شناسهٔ خبر: 12274 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نقدی بر آثار جشنواره(31)/«ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» ساختۀ ابراهیم ابراهیمیان؛

به امید پسند جشنواره‌های خارجی

ارسال آگهی گویی در ایران وظیفه بسیاری از کارگردانان به تصویر کشیدن تبعات فقر است، تبعاتی که زندگی را به سیاهی، تباهی و سردرگمی می‎کشاند، شخصیت‎پردازی‎ها به گونه‎ای است که به مخاطب بفهماند ذات انسانهای این مرز و بوم پاک است اما این رفتارهای نابه‎هنجاری که در جامعه رخ می‎دهد تنها یک مقصر دارد و آن فضایی است که ملت را به این سو سوق داده است

فاطمه موسوی

 آگهی تسلیت دیگر برای سینما

فیلم" ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه" به کارگردانی "ابراهیم ابراهیمیان" از جمله فیلم‎های نگاه نو جشنواره امسال است، فیلمساز با ارائه این اثر که سراسر سیاهی و ناامیدی را به دل مخاطب می‎نشاند، از آن دسته فیلم‎هایی به شمار می‎رود که حاتمی‎کیا به عنوان فیلم‎هایی که برای ایران ساخته نشده‎اند، یاد کرده است. آن‎هایی که برای آن طرف آبی‎ها تولید شده‎اند...

گویی در ایران وظیفه بسیاری از کارگردانان به تصویر کشیدن تبعات فقر است، تبعاتی که زندگی را به سیاهی، تباهی و سردرگمی می‎کشاند، شخصیت‎پردازی‎ها به گونه‎ای است که به مخاطب بفهماند ذات انسانهای این مرز و بوم پاک است اما این رفتارهای نابه‎هنجاری که در جامعه رخ می‎دهد تنها یک مقصر دارد و آن جامعه‎ ایست که ملتش را به این سو سوق داده است و فرجامی سیاه برایشان رقمزده‎است. جامعه‎‎ی ناامن که دزدی جز لاینفک آن است، جامعه‎ای که در آن آدم‎ها مجبور می‎شوند به یکدیگر دروغ بگویند، برای اثبات زن و شوهر بودنشان مجبور باشند حتی به همسایه خود شناسنامه نشان دهند، جامعه‎ای که از بی‎اعتمادی لبریز شده است.

 راه درمانی برای این جامعه متصور نیست، در این میان برخی کارگردانان  تنها  می‎کوشند که این مشکلات را دائما بازگو کنند و با نمایش اغراق‎آمیز بدبختی و ناامیدی مردم و ترسیم شرایط بد زندگی در ایران، این لجن متعفن را که ساخته و پرداخته خود آنان است به هم بزنند تا زمانی که مشام مخاطبانشان را نیز مشمئز گردانند.

داستان فیلم در رابطه با طه (صابر ابر) و ریحان (نازنین بیاتی) است، آن‎ها به واسطه یک آگهی در روزنامه به پرستاری از پیرمردی به نام آصف مشغول می‎شوند، اما پس از چندی پیرمرد فوت می‎کند و آن‎ها مجبور میشوند جنازة او را در خانه نگه‎دارند تا کسی متوجه این موضوع نشود. در نهایت مینا دختر آصف که در خارج از کشور زندگی میکرده به این خانه می‎آید و متوجه مرگ پدر می‎شود و از آن‎ها می‎خواهد برای مدتی بیش‎تر پدر را در این وضعیت نگه‎دارند تا بتواند خانه را از رهن بانک درآورد و قرضهایش را بدهد. اما روزی متوجه یک آگهی در روزنامه می‎شوند که در آن تسلیتی برای مرگ آصف چاپ شده‎ است...

فیلم بعد از مرگ آصف فضایی تیره و تار می‎گیرد، طه و ریحان مجبورند در خانه‎  آصف و در کنار جنازه  او زندگی کنند، جایی که مجبورند برای رهایی از بوی تعفن جنازه دستمالی بر دور دهانشان ببندند و پشت درهای اتاق‎ نایلونهایی بزنند که این بو همسایگانشان را متوجه ماجرای مرگ نکند، مخاطب مجبور است با صحنه‎هایی که طه در حال شکستن یخ برای گذاشتن روی جنازه است همراهی کند.

همه عناصر در فیلم به این ناامیدی دامن می‎زنند، دیالوگها، میزانسن، نورپردازی‎ و حتی طراحی لباس‎ها، تنها یأس را برای بیننده به ارمغان می‎آورد. روح ناامیدی و ترس در فیلم موج می‎زند، طه و ریحان به سرنوشتی دچار شده‎اند که فقر و نداری برایشان رقم زده است.

مینا خانم دختر سرهنگ که از فرانسه آمده به مرگ پدرش راضی است، شوهر او ورشکسته شده است و دارایی آنان تنها این خانه پدری است که آن هم در رهن بانک است، مینا به خاطر اینکه بتواند این خانه را از رهن بانک درآورد و مقداری از بدهکاریهایش را بدهد، تصمیم می‎گیرد باز هم جنازه پدرش را در خانه نگه دارد و به طه و ریحان پیشنهاد می‎کند که دو برابر پولی را که قرار بوده است برای پرستاری پدرش به آن‎ها بدهد تقبل کند به شرطی که آنها مدتی بیش‎تر همین‎گونه جنازه را در خانه بیسرو صدا نگه دارند، طه با این پیشنهاد برآشفته می‎شود اما این ریحان است که مانند همیشه در برابر وسوسه‎ها رنگ می‎بازد.

 درست برعکس روند طبیعی جامعه که غالبا مردان سنگ‎دل‎تر از زنان هستند اما در  نگاه ابراهیمیان  این زنان هستند که سنگ‎دل و بی‎رحم شده‎اند، ریحان به دنبال پول است و در این راه بسیاری از ارزش‎ها را گم کرده است، مینا دختر سرهنگ نیز به مرگ پدر  و نگه داشتن جنازه او به این وضع اسف‎بار راضی است. این طه است که در مقابل ریحان و مینا خانم -شاید به دلیل اعتقادات مذهبی که هنوز در وجودش نمرده است- انسانی‎تر و دل‎رحم‎تر در برابر دیدگان مخاطب شخصیت‎پردازی می‎شود و باز این خود شخصیت طه است که نمی‎گذارد پول حرام وارد زندگی‎شان شود، اوست که ریحان را از  مهلکه‎ی وسوسه‎های شیطانی بیرون میکشد.

این فیلم اقتباسی است از فیلم اسپانیایی آمادور که ترسیم‎گر فضایی وهم‎انگیز و دلهره‎آور است که در پایان نیز معماهای بسیاری در ذهن بیننده جای می‎گذارد. اینکه بالاخره آگهی تسلیت را چه کسی چاپ کرده است؟ سرنوشت طه و ریحان چه خواهد شد؟علت اصلی مرگ آصف چه بوده است؟ می‎توان گفت فیلم به ضعف فیلمنامه و عدم پرداخت شخصیتها و رویدادها دچار است که در نهایت چیزی جز تلخی در کام مخاطب سینما باقی نمی‎گذارد.

 

 

 

 

 

نظر شما