ز
اشاره: مفاهیمی چون ملت، ملیت و هویت ملی و ناسیونالیسم علیرغم تمام تلاشهایی که چند دهه اخیر و به ویژه از دهه 90 قرن بیستم به این سو در جهت، تعریف و تعیین دقیق چارچوبها و بنیادهای آن صورت گرفته است کماکان محل بحث و نظر است. واحدهای ملی در نقاط مختلف جهان، به ویژه در کشورهایی که دارای تنوع قومی و مذهبی هستند، با ابعاد مختلف موضوع ناسیونالیسم و هویت ملی مواجه هستند. یکی از ابعاد چالشبرانگیز موضوع هویت، هویتهای فروملی نظیر هویتهای قومی است. ایران نیز به عنوان کشوری دارای تنوع قومی و مذهبی، از نیمۀ قرن گذشته میلادی یا اواسط دهه 20 خورشیدی، با پدیدۀ ناسیونالیسم قومی مواجه شد. جدای از شورشهایی محدود که توسط اسماعیلآقا سیمیتقو در مناطق غرب و شیخ خزعل در جنوب صورت گرفت، در میانه دهه 20 خورشیدی فرقۀ دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشهوری و جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد جرقههای شورشهای قومی را در ایران زدند و به تبع نشانههای بروز ناسیونالیسم قومی پس از آن دیده شد.
این در حالی است که این جنبشهای ناسیونالیستی قومی که دامنۀ آن به ابتدای تشکیل انقلاب اسلامی هم کشیده شد در کردستان با طرح مطالبات سیاسی قومی، مسیر خود را بر مبارزه و تقابل با هدف تجزیۀ ایران قرار داد. در کنار این رویکرد مبارزهمحور، رویکردی دیگر وجود دارد که خود را دارای سویه و نگاه فرهنگی میداند. در این رویکرد، بخشهایی از نخبگان کُرد وجهۀ همت خود را در جهت حفظ و تقویت عناصر فرهنگی بومی و محلی به کار گرفتهاند. با این حال، تعریف و تعیین مرز بین این دو رویکرد هم سخت است و هم مسیر شکلگیری ناسیونالیسم قومی به گونهای است که شروع کنندۀ آن میتواند نخبگان باشند اما ادامه دهنده و پایان دهنده به آن نخواهند بود. این مسئله از آنجا برای ما حائز اهمیت است که ایران به عنوان محور همبستگی اقوام ایرانی، همواره مورد طمع ناسیونالیستهای قومی بوده تا آن را تکهتکه نمایند. هویت ایرانی میراث کهنی است که در پس قرنهای طولانی، شکل و قوام یافته و در دو قرن اخیر با تلاش ایراندوستان، برساختۀ امروزین هویت ملی ایرانی را برایمان به ارمغان آورده است. بر این اساس لازم است در جهت حفظ و تقویت هویت ملی، هر کسی به سهم خود کوشش نماید. درباره ناسیونالیسم قومی و ابعاد آن با دکتر قدرت احمدیان، استاد علوم سیاسی دانشگاه رازی کرمانشاه به گفتوگو نشستیم.
* برای شروع بحث ترجیح میدهم از تعاریف اولیه آغاز کنیم. ناسیونالیسم قومی چیست؟
برای ارائۀ تعریف دقیقی از ناسیونالیسم قومی باید طیفی از مؤلفهها را در نظر بگیریم. از نظر علمی، برای شناخت هویتها چهار فاکتور یا منبع شناخت وجود دارد: اولی نژاد است. افراد را با توجه به نژاد آنها به عنوان یک مؤلفۀ کاملاً عینی میتوان شناخت. ما با دیدن میتوانیم متوجه شویم که کسی نژادش سفید، سیاه یا زرد است. از نژاد که بگذریم وارد مفهوم دیگری میشویم که از عینیت یا objective آن کاسته میشود؛ یعنی قبیله، که گاهی ایل و عشیره از آن برداشت میشود. قبیله نسبت به نژاد کمتر عینی است. اما علائمی وجود دارد که میتوان قبایل را با آن شناخت؛ فلان نشان یا علامت، نشان فلان قبیله است. از قبیله که گذر کنیم در مرحلۀ بعدی باز هم از عینیت فاصله میگیریم و به ذهنیت یا انتزاع نزدیک میشویم. بعد از قبیله مسئلۀ قومیت است که میزان عینیت آن از قبیله کمتر و انتزاعیتر است. قومیت را با فرهنگ، آداب و رسوم و زبان میتوانیم بشناسیم. بعد از قومیت مفهوم ملیت یا nation مطرح است. ملیت یک مفهوم کاملاً ذهنی است. در حالی که در ابتدای طیف، نژاد کاملاً عینی است و میتوان با چشم آن را دید، ملیت در سر دیگر طیف است و مفهومی کاملاً انتزاعی است. روشن است که انتزاع مختص ذهنهای تکامل یافته است. درک ملت مستلزم تکامل ذهن است.
ملیت یک امر اساسی است نه از جهت عواطف بلکه باید احساسش کرد، در ذهن تجسم و تصور کرد؛ تا جایی که بندیکت اندرسون، ملت را اجتماع تصور شده مینامد. ما باید اجتماع را تصور و در ذهن خلق کنیم. مثلاً ما کسی را که در سیستان و بلوچستان است نمیتوانیم ببینیم، اما میتوانیم تصور کنیم که او جزئی از ملیت ایرانی است. به هر حال ملیت به لحاظ سیر تکاملی و نوع نگاه بشر یک گام توسعه یافتهتر از قومیت، و قومیت یک قدم عقبتر از شکلگیری ملیت است؛ به تعبیری قومیت پیشاملیت است.
*قومیت به عکس مفهوم ملت، یک مفهوم کهن و پیشامدرن است. ملت گذار از وضع غیرمدنی، غیرسیاسی یا به تعبیر جنابعالی ورود به وضع مدرن است.
همان طور که عرض کردم، ملت دربرگیرندۀ یک باور و حس نسبت به این است که ما با هم هستیم و آینده مشترک و مسائل مشترک داریم. ملت را نمیخواهم به گذشته نسبت دهم چون یک نگاه وجود دارد که ملت را تاریخی میداند و آن را به گذشته ربط میدهد، این نگاه واپسگرایانۀ تاریخی به تلقی کاملاً افراطی و رادیکالی از ملت تبدیل میشود.
* یعنی شما قائل به این هستید که ملت و هویت ملی برساخته است و ریشه در گذشته ندارد؟
بله؛ محصول زیست انسانهاست، محصول وجود مسائل و راه حلهای مشترک است. بدیهی است فرهنگ و زبان مشترک هم میتواند مقوم ملت باشد.
* اینهایی که برشمردید ریشه در تاریخ دارد؟
نمیشود آنها را محدود به تاریخی بودن کنیم؛ یعنی وقتی صرفاً ملت را به تاریخ تقلیل دهیم ممکن است به سمت طرز تلقی منفی از ناسیونالیسم برویم. گذشتۀ ما خوب بوده، ما بهتر از دیگران بودهایم، برتر بودهایم؛ این یعنی ما داریم برمیگردیم به مؤلفۀ نژادگرایانه. این فلسفه به ناسیونالیسم منفی که از آن نام برده شد منتهی میشود که از دل این نگاه فاشیست هم بیرون میآید. در کنار این نگاهی وجود دارد که ضمن تکیه بر عناصر مشترکی که ممکن است در گذشته وجود داشتهاند، بیشترین توجه را به اراده و میل مشترک برای با هم بودن، با هم زیستن، با هم زندگی کردن و در حقیقت مقابلۀ مشترک با مسائل و مشکلات دارد. پس دو نگاه داریم؛ یکی نگاه واپسگرایانه و دیگری نگاه آیندهگرایانه به ملت که از آن به ناسیونالیسم مدنی یاد میکنند که آحاد یک جامعه نگاه مشترک دارند و بر اساس یک پدیده میخواهند با هم زندگی کنند، با هم باشند و پیوستگیهای خود را حفظ کنند، برای بهتر کردن آیندۀ خود بکوشند. حالا برای پیوند این مطالب با سؤال شما، ناسیونالیسم قومی به نوعی ناسیونالیسم منفی است که شما به جای تکیه بر اراده و خواست برای با هم بودن به مؤلفههای قدیمی، تاریخ کهن توجه کنید.
ناسیونالیسم قومی پیشامدرن و در تقابل با ناسیونالیسم مدنی است. ما دنبال آن هستیم که عناصری از قومیت را احیا کنیم که با تکیه بر این عناصر، خودمان را متمایز و بهتر از دیگران بدانیم؛ مانند آنکه به نژاد توجه کنیم که در فاشیسم مطرح است.
* یکی از نظریهپردازان مهم ناسیونالیسم، آنتونی اسمیت است. به گفتۀ اسمیت، در اروپا و غرب ناسیونالیسم مدنی وجود داشته و بر پایۀ آن ملت تعریف شده، در حالی که در شرق ناسیونالیسم قومی و تبارشناسانه مبنا بوده است. (این نکته را در ادامۀ نکات شما گفتم.) اما اسمیت مفهومی که از قوم ارائه میکند فارغ از تعریف کلاسیک قوم است. قوم معمولاً با شاخصههای فیزیکی معرفی میشود در حالی که اسمیت میگوید قوم به معنای تبار و فیزیک نیست، و قوم با داشتن فرهنگ، خاطرۀ تاریخی یکسان، اسطوره و نمادهای یکسان معنا و مفهوم دارد. اگر از این منظر نگاه کنیم، نسبت ایران با پدیدۀ ناسیونالیسم قومی چگونه است؟
همان طور که اشاره کردید، اسمیت در کتاب ناسیونالیسم، مکاتب مختلف در رابطه با ناسیونالیسم را بیان میکند، مثل مکتب جاویدانانگاری و ازلیانگاری، مکتب مدرنیسم یا مدرنیزاسیون، مکتب بیولوژی و... این باور که قومیت نمادهای عینی صرف دارد.
قومیت به نسبت ملت یک مفهوم عینی است. ملت مستلزم تکامل یافتگی ذهن است. از این جهت، درک ملی با ورود انسان به عصر مدرن معنی پیدا میکند. اما قومیت یک سازۀ عینی است، لیکن از بُعد زیباییشناسی دارای عناصر ذهنی از جمله فرهنگ است. اگر مسئله را به ایران ربط دهیم، ایران دارای یک سپهر هویتی ویژه است. من میپرسم از لحاظ تاریخی کدام قومیت متمایز، متفاوت یا جدا از سپهر ملت ایران بوده است؟ قومیت با مسئلۀ مهاجرت گره خورده است. در ایران، آذری، کرد، لر، بلوچ، ترکمن، عرب خوزستان، یزدی یا کرمانی را نمیتوانیم قومیت نامگذاری کنیم، اینها عناصر فرهنگی و آیین مشترک دارند، مهمترین آیینهای مشترک ایرانی از لحاظ لباس، جشنها، سوگواریها، زبان، فرهنگ یا حتی بنمایههای اقتصادی بین اینها مشترک است؛ مثلاً وجه تولید کرد، لر، بلوچ، خوزستانی، آذری، ترکمن، یزدی، کرمانی و... یکسان بوده و هیچ فرقی ندارند، مثل وجه تولید آسیایی به تعبیر مارکس. این هویتهای ایرانی که گاهی به اشتباه قومیت نامگذاری میشوند، این سازههای هویتی که شکل دهندۀ یک هویت کلانتر یعنی هویت ملی به نام هویت ایرانی هستند، در تمام مؤلفههای فرهنگی، آیین، آداب و رسوم یکساناند؛ اینها از جایی مهاجرت نکردهاند. همه این سازههای هویتی که در ایران زندگی میکنند، از غرب، جنوب، شمال و شرق یک هویت به نام ایران هستند و سه تا چهار هزار سال است با هم زیست تاریخی دارند. ایران شبیه یک سکوست که تمام سازههای فرهنگی از گذشته روی آن بوده، هستند و خواهند بود.
قومیت به یک سبک زندگی، رفتار و آیین میگویند که از جای دیگر به یک حوزۀ تمدنی و فرهنگی یا ملیت وارد شوند. تنها قشقاییها خارج از سکوی هویت ایرانی از قفقاز به سپهر ملت ایرانی وارد شدهاند ولی دیگر گونههای هویتی از قدیم روی این سکو بودهاند. آذریها نیز که به اشتباه ترک گفته میشود، به همراه کرد، لر، ترکمن، عرب جنوب، یزدی و کرمانی از ابتدا روی این سکو قرار داشته، با هم زندگی و مدارا کرده و از هم جدا نشدهاند.
مسئلۀ تجزیهطلبی و ناسیونالیسم قومی یک مسئلۀ تاریخی نیست بلکه محصول کشمکشهای سیاسی دورۀ معاصر است. تا اواخر قرن 19 ما مشکلی به نام قومیت، قومگرایی و جدایی کرد و لر و آذری و ترکمن و عرب از سایر هویتها نداشتیم، پس اختلافات هویتی که به آن دامن میزنند متأخر بوده است. اولین کشمکش در گذشته مربوط به اسماعیلآقا سیمکو (سیمیتقو) که کماهمیت بود و یک نبرد عشایری بوده و مطالبۀ هویت و قومیت در میان نبوده است، تا بعد از جنگ جهانی دوم که به دلایل عمدتاً خارجی مانند منافعی که شوروی سابق در ایران داشت و یا انگلیسیها در جنوب، یک تَرَک در سازههای هویتی در سپهر سیاسی ایران ایجاد میشود.
*بحث هویت تاریخی ایران را در ادامه به آن میپردازیم، الان بیشتر به ناسیونالیسم قومی بپردازیم. بر اساس صحبتهایی که مطرح شد نتیجه میگیریم که ناسیونالیسم قومی یک امر متأخر است و محصول یک مهندسی اجتماعی و پروژهای است که در قرن اخیر شکل گرفته است. اصولاً مفاهیمی مثل هویت ملی، ملت، ملیت و ناسیونالیسم مفاهیم مدرنی هستند که بعد از نظام وستفالی وارد ادبیات علوم اجتماعی میشوند و در نیمۀ قرن هفدهم و به ویژه در قرن 19 و 20 گسترش یافته و مورد توجه قرار میگیرد. پس نتیجه میگیریم ناسیونالیسم قومی ریشه در گذشته ندارد و یک مفهوم جدید است...
قبل از آنکه وارد بحث شویم من اصلاح کنم، ناسیونالیسم قومی بازگشت به گذشته است. درست است که در روزگار امروز و در دوران مدرن مطرح میشود، اما ناسیونالیسم قومی به معنی مراجعه به عناصر کهن است و در اینجا ما شاهد رجوع به تاریخ و عناصر و مؤلفههایی هستیم که در گذشته بوده است.
* درست است، برای آن قبالۀ تاریخی تدارک میبینند. منظورم این است که به عنوان یک پدیده که بحرانزا شده، متأخر است و در دو قرن اخیر به وجود آمده است.
همین طور است. همزاد دولت و ملتسازی، مسئلۀ ناسیونالیسم قومی هم مطرح شده است. الگوی مثالیِ بارز و دقیق ناسیونالیسم قومی، فاشیسم هیتلر است. اوج ناسیونالیسم قومی را هیتلر و موسولینی مطرح میکنند؛ یعنی مراجعه به هویتهای تاریخی، نژاد یا برداشتهای بیولوژیکی که مثلاً یهودی این گونه است یا سیاهها آن مشکل را دارند.
* یکی از گونههای ناسیونالیسم قومی، بُعد فرهنگی است. به نظر شما ناسیونالیسم فرهنگی لازمۀ جوامع متکثر است و در تمام ملتها وجود دارد؟
اگر مراجعه به مؤلفههای فرهنگی یک قومیت از نظر زیباییشناسی باشد، در دنیا رایج است؛ مثلاً مراجعه به لباسهای محلی، آداب اقوام مختلف، سبک زندگی، آیینها، جشنها، موسیقی آنها وجود دارد، حتی مراجعه به عناصر فرهنگی ناسیونالیسم از جهت زیباییشناسی به عنوان تلاشی برای پر کردن خلأهای هویتی در روزگار مدرن است. مثلاً در امریکا به عنوان جامعهای کاملاً مدرن، مراجعه به موسیقی سیاهان و آداب و آیینها بسیار رایج است. از جهت زیباییشناسی و اشتراکاتی که در حوزههای فرهنگی دارد، مراجعه به بُعد فرهنگی قومیت میتواند در جهت رشد فرهنگی باشد که بدانیم اینها را در گذشته داشتهایم. اما زمانی مراجعه به ناسیونالیسم قومی امری مذموم و در جهان مدرن مطرود است که ما از بُعد سیاسی وارد شویم؛ یعنی مراجعه به زبان، آیین، آداب و سبک زندگی و... اقوام با هدف سیاسی صورت گیرد -که گفتم نگرشی مطرود است و با توسعه ضدیت دارد. اما اگر مراجعه به این مؤلفهها جهت کمک به راحتتر کردن زندگی امروز و تزریق هویت به جامعه که در برابر تأثیر مؤلفههای غریبه یا ناآشنا و در معرض بیهویتی قرار گرفته باشد امری درست و مناسب است، لکن مشکل اینجاست که یافتن یک مرز بین ناسیونالیسم فرهنگی و سیاسی یا تفکیک از جهت زیباییشناسی و بُعد سیاسی بسیار سخت است.
از دو جبهه باید تلاش کرد که این مرز تعریف شود. اول، حاملان فرهنگ قومی که باید تلاش کنند که دامنه و محدودۀ زیباییشناسانۀ ناسیونالیسم قومی تعریف شود، یا به تعبیری ناسیونالیسم قومی به مسئلۀ فرهنگی و مؤلفههای زیباشناسی محدود شود. دوم، سیاستگذاران هم در تزریق منابع و برنامههایشان باید مواظب تبدیل ناسیونالیسم قومی فرهنگی به ناسیونالیسم قومی سیاسی باشند. در پاسخ به سؤال شما، مراجعه به بُعد فرهنگی ناسیونالیسم قومی از جهت زیباییشناسی توسعۀ فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، اجتماعی حتی توسعۀ پایدار در دنیای امروز نه تنها ضدیت ندارد بلکه رایج است، اما باید آگاه بود توجه به ناسیونالیسم فرهنگی از بُعد زیباییشناسی پیامد سیاسی نداشته باشد زیرا میتواند تهدیدی برای هویت ملی باشد.
* بُعد سیاسی ناسیونالیسم قومی با بسیج قومی از جانب نخبگان صورت میگیرد. ابزارگراها به عنوان یکی از شاخههای پارادایم مدرنیسم و در رأس آنها پل براس معتقدند بسیج قومی از سوی نخبگان شکل میگیرد. این مرزِ خیلی باریکی است. چه مؤلفههای مشخصی باعث میشود این مرز ناسیونالیسم فرهنگی که میتواند پویا باشد و در جهت کلی توسعه قرار بگیرد به یک امر مخرب تبدیل میشود؟
از دو بُعد میتوان پاسخگو بود. از بُعد تاریخی؛ تجربیات تاریخی به ما میگوید بُعد فرهنگی ناسیونالیسم قومی در بسیاری از مواقع ابزاری بوده است در خدمت چانهزنی نخبگان قومی برای رسیدن به قدرت. مثلاً با دامن زدن به هویت قومی و برجستهسازی دردهای قومی، نخبگان میخواهند در رقابتهای سیاسی برنده شوند، در انتخابات برای دستیابی به قدرت، نخبگان بُعد فرهنگی ناسیونالیسم قومی را ابزار یا سکو قرار میدهند و با تکیه به این ابزار میخواهند هم بر رقیب غلبه کرده و هم خود را به سیستم سیاسی غالب کنند. این یک مسئلۀ تاریخی است. در طول تاریخ نمونههای بسیاری داریم که نخبگان قومی برای دستیابی به قدرت، از ابزار قومی استفاده کردهاند. نمونهاش پیشهوری است که میخواست در قدرت سهیم شود، یا چهرگانی در انتخابات مجلس ششم تبریز؛ که اینها برای رسیدن به قدرت به مسائل قومی دامن زدند.
مسئلۀ دیگر، نوع مواجهۀ سیستم سیاسی است. گاهی عملکرد نظام سیاسی باعث میشود تا بُعد فرهنگی ناسیونالیسم قومی که میتواند مقوم توسعۀ پایدار شود، به تهدیدی برای بقای سیستم سیاسی تبدیل شود. اما چطور این اتفاق رخ میدهد؟ سیستم سیاسی گاهی مواقع بنا بر ضرورتهای خاصی -که چندان هم قابل درک برای دیگران نیست-، خلأ فکری، نظریه، برنامه، ایده را در مناطق مختلف کشورمان ایجاد میکند. خلأ چگونه است؟ با محدود کردن افراد و عناصر وفادار به هویت ملی، یا با توزیع بودجه و منابع اقتصادی، به نحوی که به جای اینکه مقوم هویت ملی باشد، در خدمت تقویت هویت قومی و ناسیونالیسم قومی قرار میگیرد. مهمترین رسالت و کارکرد دستگاه سیاستگذار هر کشوری تقویت هویت ملی و تقویت دولت-ملت است. اما گاهی مشاهده میکنیم (حداقل در یک صد سال اخیر) سیستم سیاسی به جای استفاده از ابزارهای خود مانند پول، قانون و قدرت برای تقویت هویت ملی، از این ابزارها برای تضعیف هویت ملی استفاده کرده است -و من میتوانم مثالهای متعدد برایتان بزنم.
بنابراین، اینکه چهکار کنیم بُعد زیباشناسی هویت قومی تهدیدی برای هویت ملی نشود، به نوع نگاه کارگزاران هویت قومی از یک طرف و نوع مواجهه و سیاستگذاری و تصمیم گیریهای سیستم سیاسی بستگی دارد. از یک طرف کارگزاران هویت قومی قبول کنند هویت قومی از جهت زیباشناسی با توسعه سازگار است نه از جهت تبدیل کردن آن به بعد سیاسی. از طرفی، سیستم سیاسی و سیاستمداران از ابزارها برای تقویت هویت ملی بکوشند و هویت فرهنگی قومی را صرفاً در بُعد زیباشناسانه تقویت کنند.
نظر شما