به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ موف در کتاب «در دفاع از پوپولیسم چپ» که با زبانی ساده و حتیالامکان غیر تخصصی نوشته شده، ابتدا به زمینه خاصی اشاره میکند که در کشورهای مختلف که ضرورت «دفاع از پوپولیسم چپ» را توضیح میدهد.
موف در کتاب حاضر قصد ندارد به ماهیت واقعی «پوپولیسم» بپردازد، شبیه به کارهایی که در پروژههایی دانشگاهی و پژوهشی انجام میشود. بلکه مدعی است این کتاب بناست مداخلهای سیاسی باشد و بر ماهیت جانبدارانه سیاست مهر تایید بزند. روش نظریهپردازی او در این کتاب متاثر از ماکیاولی است. او میکوشد به پیروی از روش ماکیاولی «در متن بزنگاه» قرار بگیرد و به دنبال «واقعیت موثر امور» باشد، نه اینکه از بالا به «بزنگاه» بپردازد. تحلیل او نیز محدود به اروپای غربی است؛ برای مثال اگر به اروپای شرقی نمیپردازد که پوپولیسم در آنجا نیز به شدت مطرح است، زیرا آن کشورها به دلیل تاریخ خاصشان در دوران کمونیسم تحلیل خاصی میطلبند. این امر درباره اشکال مختلف پوپولیسم در آمریکای لاتین نیز صادق است. در رویکرد نظری او به پوپولیسم، جامعه همیشه تقسیم میشود و برساخته گفتمانمحور رویههای هژمونیک است. او بسیاری از نقدهای واردشده بر پوپولیسم چپ را ناشی از عدم فهم همین رویکرد میداند.
موف از قرار داشتن کشورهای اروپایی در موقعیتی سخن میگوید که آن را «لحظه پوپولیستی» مینامد. در این لحظه سیاست رسمی و احزاب متعلق به آن اعتبار خود را از دست دادهاند. این احزاب با وجود همه تمایزات اسمی و تاریخیشان، عملا در سه دهه گذشته کاری جز اجرای سیاستهای نولیبرال انجام ندادهاند.
سیاستهایی که به رشد فقر و نابرابری در جوامع مختلف منجر شده و دموکراسی را ضعیف نموده است. ناامیدی مردم از احزاب رسمی و ناکارآمد شدن مکانیزمهای موجود دموکراتیک، این کشورها را در «بزنگاه» مهمی قرار داده است. فرماسیون هژمونیک قدیم ناتوان از حفظ وفاداری مردم به خود است «در نتیجه، بلوک تاریخی تشکیلدهنده پایه اجتماعی فرماسیون هژمونیک متلاشی میشود و امکان برساختن یک سوژه جدید کنش جمعی - مردم- پدید میآید، سوژهای که قادر است نظم اجتماعی ناعادلانه پیشین را از نو پیکربندی کند.
کتاب «دفاع از پوپولیسم چپ» میکوشد با بهرهگیری از رویکردی ضد ذاتگرا ـ پساساختارگرا و ترکیب آن چشماندازها با دیدگاههای آنتونیو گرامشی، یک رویکرد بدیل «ضد ذات گرایانه» ارائه کرد. رویکردی که بتواند با درک کثرت مبارزه علیه اشکال متفاوت سلطه و فرمولبندی دقیق آن منازعات ایجاد یک «زنجیره همارزی» از طریق توجه به مطالبات طبقه کارگر همراه با خواستههای جنبشهای جدید با هدف دستیابی «اراده مشترک» به «رادیکالیزه شدن دموکراسی» یاری رساند. پروژهای کثرتگرا و رادیکال، که مبارزات چندوجهی به منظور رهایی، بر پایه کثرتی از عاملیتهای اجتماعی و مبارزه آنها حول جنبشهای کارگری فیمینیستی، نژادی، محیط زیستگرا بنا شده است.
در چارچوبی که «بسط و گسترش و رادیکالیزه شدن مبارزات دموکراتیک هیچگاه به یک جامعه کاملا آزاد منتهی نمیشود و پروژه رهایی بخشی نباید دیگر به عنوان تلاشی برای حذف دولت قلمداد شود.
استدلال اصلی موف در کتاب حاضر این است که به منظور مداخله در بحران هژمونیک، ایجاد جبههای سیاسی در قالب پوپولیسم چپ ضروری است که به عنوان راهبردی گفتمانی جبههای سیاسی میان مردم و الیگارشی موجود برمیسازد. شکلی از سیاست که با بیان مجموعهای از مطالبات ناهمگون ـ دفاع از محیط زیست، مبارزه علیه جنسیتگرایی، نژادپرستی و سایر اشکال سلطه ـ برای «بازگشت امر سیاسی» و بازیابی و تعمیق دموکراسی مورد نیاز است. زیرا در چند سال آینده، محور اساسی تعارض سیاسی بین پوپولیسم راست و پوپولیسم چپ خواهد بود. به باور موف، قبل از هرچیز ضروری است با اتخاذ رویکردی تحلیلی، نگاه سادهانگارانه ژورنالیستی به پوپولیسم که آن را صرفا نوعی عوامفریبی معرفی میکند، کنار بگذاریم.
رادیکال کردن دموکراسی
در فصل سوم به این پرسش پرداخته شده است که رادیکال کردن دموکراسی به چه معنا است؟ به اعتقاد نویسنده مشکل جوامع مدرن لیبرال این است که اصول تکوینی خود یعنی «آزادی و برابری برای همه» را در عمل پیاده نکردند. وظیفه جناح چپ کنار گذاشتن آنها نبود بلکه باید برای پیادهسازی موثر آنها مبارزه میکردند. بنابراین «دموکراسی رادیکال و کثرتگرای» مورد حمایت ما را میتوان به عنوان رادیکال کردن نهادهای دموکراتیک موجود درک کرد و نتیجه آن اثرگذاری اصول آزادی و برابری در شمار فزایندهای از روابط اجتماعی است. این امر مستلزم یک گسست رادیکال از نوع انقلابی و به طور ضمنی تجدید ساختار کامل نبود. در عوض این را میشود به یک شیوه هژمونیک، از طریق نقد درون ماندگار حاصل نمود که به بسیج منابع نمادین سنت دموکراتیک میپردازد.
در حالی که هیچ تردیدی نیست پسرفت اجتماعی و سیاسی جاری نتیجه سیاستهای نئولیبرالی بوده است، جالب توجه است که اکثر آن اعتراضات نه به صورت رد مستقیم سرمایهداری مالی و نئولیبرالیسم، بلکه به شکل اعلام جرم علیه نخبگان حاکم بوده است که تصور میشد بدون رایزنی عمومی سیاستهایی را تحمیل کردهاند که منافع خود را برتری بخشیدهاند.
در نهایت کتاب به این نتیجه میرسد هدف راهبرد پوپولیستی چپ، تبلور یک اراده جمعی پایدار شده به وسیله عواطف مشترکی است که آرزومند یک نظم دموکراتیکتر است. این امر مستلزم خلق رژیم متفاوتی از خواهش و عواطف از طریق حک شدگی در کنشهای گفتمانی ـ عاطفی است که اشکال نوینی از هویتیابی را به ارمغان میآورد. آن کنشهای گفتمانی ـ عاطفی دارای ماهیتهای گوناگونی هستند، اما حوزههای فرهنگی و هنری قلمرو بسیار مهمی را برای ایجاد اشکال مختلف ذهنیت تشکیل میدهند.
شناخت نقش اساسی عواطف در سیاست و چگونگی بسیج آنها، برای راهبرد موفق پوپولیستی چپ، تعیینکننده است. چنین راهبردی باید گرامشی را سرمشق خود قرار دهد، به این صورت که او خواستار یک انسجام ارگانیک است که در آن شور، حرارت و عاطفه به درک تبدیل میشود. هدف راهبرد پوپولیستی چپ، تبلور یک اراده جمعی پایدار شده به وسیله عواطف مشترکی است که آرزومند یک نظم دموکراتیکتر است. این امر مستلزم خلق رژیم متفاوتی از خواهش و عواطف از طریق حکشدگی در کنشهای گفتمانی ـ عاطفی است که اشکال نوینی از هویتیابی را به ارمغان میآورد.
کتاب «در دفاع از پوپولیسم چپ» اثر شانتال موف با ترجمه حسن اعمائی و بهزاد نیازآذری با ویرایش شعله راجی کرمانی در 112 صفحه به بهای 16 هزارتومان منتشر شده است.
نظر شما