شناسهٔ خبر: 51910 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

جایگاه وحی در منظومۀ فکری لئو اشتراوس (۲)؛

استدلال اخلاقی اشتراوس به سود وحی

وحی مطمئناً استدلال اشتراوس استدلالی به سود وحی نیست و خود اشتراوس نیز فرد مؤمنی نبود؛ اما استدلال اشتراوس دربارۀ وحی پشتوانه‎های فکری‎ای را به فرد مؤمن پیشنهاد می‎دهد که فیلسوف را به چالش بکشد و از ‎همین رو اشتراوس نه نسبت به وحی بی‎اعتناست و نه آن را قطعاً رد می‎کند.

فرهنگ امروز/ لیورا باتنیتسکی، ترجمه: عدنان فلاحی:

اشتراوس (هم در آثار نخستینش دربارۀ عقلانیت یهودی قرون‌وسطایی و هم در آثار متأخرش در آمریکا) استدلال میکند که فقط وحی -و نه فلسفه- میتواند پایۀ یک اخلاق جهانشمول را بنا نهد. مطمئناً این اخلاق جهانشمول بر پایۀ ایمان -و نه شناخت یقینی- است؛ بااین‌وجود، چنین چیزی ضعفی اخلاقی را در جایگاه فلسفی برجسته میکند. اشتراوس این موضوع را در هیچ جا به اندازۀ مقالۀ بسیار مهمش در سال ۱۹۴۳ دربارۀ متفکر یهودی قرون‌وسطی یهودا هالِوی[۱] مورد تأکید قرار نداد. این مقاله به بخش اساسی‎‎ای از [کتاب] اضطهاد و هنر نگارش[۲] بدل شد و ارجاع اشتراوس به این مقاله نه به‌مثابه اثری مبهم ناشی از دل‌بستگی به موضوعات یهودی و قرون‌وسطایی، بلکه جزء مهمی از استدلال وی در حق طبیعی و تاریخ[۳] را شکل میدهد.

خوانش اشتراوس از هالوی متمرکز بر این مسئله است که هالوی در کتابش خزری (Kuzari)[۴] چه چیزی را میتوانسته از «قانون عقل» مراد کرده باشد. اشتراوس از خلال بررسی مفصل خزری هالوی نتیجه میگیرد که: «قانون طبیعی[۵] حقیقتاً چیزی بیش از کمینۀ کنارنگذاشتنی و غیرقابل تغییر اخلاق نیست که مورد نیاز نازلترین نوع زندگی در هر جامعهای است.» ولی بااین‌وجود چنانکه اشتراوس اشاره میکند، کمینۀ غیرقابل تغییر اخلاق از دیدگاهی اخلاقی حقیقتاً چیز زیادی را دربر نمیگیرد. اشتراوس در تشریح جایگاه هالوی این اظهارنظر هالوی در کتاب خزری را به تفصیل شرح میدهد که: «حتی دستهای از دزدان نیز باید در میان خود واجد گونهای عدالت باشند تا جمعشان تداوم یابد» (این تشبیه -بدون اشاره به افلاطون- به حکایت دزدان در کتاب جمهوری افلاطون اشاره دارد: Republic, Book ۱, ۳۴۲b-d). اشتراوس مینویسد:

«او [فیلسوف کتاب خزری هالوی][۶] از خلال قوانین حکومتیِ مجموعه فرامین الهی[۷]، فیالمثل به تحریم قتل نفس اشاره میکند، درحالی‌که مطلقاً از خلال قوانین[۸] حکومتی و عقلی -که مستقل از وحی شناخته شدهاند- به چنین تحریمی اشاره نمیکند. این نیز با توجه به اینکه کتاب مقدس قتل را مطلقاً تحریم میکند درحالی‌که فیالمثل دستهای از دزدان ناچارند فقط قتل یکی از اعضای خودشان را ممنوع کنند، به‌سادگی قابل فهم است.» (Persecution and the Art of Writing, p.۱۲۳)

اشتراوس پژوهش خود دربارۀ هالوی را با این بیان به پایان میبرد: «هالوی با موافقت با فلاسفه تا بدین پایه ضعف بنیادین موضع فلسفی و ژرف‌ترین دلیل خطرناک بودن فلسفه را کشف می‌کند.» (Persecution and the Art of Writing, p.۱۴۰)

بر اساس خوانش اشتراوس از هالوی، فلسفه منجر به انکار خطرناک اخلاقیات مطلق میشود که [این انکار] در بند تعهد به گروه خاصی نیست.

اشتراوس در حق طبیعی و تاریخ منکر این نیست که ما میتوانیم خوب و بد را از یکدیگر تمییز دهیم، ولی او قویاً تردید دارد که فلسفه بالذات بتواند از یک اخلاقیات جهانشمول -فراتر از یک شهر یا جامعۀ محدود- دفاع کند. اشتراوس به شکل معناداری تلویحاً به تشبیه دستۀ دزدان هالوی اشاره میکند، آنگاه که مینویسد:

«ولی برای مدافعان عدالت ناخوشایند است که عدالت برای حمایت از دستهای از دزدان نیز لازم است: اگر اعضای دستۀ دزدان از آسیب زدن به یکدیگر خودداری نکنند، اگر آن‌ها به یکدیگر کمک نکنند، یا اگر هرکدامشان هدف شخصیاش را پایینتر از هدف کل دسته قرار ندهد، این دسته حتی یک روز هم نمیتوانست دوام بیاورد.» (Natural Right and History, p.۱۰۵)

اشارۀ ضمنی اشتراوس به هالوی با ارجاع به مقالۀ اشتراوس دربارۀ هالوی با توجه به جمله‌ای که در ادامه می‌آید بسیار جدیتر میشود: «تفسیر بدیل دیگری مربوط به قرون‌وسطی از آموزۀ [حق طبیعی][۹] ارسطو وجود دارد، یعنی دیدگاه ابنرشدی یا به بیان مناسبتر، دیدگاه ویژۀ falasifa[۱۰] و همچنین دیدگاه ارسطوییان یهودی» (Natural Right and History, p.۱۵۸). بافتار این اظهارنظر و یادداشت، تمایزگذاری اشتراوس مابین دیدگاه ارسطویی دربارۀ حق طبیعی و دیدگاه سقراطی-افلاطونی است. اشتراوس می‌نویسد از نظر ارسطو: «هیچ ناهمگونی بنیادینی مابین حق طبیعی و مقتضیات جامعۀ سیاسی وجود ندارد» (Natural Right and History, p.۱۵۶). خلاف ارسطو، اشتراوس مدعی است که دیدگاه افلاطونی-سقراطی نسبت به حق طبیعی، ناسازگاری بنیادینی مابین عادلانه بودن حق طبیعی -که مستقل از قانون است- و عادلانه بودن شهر -که ضرورتاً متکی به قانون است- مییابد. دیدگاه افلاطونی-سقراطی نسبت به حق طبیعی به عدم وابستگی درونی فیلسوف به قوانین جامعه اشاره میکند.

از دیدگاه اشتراوس، «دیدگاه ابنرشدی» که «یک تفسیر قرون‌وسطایی بدیل از آموزۀ ارسطو» است، مبتنی بر دریافت اسلامی قوانین افلاطون است و ازاین‌رو خلاف خوانش مسیحی از ارسطو، افلاطونی است. اشتراوس تأکید میکند که افلاطون و «مشاییان یهودی» تنش بنیادینی را مابین فلسفه و قانون -که تنش میان فلسفه و «شهر» نیز هست- تشخیص میدهند. چنانکه اشتراوس در حق طبیعی و تاریخ تبیین میکند تفسیر مسیحی از ارسطو و بهویژه دیدگاه توماس آکویناس[۱۱] دربارۀ قانون طبیعی است که این تنش را انکار میکند: «آموزۀ توماسیِ حق طبیعی و یا -به بیان عمومیتر- قانون طبیعی، مشمول تردیدها و ابهاماتی که ویژگی تعالیم نه فقط افلاطون و سیسرون[۱۲] بلکه ارسطو نیز هست، نمیشود... هیچ شکی وجود ندارد» (Natural Right and History, p.۱۶۳). پیشتر دیدیم که از دیدگاه اشتراوس عبور از شک، یک اشتباه فکری است که به مسئلۀ الهیاتی-سیاسی در اوایل قرن بیستم و سرانجام پیامدهای بسیار بد برای عقل و اخلاق و سیاست منجر شد.

اشتراوس ضمن تأکید مکرر بر شک خود نسبت به توانایی فلسفه برای استوار کردن اخلاقیاتی جهانشمول نشان میدهد که وحی در مقام یک چالش اخلاقی همیشگی علیه فلسفه باقی میماند و باید باقی بماند. (همچنین بنگرید به: Jewish Philosophy and the Crisis of Modernity; Natural Right and History, p.۱۰۶,۱۰۷; Persecution and the Art of Writing, p.۱۴۰)

مطمئناً استدلال اشتراوس استدلالی به سود وحی نیست و خود اشتراوس نیز فرد مؤمنی نبود؛ اما استدلال اشتراوس دربارۀ وحی پشتوانههای فکریای را به فرد مؤمن پیشنهاد میدهد که فیلسوف را به چالش بکشد و از همین رو اشتراوس نه نسبت به وحی بیاعتناست و نه آن را قطعاً رد میکند. چنانکه اشتراوس مقالۀ خود دربارۀ هالوی را اینگونه به پایان میبرد: «لازم نیست ذاتاً دیندار باشیم، صرفِ داشتن شیفتگی عمیق به اخلاقیات اصیل برای تمنای وحی با تمام وجود کافی است: انسان اخلاقی در معنایی که ذکر شد، یک مؤمن بالقوه است.» (Persecution and the Art of Writing, p.۱۴۰)[۱۳]

صدالبته مخالفت وحی با فلسفه در جریان است ولی این فقط یک مخالفت است و هیچگاه قرین پیروزی نمیشود، هرچند فلسفه نیز همواره در مخالفت با توانایی وحی -در ادعای وجود شواهد قطعی به سود حقانیت وحی- باقی میماند؛ این مخالفت دوسویه نهایتاً شکلی از میانهروی است.

ارجاعات:


[۱]. Judah Halevi

[۲]. Persecution and the Art of Writing [توضیح مترجم: معمولاً واژۀ Persecution را در فارسی به «شکنجه» ـ و تبعاً کتاب اشتراوس را شکنجه و هنر نگارش ـ ترجمه می­کنند که به­ویژه در مورد نام این کتاب اشتراوس، ترجمۀ دقیقی نیست. شکنجه در زبان فارسی معادل با هرگونه رنج و عقوبت و آزار و اذیت است که شامل تعذیب مجرمان و گناهکاران نیز می­شود (نک: دهخدا، مدخل شکنجه). ولی Persecution در زبان انگلیسی به انواع آزارهایی اشاره دارد که شخص فقط به سبب داشتن باوری خاص یا تعلق به طبقه یا نژادی خاص، متحمل می­شود؛ چنان­که خود اشتراوس نیز می­نویسد: «اضطهاد نمی­تواند مانع تفکر مستقل شود، حتی نمی­تواند مانع بیان اندیشۀ مستقل شود.» (Persecution and the Art of Writing, pp.۲۳,۲۴ - University of Chicago Press edition ۱۹۸۸)

معادل Persecution در زبان عربی معاصر «اضطهاد» است که معادل یکی از معانی پرکاربرد واژۀ «فتنه» در قرآن کریم و زبان عربی قدیم نیز هست: «فَمَا آمَنَ لِمُوسَی إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَی خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن یَفْتِنَهُمْ: سرانجام کسی به موسی ایمان نیاورد مگر فرزندانی از قوم وی درحالی‌که بیم داشتند از آنکه مبادا فرعون و سران آن‌ها ایشان را آزار رسانند» (یونس ۸۳، ترجمۀ محمد مهدی فولادوند) یا: «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ: کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده و بعد توبه نکرده‏اند ایشان را هست عذاب جهنم و ایشان را هست عذاب سوزان» (بروج ۱۰، ترجمۀ محمد مهدی فولادوند) و...

بنابراین معادل دقیق Persecution همانا فتنه یا اضطهاد است که به سبب اینکه واژۀ فتنه، مشترکی لفظی و ذوالمعانی است، اضطهاد مناسب­تر و دقیق­تر است. ]

[۳]. Natural Right and History [توضیح مترجم: این کتاب به قلم دکتر باقر پرهام و با عنوان حقوق طبیعی و تاریخ به فارسی ترجمه شده است.]

[۴]. هالوی اصل این کتاب را با عنوان الحجةُ وَالدَّلیل فی نُصرةِ الدّینِ الذَّلیل‎‎ به زبان عربی نگاشت که بعدها به عبری ترجمه شد. ـ مترجم

[۵]. iura naturalia

[۶]. این افزودۀ نویسندۀ این نوشتار است و نه اشتراوس. ـ مترجم

[۷]. the Divine code

[۸]. nomoi

[۹]. افزودۀ نویسنده ـ مترجم

[۱۰]. منظور اشتراوس، فلاسفۀ مسلمان مشایی (پیروان ارسطو) است. (Natural Right and History, p.۱۵۸) ـ مترجم

[۱۱]. Thomas Aquinas

[۱۲]. Cicero

[۱۳]. یکی از نقدهای جدی­ای که می­توان بر منظومۀ فکری اشتراوس وارد کرد وجود تناقضات درونی در این منظومه است. اشتراوس خود می­پذیرد که اخلاقیات را نمی­توان از چیزی جز دین (وحی) استنباط کرد و از سوی دیگر قائل به تضاد ذاتی -و نه تمایز- بین عقلانیت و وحی است. نیز اشتراوس در پی زندگی حقیقی­ای است که ذات خود را در تکیه بر عقلانیت فلسفی تعریف می­کند. با این تفاصیل او از سویی دغدغه­مند جدی مفاهیم مستقل از فلسفه­ مثل اخلاقیات جهان­شمول و فراتاریخی و حق طبیعی است که -به گفتۀ خود اشتراوس- یگانه ابزار دفاع از این مفاهیم و تثبیت تاریخی­شان وحی است و از سوی دیگر لزومی در پایبندی به وحی نمی­بیند. ـ مترجم

منابع

کتب اشتراوس:

- Correspondence Concerning Modernity, trans. George Elliott Tucker, Independent Journal of Philosophy, ۴ (۱۹۸۳): pp. ۱۰۵–۱۱۹ and ۵/۶ (۱۹۸۸): pp. ۱۷۷–۱۹۲.

- Faith and Political Philosophy: The Correspondence Between Leo Strauss and Eric Voegelin, ۱۹۳۴–۱۹۶۴, ed. and trans. Peter Emberley and Barry Cooper, University Park, PA: Pennsylvania State University Press, ۲۰۰۲.

- Jewish Philosophy and the Crisis of Modernity, ed. Kenneth Hart Green, Albany, NY: State University of New York Press, ۱۹۹۷.

- Natural Right and History, Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۵۳.

- Persecution and the Art of Writing, Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۵۲.

- Spinoza’s Critique of Religion, trans. Elsa M. Sinclair, New York: Schocken, ۱۹۶۵.

- What is Political Philosophy and Other Studies, Glencoe, IL: The Free Press, ۱۹۵۹.

سایر کتب:

- Meier, Heinrich, ۲۰۰۶, Leo Strauss and the Theologico-Political Problem, trans. Harvey J. Lomax, Chicago: University of Chicago Press.

- Plantinga, Alvin and Wolterstorf, Nicholas, eds. ۱۹۹۱, Faith and Rationality: Reason and Belief in God, South Bend, IN.: University of Notre Dame Press.

نظر شما