فرهنگ امروز: صادق وفایی، برخی معتقدند اگر محمدرضا پهلوی در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، هواپیماهای نظامی و ترابری مختلفی از آمریکا خریداری نمیکرد، کار ایران در نبردهای هوایی روزهای ابتدایی جنگ با دولت بعثی عراق گره میخورد. البته سهم بیشتر موفقیتهای ایران در نبردهای هوایی جنگ را باید متوجه خلبانان و پرسنل نیروی هوایی دانست که با ایثار و از خودگذشتگی عجیب، در جنگ و دفاع از میهن کارنامه قابل توجه و قابل تأملی از خود به جا گذاشتند.
اما نکته مهمی که این میان از آن غفلت میشود، این است که شاه این هواپیماها و دیگر تجهیزات تسلیحاتی مختلف را برای چنین روزی خریداری نکرده بود. چون با شرایط کشور، حمایتهای آمریکا و خودکامگیای که روز به روز در شخصیت وی بیشتر میشد، احتمال نمیداد روزی حکومتش سرنگون شود. واقعیت این است که همان طور که صاحب نظران و تاریخ نگاران خارجی روایت میکنند، چنین خریدهای کلانی _ در حالی که بسیاری از مردم ایران در فقر و فلاکت به سر میبردند و در حالی که دولتمردان آمریکایی بیشتر از شاه نگران تورم و وضع اقتصادی ایران بودند _ به قصد تثبیت سلطنت پهلوی و تثبیت موقعیت ایران به عنوان ژاندارم آمریکا در خاورمیانه انجام میشد تا دیوار نفوذناپذیری مقابل شوروی باشد. به هرحال درباره مساله خریدهای کلان شاه از آمریکا، نظرات مختلفی وجود دارد و نگاهی که به آن اشاره کردیم، یکی از این نگاه هاست. با این حال احتمالاً نه شاه و نه آمریکا تصور نمیکردند ایران روزی در جنگ نیابتی با عراق که همه ابرقدرتها ازجمله آمریکا در آن دخیل بودند، از همان تسلیحاتی که برای حفاظت از منافع آمریکا در خاورمیانه خریداری شده بودند، علیه این قدرت بین المللی، عراق و دیگر دشمنان خود استفاده کند.
کتاب «آمریکا و شاه سی سال رابطه تسلیحاتی» نوشته استفن مک گلینچی که سال ۲۰۱۴ توسط انتشارات راتلج به چاپ رسید، میتواند پاسخهای مستدل و مناسبی درباره مساله مورد نظر داشته باشد. ترجمه فارسی این کتاب به قلم محمد شمسالدین عبداللهینژاد ابتدای اسفند امسال توسط انتشارات ققنوس منتشر شد که قصد داریم در یک پرونده و در قالب سلسله مقالاتی به این کتاب و موضوعات تاریخی مرتبط با آن بپردازیم.
مشروح قسمت اول این پرونده در ادامه میآید؛
* مقدمه و کلیت بحث
فضای عمومی جنگ سرد تعیین کننده بسیاری از جنبههای رابطه تسلیحاتی تهران و واشینگتن بوده است. / ایالات متحده آمریکا از دهه ۱۹۵۰ ایران توسعه نیافته و کم و بیش فقیر را با برنامههای پیاپی کمک نظامی مسلح کرد. سال ۱۹۶۸ ایران به تنهایی بزرگترین خریدار جنگافزارهای آمریکا به شمار میرفت و سالانه تقریباً ۱۵۰ میلیون دلار خرید میکرد. این ماجرا با خریدهای لجامگسیخته سالانه چندمیلیارد دلاری تسلیحات بسیار پیشرفته تا سال ۱۹۷۸ ادامه پیدا کرد. نویسنده کتاب میگوید این رابطه تسلیحاتی فراموششده، یکی از وجوه تعیینکننده روابط ایران و آمریکا پیش از انقلاب سال ۱۹۷۹ بود و همتایی نداشت. مهمترین تحولات سیاسی تسلیحاتی ایران و آمریکا در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ رخ دادند. بهجز مقامات بلندپایه در واشینگتن، برخی عوامل یا اشخاص بودند که در شکلگیری معاملات تسلیحاتی با ایران از تأثیر یا نفوذ ملموسی برخوردار بودند. در آمریکا، بهجز دولت، تنها بازیگر مهم تسلیحاتی در قبال ایران، کنگره بود. در این دههها، توانایی کنگره در نقشآفرینی و نفوذ نسبیاش پیوسته کم و زیاد میشد.
به امر مسلحساختن ایران توسط آمریکا، هیچوقت در این کشور بهعنوان یکموضوع حزبی نگاه نشد. دولتهای آمریکا علیرغم تفاوتهای سیاسی زیادی که با هم داشتند، به پیشبرد سیاست مسلحساختن ایران تن دادند. از زمانی که دوایت آیزنهاور در سال ۱۹۵۳ ایران به یک کشور دنبالهروی آمریکا تبدیل کرد، الگویی از روابط شکل گرفت که دولتهای آمریکا پا پسکشیدن از آن را دشوار دیدند. با گسترش روابط آمریکا-ایران، ایده مسلح ساختن ایران به اصلی استوار در سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شد. این ایده با وجود مخالفت کنگره و برخی اعضای دولت پا گرفت و اساس یک رابطه مهم امنیتی را در جنگ سرد تشکیل داد.
در مرحله نخست رابطه تسلیحاتی ایران و آمریکا، ترومن، آیزنهاور و کندی حضور دارند که بنیان این رابطه بنا گذاشته شد و هدف از کمک نظامی به ایران، صرفاً استوارشدن رژیم شاه بود. این رابطه را ترومن در سال ۱۹۵۰ بنا گذاشت و آیزنهاور و کندی بازسازیاش کردند. در قدم بعدی، در دوره لیندون جانسون از سال ۱۹۶۳ تا ۶۹ روابط دو کشور از نظر کمی و کیفی رشد پیدا کرد و ایران از یک دنبالهروی کمتوان و وابسته به آمریکا، به یک شریک قابل اعتماد نوظهور تبدیل شد. این روند که در آن، ایران ثروت داشت هزینه جنگافزاهایش دلخواهش را بپردازد، از سال ۱۹۶۸ شروع شد. البته در دوره جانسون، خط مشی نظامی آمریکا در قبال آمریکا همچنان محدود به بقای رژیم غربگرای شاه و جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران بود. شاه در دورههای مختلف رابطه تسلیحاتی با آمریکا، وقتی احساس میکرد توجه آمریکا نسبت به او کم شده، از سیاستی استفاده میکرد که بهنام سیاست لبه پرتگاه معروف است و در آن خود را نسبت به شوروی متمایل نشان میداد تا توجه آمریکا را جلب کند. با آمدن ریچارد نیکسون بر سر کار، روابط تسلیحاتی ایران و آمریکا دچار یک انقلاب عظیم شد که در آن فروش هر نوع تسلیحاتی بهجز سلاح هستهای به ایران مجاز بود. دوره ریاستجمهوری نیکسون از سال ۱۹۶۹ تا ۷۴ بود و پس از استعفای اجباری او، جرالد فورد رئیسجمهور شد که در دوران او، رابطه نظامی و استراتژیکی که نیکسون با ایران آغاز کرده بود، ادامه پیدا کرد. پس از فورد هم، جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا شد که با شعار افزایش نظارت بر قراردادهای تسلیحاتی و ملاحظات حقوقبشری در سیاست خارجی آمریکا روی کار آمد اما در عمل، در سال ۱۹۷۷ و تصدی او بر ریاستجمهوری آمریکا، بیش از هرسال دیگری به ایران سلاح فروخته شد.
نتیجه انقلاب اسلامی ایران بر رابطه تسلیحاتی ایران و آمریکا به تعبیر استفن مک گلینچی در مقدمه کتابش از این قرار است: «زمانی که شاه از سریر قدرت فرو افتاد، ایالات متحده صرفاً یک متحد یا رابطه با یک مشتری دنبالهرو را از دست نداد، بلکه بنای سیاست آمریکا در خلیجفارس به کلی فروپاشید. طرح نیکسون برای تمرکز امنیت منطقهای آمریکا حول ایرانی پیشرفته از نظر نظامی، که بر شالوده رابطه نظامی دو کشور در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ قرار داشت، متلاشی شد و بهجز تن دادن به حضور نظامی مستقیم در خلیجفارس که مخالفت زیادی با آن وجود داشت، گزینههای اندکی برای ایالات متحده باقی ماند.» (صفحه ۱۹)
* شروع یک دوستی و تجارت تسلیحاتی
فشارهای انگلستان و توقف صادرات نفت ایران و سپس کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ (۱۹۵۳) ایران را به کشوری ورشکسته تبدیل کرده بود. پس از مدتی ایران به دنبالهروی نوپای آمریکا تبدیل شد. پادشاهی تازهجانگرفته داشت که تاجوتخت و قدرتگیری داخلیاش را مدیون آمریکا بود. استفن مک گلینچی میگوید شاه با توجه به اهمیت استراتژیک ایران بهخاطر اتفاقات سال ۱۹۴۶ تا ۵۳، در جستجوی رابطهای درازمدت با آمریکا بود تا هم روسها را عقب بزند و هم سلطنت شکنندهاش را ایمن کند. پس از دریافت نخستین کمک نظامی هنگفت آمریکا به ایران در سال ۱۹۵۰، شالوده ارتش ایران با تجهیزات آمریکایی شکل گرفت. رویکردی که ترومن در این سال بنا گذاشت، این بود که ارتش ایران تا جایی تقویت شود که بتواند در حفظ امنیت داخلی و بقای رژیم آمریکامآب شاه کافی باشد. شاه هم سودای ارتشی را داشت که بتواند از مدافع سلطنتش باشد، وجهه بینالمللی ایران را بهبود ببخشد و باعث شود بهتدریج جایگاه برتر منطقه را پیدا کند. به این ترتیب در آغاز شکلگیری رابطه تسلیحاتی دو کشور، دیدگاههای واشینگتن و انتظارات شاه با هم، همخونی نداشتند.
دولت آیزنهاور واقعاً به احتمال حمله مستقیم شوروی به ایران باور نداشت. در عوض توجهش همچون دولت ترومن، معطوف به ضعف سیاسی شاه و وخیمشدن اوضاع اقتصادی ایران بهخاطر تورم بودپس از انعقاد پیمان بغداد در سال ۱۹۵۴ که بانیاش آمریکا بود و ابتدا بین ترکیه و پاکستان شکل گرفت و سپس ایران به آن اضافه شد؛ پنتاگون حاضر نبود در کشورهای توسعهنیافتهای چون ایران و پاکستان سرمایهگذاری کند، مگر اینکه ثابت میشد این کشورها طرحهای درازمدتی از پشتیبانی رژیمهای سیاسی باثبات دارند. سپتامبر سال ۱۹۵۵ دیداری بین مسئولان آمریکایی و انگلیسی در سفارت بریتانیا در واشینگتن انجام شد که در آن، طرف بریتانیایی گفت درخواستهای سرسامآور شاه برای کمک نظامی برای فراهمکردن شرایط عضویت ایران در پیمان بغداد که بیشتر شبیه باجخواهی بود، دارد برنامههای داخلی شکننده شاه را زمینگیر میکند. در مجموع، ایران در حالی عضو پیمان بغداد شد که هیچ دستاورد یا توانمندی امنیتی خاصی نداشت که به دیگر اعضا ارائه کند.
اقدامات جمالعبدالناصر رئیسجمهور مصر در کانال سوئز و رابطهاش با شوروی، باعث نگرانی آیزنهاور از رشد رادیکالیسم پانعرب در منطقه شد. در نتیجه در سال ۱۹۵۶ پیشنهادی مطرح کرد که به دکترین آیزنهاور معروف شد. از بداقبالی شاه، این دکترین از نوسازی ارتش ایران جانبداری نکرده بود و در واقع کاملاً مخالف آن بود. این دکترین، تأمین امنیت منطقه خاورمیانه را به عهده نیروهای آمریکایی میگذاشت. استفن مک گلینچی نویسنده کتاب «آمریکا و شاه» میگوید دولت آیزنهاور واقعاً به احتمال حمله مستقیم شوروی به ایران باور نداشت. در عوض توجهش همچون دولت ترومن، معطوف به ضعف سیاسی شاه و وخیمشدن اوضاع اقتصادی ایران بهخاطر تورم بود. «انتظار میرفت شاه در میانههای دهه ۱۹۵۰ بهجای تمرکز بر امنیت منطقهای، به تحکیم اقتصاد و نظام سیاسی داخلی اولویت بدهد تا رژیم شکننده پساکودتای او جان بگیرد. اما او ناخودآگاه به سوی ایفای نقشی برای ایران گام برداشت که نگاهش بیشتر به بیرون بود تا درون، و مشخصه بارز آن یکقدرت عظیم نظامی به فرماندهی خودش بود.» (صفحه ۳۵)
شاه در سال ۱۹۵۷ فهرستی از نیازهای نظامی خود به پنتاگون ارائه کرد که برآورد هزینهاش بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلیون دلار بود. و پس از فرستادن فهرست، به اعمال فشار برای دریافت این کمک نظامی که آن را حیاتی میپنداشت، ادامه داد. تحلیل دولتمردان آمریکا هم از این فهرست و توقعات شاه، چنین بود: بیشتر احساسی تا منطقی!
اقدامات شاه و اخبار سرویس جاسوسی انگلستان از تهران درباره روابط ایران و شوروی، باعث شد دالس وزیر وقت امور خارجه آمریکا اواخر ژانویه ۱۹۵۸ به ایران سفر کرده و بهطور مستقیم با شاه دیدار و گفتگو کند. شاه هم از کسری بودجه گفت و پیشنهادهای کمکرسانی شوروی را برجسته کرد. دالس با پیشنهاد تانکهای بیشتر و یکاسکادران هوایی مدرنتر به ارزش ۳۰ تا ۴۰ میلیون دلار به ایران سفر کرد و گزارشی از این سفر تهیه کرد که به آیزنهاور ارائه کرد. دالس در گزارش خود اعلام کرد شاه خود را یک نابغه سیاسی میداند و در حالی که او نسبت به وضعیت نظامی ایران دغدغه دارد، وزرای دولت ایران نگران وضعیت وخیم اقتصادی این کشور هستند. «شاه که نشان داده بود واقعاً پرتوقع است، تنها چندروز پس از رفتن دالس از تهران اظهار داشت کمک آمریکا آنقدر ناچیز است که گویا هیچ نگرانیای بابت ایران ندارد.» (صفحه ۳۷)
این نظر آیزنهاور منجر به انجام طرح جبرانی آمریکا در قبال ایران شد. این طرح دربردارنده آموزش و تأمین تجهیزات ۳۷ هزار نظامی ایران، تانکهای بیشتر و ادوات مرتبط با دفاع هوایی شد. همچنین در این طرح جتهای جنگنده F86 به ایران اعطا شد. اما شاه جنگندههای F100 را ترجیح میداداتفاقاتی که در تابستان ۱۹۵۸ رخ دادند، دولت آینهاور را به بهبود روابط با دوستان باقیمانده برای آمریکا در منطقه سوق داد. در نتیجه او در ۱۶ ژوئیه آن سال اعلام کرد ایران باید از هرگونه کمکی که قابلیت استفاده از آن را داشته باشد، بهرهمند شود. این نظر آیزنهاور منجر به انجام طرح جبرانی آمریکا در قبال ایران شد. این طرح دربردارنده آموزش و تأمین تجهیزات ۳۷ هزار نظامی ایران، تانکهای بیشتر و ادوات مرتبط با دفاع هوایی شد. همچنین در این طرح در قالب برنامهای پنجساله جتهای جنگنده F86 به ایران اعطا شد. اما شاه جنگندههای F100 را ترجیح میداد.
استفن مک گلینچی میگوید رفتارهای باجخواهانه شاه باعث شد آمریکا تهدیدهای او را نسبت به تمایل به شوروی جدیتر بگیرد. آیزنهاور هم در ۳۰ ژانویه ۱۹۵۹ به شاه گوشزد کرد درخواستهای نظامیاش خیلی بیشتر از چیزی است که در طرح جبرانی گنجانده شده است. رابطه دو کشور در ۱۹۵۹ پرتنش بود و به جایی رسید که آیزنهاور برای کمکردن تنشها، ایران را به برنامه سفر هیئت حسننیت به کشورهای متحد آمریکا در خاورمیانه، شمال آفریقا، هند و جنوب شرق اروپا اضافه کرد. اما این مسائل و اقدامات مانع درخواستهای سرسامآور نظامی شاه نشد و دوباره فهرستی از نیازهای نظامیاش را به ارزش ۶۰۰ میلیون دلار برای آیزنهاور فرستاد. نویسنده کتاب «آمریکا و شاه» با بیان این حقایق تاریخی به نکته مهم «تفاوت نیازهای شاه و برنامه حمایتی آمریکا» اشاره کرده است. جمعبندی او از ابتدای شکلگیری رابطه تسلیحاتی ایران و آمریکا از ابتدا تا این نقطه، این است که گرچه ایران ثروتی مثل نفت داشت، اما کشوری توسعهنیافته با نیروی کاری بیمهارت و بیسواد بود. چنینوضعیتی این انتقاد را مطرح میکرد که کمک آمریکا به این کشور، نهتنها موجب تقویت رژیمی میشود که از پس بقای خود برنمیآید. این نگرانیها اوایل دهه ۱۹۶۰ به اوج خود رسیدند و همینموجب شد دولت بعدی آمریکا روابط دو کشور را بهطور گسترده ارزیابی کند.
از بالا؛ هواپیماهای شکاری اف ۸۶، اف پنج اِی و اف ۱۰۰
بازسازی رابطه تسلیحاتی در دوران کندی
جان. اف. کندی کارش را با رویکردی کاملاً ایدئولوژیک نسبت به سیاست خارجی آغاز کرد. این رویکرد بهطور عمده مبتنی بر کمک اقتصادی بود تا کمک نظامی. سالهای ریاستجمهوری کندی را بهدلیل همین سیاست و نگاه، دوران پایینترین سطح روابط تسلیحاتی ایران و آمریکا میدانند اما نویسنده کتاب «آمریکا و شاه» با این نظر مخالف است که به دلیل این مخالفت خواهیم پرداخت. البته استفن مک گلینچی میگوید این ارزیابی هم کم و بیش صحیح است که دولت کندی در نظر داشت به حمایتهای ایالات متحده از شاه پایان بدهد. به این ترتیب سطح رابطه دو کشور در بهار ۱۹۶۲ بسیار پایینتر از دهه ۱۹۵۰ بود.
همانزمان بود که کاردار سفارت بریتانیا اعلام کرد چشمانداز بقای شاه با یکمشکل جدی مواجه است. اوایل مه ۱۹۶۱ هم به دلیل افزایش بیثباتی داخلی و اعتراضهای خشونتبار خیابانی در تهران، آژیر خطر در واشینگتن به صدا درآمد. در نتیجه کندی کارگروه ویژه ایران را تشکیل داد و به شاه توصیههایی فوری مبنی بر کاهش هزینههای نظامی و شمار کارکنان ارتش کردکندی میگفت خاورمیانه به آب نیاز دارد نه جنگ. به تراکتور نیاز دارد نه تانک و به نان محتاج است نه بمب. به این ترتیب آژانس توسعه بینالمللی که فراورده مستقیم نظریه نوسازی بود، استراتژی کلی خود را بر کمک غیرنظامی معطوف کرد تا توسعه اقتصادی و اجتماعی غربگرا و دموکراسی را تبلیغ کند و توسعه دهد. و کندی هم رویکردی را بنا گذاشت که با رویکرد آیزنهاور در قبال ایران و دیگر رژیمهای خودکامه متفاوت بود. در ادامه اتفاقات بحران یمن در سال ۱۹۶۲ رخ داد و با تحرکات عربستان و مصر، یک جنگ نیابتی بین اعراب محافظهکار و رادیکال در منطقه شعلهور شد. این مساله با بحران موشکی کوبا همزمان شد. در ۸ فوریه سال ۱۹۶۳ هم حزب پانعرب بعث در عراق، کودتا کرد و حکومت این کشور را سرنگون کرد. کودتای عراق، الگوی کودتایی شد که چندماه بعد در سوریه رخ داد. اما با اشاره به این مسائل باید اشاره کرد که دولت کندی در چهارچوب رویکردی تفکیکشده در قبال اسرائیل، هم نیازهای امنیتی متعارف صهیونیستها را به رسمیت میشناخت و هم مقابل موضعگیریهای مبهم اسرائیل نسبت به برنامه هستهایاش حساس بود. اینکه کندی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۶۰ آمریکا در یکموقعیت لبمرز، رئیسجمهور شد، به گفته خودش مرهون تلاش یهودیان بود. نویسنده کتاب «آمریکا و شاه» هم میگوید کندی لابی یهود را میشناخت؛ «چنانکه طی دیداری خصوصی با بنگوریون، نخستوزیر اسرائیل در ۳۰ مه ۱۹۶۱ تصریح کرد من با کمک یهودیها انتخاب شدم.» (صفحه ۵۲)
درباره رابطه تسلیحاتی ایران و آمریکا، باید بهطور خلاصه این جمعبندی را داشت که این رابطه از سال ۱۹۵۳ (سال کودتای ۲۸ مرداد) شکل و شمایل کمکهای بلاعوض را به خود گرفته بود و شامل ترکیب نسبتاً متعادلی از کمکهای نظامی و غیرنظامی بود. تا سال ۱۹۵۷ یعنی چهارسال بعد، وامهای توسعه درازمدت آمریکا برای پروژههایی مانند سامانه کلان بزرگراهی و مخابراتی، ساختن بندر در آبهای عمیق خلیج فارس جایگزین ترتیبات ویژه سالهای گذشته شدند. این تغییر تا اندازه زیادی بهدلیل عضویت ایران در پیمان سنتو، ضروری بود. در زمان کندی هم رویکردی که او داشت و به آن اشاره کردیم، مانع شد روی خوش به شاه نشان دهد و شاه نیز از این وضعیت ناراضی بود و عدم رضایتش را هم بیان میکرد. برآورد اطلاعات ملی آمریکا (NIE) در فوریه ۱۹۶۱ نشان میداد احتمال وقوع تغییرات ناگهانی در ایران با وقوع یکانقلاب زیاد است. چندعامل هم وجود داشتند که حکومت شاه را تهدید میکردند: عوامل خارجی، گرایشهای مدرنیستی شاه و حمایتش از اسرائیل که باعث عصبانیت روحانیت شیعه و اقدامشان علیه او شده بود، اقدامات مخالفان سیاسی و وضیت وخیم اقتصادی هم در کنار هم وضعیت متزلزلی را برای حکومت شاه ساخته بودند. همانزمان بود که کاردار سفارت بریتانیا اعلام کرد چشمانداز بقای شاه با یکمشکل جدی مواجه است. اوایل مه ۱۹۶۱ هم به دلیل افزایش بیثباتی داخلی و اعتراضهای خشونتبار خیابانی در تهران، آژیر خطر در واشینگتن به صدا درآمد. در نتیجه کندی کارگروه ویژه ایران را تشکیل داد و به شاه توصیههایی فوری مبنی بر کاهش هزینههای نظامی و شمار کارکنان ارتش کرد. رویکردی هم که به این کارگروه ابلاغ شد، چنین بود که هرگاه شاه درخواست تسلیحات بیشتر کرد، پاسخ کندی اصلاحات بیشتر خواهد بود.
اما شاه همچنان اصرار داشت ایران باید تسلیحات و تجهیزات نظامی پیشرفتهتری دریافت کند. او تا پایان تابستان ۱۹۶۱ همچنان به سفارت آمریکا در ایران فشار وارد میکرد. با وخیمتر شدن اوضاع مالی ایران و ضعف سیاسی بیشتر شاه، نگرانی شورای امنیت ملی آمریکا از بحران داخلی ایران بیشتر و مضاعفتر شد. بسیاری از سناتورها و اعضای شورای امنیت ملی آمریکا، مشکلات ایران را به شاه نسبت میدادند و برخی از آنها در تکاپو بودند، جایگزینی برای شاه پیشنهاد کنند. چون معتقد بودند ارتش ایران، اصطلاحاً نمیتواند شلوارش را بالا بکشد و شاه هم نمیتواند کاری برای بقای حکومتش کند. اما این تلاشها به جایی نرسیدند. شاه در این دوران تلاش داشت با کندی دیدار و درباره مسائل نظامی گفتگو کند اما بهدلیل کاهش کمکهای نظامی آمریکا، سرخورده شده و قصد داشت استعفا کند. البته آنطور که در کتاب «آمریکا و شاه» عنوان شده، این تهدید به استعفا، احتمالاً ترفند شاه برای برونرفت از این وضعیت بوده است. تا پیش از سفر شاه به آمریکا و دیدارش با کندی، مکنامارا وزیر دفاع آمریکا توصیه کرد در یک توافق اولیه، تجهیزات دریایی بهشدت کاهش یافته و برخی هزینههای نگهداری تعدیل شوند تا شاه بتواند در عوض، چهار اسکادران F5_A داشته باشد. این هواپیما، جنگنده جدید ارزانقیمتی بود که بهتازگی و صرفاً برای صادرات و آموزش در خاک آمریکا تولید و متناسبسازی شده بود.
پس از دیدارهای شاه در آمریکا بود که به این جمعبندی و نظر رسید که ایران با آمریکا مثل همخوابه موقت برخورد میکند ولی با همسایگان ایران که عضو پیمان سنتو هستند، رفتاری مانند همسران دایمش دارد.
جالب است که اسناد تاریخی نشان میدهد کندی بیشتر از شاه، نگران وضعیت اقتصادی ایران بوده است. بهار و تابستان سال ۱۹۶۲ که وضعیت اقتصادی ایران در وخامت شدید بود، همه فکر و ذکر شاه دریافت کمک نظامی بود. استفن مک گلینچی براساس سند نامه شاه به کندی در ۹ ژوئیه ۱۹۶۲ مینویسد: «شاه بابت مشکلات اقتصادی نگرانی نداشت و بر دریافت ۱۳۵ میلیون دلار کمک نظامی بیشتر در قالب توافق پنجسالهای که در آوریل مطرح شده بود پافشاری میکرد.» (صفحه ۶۵)
شاه در واقع خواهان رابطه با شوروی نبود. هرگز هم برابر فشارها برای تعدیل تمایل شدیدش به افزایش قدرت نظامی سر فرود نیاورد. با این کار شاه، کندی تن به مصالحه داد و کمکهای نظامی به ایران برای پنجسال دیگر تمدید شدنددر تابستان ۱۹۶۲ شاه و اتحاد شوروی شروع به عادیسازی روابط دیپلماتیک کردند. این دومینبار بود که شاه بهسمت سیاست لبه پرتگاه میرفت و از گرمگرفتن با روسها بهعنوان ابزار باجگیری از آمریکا بهرهبرداری میکرد تا تجهیزات نظامی دلخواهش را بدهند. «آخرین بار هم نبود.» (صفحه ۶۶) استفن مک گلینچی میگوید شاه در واقع خواهان رابطه با شوروی نبود. هرگز هم برابر فشارها برای تعدیل تمایل شدیدش به افزایش قدرت نظامی سر فرود نیاورد. با این کار شاه، کندی تن به مصالحه داد و کمکهای نظامی به ایران برای پنجسال دیگر تمدید شدند. «شاه نشان داد هم برای تحکیم تاج و تختش و هم تأمین نیازهای نظامیاش سرسخت است.» (صفحه ۶۷) طی مصالحهای که بهقول نویسنده کتاب «آمریکا و شاه» کندی به آن تن داد، با وجود محدودیتهای شدید تأمین بودجه، تجهیزات راداری به برنامه پنجساله اضافه شد و ناوهایی که در عوض اسکادارانهای F5_A حذف شده بودند، دوباره در توافق گنجانده شدند.
در بهار سال ۱۹۶۳ هم که شرایط برای اعمال اصلاحات داخلی مناسب دیده شد، پروژه انقلاب سفید شاه کلید خورد که نویسنده کتاب «آمریکا و شاه» این اصطلاحات را تلاشی آشکار برای گسترش و تعمیق پشتیبانی از رژیم شاه در بین طبقات فرودست جامعه ایران میخوانَد؛ نه یک تحول صرفاً اجتماعی با هدف بازتوزیع ثروت اقتصادی بین مردم!
استفن مک گلینچی در جمعبندی خود از روابط تسلیحاتی ایران و آمریکا در دوره کندی میگوید به خلاف ارزیابی بسیار منفیی که از تأثیر کندی بر این روابط وجود دارد، سالهای ریاستجمهوری او از بهترین مقاطع روابط آمریکا و ایران بوده چون در آن، رابطه مبتنی بر کمکرسانی بازسازی شد و اصلاحاتی که شاه کموبیش برای راضیکردن منتقدانش در واشینگتن انجام داد، رژیم او و اقتصاد ایران را استوار کرد. نکته مهم در این زمینه، اینجاست که تجربه کندی در آشتی با مصر و هند با شکست روبرو شد چون هر دو کشور بهقول استفن مک گلینچی، اقدامات او را به هیچ گرفتند. در نتیجه آمریکا دلبسته همان رژیمهای متحد پیشین خودکامه، یعنی شاه و اعضای پیمان سنتو باقی ماند. آمریکا بهجای آنکه دست به تلاش بیهوده روی نمونههای ناموفقی چون مصر و هند بزند، روی ایران سرمایهگذاری بیشتری کرد. شاه در آن برهه آنقدر کمتوان بود که نمیتوانست اهمیت استراتژیک چندانی داشته باشد. توافق پنجساله نظامی کندی در سال ۱۹۶۲ با ایران، ناشی از این برداشت بود.
ادامه دارد...
نظر شما