شناسهٔ خبر: 63637 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شهر و سیاست*

  

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:

 کتاب نخست از اثر سترگ و جاودانه ارسطو با این جملات آغاز می‌شود: «هر شهری همچنان که می‌دانیم، نوعی اجتماع است و هر اجتماعی به قصد خیر بر پا می‌گردد؛ زیرا آدمی همواره می‌کوشد تا کاری را انجام دهد که خود نیکو (خیر) می‌پندارد.» (سیاست، ارسطو، ترجمه زنده‌یاد حمید عنایت). در این عبارت، لفظ فارسی «شهر» ترجمه‌ای برای لفظ یونانی «پولیس» است و پولیس یا جامعه سیاسی، جایی است که در آن ساکنان «شهروند» یا «انسان سیاسی» یا «انسان مدنی» (پولیتیکوس) خوانده می‌شوند.  ارسطو پیش‌تر در کتاب عظیم «اخلاق نیکوماخوسی» نشان داده که انسان همچون همه موجودات، در جست‌وجوی سعادت (ائودایمونیا) است و این سعادت و نیکبختی، جز از طریق کسب خیر به دست نمی‌آید. در آن کتاب، سعادت فردی با تحقق فضایل اخلاقی در فرد متحقق می‌شود، اما انسان حیوانی «مدنی بالطبع» است و سعادت او در گروی تحقق هستی‌اش، در جماعتی ممکن می‌گردد که او آن را شهر (پولیس یا سیاست) می‌خواند.  این دریافت فیلسوف بزرگ یونانی از طبیعت (فوسیس) مدنی انسان، متناسب با درک و دریافت او از هستی به نحو عام قابل فهم است. یونانیان هستی انسان را متلائم و متناسب با هستی بماهو هستی که در طبیعت (فوسیس) به منصه ظهور می‌رسد، درک می‌کردند، انسان را عالم صغیر (میکروکاسموس) و عالم (کاسموس) را انسان کبیر می‌خواندند. به همین علت، ارسطو می‌گوید: «شهر پدیده‌ای طبیعی است و انسان به حکم طبیعت حیوانی اجتماعی است و آن‌کس که از روی طبع و نه بر اثر تصادف، بی وطن (پولیس) است، موجودی فراتر یا فروتر از آدمی است». اما تحقق سعادت انسانی یعنی نایل آمدن او با خیر اعلی، به صورت خودبه‌خودی و طبیعی صورت نمی‌گیرد. انسان به عنوان حیوانی ناطق و دارای قوه نطق (لوگوس) و دارای اراده، ناگزیر از تاسیس مدینه و شهر (سیاست) است و سعادت او جز از این طریق امکان پذیر نمی‌شود. به همین دلیل است که ارسطو تاکید می‌کند: «شهر طبعا بر فرد مقدم است».  با این توضیح می‌توانیم جمله نخستین ابتدای کتاب «سیاست» را بار دیگر چنین بخوانیم که انسان به عنوان موجود آگاه و مختار، به قصد نیل به سعادت و در جست‌وجوی خیر، اجتماعاتی تشکیل می‌دهد، اما هر اجتماعی شهر نیست، اگرچه هر شهری اجتماع است. اینک پرسش این است که پس کدام اجتماع شهر است؟ شاید همانگویی به نظر برسد، اما احتمالا پاسخ دقیق آن است که آن اجتماعی شهر (پولیس=‌ سیاست) است که در آن مناسبات سیاسی برپا باشد، یعنی ارتباطات و داد و ستدهایی گفتاری و کرداری بر پایه نطق (لوگوس) میان شهروندان. اما این مناسبات سیاسی کدامند؟  پیش از پرداختن به پاسخ این پرسش اساسی، بد نیست به این نکته حاشیه‌ای توجه کنیم که لفظ عربی «سیاست» که در دوران جدید، به نظر نگارنده، به‌طور دقیق برای لفظ «پولیتیکس» یونانی انتخاب شده، در بادی نظر به معنای تحت‌اللفظی «مهار کردن اسب» و احتمالا به معنای کنترل کردن و مهار کردن یک اجتماع به کار رفته، اما در این صورت، معنای پیشینی آن یعنی تاسیس کردن و بنا شدن این اجتماع لحاظ نشده. به عبارت دیگر، سیاست، در وهله نخست به معنای بنا کردن و تاسیس یک جماعت است که در گام دوم، نظارت و کنترل آن جماعت و احتمالا تنبیه (معنای رایج سیاست در ادبیات کلاسیک ما) اهمیت پیدا می‌کند. این بحثی حاشیه‌ای است که تفصیل آن فرصتی دیگر می‌طلبد، اما این اشاره بد نیست که شاید علت فراموشی معنای نخست این تعبیر (سیاست) یعنی وجه تاسیسی و مبنایی آن از سویی و رواج سیاست عمدتا به معنای دوم یعنی مهار کردن و کنترل (و بعدها به معنای تنبیه) از سوی دیگر، در تاریخ و فرهنگ ما آن است که هیچ‌گاه در طول تاریخ و فرهنگ ما، زمینه‌ها ؛ یعنی برای تحقق سیاست (شهر) به معنای یونانی آن فراهم نشد و در نتیجه ما هیچ‌گاه سیاست به معنای دقیق آن نداشتیم. با این توضیح حاشیه‌ای بازگردیم به سوال پیشین که تحقق سیاست به معنای یونانی آن، مستلزم تحقق چه مناسباتی است؟ نخستین ویژگی شهر (پولیس) برتری سخن (لوگوس) بر دیگر شیوه‌های اعمال قدرت است. میان سخن و سیاست (لوگوس و پولیس) نسبتی نزدیک برقرار است و کارها برای تحقق خیر و سعادتمندی، نه با اعمال زور و فشار، بلکه با گفت‌وگو و بحث و جدل و خطابه پیش می‌رود. بنابراین مناسبات سیاسی یا مناسبات شهروندی، آن دسته از مناسباتی است که با گفتار (لوگوس) صورت می‌پذیرد. ارسطو در این باره می‌نویسد: «نطق به کار بازنمایاندن سود و زیان، درست و نادرست نیز می‌آید. زیرا آن خصیصه آدمی که او را از جانداران دیگر ممتاز می‌کند، توانایی او به شناخت نیکی و بدی ودرست و نادرست و صفات دیگری از این‌گونه است».  اما از ویژگی نخست مناسبات سیاسی یا شهروندی، دومین خصیصه شهر (سیاست) آشکار می‌شود: شهر (سیاست) نیازمند میدان‌هایی عمومی (space public) و فضاهایی مشترک (آگورا) است تا در آن شهروندان (آدم‌های سیاسی) درباره خیر و مصلحت عمومی با یکدیگر گفت‌وگو و مناظره و بحث کنند، زیرا سعادت بنا به طبیعت انسان، امری جمعی و همگانی است. دیگر ویژگی مهم شهر، برابری (ایسونومیا) میان شهروندان است، یعنی همگان در برابر قانون (نوموس) با یکدیگر برابرند. اهمیت این ویژگی تنها در تناسب با دو ویژگی دیگر، قابل فهم است. در فقدان برابری، گفت‌وگوی حقیقی صورت نمی‌گیرد و شهروند حقیقی، شکل نمی‌گیرد، زیرا افراد لکنت پیدا می‌کنند و نمی‌توانند حرف خود را راست و درست بیان کنند. بنابراین باید شالوده شهر بر «دوستی» (فیلیا) بنا شود و این امر تحقق نمی‌پذیرد، مگر در شرایطی که رابطه افراد برابر و فارغ از شائبه تغلب و چیرگی غیرگفتاری یکی بر دیگری باشد. کوتاه سخن آنکه تنها با تحقق این ویژگی‌ها یعنی روابط برابر مبتنی بر لوگوس میان انسان‌ها در عرصه عمومی است که شهر یا پولیس (سیاست) امکان‌پذیر می‌شود و بدون آنها نه شهر داریم و نه به طریق اولی سیاست. 
*در نگارش این یادداشت غیر از سیاست ارسطو، از کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران نوشته جواد طباطبایی استفاده شده است.

روزنامه اعتماد

نظر شما