شناسهٔ خبر: 63825 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تاملی در معنای نبوغ با نگاهی به تجربه استاد شجریان

شوپنهاور فیلسوف آلمانی می‌گوید: «استعداد همچون تیراندازی است که هدفی را مورد اصابت قرار می‌دهد که دیگران قادر به زدن آن نیستند؛ ولی نبوغ همچون تیراندازی است که هدفی را می‌زند ...که دیگران حتی نمی‌توانند آن را ببینند.»

  

فرهنگ امروز/ محسن‌ آزموده

محمدرضا شجریان نابغه بود. این جمله را لابد بسیار شنیده‌ایم و ‌ای بسا خود بازگو کرده‌ایم، سهل است که از این پس نیز بسیار خواهیم گفت و شنود. اما بعید است که شمار زیادی درصدد برآمده باشند که مراد و معنای دقیقی برای این تعبیر بیابند و ارایه کنند. وقتی می‌گوییم شجریان نابغه بود، چه معنایی در سر داریم؟ نبوغ  چیست و چگونه می‌شود که هنرمند آوازه‌خوانی چون او به این صفت متصف می‌شود؟ البته این طور هم نیست که هیچ کس به این معنا نیندیشیده باشد.لابد همه کسانی که شجریان را نابغه می‌خوانند، توجیه یا توضیحاتی برای آن در آستین دارند و بسیاری نیز نپرسیده چنین پاسخ می‌گویند منظور آن است که شجریان لااقل در آوازخوانی، یکه و یگانه و بی‌مانند بود، استعدادی شگفت‌انگیز و محیرالعقول داشت و آواز ایرانی را به حد کمال زیبا و درست می‌خواند به گونه‌ای که عامه مخاطبان عمدتا فارسی‌زبان(و بعضا ناآشنا به زبان فارسی) از پیر و جوان و زن و مرد و فقیر و غنی و سنتی و متجدد و مذهبی و عرفی از شنیدن صدای گرم او مسحور و شیفته می‌شدند و تارهای وجودشان به رعشه می‌افتاد. 
اما این همه توضیحی برای نبوغ شجریان نیست بلکه برخی مثل یکه و یگانگی نشانه و شاهدی بر نابغه بودن او و برخی مثل زیبایی و تاثیرگذاری، نتیجه یا پیامد نبوغ شجریان هستند. به عبارت دقیق‌تر اگرچه هر نابغه‌ای در حوزه و میدان خودش یکه و یگانه است اما قطعا هر یگانه‌ای، نابغه نیست و تکین بودن تنها یکی از نشانه‌های نبوغ به معنایی است که می‌فهمیم. سایر توضیحات مثل زیبایی و تاثیرگذاری بی‌حد و حصر آواز شجریان هم معمولا نتیجه نبوغ اوست یعنی او نابغه است و در نتیجه چنین زیبا و اثرگذار می‌خواند.تنها موردی که می‌ماند، استعداد است یعنی آن داده ذاتی و جبلی که گذشتگان آن را عطیه‌ای الهی یا فطری می‌خواندند و در روزگار ما، آن را داده‌ای ژنتیک قلمداد می‌کنند و در هر دو صورت امری مادرزاد و در نتیجه خارج از اراده و دسترس همگان است. با این توضیح، نبوغ امری مادرزاد است و نابغه اینچنین از مادر ‌زاده می‌شود که اگر چنین باشد پس در واقع نابغه کار خاصی نکرده جز آنکه آن استعداد فطری و خداداد یا ژن داد را در خود پرورش داده است.
اما تحویل نبوغ به استعداد به ‌شدت تقلیل‌گرا و تخفیف‌دهنده است و به  هیچ  عنوان رضایت‌بخش نیست. برای مثال شوپنهاور، فیلسوف آلمانی می‌گوید:«استعداد همچون تیراندازی است که هدفی را مورد اصابت قرار می‌دهد که دیگران قادر به زدن آن نیستند؛ ولی نبوغ همچون تیراندازی است که هدفی را می‌زند...که دیگران حتی نمی‌توانند آن را ببینند.»(به نقل از نیچه جوان، کارل پلیچ، ترجمه رضا ولی‌یاری). تردیدی نیست که نابغه‌ای چون شجریان فردی مستعد است، صدا و حنجره یا تارهای صوتی خداداد یا ژن داد شگفت‌انگیزی دارد و برای بهره‌برداری از آن بسیار کوشیده و زحمت کشیده و تمرین کرده است. اما این همه برای نابغه شدن کفایت نمی‌کند. اینجاست که بسیاری به درستی بر نقش شرایط اجتماعی و سیاسی و به تعبیر دقیق‌تر تاریخی تاکید می‌کنند و از قرار گرفتن فرد مناسب در زمان و مکان مناسب سخن می‌گویند و در مورد مثال مورد بحث ما بر این نکته انگشت تاکید می‌گذارند که از شرایط سیاسی و اجتماعی که شجریان در آن واقع شد و آدم‌هایی که به اصطلاح به عامیانه به پستش خوردند و با او همکار شدند نباید غفلت کرد. اگر ابتهاج، لطفی، مشکاتیان، علیزاده و کلهر نبودند یا اگر شرایط سیاسی و فرهنگی ایران در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 در همه حوزه‌های فرهنگی- هنری و اجتماعی و سیاسی از جمله موسیقی به جریان عظیم بازگشت به خود و سنت منجر نمی‌شد و اگر انقلاب 57 رخ نمی‌داد و در پیامد آن اسلام‌گرایان بر مسند قدرت نمی‌نشستند و باقی جریان‌های موسیقایی به محاق نمی‌رفتند و ساکت نمی‌شدند احتمالا صدای شجریان اینچنین طنین‌انداز و رسا نمی‌شد.پس باید نقش ابر و باد و مه و خورشید و فلک را در نابغه شدن(becoming genius) در نظر گرفت که اگر این همه دست به دست هم نمی‌داد، استعداد استاد به تنهایی نمی‌توانست او را به صدای واحد و رسای دهه‌های 60 و 70 و تا نیمه 80 بدل کند.تا اینجا به نظر می‌رسد که به فرمولی قابل قبول و رضایت‌بخش برای توضیح نبوغ استاد دست یافته‌ایم: استعداد ذاتی به علاوه شرایط مساعد محیطی و اجتماعی نتیجه‌ای جز شجریان شدن ندارد! اما این توضیح به ظاهر پذیرفتنی یک نقص اساسی دارد و آن هم این است که بیش از اندازه جبرگرایانه(دترمینیستی) است و انگار نقش اراده و همت عالی فرد را به کلی نادیده می‌انگارد. به عبارت دیگر اگر چنین باشد که گفته شد پس شجریان کار خاصی نکرده جز آنکه قدر استعداد خدادادی یا ژن دادی را دانسته و از همه فرصت‌ها نیز به خوبی و به حد کمال استفاده کرده است. در نتیجه اگر آوازه‌خوان دیگری مثل او نابغه نمی‌شود به این دلیل یا علت است که یا آن استعداد ذاتی را نداشته و یا شرایط مساعد محیطی و اجتماعی پدید نیامده و آدم‌های راست و درستی که در مسیر راه شجریان قرار گرفته در برابرش قرار نگرفته‌اند. 
شاید چنین باشد اما نگارنده دوست دارد این توضیح جبرگرایانه را نپذیرد و آن جمله ژان پل سارتر را بپذیرد که اگر انسان بدون پایی در مسابقات دوندگی قهرمان نمی‌شود، مقصر خود اوست یعنی که همه می‌توانند و بلکه بایسته است همچون شجریان نابغه شوند و اگر نمی‌شوند بیش از هر چیزی  و کسی، خودشان مسوول‌اند و لاغیر. آن طور که کارل پلیچ  درکتاب خواندنی «نیچه جوان: برآمدن نابغه» در مورد نیچه، نابغه بزرگ تاریخ فلسفه نشان می‌دهد، ویژگی بارز نبوغ کسانی چون نیچه، برلیوز، مارکس، هوگو، واگنر، داروین و نگارنده اضافه می‌کند، شجریان در این است که به تفنن‌گرایی پشت کرده و بر یک ماموریت خلاق واحد پافشاری می‌کنند. آنها زندگی خلاقانه خود را با یادگیری و زیستن در نقش نابغه انسجام می‌بخشند. آنها نبوغ خود را می‌آموزند، گیرم بعدا تلاش می‌کنند که این آموزگاران را پنهان کنند و بر نقش خلاقه و آفرینشگر(ex nihilio) خود تاکید ورزند، آنها به ظاهر علیه سنت‌ها و همگان می‌شورند اما به واقع و با نظر دقیق تا مغز استخوان پای در گرو سنت دارند یعنی تا جایی که می‌توانند سنت را تکان دهند و آن را به اندازه بند انگشتی در رهگذار تاریخ به پیش برانند. 
شجریان نابغه است اما نه به این معنا که صرفا استعدادی ذاتی و فطری دارد و در مکان و زمان مناسب به جهان پرتاب شده است. او نابغه است به این معنا که به رغم جبر زمانه و محیط و ژن‌ها و تاریخ به خودش ایمان دارد، برای خودش برنامه‌ای و بهتر است بگوییم، رسالتی تعریف می‌کند و به این تعهد پایبند می‌ماند و عمر گرانمایه و زمان هستی خودش را بیهوده و از سر تفنن یا غیرمسوولانه و بازیگوشانه تلف نمی‌کند و از این شاخه به آن شاخه نمی‌پرد. او می‌داند که صدایش خوب است، کارش خوانندگی است، باید نزد استادان آواز شاگردی کند، روزها و ماه‌ها و سال‌ها تمرین آواز کند و در نهایت اینکه مقلد نماند و بکوشد نوای روح‌انگیز و تکرارناپذیر خودش را در هستی و در میان هستومندان مکرر کند. به نظر می‌رسد که این روش ساده و قابل قبولی برای نابغه شدن باشد اما در عمل تنها افرادی انگشت شمارند که نابغه می‌شوند، درست همچون محمدرضا شجریان.

روزنامه اعتماد

نظر شما