فرهنگ امروز: مدتی پیش یکی از شخصیتهای روشنفکری دینی طی اظهاراتی در مورد قرآن کریم، این ادعا را مطرح کرد که شیعیان نخستین کسانی بودند که قائل به «تحریف قرآن» شدند. بعدها در جریان جلسهای که درباره کتاب «مصحف صنعا» با سخنرانی نویسندگان آن برگزار شد باز همان فرد مذکور (دکتر عبدالکریم سروش) مساله تحریف قرآن را به شیعیان نسبت داد و حتی ادعا کرد این اعتقاد علمای بزرگی از شیعه نظیر شیخ مفید (ره) نیز بوده است. دکتر حسن انصاری استاد تاریخ و کلام شیعه در دانشگاه پرینستون امریکا طی یک سخنرانی به ادعای فوق و اتهام مطرحشده درباره پیروان اهل بیت نبی مکرم اسلام پاسخ داد. لازم به ذکر است که این متن توسط استاد انصاری بازبینی شده و عبارات اصلی از منابع مورد ارجاع (از جمله آثار فضل بنشاذان متکلم بزرگ شیعه و از صحابه ائمه اطهار) به زبان اصلی (عربی) افزوده شده بود که با توجه به محدودیت فضای صفحه «دین و فلسفه» ناگزیر به حذف آن شدیم. متن تنقیحیافته درسگفتار دکتر انصاری درباره تحریف قرآن در دو بخش تنظیم شده است که اکنون بخش نخست آن پیش روی شما است.
*******
مساله تحریف قرآن و یک غفلت بزرگ
درباره موضوع تحریف قرآن یک نکته بسیار مهم معمولا مورد غفلت قرار میگیرد و آن اینکه اگر از تحریف قرآن چه در مقام نقص و چه وجود اضافاتی بر قرآن ادعای پارهای از غلات شیعه یا گروههای دیگری از میان غیرشیعیان بر وجود تحریف در سدههای سوم قمری به بعد مقصود است، چنانکه آنچه در کتابهایی مانند قرائات سیاری و مانند آن و پارهای محدود از روایات کافی و کتب حدیثی دیگر میبینیم و مربوط به این دورههاست طبعا این ادعاها به دلیل متاخر بودن گزارشهایشان نسبت به زمان عمومی شدن مصحف رسمی قابل اعتنا نیست و حداکثر میتواند نشان دهد که این گروهها سعی در تحریف قرآن داشته یا میخواستهاند با ادعای وجود تحریف در قرآن عقاید مذهبی خود را تحکیم کنند. اما اگر این گزارشها در این نوع منابع حاکی از وجود روایات کهنتری باشد که زمان روایت و تحریر آنها به دورههای قدیمتر میرسد یعنی به سده اول و نیمه اول سده دوم قمری و آن حدود میرسد باز هم قبول چنین گزارشهایی بسیار مشکل است. سببش این است که در سده اول و تا حدود نیمههای سده دوم هنوز مذهب ارتودکسی اسلامی که بعدها تحت عنوان سواد اعظم اهل سنت شناخته شد نه تنها شکل نگرفته بود بلکه در بسیاری از مسائل میان گروهها و مذاهب مختلف فکری و سیاسی و طبقات مختلف در مدینه و شام و دیگر امصار اختلافنظرهای جدی وجود داشت. علاوه بر اختلافات سیاسی بهطور نمونه میان بنی امیه و زبیریان یا میان عراقیان و شامیان، اختلافاتی بنیادی بین علمای مورد حمایت بنی امیه از یکسو و مخالفانشان از میان خوارج و قدریه و مرجیان و شیعیان و در میان خود همین گروهها وجود داشت.
اختلاف میان اصحاب حدیث
اندکی بعد این اختلافات به نزاعها میان امویان و گروههای هوادار عباسیان کشید و بعد به اختلافات میان اصحاب حدیث از یکسو و جهمیان و معتزلیان منتهی شد. در این میان و تا قبل از تحکیم ارتودکسی دینی اگر هر کدام از این گروهها سعی در ارایه روایتی متفاوت از قرآن برای تحکیم آرای خود میداشتند و لو اینکه این روایات با اختلافاتی محدود و با اضافه و کم کردن چند آیهای به مصحف همراه بود حتما با واکنش مخالفان روبهرو میشد. درباره همه گونه اختلافات گزارشهای متعددی در منابع نقل شده و هر گونه اختلاف عقیده در میان این گروهها را میدانیم با واکنش گروههای دیگر روبهرو میشده است. این در حالی است که هیچکدام از گروههای مذهبی در دو سده نخست دیگری را متهم به تحریف قرآن نکرده و بهطور مثال هیچکدام از مخالفان امویان آنان را متهم به تحریف قرآن یا تلاش برای آن نکردهاند. گزارشهای محدودی که در این زمینه وجود دارد بیشتر آنها یا ساخته دورههای بعدی است - و به همان گزارشهای دسته اول که در آغاز از آنها یاد کردیم مربوط میشود و بنابراین قابل اعتنا نیست- یا اینکه ناشی از مواردی است که به تحریف مربوط نمیشود و بیشتر ناظر به اختلاف قرائات یا اختلاف مصاحف و از این قبیل است.
از چه زمانی شیعیان را متهم به عقیده تحریف قرآن کردند؟
برخی محققان که اصرار دارند تشیع اصیل را مذهبی باطنی و با گرایشات تاویلی و غلوگرایانه و به عبارتی دیگر دیانتی در چارچوب باور به نوعی از الوهیت امامان شیعه قلمداد کنند در عین حال بر این نکته تاکید میکنند که یکی از عناصر اصلی این تشیع اصیل و اولیه عدم باور به تمامیت قرآن و وجود دستکم نقص، اگر نگوییم باور به وجود اضافاتی در قرآن است. آنان معتقدند باور به تمامیت مصحف عثمانی به عنوان یکی از نتایج روند سنیگرایی در میان تشیع امامی بود که به ویژه با حکومت آل بویه بر بغداد و به قدرت رسیدن سلطه مذهبی و غلبه متکلمان به ظهور پیوست. در اینکه این تحلیل ریشه و بنیادی تاریخی ندارد سخن بسیار میتوان گفت، منتها در رابطه با تحریف قرآن باید این نوع نویسندگان به این پرسش ساده پاسخ دهند که اگر چنین است پس چرا در ادبیات جدلی و مذهبی میان شیعیان امامی و سایر مذاهب و فرق اسلامی و از آن میان زیدیه و اهل سنت و معتزله هیچ نشانی از این اتهامزنی یعنی اتهام شیعیان به وجود تحریف در قرآن تا اواخر سده سوم قمری در منابع دیده نمیشود؟ در واقع نخستین نمونه موجود از این نوع اتهامزنی روشن را در کتاب «الانتصار» ابوالحسین خیاط میبینیم که اثری است از حدود سال ۲۷۰.ق (و احتمالا یکی، دو سال بعد از این تاریخ).
چنانکه پیش از این در یادداشتی مستقل نشان دادم که جاحظ در «حجج النبوه» خود گرچه اشاره میکند که شیعیان امامی نسبت به متن مصحف زید بن ثابت طعنهایی را وارد میکردند منتها در عین حال خودش اضافه میکند که آنان از قرائت ابن مسعود حمایت میکردهاند. البته چنانکه در آن یادداشت گفتم این به معنی اتهامزنی جاحظ نسبت به شیعیان درخصوص عقیده به تحریف قرآن نیست. در واقع شیعیان امامی در چارچوب جدلهای ضد سنی خود و انتقادات نسبت به عثمانیه عمل عثمان را درخصوص تکیه بر مصحف زید بن ثابت و رد کردن و دستور به آتش زدن مصاحف دیگر و عدم پذیرش مصحف ابن مسعود مطرح میکردند و در واقع تکیه آنها نه بر قضیه تحریف که جاحظ اساسا بدان اشارهای ندارد بلکه نوع رفتار عثمان با مصحف ابن مسعود و تمسک به برتری مصحف او بر مصحف زید بن ثابت صرفا برای ذکر مثالب خلیفه سوم از دیدگاه شیعیان بود. بدینترتیب باید گفت قدیمترین اشاره به عقیده به تحریف قرآن تا آنجا که منابع ما اجازه میدهند از آن ابوالحسین خیاط است. به احتمال زیاد این اتهام ریشه در همان جدل مذهبی دارد که جاحظ بدان اشاره کرده و در فاصله میان جاحظ تا خیاط یعنی درست تنها چند دهه تبدیل به اتهامی علیه شیعیان در محیطهای معتزلیان ضد شیعی شده است.
سوالی از کسانی که شیعه را متهم به تحریف قرآن میکنند
حالا با مقدماتی که گفته شد پرسش اینجاست: اگر عقیده به تحریف قرآن یکی از اصول تشیع قدیم و باطنی بود چرا مخالفان تشیع تا حدود اواخر سده سوم از آن در کتابها و ردیهها و گزارشهای ضد شیعی خود نام و یادی نکردهاند؟ مگر از قرآن مهمتر در دیانت اسلام وجود دارد؟ چرا در منازعات مذهبی دو، سه قرن نخستین کسی شیعیان را متهم نکرده است که شما به تحریف قرآن باور دارید؟ در چند متنی که از سده دوم قمری در دست است و از جمله متون بازیافته اباضیان (یکی از گروههای خوارج) که اخیرا کشف و منتشر شد با وجود انواع اتهامزنیها به شیعیان از بحث تحریف قرآن سخنی به میان نیامده است؟ در نیمه اول سده سوم اصحاب حدیث بغداد بیشترین حملات را نسبت به شیعیان و رافضه داشتهاند اما هیچکدام از این موضوع سخنی نگفتهاند. بهطور نمونه در چند متنی که در عقیده به احمد بن حنبل منسوب است و در آنها از رافضه و عقایدشان بحث شده مطلقا اشارهای به موضوع تحریف قرآن نمیشود (در همان دوره در آثار حارث محاسبی هم چنین چیزی دیده نمیشود). در متن الرد علی الرافضه از امام قاسم بن ابراهیم رسی که از اوایل سده سوم قمری است (و همچنین در الرد علی الروافض که منسوب به اوست گرچه در درستی این انتساب تردیدهایی هست) با وجود اشاره به عقاید مختلف - و به قول نویسنده - «غیر قابل قبول شیعیان»، هیچ سخنی از اتهام تحریف قرآن در میان نیست؟ قبلا در مقالهای نوشتم که فضل بن شاذان (از متکلمان بزرگ شیعه و از صحابه ائمه علیهمالسلام) در حدود نیمه سده سوم در کتاب الایضاح آشکارا از تمامیت قرآن دفاع و در مقابل مخالفان سنیمذهب را به باور به وجود تحریفها و اختلافات در مصاحف قرآنی متهم میکند.
بزرگان امامیه و رد کامل ادعای تحریف قرآن
واقعیت این است که عقیده به تحریف قرآن در میان بخشی محدود از شیعیان صرفا در حدود دو، سه دهه آخر سده سوم به دلایلی که آقای دکتر حسین مدرسی طباطبایی به خوبی در مقاله خود درباره تحریف به بحث گذاشتهاند شیوعی پیدا کرد و بعد به صورت یک اتهام از سوی مخالفان تشیع به عموم شیعیان نسبت داده شد. نخستین گروههایی که این عقیده را در میان شیعیان و با تاثیرپذیری از برخی بحثها و روایات اهل سنت مطرح کردند، طیفهایی در میان غلات کوفه و به ویژه بصره و بغداد و بعدا شماری از محدثان غیرمعتبر در میان شیعه و از جمله احمد بن محمد سیاری بودند. این عقیده خیلی زود از سوی متکلمان و اهل نظر امامیه مورد رد و انکار قرار گرفت.
نظر آیتالله بروجردی درباره منشا ادعای تحریف قرآن
درباره اینکه موضوع تحریف قرآن نخستینبار توسط چه کسانی در قرون نخستین مطرح شده بحث و سخن زیاد است. نگارنده هم پیش از این در نوشتههای خود، نظریه ابتکاری مرحوم آیهالله بروجردی را درباره این موضوع مطرح کردم. ایشان معتقد بودند که مقدمات این باور نخست در محیطی غیرشیعی از سوی مخالفان امامت حضرت امیر(ع) و با هدف نوعی تبریر و سببتراشی برای عدم توجه اصحاب سقیفه به امامت حضرت و تخلف آن امام نسبت به بیعت با ابوبکر مطرح شد (و البته بعدا به عنوان استدلالی معکوس از سوی شماری از شیعیان مورد استفاده قرار گرفت؛ به شرحی که در یادداشتی قبلا توضیح داده ام).
نظر فضلبن شاذان درباره مساله «تحریف قرآن»
ریشه این دیدگاه ابتکاری را میتوان در کتاب الایضاح تالیف فضل بن شاذان (د. ۲۶۰ ق) یافت. من بعید نمیدانم مرحوم آقای بروجردی تحتتاثیر نکتهای که ابن شاذان در این کتاب درخصوص کتابت مصحف از سوی حضرت امیر و تاخیر امام در بیعت با ابوبکر مورد اشاره قرار داده دیدگاه ابتکاری خود را ابراز کرده باشد. از دیگر سو در این کتاب، فضل بن شاذان مخالفان سنیمذهب و مرجئه را متهم میکند که شما قائل به تحریف قرآن شدهاید. او این بحث را در دو جای کتاب الایضاح مطرح کرده است: یکجا زمانی که توسل به رای را در فقه و حلال و حرام و احکام شرعی از سوی اهل سنت مورد انتقاد قرار میدهد و از قول آنان مینویسد که سبب این کارشان نقص احادیث و سنت است و اینکه چارهای جز رجوع به رای نیست. بعد در دنباله میگوید آنان حتی این را مطرح میکنند که از قرآن آیاتی حذف شده و بدینترتیب باید به رای مراجعه کرد و از آن چارهای نیست. ابن شاذان اینجا سخت بر آنان میتازد و میگوید چرا از کسانی که آرای خود را داخل در احکام شرع میکنند نمیخواهید که آیات حذف شده را در دسترس قرار دهند؟ مگر نه این است که این کار سادهتر است از اینکه به جای قرآن آرایی تازه بیاورند؟ ابن شاذان ادامه میدهد: مگر نه این است که حلال و حرام هم همچون خود قرآن از جانب خداست؟ اگر چنین است چرا به جای آرای تازه در حلال و حرام قرآن را کامل نمیکنند؟ این کار سادهتر نیست؟ اینکه چه کسانی بنابر زعم مخالفان موجب نقص قرآن شدهاند را ابن شاذان در قسمتی دیگر از کتاب الایضاح معرفی میکند. گرچه خودش چه در این قسمت و چه در قسمت دوم به نقص قرآن باور ندارد و در مقام جواب در مقام نقض میگوید نقصی که شما محتمل میدانید که در قرآن وجود دارد کار همانهایی است که شما را به اعتقاد به رای در قرآن فرا خواندند. کامل کردن بخشهای ناقص قرآن از سوی آنان بسی سادهتر باید باشد. وانگهی، او میافزاید، اگر میتوانید قرآن را ناقص کنید چرا سنت را نکرده باشید و بیدلیل نقص سنت را به پیامبر منسوب میکنید و میگویید به سبب نقص و عدم شمول سنت و عدم بیان همه امور حلال و حرام نیازمند رای شدهاید؟ اگر قرآن را ناقص کردهاید پس حتما بر ناقص کردن سنت هم توانا و دلیر بودهاید. او در نهایت مینویسد که علم قرآن به شکل کاملش و با حلال و حرامش نزد ائمه ما است و به جای اعمال رای در احکام شرعی به ائمه شیعه باید مراجعه و علم آن را طلب کرد.
نادرستی نظر دکتر سروش درباره تحریف قرآن
بدینترتیب برخلاف نظر آقای دکتر سروش که بخشی مهم از علمای تشیع را به اظهار عقیده تحریف قرآن منتسب میکنند و تلویحا تمام تقصیر یا قصور را بر گردن آنان میبینند باید گفت در نیمه سده سوم قمری فضل بن شاذان، دانشمند و متکلم تراز اول خراسان نظری کاملا متفاوت داشته و اتفاقا بر این باور بوده که این عقیده منشادیگری دارد. از آنچه ابن شاذان میگوید علاوه بر آنچه آیهالله بروجردی در جهت سبب شکلگیری عقیده به تحریف قرآن بیان کردهاند شاید بتوان سببی دیگر هم استنباط کرد و آن اینکه باور به تحریف قرآن را نخست معتقدان به رای و قیاس در احکام شرعی شاید به جهت تبریر عمل به این دو در شریعت پیشنهاد کرده باشند.
نظر فضلبن شاذان را در دو محور کلی میتوان صورتبندی کرد؛ در قسمت اول سیاق عبارت تردیدی نمیگذارد که ابن شاذان معتقد به نقص قرآن نبوده اما در عین حال معتقد بوده که مشکل در عدم شناخت تاویل قرآن است که از دیدگاه او به شکل کامل نزد امامان شیعه است. در نقل دوم به وضوح ابن شاذان مخالفان شیعه از میان مرجیان و اسلاف اهل سنت را منتسب به عقیده تحریف قرآن یا دستکم نقل روایات ناظر به تحریف و نقص قرآن کرده و روایاتی که آنان در زمینه نقص آیاتی از قرآن را در منابع خود نقل کردهاند به باد انتقاد میگیرد. میدانیم که اهل سنت تبریراتی را برای وجود این روایات ذکر کردهاند و خواستهاند اتهام عقیده به تحریف را از خود سلب کنند. از مهمترین پاسخهای آنان این بوده که این روایات ناظر به موضوع نسخ تلاوت است (ابن قتیبه در مختلف الحدیث بهطور نمونه به این موضوع پرداخته). ابن شاذان در مقابل، از عباراتش کاملا پیداست که خود با اعتقاد به تحریف و نقص قرآن مخالف است. وانگهی اگر او خود به عنوان شیعی متهم به باورمندی به تحریف قرآن بود هیچگاه نمیتوانست بدین تصریح مخالفان خود را به دلیل نقل شماری روایت که معنای تحریف قرآن میتواند داشته باشد مورد سرزنش قرار دهد.
مشخصات مصحف حضرت امیر که قاسم رسی در عصر امام رضا(ع) دیده بود
در یکی از دفاتری از مسائل قاسم رسی که از او باقی مانده و من در جای دیگری اصالت هسته اصلی آن را اثبات کردهام قاسم رسی از مصحف حضرت امیر یاد میکند و مشخصات آن را چنین توضیح میدهد:
و سئل عن المصاحف هل فیها اختلاف؟
فقال رضیالله عنه: رأیت المصحف بخط علی بن أبی طالب صلواتالله علیه، و فیه أیضا خط سلمان والمقداد، و هو کما أنزل و هو عند بعض ولد الحسن، و إن ظهر الإمام فستقرأونه، و لیس بین ذلک و بین الذی فی أیدینا زیاده و لا نقصان، إلا مثل: قاتلوا اقتلوا وأشباهه، لا (کذا: أو) فی تقدیم السور و تأخیرها. همین مطلب با کمی توضیحات بیشتر در یکی از کتابهای کوچک هادی الی الحق که نواده اوست هم با سند نقل شده (در رساله الرد علی من زعم أن القرآن قد ذهب بعضه): وفی ذلک ما حدثنی أبی عن أبیه، أنه قال: قرأت مصحف أمیر المومنین علی بن أبی طالب رضیالله عنه، عند عجوز مسنه، من ولد الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن أبی طالب؛ فوجدته مکتوباً أجزاء، بخطوط مختلفة، فی أسفل جزو منها مکتوب: و کتب علی بن أبی طالب، و فی أسفل آخر: و کتب عمار بن یاسر، و فی آخر و کتب المقداد، و فی آخر: و کتب سلمان الفارسی و فی آخر: و کتب أبو ذر الغفاری، کأنهم تعاونوا علی کتابته، قال جدی القاسم بن إبراهیم صلواتالله علیه: فقرأته فإذا هو هذا القرآن الذی فی أیدی الناس حرفاً حرفاً، لایزید حرفاً ولا ینقص حرفاً؛ غیر أن مکان قاتِلُوا الذِین یلونکُمْ مِن الْکُفارِ (التوبة (۱۲۳): اقتلوا الذین یلونکم من الکفار، وقرأت فیه المعوذتین.
حال چند نکته اینجا محل توجه است؛
۱- از این مطلب عدم تحریف قرآن دستکم به عنوان یک عقیده در عصر قاسم رسی روشن میشود. علاوه بر اینکه از دیدگاه او به عنوان عالم برجسته اهل بیت مصحف حضرت امیر با مصاحف دیگر تفاوتی نداشته الا در برخی قرائات یا احتمالا تقدم و تأخر سُور.
۲- او معتقد بوده که این مصحف در دست اهل بیت است و در وقت ظهور امام همان را مبنای قرائت قرار میدهد. مقصود او از ظهور امام در این عبارات امامی از میان اهل بیت است که زیدیان و شیعیان در برنامه سیاسی خود همواره درصدد تشکیل دولت او بودهاند. این البته به شخص معینی اشاره ندارد. اما بخشی از سیره امام عادل را چنین میدانستهاند که طبق قرآن و مصحف حضرت امیر عمل کند. احتمالا این باور در میان غلات شیعی که با ظهور قائم او قرآن جدیدی میآورد و تحریفات قرآن را کنار میزند ریشه در همین عقیده زیدی داشته که قاسم رسی اینجا بدان اشاره میکند. علما و متکلمان خط اعتدال شیعی همواره سخن و روایت غلات شیعی را درباره مصحف متفاوت حضرت امیر رد کردهاند (نمونه فقیه آگاه مرحوم آقای بروجردی را قبلا اینجا آوردهام).
۳- تاکید بر وجود معوذتین به خاطر اختلافی بوده که در میان صحابه در این زمینه وجود داشته و باز تاکیدی است بر عدم تحریف.
۴- قاسم رسی بخش مهمی از عمر خود را در مصر گذراند. احتمالا او این مصحف را نزد سیده نفیسه در مصر که همین نسب که قاسم ذکر میکند را داشته دیده بوده است. محتملا باید اثر این مصحف را در مصر جستوجو کرد. قاسم بعدها این مطلب را وقتی در رس مدینه سکنی داشت برای اصحاب و فرزندانش روایت کرد.
آیا جاحظ شیعیان را متهم به عقیده تحریف قرآن کرده؟
در شماری از تحقیقات درباره تاریخچه عقیده به تحریف قرآن و از جمله در مقاله آقای دکتر حسین مدرسی طباطبایی در این زمینه که به فارسی هم ترجمه شده این مطلب عنوان شده که جاحظ نخستین کسی است که این اتهام را نسبت به شیعیان امامی مطرح کرده است (این مقاله بهترین و محققانهترین مقالهای است که تاکنون درباره رد اعتقاد به تحریف قرآن در زبان انگلیسی نوشته شده). به نظر من این مطلب درست نیست. دقت در عبارات مورد استناد در رساله حجج النبوه نشان میدهد آنچه جاحظ از آن سخن میگوید بحث تحریف نیست و فقط اشاره به عدم باور امامیه (به تعبیر او: روافض) نسبت به مصحف زید بن ثابت و باورمندی به قرائت (مصحف) ابن مسعود دارد. جاحظ امامیه را متهم به عقیده تحریف قرآن نمیکند. او ضمن تصریح بر اینکه جمیع مذاهب و فرق و حتی شیعیان بر تمامیت قرآن و صحت مصحف عثمانی تاکید دارند، میگوید اگر کسی روافض را به عنوان مخالف ذکر کند این مخالفت اهمیتی ندارد و بعد در توضیح مخالفت آنان تصریح میکند که روافض (امامیه) بر مصحف زید بن ثابت طعن میزنند و آن را انکار میکنند و به قرائت دیگری باور دارند. این مصحف را جاحظ خود معرفی میکند و به ابن مسعود در همین جا اشاره میکند. در متن چاپی رسائل جاحظ مصحح به جای «لغیره» که در دو نسخه از کتاب آمده، «تغییره» را پیشنهاد کرده که به نظر من درست نیست و با سیاق عبارت و عربیت کلام هم به کلی ناسازگار است. اگر حتی خوانش نسخهها را هم قبول نکنیم باز شاید در نسخه اصل به جای «تغییره» بوده: «تعییره» به معنای اینکه آن را (یعنی زید و مصحفش را) نکوهش و تقبیح میکردند («تغییره» چنانکه گفتم با سیاق و عربیت متن نمیسازد). میدانیم که حتی در سده چهارم در بغداد گاهی شیعیان امامی مصحف ابن مسعود را به عنوان مصحف مقبول قرآن مطرح میکردند و گاه بر سر این موضوع فتنهها و مشکلاتی هم که البته ریشه سیاسی داشت درست میشد. با این همه روشن است که عدم باورمندی به جمع زید بن ثابت و مصحف او و اعتقاد به مصحف ابن مسعود به معنای عقیده به تحریف در قرآن نیست و اینجا هم جاحظ اصلا نظرش این نیست. اگر جاحظ که خصم رافضیان بود این باور را به معنی اعتقاد به تحریف قرآن میدید حتما چه در این رساله و چه در رسالات دیگرش که مکرر بر رافضه طعن زده به این موضوع بازمیگشت و آن را بزرگنمایی میکرد. در حالی که میدانیم جاحظ هیچگاه چنین نکرده است. درباره مصحف ابن مسعود در منابع قدیم تاریخ و حدیث سخن زیاد است و معلوم نیست اساسا تا چه اندازه اصل وجود مصحفی به نام او صحت داشته باشد؛ گرچه حتی تا قرنها بعد مثلا در نقلی از قرطبی کسانی نسخهای از مصحف او را در اینجا و آنجا نشان میگرفتند. اما هرچه هست تمایز مصحف ابن مسعود با مصحف زید بن ثابت در حد بحث تحریف قرآن مطلقا نبوده و وقتی جاحظ عبارات بالا را مینوشته مطلقا به موضوع تحریف آنچنانکه بعدا شیعیان به باورمندی بدان متهم شدند نظر نداشته است.
نظر شما