پس از گسترش شبکه اینترنت در یک مورد اتفاق‌نظر داشته‌اند؛ اینکه هیچ‌یک از اشکال جدید انتقال پیام و رسانه، قرار نیست سد راه امکانات پیش از خود شوند. تجربه جهانی هم تا این لحظه صحت همین نظر را تایید می‌کند. به این اعتبار که ظهور «تلویزیون» مانع از ادامه حیات «رادیو» نشد و در عین حال نتوانست جای «سینما» را تنگ کند اما عجیب است در روزگاری زندگی می‌کنیم که صداوسیمای ما برای کشیدن خط بطلان بر چهره تمام نظریه‌ها عزمی جزم دارد. جامعه با بحران شیوع ویروس مواجه شده و رسانه‌ ملی طبق معمول ساز ناکوک خودش را کوک می‌کند. مردم در قرنطینه‌اند

– مثلا – اما بزرگ‌ترین تلاش مدیران تلویزیون برای سرگرمی‌سازی صرف این می‌شود که به آرشیو سریال‌ها و برنامه‌های دو دهه قبل چنگ بزنند. در نهایت هم نه جریان‌سازی در کار است و نه سرگرم‌کردن مخاطب. همزمان پدیده‌ای‌ کوچک‌تر از بند انگشت تمام بار کم‌کاری و ‌کم‌توانی – بیشتر ناتوانی- یک سازمان عریض و طویل با بودجه‌ کلان را بر عهده گرفته است. به اینستاگرام رجوع کنید، حساب کاربری چهره‌های شناخته‌شده موسیقی، سینما و حتی تلویزیون! مشغول بارگذاری انواع محتوا در «lGTV» و «اینستالایو» به سر می‌برند. این وسط جمعیت پرشمار نادیده گرفته‌شده‌ای هم رکوردها جابه‌جا می‌کنند. در یک نمونه گفت‌وگوی دو تن از چهره‌های اینستاگرامی ایرانی با 640 هزار بیننده رکورد تماشاگران گفت‌وگوی زنده اینستاگرامی در جهان را شکسته است. توجه کنید، فقط یکی از صدها نمونه. اگر در گذشته شعار هر شهروند یک خبرنگار سر می‌دادیم، حالا ورود شما به زمانه هر شهروند یک تلویزیون را تبریک می‌گویم. پس با قوت بیشتر می‌توان مدعی شد جعبه جادو در ایران، از آیکانِ مربع شکلِ منقش بر صفحه تلفن‌های هوشمند، شکستی جانانه خورده است اما متخصصان مطالعات فرهنگی وضعیت کنونی را چگونه تحلیل می‌کنند؟ با رامتین شهبازی، مدرس دانشگاه، پژوهشگر و منتقد در این باره گفت‌وگو کرده‌ام که در ادامه می‌خوانید.

تولید محتوای آنلاین به ویژه در فضای «لایو» اینستاگرام (اینستالایو) در نگاه اول صورت‌بندی به ظاهر روشنی دارد. گروهی محتوای سرگرم‌کننده (پادکست، انیمیشن، فیلم، مصاحبه، خبر و ...) ‌منتشر می‌کنند، گروه دیگر از این فضا با هدف آموزش (موسسه‌ها، دانشگاه‌ها و مدارس و کلاس‌های مجازی) بهره‌ می‌گیرند و سوم، به چهره‌های شناخته‌شده اختصاص دارد که با دنبال‌کننده‌های میلیونی، عموما در زمینه فعالیت‌های تبلیغی و کسب درآمد مشغولند. زیرشاخه‌های دیگری هم می‌توان به اینها افزود اما افزایش توجه به این پدیده از منظر مطالعات فرهنگی چطور قابل بررسی و مطالعه است؟

در مطالعات فرهنگی مبحثی وجود دارد با عنوان «سبک زندگی» یا طبق آنچه در بیان عامه «life style » گفته می‌شود. در سال‌های اخیر به ‌شدت هم روی این مبحث کار شده چون عده‌ زیادی دنبال کانالیزه کردن و ایجاد یک‌جور مرکزگرایی در سبک زندگی بودند. تعاریف مشخصی هم وجود داشته که هرکدام در جای خود کاملا قابل احترامند، نکته این است که اتفاق امروز فضای مجازی بیش از پیش به ما یادآوری می‌کند فرهنگ چه امر متکثری است و شیوه‌ زندگی هریک از ما چه اندازه می‌تواند با یکدیگر تفاوت داشته باشد. در نظر بگیرید، امکان دارد در اثر قرنطینه سه نسل در یک خانه زندگی کنند. یعنی پدربزرگ و مادربزرگ، پدرومادرها و فرزندان - حتی نوه‌ها- زیر یک سقف روزگار می‌گذرانند اما وقتی بیشتر دقت می‌کنید می‌بینید مانند درختی که قد کشیده و ریشه دوانده، چقدر با شاخه‌های متفاوت و متکثر مواجه هستیم. به این تعبیر امکان دارد در یک خانه با سه یا چهار سبک زندگی و چند شکل فرهنگ مواجه باشیم. ماجرا حتی زمانی شکل متفاوت‌تر پیدا می‌کند که توجه کنیم این سبک زندگی براساس جنسیت (زن یا مرد) افراد هم متفاوت می‌شود. مثلا ما در کلاس مطالعات فرهنگی سینما وقتی در زمینه «مهاجرت» و بازتابش در سینما و نتایجی که برای فرهنگ به همراه می‌آورد صحبت می‌کنیم، هرچه پیش می‌رویم بیشتر به این نتیجه می‌رسیم که مقوله فرهنگ چقدر متکثر است و ارایه تعریف واحد در این زمینه چه دشوار.

تمام دولت‌ها و قدرت‌های مسلط هم قصد دارند شیوه‌ زیستی شهروندان را به انقیاد درآورند.

می‌توانیم به هر واژه‌ای نگاه ایدئولوژیک داشته باشیم. اینجا منظور از «ایدئولوژیک» الزاما ایدئولوژی مذهبی نیست. چون ما ایدئولوژی چپ یا ایدئولوژی راست داریم که هریک گفتمان‌های خاص خودشان را تولید می‌کنند. ایدئولوژی دنبال تعریف مرکزگرا می‌گردد اما چیزی که به مثابه زندگی عملی جریان دارد با مرکزگرایی متناقض می‌شود و در تعاریف رسمی شکاف‌هایی به وجود می‌آورد که ما را به حوزه‌های جدید اندیشه فرامی‌خواند؛ اینکه کجا نظریه‌ها را با شیوه زندگی هماهنگ کنیم. بنابراین شیوه زندگی در دوران قرنطینه و ارتباط با فضای مجازی فقط در شکل آنچه رخ می‌دهد مطرح نیست، بلکه قواعدی طرح‌ریزی می‌کند که ما بعدا از این قواعد به صورت طرح‌واره در مناسک زندگی‌ استفاده می‌کنیم. بازتاب‌های متفاوتی هم به دنبال می‌آورد، چیزی که در اینستاگرام اتفاق می‌افتد در مقایسه کشورهایی با رسانه‌ دولتی و کشورهای بدون رسانه دولتی متفاوت است. مثلا در ایران تلویزیون سراسری است، در مرحله بعد روزنامه‌ها سعی دارند به شکل چاپی منتشر شوند، همین چندی پیش هم بیانیه‌ای منتشر شد و غیره. این رسانه‌ها از منظر خودشان به مسائل نگاه می‌کنند. از سوی دیگر بخشی از جامعه هنوز با فضای مجازی ارتباط چندانی برقرار نکرده، حتی دانشجوی جوان ما مثلا از آموزش در فضای مجازی گریزان است؛ این خودش جای مطالعه دارد.

چرا چنین واکنشی وجود دارد؟

چون وضعیت فکری ما همواره در جست‌وجوی نقطه اتکایی است که قبلا تجربه شده. مثلا می‌گوییم تلویزیون وجود دارد و من وقتی آن را روشن می‌کنم می‌دانم اخبار از مجرای رسمی گذشته یا وقتی روزنامه چاپ می‌شود به منِ پیگیر خبر امنیت می‌دهد. ولی مگر ماهیت خبر روی کاغذ با غیر از آن تغییر می‌کند؟ این کارکرد ذهنی خواننده خبر است که این‌طور می‌طلبد. به دلیل وجود چنین تفکری است که می‌بینید وقتی کارگردان سینما یا تئاتر قصد دارد برای مخاطب عام محصول تولید کند هیچ‌وقت سراغ نگاه آوانگارد نمی‌رود. چون نگاه آوانگارد یعنی نگاه کلیشه‌شکن، درحالی که کارگردان مورد نظر اتفاقا قرار است از کلیشه‌های مورد اقبال مردم استفاده کند؛ مقوله «ژانر» در سینما همین است. در چنین شرایطی فضای مجازی که به عنوان حاشیه در نظر گرفته می‌شود توسط عده‌ای فعال شده است. ما باید ببینیم این عده چند درصد را شامل می‌شود و با چه ذهنیتی سراغ ابزار نوین رفته‌ است؟ آیا انسان‌هایی هستند با طرز فکر سنتی که از ابزار مدرن استفاده می‌کنند؟

در بحث روزنامه یا اخبار تلویزیون این گزاره مطرح می‌شود که رسانه‌های مورد نظر از خبرهای بی‌پشتوانه و غیرموثق فاصله دارند. یعنی رجوع به رسانه‌هایی از این دست خود به خود یعنی دوری از اخبار جعلی، خبرهای زرد و در عین‌حال دریافت تحلیل.

این کاملا قابل بحث است، چون جنبه دیگر ماجرا به تغییر نسلی و تغییر رسانه‌ها مطابق با آن برمی‌گردد. یعنی یک جوان ترجیح می‌دهد بیشتر زمانش را در فضای مجازی و تلفن همراه سپری کند. اینجا دیگر نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم او یک ساعت تمام به تلویزیون خیره شود و اخبار سخت برنامه‌های خبری را دنبال کند. ماهیت شکل ارتباطی نسل جدید بسیار سریع و کوتاه است و ریتم رسانه سنتی پیر و کهنه. به‌رغم تلاش‌های زیاد خبرنگاران و اعضای تحریریه‌ها چه در تلویزیون که اصولا رسمی است و چه روزنامه‌ها، شاهد تغییر و ایجاد شادابی نیستیم. قطعا تلاش‌ صورت می‌گیرد ولی ذات این رسانه‌ها کند است، در مقابل فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی ذات بسیار سریع و کوتاه دارند. این می‌تواند در بلندمدت آسیب‌رسان باشد ولی به هر حال فعلا این حاشیه فعال شده و باید مطالعه شود. به هر صورت بعضی افراد معتقدند در این فضا امکانات بسیار خوبی وجود دارد که باید از آن بهره گرفت. مثال می‌زنم؛ فضای مجازی زمان را شکسته است. به چه معنی؟ به این معنی که اینجا دیگر لازم نیست برای گفت‌وگو مثل رسانه‌های رسمی منتظر شروع ساعت اداریِ معمول شوید، بلکه امکان دارد نیمه شب هم با سوژه ارتباط بگیرید و گپ و گفت کنید. رسانه‌های رسمی بعضا برای انجام گفت‌وگو در ساعت‌های خاص با مشکل مواجه می‌شوند، درحالی که اینستاگرام یک فضای 24 ساعته به وجود آورده و تعریف ما از زمان را مخدوش کرده است. حالا اینجا بحث فلسفی در خصوص زمان پیش می‌آید. اینکه زمان چه تعریفی دارد و چرا ما باید تمام کارها را روزها انجام دهیم؟ حتی به نظر می‌رسد فضای مجازی نوعی از زندگی شبانه را هم پیشنهاد می‌دهد. اتفاقی که بعضی نهادهای رسمی تلاش کردند جریان پیدا کند اما با مقاومت مواجه شد و به نتیجه نرسید. حالا می‌بینیم که اینستاگرام نوعی از night life را به همراه آورده، کاربر «live» می‌گذارد و هزاران مخاطب دارد. طبیعی است وقتی شما با ابزار احساس راحتی کنید، به مطالبش اعتماد هم می‌کنید. به خصوص که تعاریف و مرزبندی‌های موجود در رسانه‌های رسمی را کنار زده است. این مساله البته جهانی است و تنها به ایران اختصاص ندارد.

در خصوص کاربران فضای مجازی و ذهنی که با ابزار مدرن سر وکار دارند هم مطالعه‌ای‌ انجام دادید؟

ظرف مدت کوتاهی که مشغول رصد فضای پیش‌آمده هستم‌، شیوه برخورد کاربرها نشان می‌دهد ذهنیت حاکم بر این فضا سنتی است. دانشجوی ما که قاعدتا به نسل جدید تعلق دارد و باید پذیرای مباحث نو ناشی از پیشرفت تکنولوژی باشد ولی در خصوص ورود به فضاهای نو «فوبیا» دارد. هیچ پذیرندگی در کار نیست، وحشت می‌کنند اگر کلاس درس در فضای مجازی برگزار شود. انگار دانشجو همچنان در گستره متافیزیک حضور سیر می‌کند که در فلسفه کلاسیک مطرح بود. مدرس حتما باید در کلاس حضور داشته باشد، حتی در صورت بی‌علاقگیِ دانشجو به واحد درسیِ مورد نظر. اصلا قصد ارزشگذاری ندارم ولی توجه کنید این همان دانشجویی است که دوست دارد تمام مدت در تلفن همراه مشغول باشد! حتی دانشگاه‌ها و اساتید متعدد مشغول امضای بیانیه علیه راه‌اندازی کلاس‌های مجازی هستند، هیچ‌کس حاضر نیست لحظه‌ای به امکانات موجود در این فضا فکر کند. در حالی حاضر به پذیرش تغییر سبک زندگی نیستیم که مثلا سینما در خودش تغییرات عظیم به وجود آورده و حالا هم به برگزاری جشنواره‌های آنلاین فکر می‌کند. در مقابل دانشجوی ایرانی هراس‌ دارد و با فرافکنی (سرعت اینترنت کند است) در برابر تجربه جدید می‌ایستد. این تجربه‌ها نشان می‌دهد عبور از تفکر سنتی و گذر به تفکر مدرن همچنان برای جامعه ما زود است. این را نیز در نظر دارم که اصلا بحث بد بودن «سنت» یا خوبیِ «مدرنیته» نیست، چون بعضی سنت‌گرایان معتقدند این فضاهای مدرن و پست‌مدرن در برابر دریای سنت مثل کف روی آب است و گذرا. زندگی سنتی با تفکر فلسفه سنت تفاوت می‌کند. نهایتا در پاسخ به پرسش باید بگویم پذیرا نیستیم و مباحث تازه را با روی باز قبول نمی‌کنیم. این امر راه خلاقیت را هم سد می‌کند.

بحث خلاقیت پیش آمد، به نظرتان وقتی از بحث ویروس و قرنطینه عبور کنیم شیوه‌های حال حاضر همچنان استفاده می‌شود و ماندگار است؟

بعید می‌دانم. با عبور از کرونا دوباره همان تفکرهای قدیمی سر می‌رسند و پیشنهاد می‌کنند مثلا جشنواره‌ها را به شکل سنتی برگزار کنیم، مردم در سالن به تماشای فیلم بنشینند و غیره. درحالی که جهان سال‌ها است از این استراتژی عبور کرده و بحث اکران فیلم‌ها در فضاهای مجازی و تماشاگریِ موبایلی گسترش یافته. درباره تحولات ناشی از شکل‌گیریِ سینمای دیجیتال کتاب ترجمه‌ کرده‌ام که به زودی منتشر می‌شود، آنجا می‌بینیم چطور سینما مطابق با تحولات حتی ترم‌های خودش را تغییر داده و حتی دایره واژگانی‌اش را عوض می‌کند. مساله ما این است که با توجه به فضای تازه پیشنهاد جدید نمی‌دهیم و مدام به قبل نگاه می‌کنیم. از طرفی مردم ما اصلا برای خانه‌نشینی برنامه ندارند و شما می‌بینید منتظر بیرون زدن و جست‌وجوی علایق‌شان در خیابان هستند. بخشی از اینکه شاهد افزایش آمار خشونت خانگی هستیم به این دلیل است که مردم اصولا بلد نیستند چطور خودشان را سرگرم کنند. قطعا بخشی از نظر اقتصادی امکان در خانه ماندن ندارند، در این باره شکی نیست اما با این آمار بسیار زیاد کارمندان و افرادی که حقوق ماهیانه ثابت دارند چرا نمی‌توانند در خانه بمانند؟ چون به فیلم دیدن، کتاب خواندن و غیره عادت ندارند. حتی اگر به همین فضای مجازی هم علاقه داشته باشند مطالب و منابع آموزنده و در عین حال سرگرم‌کننده‌ کم نیست، متاسفانه خواست استفاده از چنین امکاناتی در طیف وسیعی از مردم وجود ندارد.

هنرمندان هم مقاومت دارند؟

بله، چون تفکر غالب در سینما و تئاتر ما تفکر سنتی است. تصور می‌کنیم نسبت به پنجاه‌سال قبل تفاوت‌ کرده‌ایم که حتما در بعضی موارد تغییراتی اتفاق افتاده اما در سازوکار تولید و اکران فیلم یا تفکر اجرای تئاتر همچنان سنتی هستیم. اتفاقا به همین دلیل همچنان از عقل معاش عبور نکرده‌ایم. مدام نگرانیم که مبادا این آب باریکه از بین برود، دیگر فکر نمی‌کنیم برای اکران آنلاین فیلم و اکران گسترده همان فیلم در سینماها چطور باید برنامه‌ریزی کنیم.

ارتباط اندک با جهان چقدر در این زمینه موثر است؟

این اتفاق به هر دلیل رخ داده ولی باید پرسید چرا ارتباط ما با تئاترهای دنیا قطع است؟ اصلا می‌دانیم سالن‌های تئاتر دنیا در این شرایط چه برنامه‌ای دارند؟ متاسفانه بحث‌های ما همچنان روزمره است که باید از آنها عبور کنیم. بخشی از ماجرا هم برعهده جریان‌های دانشگاهی است ولی متاسفانه قسمت اعظم انرژی دانشگاه هم در جایی بی‌ارتباط تلف می‌شود.

در نهایت به نظر شما فضای تکثر پیش آمده به متن جامعه راه پیدا می‌کند؟

قطعا راه پیدا می‌کند، چون حداقل در ظاهر زندگی روزمره ما تفاوت به وجود آورده و این تغییر آرام آرام به متن جامعه وارد می‌شود. به مرور دایره واژگان نیز دستخوش تغییراتی خواهد شد و این سبک زندگی‌ که امروز در خانه‌ها و پشت درهای بسته شکل گرفته مدتی بعد به متن جامعه می‌آید. نمی‌توانیم خط‌کشی کنیم و نظام ارزشگذاری راه بیندازیم بلکه برعکس، باید پدیده‌ ناخودآگاه رخ‌داده را به خودآگاه بیاوریم و تحلیل کنیم. این تکثر در نهایت برای من جذاب است چون وجود این نگاه به گسترش تفکر یاری می‌رساند، در لایه عمیق‌تر هم باید ببینیم نگاه انتقادی نسبت خودش با این جریان را چطور تعریف می‌کند.

روزنامه اعتماد

نظر شما