فرهنگ امروز/ زهره حسینزادگان
کتاب «عذاب وجدان» آلبا دسس پدس در انتشارات ققنوس به چاپ سیزدهم رسید؛ بالطبع برای گفتوگو پیرامون این اثر و نویسندهاش باید سراغ مترجمش میرفتیم؛ اما 7 سال و حدود یک ماه از درگذشت بهمن فرزانه میگذرد. کسی که بسیارانی بر این عقیدهاند که نباید تنها او را مترجم دانست بلکه به برکت خلاقیت مثالزدنیاش در برگرداندن اثر به زبان فارسی، تو گویی خود نویسندهای است که ضمن ترجمه انگار اثر دیگری را خلق کرده. ضمن اینکه او نویسنده هم بود و گواهش رمان «چرکنویس» که سال گذشته نشر ققنوس آن را تجدید چاپ هم کرد. بهمن فرزانه بعد از ترجمه جاودانهاش از «صدسال تنهایی» مارکز 20 سال از دنیای ترجمه جدا شد تا اینکه آقای ارسلان فصیحی با او تماس گرفت و خواست کتابی را انتخاب و ترجمه کند. فرزانه مخاطبش را خوب میشناخت و معمولا انتخابهای هوشمندانهای داشت و «عذاب وجدان» و استقبال مخاطبان فارسزبان از آن شاهدی است بر این ذکاوت.
دسس پدس سال 1911 از پدری کوبایی و مادری ایتالیایی در رم به دنیا آمد. او بیشتر خود را ایتالیایی میدانست و به عنوان نویسنده ایتالیایی هم شناخته میشود. کتاب «عذاب وجدان» دسس پدس سال 1380 برای اولین بار منتشر شد و امروز به چاپ سیزدهم رسیده است. به این بهانه با شهلا زرلکی، نویسنده، منتقد و پژوهشگر ادبی و نویسنده اثر تحلیلی «زنان علیه زنان/ جستاری روانشناختی در آثار آلبا دسس پدس» درباره جهان داستانی این نویسنده ایتالیایی و دلایل محبوبیت او نزد خوانندگان ایرانی گفتوگو کردیم.
دسس پدس اوایل دهه 80 با کتاب «عذاب وجدان» به ایرانیها معرفی شد. به نظر شما دلیل استقبال خوانندگان فارسیزبان از این نویسنده چه بود؟
آثار دسس پدس مولفههای ادبیات زنانه را دارد. شخصیتهای داستانهای او زن هستند و به امور و مسائل زنان و یکسری جزییات دیگر پرداخته میشود که همه مربوط به جهان زنانه است. من در کتاب «زنان علیه زنان» که سالها پیش در نقد آثار این نویسنده نوشتهام، دلایل جذابیت این آثار را برای مخاطب ایرانی برشمردم. اول به لحاظ ادبی داستانهای او کشش و جذابیت دارند. قصهای برای تعریف کردن، زبانی ساده و تعلیقهایی که خواننده را جذب میکند. از طرفی تشابه شخصیتها به لحاظ روانشناختی با زن ایرانی. حتی میتوان گفت رمانهای این نویسنده روی نویسندههای ایرانی هم تاثیرگذار بود. رمانهایی که در اوایل دهه 80 منتشر میشوند و به نوعی تابوشکنیهایی هم میکنند. این دوره به نظرم اوج ادبیات ما بود. وقتی آثار دسس پدس منتشر شد، اولین بار بود شخصیتهای زنی را میدیدیم که شبیه زنان ایرانیاند. آنها یک جورهایی مرزها و قواعد زندگی زناشویی را در هم میریختند. این نوع رویکرد، روی زنان نویسنده ما یا روی مخاطبان زن و خوانندگان حرفهای که آثارش را دنبال میکردند، تاثیر گذاشت. ما نویسنده دیگری را سراغ نداریم که به این وضوح شخصیتهایی مانند زنی که در خانه کار میکند را مطرح کند. زن خانهداری که مسائل و مشکلات خودش را دارد و دچار فقر عاطفی و تنگناهای زندگی زناشویی است. البته در ادبیات پیشینههای بزرگتر و شخصیتهای جاودانهای مانند مادام بوواری و آناکارنینا را داریم ولی کسی که آثارش به فرهنگ و ویژگیهای زندگی یک زن ایرانی نزدیک باشد، آلبا دسس پدس است. نوشتن کتاب «زنان علیه زنان» من در سال 82 هم به همین دلیل بود.
. دسس پدس دو جنگ جهانی را تجربه میکند و پدرش از سیاستمداران کوبا در ایتالیا بوده. «عذاب وجدان» هم بعد از جنگ دوم جهانی منتشر میشود. شما از تشابهات زنان ایرانی با زنان ایتالیایی آثار دسس پدس گفتید. این تشابه آیا به خاطر فضای اجتماعی بعد از جنگ ماست یا به خاطر مسائل خاص زنان؟
بین ایران و ایتالیا شباهت فرهنگی وجود دارد. رفتارهایی بین دو ملت مشترک است. البته بحث تشابهات جامعه ایران با جامعه ایتالیا را یک جامعهشناس باید بررسی کند اما چیزی که از خلال فیلمها یا خود آثار دسس پدس دیدم، تشابه زیادی بین ویژگیهای رفتاری زنان در هر دو جامعه دیده میشود. به خصوص روابط زن و مرد. مرد از سر کار میآید و خسته است و حوصله ندارد. یا زنی که دایما در آشپزخانه است و محدودیت دارد. درگیر بچههاست. زن خانهدار آنها خیلی شبیه زن خانهدار ماست. این محدودیت در آنجا تا اوایل دهه 70 میلادی که طلاق آزاد میشود، هست. قبلش به خاطر سختگیریهایی که مذهب کاتولیک ایجاد میکرده، طلاق شرایط سختی داشته. این مساله منع مذهبی و بسیاری مسائل مربوط به ممنوعیتهای مذهبی مهم است و این جامعه را از جهاتی شبیه هم میکند. ما هم آن فضای سختگیرانه را داریم. طبیعتا وقتی شباهت هست، خواننده همذاتپنداری میکند.
عنوان کتاب شما «زنان علیه زنان» است. آیا فکر میکنید دسس پدس این منظور را در کتابهایش دنبال میکند؟
وقتی من این کتاب را نوشتم، بازتابهای خاصی داشت. آن زمان چندین وبلاگ و سایت و روزنامه دربارهاش نوشتند و در مقابلش گارد گرفتند. آن موقع «زنان علیه زنان» چیز جدیدی بود. حالا خیلی راه افتاده که مصادیق زن علیه زن را در فضای مجازی هشتگ میکنند اما من دیدم که زنها خیلی متحد نیستند و پشت هم را نمیگیرند. توصیف جالبی هم در رمان «از طرف او» نویسنده هست. در آخر رمان زنی که شوهرش را کشته دادگاهی میشود و در دادگاه اکثریت کسانی که علیه او شهادت میدهند، زنها هستند. آنجا او میگوید که چرا این طوری است و ما زنان پشت هم نیستیم؟ یا مثلا در «عذاب وجدان» دوستان خیلی نزدیکی هستند که به هم خیانت میکنند. در کارهای دسس پدس زنها تنها هستند. آنها حتی با هم نیستند. در «عذاب وجدان» میبینیم که روابط موازی وجود دارد که نشان میدهد نه تنها هیچ اتحادی نیست بلکه اینها با هم مشکل هم دارند. اینها دستمایههای جالبی برای من بود تا بیایم موضوعش را انتخاب کنم و مصادیقش را نشان دهم. حالا چه در آثار پدس و چه کلا. مثلا مادر با دختر. مادرشوهر و عروس. همکارها. دوستان نزدیک و مصادیق مختلفش را در کتاب آوردیم. اینکه چرا اینطوری است! ما همیشه جهان مردان را علیه زنان علم میکنیم ولی یک بار هم دوربین خودمان را بچرخانیم و ببینیم که آیا زنها هم به هم ظلم میکنند؟ کارهای آلبا دسس پدس نمونه و مصداق خوبی برای طرح مساله «زنان علیه زنان» است.
ما در اوایل دهه 80 با فوران بیان احساسات فروخورده و سرکوب شده زنان روبهرو میشویم. پیش از آن مصداقهای زیادی در این باره نداشتیم؛ مهمترینهای شان فروغ فرخزاد بود و غزاله علیزاده. انگار این شهامت برای بیان احساساتشان در اوایل دهه 80 به وجود میآید.
دقیقا، این موجی است که از اواخر دهه 70 در ادبیات داستانی ایران راه میافتد. بخشی از آن به خاطر آزادیهای سیاسی است که بعد از دوم خرداد ایجاد شد. میبینیم که زنها میتوانند رهاتر بنویسند. وقتی رهاتر مینویسند محدودیتها کمتر است و راحتتر احساساتشان را بیان میکنند. برای همین میبینیم که تنهایی زن، گریزش و اینکه میخواهد از کلیشهها بیرون بزند، همه در فضای بازی که ایجاد شده، مطرح میشود. در ترجمه هم همین فضا ایجاد میشود. من یک بار بحثی را مطرح کردم درباره زنان خانهداری که نویسنده شدند و ما میشناسیمشان. زنانی که حوالی 40 سالگی و میانسالی وارد داستاننویسی شدند و موفق هم بودند. مثل خانم پیرزاد و خانم وفی. اینها همه برآیند و پیامدهای آن آزادی است که آن زمان به شکل مقطعی در فضای ادبیات ما اتفاق افتاد.
دسس پدس را نویسندهای فمینیست میشناسند. شما چه ویژگیهایی در او میبینید که منجر به فمینیست خوانده شدن او میشود؟
من هنگام بررسی آثار به این بُعد نویسنده فکر نکردم اما وقتی به موضوع زن و حقوق زن خانهداری که تنهاست و مورد بیمهری قرار گرفته، میپردازد پس میتوانیم بگوییم از حقوق زنان طرفداری میکند و میشود او را فمینیست دانست. وقتی موضوع اثر یک نویسنده زن است و فقط به مسائل زنانه تمرکز دارد تا حدی میتوانیم بگوییم او فمینیست است اما من خیلی به زندگی شخصی و دیدگاهها و فعالیتهایش احاطه ندارم و از روی کتابهایش میتوانم بگویم.
زنان داستانهای دسس پدس بیشتر افرادی هستند که انگار میل و انگیزه خود را از دست داده و به دنبال یک راه نجاتند. مثالش از کتاب «هیچ یک از آنها بازنمیگردند» اولین اثر دسس پدس که روایت داستان چندین دختر نوجوان و بیان احساسات آنهاست. در «عذاب وجدان» نیز هم مادر و هم دختر به دنبال یک راه نجات هستند.
چیزی که کارهای دسس پدس را متمایز میکند یک جور رئالیسم است. او میخواهد چهرهای واقعی از زن زمان خودش نشان بدهد. نمیخواهد بلندپروازانه نگاه کند که زنان قویاند. میگوید زنان در خانه از بچهداری و شوهرداری خستهاند. تمرکزش هم روی این است که اینها به دنبال راه گریزند. هر چند که اکثرا موفق نمیشوند. یکی خودکشی میکند و یکی شوهرش را میکشد. بگذارید مثالی بزنم. فلوبر را برای نوشتن مادام بوواری به دادگاه میکشانند که چرا چنین زنی قهرمان داستان اوست؟ ممکن است این زن روی خوانندگان اثر منفی بگذارد و همه راه بیفتند دنبال فاسق و... فلوبر در دادگاه میگوید که چرا این طوری نگاه میکنید؟ چرا از این جنبه نگاه نمیکنید که این میتواند آموزنده باشد تا زنان به این شکل نباشند و به دنبال این نوع زندگی نروند! در مورد آثار دسس پدس هم میتوانیم همین را بگوییم. شاید یک جور آگاهیبخشی است. اینکه یک زن خانهدار در تنگناست و دارد خفه میشود و باید به دادش برسند.
به نظر من تفاوت عمده آثار دسس پدس با مثلا «آناکارنینا» و «مادام بوواری» این است که زنان داستانهای او از طبقه متوسطند و نه اشرافزاده و از طبقه خاصی از جامعه. ما اینجا با زندگیهای عادی روبهرو هستیم. مثلا در دفترچه ممنوعه خاطراتی را مینویسد که هر کدام ما ممکن است در زندگی دفترچهای داشته باشیم و در دفتر خاطرات روزانهمان یادداشت کنیم.
بله، دقیقا همین رئالیسم غلیظی که دارد، باعث شده این کتاب به چاپ سیزدهم برسد. همین که این زنها شبیه اکثریت زنان هستند و نه فقط یک طبقه خاص. این تشابه و نزدیکی باعث همذاتپنداری میشود. اگر قرار بود که آنها را قهرمان کند، مثل رمانهای عامهپسند که در آنها قهرمان آخرش پیروز میشود تا این حد آثار مهمی نمیشدند. مرز کارهای آلبا دسس پدس با رمانهای عامهپسند همین است. تقربیا روی مرز است. کمی این طرفتر بیاید عامهپسند میشود اما به خاطر همین رئالیسم نمیرود سمت اغراقهای آرمانگرایانه که زن باید این طور باشد و حالا برایش پایان شاد بگذاریم. اکثرا در همان تردید میماند. این رمز موفقیت و گیرایی این نویسنده است. چه برای خواننده ایتالیایی و چه خواننده ایرانی.
در «عذاب وجدان» تکنیک خاصی در نوشتن این داستان دارد که با همه داستانهای دیگرش متفاوت است و آن تکنیک نامهنویسی است. نظر شما درباره سبک روایت این اثر چیست؟
یکی از کارهای متفاوت این نویسنده به لحاظ جنبههای ادبی همین است. من «عذاب وجدان» را بیشتر از آنهای دیگر دوست داشتم. از نظر مخاطب عام و خاص خیلی جذاب بود. دیدشان به آن مثبتتر بود و بیشتر دوستش داشتند. عذاب وجدان از این نظر که به قول شما ساختار و فصلبندی داستان بر اساس نامه است و نامهها غیرمنتظرهاند، جالب است. در نامههای مختلف تعلیق آورده میشود و تو اصلا نمیتوانی پیشبینیاش کنی. به لحاظ ادبی قویترین کارش «عذاب وجدان» است. جالب است که همین عذاب وجدان همچنان برای مخاطب محبوب است و پرفروشترین کار اوست.
چطور شد رفتید سراغ نقد آثار دسس پدس؟ این تصمیم خودتان بود یا پیشنهاد ناشر؟
سال 80 بود و با همفکری ناشر میخواستیم دفترهای نقدی را روی نویسندههایی که در یک دوره مطرح میشوند به صورت تکنگاری داشته باشیم. نویسندههایی که در دوره خودشان یک دفعه پررنگ میشوند. اول دیدیم پائولو کوئیلو خیلی طرفدار دارد. گفتیم چرا این نویسنده برزیلی که آنقدر هم به لحاظ ادبی قوی نیست، مطرح است؟ ما چراییاش را باید در نقد بررسی میکردیم. خب منتقدهای جدی که اصلا این کار را نمیکردند چون میگفتند کوئیلو عامهپسند است. آن را بررسی کردیم که شد کتاب «جادوگر سرزمین سامبا». بعد گفتیم یکییکی برویم جلو و رفتیم سراغ ساراماگو. اگر یادتان باشد «کوری» آن زمان محبوبیت بسیاری داشت. آن را هم به نام انسانگرای تمام عیار انجام دادم که بررسی آثار ترجمه شده ساراماگو از این منظر بود که چرا آنقدر برای مخاطب ایرانی جذابیت دارد. بعد آمدیم دیدیم در بازار کتاب آلبا دسس پدس هم یکباره مطرح شد و کتاب «زنان علیه زنان» نوشته شد. بعد سراغ ایرانیها رفتیم. اول گلی ترقی با عنوان «خلسه خاطرات» که در نشر نیلوفر چاپ شد. بعد زویا پیرزاد و آثارش که آن کتاب را هم انتشارات نیلوفر چاپ کرد. بعد وقفهای افتاد به این دلیل که ذهن من جهش دارد و مدام از این ور به آن ور میپرد! رها کردم آمدم سراغ پژوهش زنان و دشتان و این داستانها.
نظر شما