شناسهٔ خبر: 64707 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

صدای پای هگل در بام اندیشه ایران

هگل در تاریخ باوری هگل روح ملی از حیات ملی شکل می گیرد و جبر ذاتی و درونی در طبیعت و  روح اشیاء ، روح اجتماعی را بسط می دهد .

فرهنگ امروز:احسان تاجیک

 زمانی که گئورگ ویلهلم فریدریش هگل  فیلسوف بزرگ آلمانی ، کشور ایران را نخستین امپراطوری راستین و حکومت کاملی دانست که از عناصر ناهمگن فراهم آمده که نخستین قوم تاریخ هستند . تداوم حضور تاریخی ایران را میان رویدادها و دگرگونی ها در وضع زیستن تاریخی میدانست . این زیست تاریخی هگل درمیان نظریات وی ، بی شباهت به نظریه « روح زمانه » وی نخواهد بود . اندیشه فلسفی هگل در " روح زمانه " تجلی می یابد و با هم پیوندی با افکار و احساسات یک زمان ، روح آن عصر تاریخی می شود . در این میان ، مردان بزرگ در سازگاری با روح زمانه ، قابله طاق بنای آزادی در تاریخ می شوند که با درک زمانه ، تاریخ در رشد و تکامل آزادی بروز می یابد و درغایت خود ، روح با آگاهی از بند خود آزاد می گردد و آزادی جوهر حیات می شود . در فلسفه هگل ، آزادی و حیات رابطه جوهری پیدا می کنند . در تاریخ باوری هگل روح ملی از حیات ملی شکل می گیرد و جبر ذاتی و درونی در طبیعت و  روح اشیاء ، روح اجتماعی را بسط می دهد .

با توجه به نظر هگل " عقیم روح" در دوره ما قبل مسیحیت در دوره ای منجر به تغییرات بزرگ اجتماعی شده که نهضت بیداری روح مسیحیت شکل گرفته است.  به عقیده هگل این فرآیند بیداری " به جای مذهب مسیح" دوره فساد و  عقیم خود را طی کرد ؛ که به نام احیای مسیحیت ، مذهبی عام (پوپولر) تحت نام همان مسیحیت ایجاد کرد که کمتر از مذهب عقلی جنبه نظری و غیر عملی یا آئینی داشته باشد. این غیر عملی بودن در " در روح ملت آلمان " تجلی پیدا کرد .

 با توجه به این تعابیر ، هگل به دنبال  ابداع فلسفه جدیدی جهت حیات نوین سیاسی آلمان بوده است.  به خاطر اهمیت این موضوع ، هگل موسسات ، اعضاء و ارگان هایی در رابطه با کلیسا را مظهر روح ، حیات ملی و حکمت می دانست و از باب انتقاد به موسسات می نویسد: "چقدر نابینا هستند کسانی که تصور می کنند موسسات ، مشروطیت ها و قوانین پس از آن که توافق خود را با اخلاقیات ، احتیاجات و هدف های بشریت ترک گفتند و پس از آن که معنی و مفهوم خود را از کف دادند باز هم می توانند دوام داشته باشند و می پندارند صوری که حالت تفاهم و احساسات را از کف داده اند ، قادرند که ملتی را مقید نگاه دارند." در باور هگل چنین موسساتی باید تغییر کنند و جای خود را به مظاهر جدیدی از الهامات ملی دهند. این الهامات ملی مورد نظر هگل درباره آلمان و شکل گیری ملیت و دولت آلمان است که وی از آن به عنوان " مشروطیت آلمان" نام می برد. در باور هگل آلمان پس از صلح وستفالیا (1648میلادی) را دیگر نمی توان صاحب یک دولت مشخص دانست بلکه مرکبی از دولت های مستقل است.  چرا که به تعبیر وی :" از آلمان نامی بیشتر باقی نماند و همین نام ، نشانی است از عظمت گذشته ، ولی آن را نمی توان موسسه ای به نام دولت شمرد و از این لحاظ به هیچ وجه با واقعیات سیاست اروپایی وفق نمی دهد ، باید به خصوص آن را با حکومت های متحده ملی اروپا که موجد سلطنت های جدید در فرانسه ، انگلیس و اسپانیا شده اند مورد مقایسه قرار داد ،ایتالیا و آلمان نتوانسته اند این وحدت را در خود ایجاد کنند." (پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی ، 1336 ، 824 )  هگل در ادامه باور دارد :" مردم آلمان از لحاظ فرهنگ در واقع یک ملت می باشند ولی اصل انقیاد اجزاء نسبت به کل را که در تشکیل حکومت ملی و در هم تحصیل آزادی سیاسی واقعی شرط اساسی است نیاموخته اند . عشق به آزادی به مفهوم اینکه امتناع از تسلیم به شرایطی که آزادی را ممکن می سازد ، نقص غرض است ، یعنی همان آزادی را که مورد توجه ما می باشد شکست می دهد و از میان می برد . امپراطوری به خودی خود قدرتی ندارد مگر آن که اجزاء آن بدان قدرت بخشند و مشروطیت و قانون اساسی در واقع هدفی ندارد جز آن که دولت را ضعیف نگاه دارد."( همان منبع ، 1336 ، 825) در ادامه هگل میان حقوق فردی و حقوق اساسی (مشروطیت) ابهامی کامل قائل می شود و امتیازات مقننه ، قضائیه ، کلیسا و نظامی را مانند اموال خصوصی می داند که قابل خرید و فروش است . در واقع هگل بین دولت و جامعه عرفی فرق اساسی می گذارد و این مهم ترین اصل در فلسفه سیاسی هگل است . در نسبت همین موضوع هگل در رساله (( درباره نظام رایش )) می نویسد : " آلمان دیگر یک دولت نیست " . تعبیری که هگل با ارجاع به برخی حقوقدانان سنت منشورات رایش درباره آلمان به کار می برد ، به نظر می رسد نظری آنارشی است . آلمان  آن دوره از فقدان دولت مدرن و حاکمیت متمرکز رنج می برد و دچار تناقضی حقوقی بود : استفاده از حقوق خصوصی در حقوق عمومی . استفاده از تعبیر رایش در این رساله ، حسن تعبیری (euphe - mismus)است که هگل در بی معنا شدن واقعیت رایش بدان کنایه و تسخر می زند. از نظر هگل آلمان تنها در اندیشه دولت بود و نه در عالم متحقق ، دولتی صوری و خیالی و نه دولتی واقعی . نوشته هگل صدایی از آخرین صداهای عشق به میهن در روزگار انحطاط بود."(ایمانی ، اولویت تاسیس دولت مدرن بر تحقق آزادی ، سیاست نامه ،1،1394،75) بر همین مبنا هگل نخستین نظریه پرداز دولت مدرن در آلمان است ، که قدرت و حاکمیت قانون را برای نظام رایش دنبال می کند و حکومت مطلقه و ماشین دولت را فاقد صلاحیت می داند.

هگل را می توان به معنای دقیق کلمه فیلسوف سیاسی آلمان دانست ، که به دنبال حاکمیت قانون و قدرت سیاسی بر اساس روح ملی آلمان است.  عبور از فروپاشی و انحطاط آلمان در نظام رایش از موضوعات فلسفی بود که هگل در آن فلسفه خویش را بدان متمرکز کرد . با توجه به اهمیت جامعه مدنی در اصل فلسفه سیاسی هگل و بحث جامعه و سیاست به دو حوزه مستقل دولت و جامعه مدنی در آرای فلسفی وی ، به نظر می رسد اخلاق سیاسی عرفی و اقتصاد بازار به فلسفه سیاسی از اهدافی است که هگل به جامعه مدنی توجه دارد . هگل با توجه به تاریخ آزادی ، سه مرحله را به عنوان نظام سیاسی تمام دولت های مدرن اروپایی به رسمیت می شناسد: استبداد شرقی ، جمهوری قدمایی و نظام نمایندگی ؛ با توجه به این تعابیر نگرش هگل در میان جوامع شرقی نسبت به کشور و ملیت ایرانی متفاوت است ، چرا که در باور وی " در ایران، تئوکراسی به پادشاهی تبدیل می شود. در نتیجه پادشاهی نهادی است که سازمان آن از طریق استقرار یک رئیس در رأس آن به کمال می رسد؛ رئیسی که بر تخت نشسته است نه تنها برای این که به گونه ای همگانی تصمیم بگیرد یا به طور دلبخواه حکومت کند بلکه اراده ی او قدرتی قانونی است که شاه آن را با رعایای خود قسمت می کند. از این رو ما یک اصل عمومی یا یک قانون در اختیار داریم که همه چیز بر پایه ی آن بنا می شود (...). این اصل عمومی برای پادشاهی تعیین کننده است همان طور که برای رعایا تعیین کننده است و به این ترتیب روح ایرانی خالص و منوّر است، اندیشه مردمی زنده، با اخلاقی کاملاً خالص، درست مانند یک اجتماع مقدّس. امّا این اجتماع از یک سو در مقام یک اجتماع طبیعی متضمّن تعارضی درونی است که در آن، تقدّس رنگ تکلیف به خود می گیرد و از سوی دیگر این تعارض در قالب امپراتوری مردمانی متخاصم و اتحادیّه ای از ملّتهای گوناگون تجلّی می یابد. وحدت ایران مانند امپراتوری چین وحدتی انتزاعی نیست بلکه هدف آن سلطه بر ملّتهای متعدّد و متنوّعی است که آنها را در پرتو اقتدار آرام و جهانشمول خود به وحدت سوق داده است و از بالا به آنها شفافیّت بخشیده است." (عقل در تاریخ ، عنایت ،1385 ، 310-317). با توجه به تعابیر هگل درباره ایران ، حضور فلسفه وی در ایران امر قابل توجهی است که بدان نمی توان بی تفاوت نگریست.

طرح و نشر فلسفه هگل در ایران ، اولین بار توسط محمد علی فروغی صورت گرفت . وی در کتاب طرح حکمت در اروپا به شرح دقیق از فلسفه هگل پرداخت . بعدها اندیشه های هگل توسط افراد دانشگاهی با رویکرد علمی و فلسفی نظیر حمید عنایت ، باقر پرهام ، کریم مجتهدی ، جواد طباطبایی ، محمود عبادیان و ... ترجمه ، شرح و نشر یافت . رویکرد علمی و دانشگاهی به هگل به تنهایی امر پایداری در دوره های جدید نبوده ، بلکه در گذشته های تاریخی نظیر دهه چهل و پنجاه توسط جریانات مارکسیسم لنینیسم در چارچوب افکار جزم اندیشانه و ایدئولوژی سازمان های مخفی و مبارز  ، رویکرد به هگل از دریچه تنگ ایدئولوژیک و نگاه بسته ماتریالیسم دیالکتیک بیان و ترویج داده شد. این رویکرد عملی تروریستی با ملغمه ای از افکار چگوارا ، رژیس دبره ، فیدل کاسترو و در راس آن لنین ، اندیشه تبدیل به خشونت و ترور گردید. اما این نگاه غیر واقعی و خطرناک دیری نپائید که هیچ تناسب و ارتباط ماندگاری با فلسفه هگل نیافت و در محاق موزه تاریخی خشونت سیاسی در ایران به بایگانی سپرده شد. قابل توجه اینکه در دهه پنجاه خورشیدی رجوع به افکار هگل و تدریس آن توسط چهره های مذهبی نظیر  محمد حسین بهشتی و مرتضی مطهری در حوزه های علمیه قم امر قابل توجهی بود که خواندن آثار وی و بحث و جدل پیرامون نظریات فلسفه هگل دنبال گردید . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد خورشیدی ، جریان سیاسی حزبی روشنفکری دینی با طرح نظریات کارل پوپر به دنبال کشف دشمن جامعه مدنی بود که هگل از تیغ  التقاط اندیشی ایدئولوژی این جناح سیاسی با مدد از آموزه های کارل پوپر بی نصیب نماند . طرح نام هگل در کنار هایدگر به عنوان دشمنان جامعه باز بار دیگر در نگاه سیاسی و جناحی جریانات سیاست زده ، نگاه ها را به هگل معطوف کرد. با پایان دولت اصلاحات و شکست حزب روشنفکری دینی ، طرح نام هگل تولدی دیگر یافت . با تغییر صورت بندی فصل جدید اندیشه ورزی در ایران و طرح مباحث جدید اندیشه سیاسی توسط جواد طباطبایی در اواخر دهه هشتاد و نود خورشیدی ، اندیشه های فلسفی هگل در احیاء و تدوین مبانی فلسفی دولت در ایران مطرح شد و رجوع به هگل از امر ایدئولوژی به مطالعات علمی سوق پیدا کرده  و در ادامه سنت مطالعات هگلی رجوع به آثار و اندیشه های فلسفی هگل دنبال می شود. طرح واقعی و دور از ایدئولوژی گرایی و نگاه روشنفکری به فلسفه هگل در ایران نیازمند اجتهاد تازه و بر پایه رجوع به متون اصلی هگل به زبان آلمانی و درک غرض اصلی فکری و فلسفی وی از نکات قابل اعتناست. به نظر می رسد رجوع به هگل گر چه از دهه های پیش تا به امروز پیوسته مورد اقبال روشنفکران ایرانی بوده اما درک نگاه فلسفی به هگل جهت درک تحولات فلسفی سیاسی ایران نیازمند اصلاح و تجدید نظر طلبی در مراجعه به آثار وی است . می توان فلسفه هگل را بدون هیچ واسطه ترجمه ای از متون اصلی آلمانی خواند و در شیوه اندیشیدن هگل به تاریخ ، اندیشه ، دین ، سیاست و... تاملی اجتهادی داشت . مهم این است ، درک فلسفه هگل ، " فهمیدن " آن چه هست و تمیز دادن " آن چه هست " از "آن چه باید باشد" نگاهی بس مهم و کاربردی است . بر این اساس ، هگل در ابتدای رساله " درباره نظام رایش " می نویسد: " اندیشه هایی که در این نوشته مندرج اند ، به واسطه اظهار عمومی این اندیشه ها ، هیچ هدف و تاثیر گذاری نمی توانند داشته باشد ، به جز فهمیدن آن چه هست...". حال می توان بر این مساله نظر داشت که فلسفه هگل در ایران بیش از آن که فلسفه ای در جهات طرح اندیشه های اجتماعی ، فرهنگی و دینی باشد ، در رویکرد به سیاست مبنای نظری خود را از گذشته تا به حال متمرکز کرده است . در نگاه به ایران با طرح مساله ای فلسفی به دور از ایدئولوژی اندیشی ، نگاه روشنفکری و سیاست زدگی ، تمام ابعاد فلسفه هگل قابل شناخت و تامل خواهد بود . این موضوع حتی برای خود هگل در فلسفه سیاسی نیز مساله ای قابل تفکر بوده که  توصیف ایران به عنوان امپراطوری گویای آن خواهد بود که نگاه به تحقق تقویت " نهاد دولت " مساله اصلی است . شاید این نکته نیز حائز اهمیت شود که به علت شرایط تاریخی ایران در اشارات هگل و تاسیس دولت ملی در ایران پس از جنبش مشروطه ، دولت مدرن شکل نگرفت . رویکرد به هگل در بحث احیای نهاد دولت در ایران نیازمند تبدیل طرح مسائل ایران به عنوان مساله ای فلسفی است .

برچسب‌ها:

نظر شما