فرهنگ امروز/حسین امیری: سینمای بدنهی ایران شاهد دو نوع سینماست، یکی سینمایی که ادامهی فیلم فارسی است و معمولاً منشوری جز ابتذال ندارد و نوع دیگر سینمایی که عمدتاً سفارشی است و با دادن شعارهای مدنظر ارگانهای دولتی سعی در جلب مشارکت آنان دارد؛ زیرا وارد کردن ارزشها بهصورت شعاری در یک فیلم، نتیجهای جز گریزان شدن مخاطب از سینما ندارد؛ لذا فیلمساز به جای فروش گیشه، چشم طمع به بودجههای سازمانی دارد، سازمانهایی مانند شهرداری تهران، بهزیستی، نیروی انتظامی و ... که بر اساس مأموریتهایشان در راستای فرهنگسازی از فیلمها حمایت میکنند؛ اما وقتی فیلمی هم قصد دارد ابتذال فیلم فارسی را برای خوشامد مخاطب عام سینما در خود داشته باشد و هم رویکردی شعاری به ارزشهای اجتماعی و مسائل روانشناسی داشته باشد، نتیجهای جز تمسخر تماشاگر نخواهد داشت.
هاتف علیمردانی با ساخت فیلمِ «به خاطر پونه» نشان داد که شناخت درستی از مسائل اجتماعی و روانشناسی دارد و میتواند فیلم جدی هرچند کمجذابیت بسازد. فیلم به خاطر پونه باآنکه فروش خوبی نداشت؛ اما بهعنوان فیلم اجتماعی مورد اقبال اصحاب سینما بود، درحالیکه فیلم اخیر یعنی «مردن به وقت شهریور» فقط انگارههای روانشناسانه از مسائل مختلف را بهصورت شعاری مطرح میکند. سریالهایی در دههی 70 از شبکهی یک سیما در برنامهی خانواده پخش میشد که تقریباً همهی مسائل فیلم اخیر را مطرح میکرد، عدم ارتباط درست پدر و فرزند و در کل نسل جدید و قدیم، واکاوی نحوهی گرایش نوجوانان به مواد مخدر و... که بهمراتب گویاتر از فیلم اخیر بود.
یک چهارم ابتدایی فیلم چیزی نیست غیر از رقص و موسیقی، سکانس قبل از تیتراژ که پلانهای مفصلی از رقص و خوانندگی رپ را به تصویر میکشد گویی نسل جوان را فقط باید با رقص و موسیقی بشناسیم. تأکید بیش از حد بر روی موسیقی بهعنوان فعالیت زیرزمینی نیز نوعی تأکید نخنماست، فیلمهای زیادی نیز با این زاویه به علاقهی جوانان ایرانی به موسیقی نگاه کردهاند، درحالیکه موسیقی رپ هرچند در بین برخی محلههای مرفه بهصورت زیرزمینی رشد کرده است؛ ولی این نوع موسیقی در جهان متعلق به طبقهی فرودست است. مشکل فرزندان طبقهی مرفه در وهلهی اول نداشتن آرمان و انگیزه است، هرچند نشان دادن برخی رفتار ناشایست که در خانوادههای شهری عادی شده، مانند داشتن دوستدختر از جسارتهای ستودنی کارگردان است.
فیلم بسیار کند و کسلکننده است، موضوع و داستان فیلم بیشتر شبیه فیلمهای آموزشی نیروی انتظامی دربارهی شیوههای کلاهبرداری است و برای یک فیلم کوتاه 20 دقیقهای قابل قبول است؛ اما اگر قرار باشد این داستان کوتاه مبنای فیلم بلند سینمایی قرار گیرد اکثر صحنههای خالی و تکراری خواهد بود. اتفاق اصلی فیلم که میتواند تعلیق و جذابیت فیلم را رقم بزند به جای ربع ابتدایی فیلم در چند دقیقهی نهایی رخ میدهد و اکثر دقایق فیلم فقط معرفی خانوادهی سینا و شرایط زندگی او و نحوهی آشناییاش با ام. جی است. پس از آشنایی سینا با ام. جی دیگر اتفاقات چندانی رخ نمیدهد و تنها ما با شخصیت ام. جی آشنا میشویم. سینا که تا قبل از آشنایی با ام. جی اهل هیچ خلافی جز سیگار نیست، در مقابل خلافکاریهای او هیچ واکنشی نشان نمیدهد و بهراحتی تسلیم وی میشود، بهراحتی و بدون هیچ کنشی عاشق یک دختر غریبه میشود و فردی که به این راحتی هر کاری را میپذیرد، میگوید تا به حال هیچ دوستدختری نداشته است. سینا یا مانند سایر همسالان خود است یا بچهی درسخوان؛ اما نه نشانههای این را دارد و نه نشانههای آن را.
کارگردان برای ایجاد قصههای فرعی و رقم زدن تعلیق ساختگی، عناصری بیربط و غیرمنطقی را وارد قصه کرده است. زنگ زدن تلفن منزل و حرف نزدن وی، تماس ام. جی با سینا توسط تلفن منزل و ... در حالی است که با وجود موبایل کسی برای تماس پنهانی از تلفن منزل استفاده نمیکند، تأکید بر ماهواره و پارازیت آن نیز بدون اینکه جایی در قصه داشته باشد رخ میدهد، عناصری که به پیشبرد قصه کمکی نمیکند و فقط تنوع کمرنگی را در ریتم کند و ملالآور فیلم ایجاد میکند، تنوعی که بهاندازهی چند ثانیه کندی و خلوتی فیلم را جبران میکند.
به تصویر کشیدن روابط آزاد دختر و پسر، رقص و موسیقی پاپ، ترفندی مبتذل برای جذب مخاطب است؛ اما در مقابل این ترفند، نمایش شعارگونهی برخی ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نیز قرار میگیرد، وقتی سینا باعث میشود برادرش آسیب ببیند بلافاصله صحنهای از نماز خواندن سینا را بهصورت شتابزده و دفعی میبینم که واکنش تماشاگر به این غافلگیری چیزی جز خنده نیست، درحالیکه چنین نمایشی از نماز نه تنها مثبت نیست، بلکه تمسخر نماز نیز محسوب میشود. در پلان پایانی قبل از تیتراژ، سینا را میبینیم که به پدرش تلفن زده و بهاصطلاح در افق محو میشود و تنها یک کلمه از او میشنویم «بابا»، این حد از پیشپاافتادگی و شعارگونگی را فقط در فیلمهای بالیوودی میشود سراغ گرفت.
تیتراژ پایانی فیلم «مردن به وقت شهریور»، نهایت پیشپاافتادگی و ابتذال را به نمایش میگذارد، پلانی که ام. جی را بر روی تخت بیمارستان نشان میدهد، صحنههایی که عاقبت کار هریک از نوجوانان قصه را نشان میدهد تا بهاصطلاح صحنههایی عبرتآموز باشد، درحالیکه عبرتآموزی در فیلم میبایست حاصل رها شدن نیروهای متخاصم در فیلم باشد، نه حاصل نمایش مستقیم عاقبت افراد. در نهایت باید گفت که فیلم «مردن به وقت شهریور» که معلوم نیست چرا چنین نامی بر آن نهادهاند در نهایت پیشپاافتادگی و تجمیع همهی کلیشههای تلویزیونی و سینمایی در ژانر فیلم اجتماعی است.
نظر شما