شناسهٔ خبر: 22941 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اعتراضی که پدر کتابشناسی ایران مطرح کرد و موثر افتاد

حمیدرضا افسری، مشاور فرهنگی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی به مناسبت زادروز زنده‌یاد ایرج افشار (16 مهرماه) خاطراتی را از دوستان و نزدیکان استاد گردآوری کرده و در اختیار «ایبنا» قرار داده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ حمیدرضا افسری، مشاور فرهنگی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی: به یاد دارم که به مناسبتی، مراسمی در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی در تالار امیرالمؤمنین (یعنی همین تالاری که امروز (چهارشنبه 16 مهرماه) دومین جایزه گنجینه پژوهشی ایرج افشار در موضوع کتابداری و اطلاع رسانی اهداء خواهد شد) برگزار شد. به رسم احترام و معمول چنین مراسمی استادان مُعمّر در ردیف اول و دوم می‌نشستند و پژوهشگران و دیگر کارمندان و همکاران اداری در ردیف‌های مابعد. با شروع مراسم، دبیر و مجری جلسه، پس از خوش‌آمدگویی به میهمانان و حاضران، استادان زنده و درگذشته‌ای که از ابتدا با آن مرکز همکاری داشتند، را نام برد و جزو افتخارات مرکز، بر آن بالید. سپس به آثار سترگی که توسط همان مرکز در دست تدوین و تهیه بود، اشاره کرد. زنده‌یاد استاد ایرج افشار، که به دلیل تواضع و فروتنی خود، در ردیف‌های وسط نشسته بودند، محترمانه معترض شد که چرا از کتابداران و پژوهشگران اسمی به میان نیامد و یادی نشد. در حالی که آنان سهم عظیمی در این مجموعه فرهنگی دارند. البته ناگفته نماند که اعتراض استاد موثر افتاد و چندی بعد، از دو تن از کتابداران با سابقه مرکز تجلیل و لوح تقدیر و هدایایی به آنها تقدیم شد. 

***
یکی از دوستان و همکاران استاد ایرج افشار که قریب پنجاه سال با وی همکاری علمی و فرهنگی نزدیک داشت، برای بنده در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تعریف می‌کرد که:
روزی چند تن از فضلای یکی از شهرستان‌ها به دفتر مجله آینده تشریف آوردند و از استاد افشار تقاضا کردند تا شخصی که در علم سیاق تسلط و مهارت کافی داشته باشد را برای تدریس در یکی از مراکز بزرگ علمی کشور به آنان معرفی کند تا از تصاریف روزگار در امان مانند. استاد نیز در پاسخ به تقاضای آنان، فردی را که در علم سیاق متبحر می‌دانست، معرفی کرد. بنده بسیار تعجب کردم، زیرا از قبل می‌دانستم بین استاد افشار و همان فردی که استاد معرفی کرد، سال‌هاست که به علت پاره¬ای اختلافات و مسائل شخصی، جدایی و افتراق افتاده است. از این رو تعجب خود را به زبان آورده و از استاد پرسیدم، آیا این شخصی که معرفی فرمودید، همان شخص است؟! اما استاد التفاتی به سئوال بنده نفرمودند و من به تصور این که عرضم را متوجه نشدند، سؤال را تکرار کردم. این بار استاد سر خود را بلند کردند و یک نگاه جدی به من انداخت و گفت: می‌خواهم نصیحتی به شما بکنم که از من به یادگار داشته باشید؛ هیچ گاه مسائل شخصی را با مسائل علمی در نیامیزید! 

***
باز همان دوست شریف نقل می‌کرد که: در ایام جنگ تحمیلی، دفتر مجله آینده در دو اطاق کوچک در طبقه هم کف بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی که اصطلاحاً «تولیت خانه» نامیده می‌شد، قرار داشت. این دو اطاق را مرحوم دکتر محمود افشار(واقف و پدر شادروان ایرج افشار) در اختیار مجله آینده گذاشته بود. شوفاژ دفتر به دستور مرحوم ایرج افشار بسته بود زیرا وی معتقد بود، چون به هزینه موقوفات گرم می‌شود، نباید از آن استفاده کنیم. از این رو برای گرم کردن دفتر از یک بخاری نفتی قدیمی استفاده می‌کردیم. آن وقت‌ها تهیه نفت مکافاتی داشت و مدتی بود که ما نتوانسته بودیم نفت تهیه کنیم، در نتیجه غالبا اطاق سرد بود. شادروان افشار وقتی به دفتر تشریف می‌آوردند با پالتو می‌نشستند. بالاخره سرما کار خود را کرد و ایشان سرما خوردند! به شوخی به بنده فرمودند: فلانی بالاخره کار خود را کردی و مرا سرما دادی! در پاسخ عرض کردم: حضرتعالی خودتان فرمودید که ما مجاز به استفاده از شوفاژی که از محل هزینه موقوفات گرم می‌شود و ارتباطی به ما ندارد، نیستیم. فاعتبروا یا اولی الابصار!

نظر شما