راینهارت کوزلک، نویسندۀ کتاب
مترجم: ابراهیم توفیق
اشاره: راینهارت کوزلک (2006-1923) یکی از سه چهرۀ نامدار در مکتب تاریخی بیلفلد و از مهمترین مورخان آلمانی در قرن بیستم به شمار می رود. وی در آثارش مفاهیمی چون معرفت شناسی تاریخ، تاریخ مفهومی، زبانشناسی، مبانی انسانشناسی تاریخ و تاریخ اجتماعی، تاریخ حقوق و تاریخ دولت را پیگیری میکند. کوزلک از 1972 تا 1997 به همراه ورنر کونتزه و اوتو برونر مشغول ویرایش دایرةالمعارف هشتجلدی «مفاهیم بنیادی تاریخ» بود. از مهمترین آثار کوزلک می توان به «تاریخ مفهومی»، «آیندۀ سپری شده» و «لایه های زمانی» اشاره کرد. معروفیت کوزلک بیشتر به تاریخ مفهومی وی مربوط است؛ یعنی مطالعۀ معناشناسی متغیر مفاهیم در بافت اجتماعی و سیاسی شان.
راینهارت کوزلک (Reinhart Koselleck)، فیلسوف تاریخ و تاریخنگار آلمانی برای بسیاری از مخاطبان ایرانی نام چندان شناختهشدهای نیست و بهجز چند مقاله و اشارههایی جستهگریخته تا به حال کتابی از او به فارسی ترجمه نشده است، اما به تازگی انتشارات گام نو «مقدمهای بر مفاهیم بنیادین تاریخی؛ تاریخ تحول مفهوم بحران» اثر این فیلسوف آلمانی را با ترجمه بهنام جودی روانه بازار نشر کرده است.
کتاب «مقدمهای بر مفاهیم بنیادین تاریخی»، در اصل ترجمه فصلهایی منتخب از مجموعۀ هشتجلدی فرهنگ مفاهیم بنیادین تاریخی: تواریخ واژگان سیاسی-اجتماعی زبان آلمانی (Geschichtliche Grundbegriffe: Historisches Lexikon zur politisch-sozialen Sprache in Deutschland, 1972-1997) است که ویراستار اصلی و طراح پروژه، فیلسوف تاریخ و تاریخنگار آلمانی راینهارت کوزلک است که طی 25 سال در نیمه دوم سده بیستم منتشر شده است. این مجموعه، از نویسندگان و متخصصین در حوزههای گوناگون (تاریخ، سیاست، فلسفه، الهیات، علم، علوم اجتماعی و...) بهره برده است. روششناسی و فصلهایی از این مجموعه را کوزلک نوشته است. کتاب حاضر شامل روششناسی مجموعه در جلد نخست، مقدمه جلد هفتم که پاسخ به منتقدین بود و فصلی از جلد سوم که تاریخ مفهوم بحران بود و فصلهایی منتخب از آن مجموعه که از روی ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. کوزلک در این پروژه عظیم در حوزه Begriffsgeschichte یا تاریخ مفاهیم، مطالعه «مفهومی» تکوین (Neuzeit) یا دوران جدید را موضوع کار خود قرار داده است.
ازنظر کوزلک، دستهای از مفاهیم در دوران جدید وجود دارند که به ثبت تجارب مدرن و درعینحال شکلدادن تجارب مدرن و افق انتظارها پرداختهاند. او این مفاهیم را Grundbegriff» » یا «مفاهیم بنیادین» مینامد؛ حدود 130 مفهوم، شامل بحران، انقلاب، رهایی، دولت، طبقه و... ازنظر او، با مطالعه تاریخی تحول این مفاهیم میتوانیم بفهمیم چه چیزی در جهان مدرن درواقع «جدید» است و وجه تمایز آن با جهان قدیم چیست؛ ازاینرو به حوزه پدیدارشناسی و هرمنوتیک تاریخی نظر دارد. لذا محوریترین پرسش یا به عبارت دقیقتر die leitende Fragestellung او، مطالعۀ فروپاشی جامعه اصناف یا قشرهای قدیم و پیدایش و تحول جهان مدرن است. اما آنچه برای این منظور اهمیت بنیادین دارد، تصور و چشماندازی است که کوزلک نسبت به زمان، زمانمندی، تاریخ، زمانمندی در تاریخ و بازتاب این مفاهیم در زبان دارد. کوزلک در کتاب «لایههای زمانی» که می توان آن را سنگبنای تئوریک کارش در نظر گرفت، به این موارد میپردازد. ادامۀ متن ترجمه بخشی از کتاب لایههای زمانی است.
***
موضوع سخن من لایههای زمانی است و اجازه میخواهم از پیش اعلام کنم که من در مقام مورخ قادر نیستم هیچ اظهار فیزیکی یا بیولوژیک موجهی را بیان کنم، من بیشتر در محدودۀ استعارهها حرکت میکنم. لایههای زمانی اشاره دارد به شکلگیریهای [آرایشهای] زمینشناختی که از حیث گستردگی و ژرفا مختلفاند و در جریان بهاصطلاح تاریخ زمین، با سرعتهای مختلفی دگرگون و از یکدیگر متمایز شدهاند. ما استعارهای را نیز به کار میبریم که نخستینبار از قرن هجدهم بیانپذیر شده است، پس از آنکه دانش قدیمی و ایستای شناخت طبیعت (historia naturalis) زمانمند و درنتیجه تاریخی شده است. انتقال پسروانۀ این استعاره در تاریخ انسانی، سیاسی یا اجتماعی و نیز در تاریخ ساختاری اجازه میدهد تا سطوح زمانی مختلف را بهصورت تحلیلی از هم جدا کنیم؛ سطوحی که اشخاص در آنها حرکت میکنند، رخدادها در آنها اتفاق میافتند و یا پیشزمینههای دیرپای آنها مورد پژوهش قرار میگیرند.
***
شیوههای مرسوم مورخان برای پرداختن به زمان، چنانکه مشهور است، دوقطبیاند: یا زمان «خطی» میشود، بهنحویکه بهمثابه بردار زمان نشان داده میشود، خواه با آیندۀ غایتشناختی، خواه با آیندۀ باز. در اینجا مسئله بر سر یک جریان است که صورتی بازگشتناپذیر دارد. یا در غیر این صورت، زمان بهصورت «بازگشتی و دوری» تصور میشود. این مدل که بازگشت امر بنیادی یکسان را به موضوع بدل میکند، عموماً به یونانیان منتسب میشود که یهودیان و مسیحیان در مقابل آنها مدل خطی را بسط دادهاند. اینکه چنین تقابلی بار ایدئولوژیک دارد، قبلاً مومیگلیانو نشان داده است.
در مورد هر دو مدل میتوان گفت که نارسا هستند، زیرا هر زنجیره تاریخی، هم حاوی عناصر خطی است و هم حاوی عناصر بازگشتی؛ طرفه آنکه هر بهاصطلاح جریان دوری بماهو باید بهصورت غایتشناختی نیز اندیشیده شود، چون پایان حرکت از همان آغاز، هدفی پیشبینیپذیر است. جریان دوری نیز یک خط است که به درون خودش بازمیگردد.
اگر در پیامد تلاش میشود تا یافتههای تاریخی را از طریق امکانات نظریه لایههای زمانی طبقهبندی کنیم، ازآنروست که میخواهیم به دام چالۀ تقابل خطی و دوری درنغلتیم؛ چون زمانهای تاریخی عبارتاند از لایههای متعددی که متقابلاً به یکدیگر ارجاع دارند بیآنکه تماماً مستقل از یکدیگر باشند.
نخست یک اشارۀ تاریخی: هردر قبلاً در مقابل کانت بارها و قاطعانه ادعا کرده است که هر موجودی زمان خودش را دارد و مقیاس زمانیاش را در خودش حمل میکند؛ درنتیجه تعیّن صوری و پیشینی کانت مورد نقد قرار میگیرد.
ملاحظه تاریخی دیگر که برای تاریخ راهگشاست: تاریخ [Historia] در زبان یونانی در آغاز، همان معنی «تجربه» را در زبان آلمانی دارد. تجربهکردن یعنی از اینجا به آنجا رفتن برای تجربهکردن چیزی. موضوع گویی بر سر یک سفر اکتشافی است، اما نخست از طریق گزارش درباره این سفر و ابتدا از طریق تأمل در این گزارش است که تاریخ بهمثابه علم سرچشمه میگیرد. درواقع، تاریخ گویی برحسب تعریف تجسم علم تجربی است. هرگاه در ادامه از لایههای زمانی سخن به میان میآید، همواره باید به یافتههای تجربی نیز اشاره شود؛ حتی وقتی این [یافتههای تجربی] بهصورت تحلیلی در سه لایه طبقهبندی شوند.
1. وقتی در فرایندهای تاریخی از زمان میپرسیم، نخستین یافتۀ تجربی طبیعتاً یکهبودن است. رخدادها در درجه اول بهمثابه امور شگفتانگیز و برگشتناپذیر تجربه میشوند؛ یافتهای که هرکس میتواند با ارجاع به بیوگرافیاش از آن اطمینان حاصل کند. اما همین امر برای اجتماعات مبتنی بر کنش جمعی نیز معتبر است که دگردیسی آنها را در جریان تاریخهای سیاسی یا نظامیشان یا پیوندهای اجتماعی و اقتصادیشان، صرفاً بهمثابه توالی منظومههای یکه تجربه میکنیم، همین امر برای همه گزارشهای تاریخی صادق است؛ بهعنوان نمونه، تاریخ دین از تغییر ساولوس به پاولوس آگاه است و تاریخ سیاسی از نقطۀ عطف ۱۷۸۹ آگاه است یا نقطۀ عطف اخیر در سال ۱۹۸۹.
هربار مسئله بر سر نقاط یکهای است که انباشتیافتگی برگشتناپذیر فرایندها را به نمایش میگذارند و ثبت میکنند. همین امر برای هر پیروزی یا هزیمت نظامی نیز -که منظومههای نهایی آنها اساساً تغییر کرده است- برقرار است. امر یکسانی نیز برای بحرانهای اقتصادی برقرار است یا برای کشفیات در تاریخ تکنیک یا صنعت که نوآوریهای منحصربهفرد آنها به نتایج غیرقابلبازگشتی انجامیده است. تا جایی که توالیهای یکۀ منسوب به رویداد را خطی مینامیم، بر روی چنین خطی میتوان همه نوآوریها را ثبت کرد. بنابراین، پیشرفت قابلتصور و ممکن است، زیرا زمان تا آنجا که بهمثابه توالی امور منحصربهفرد سپری میشود، به نوآوریها اجازۀ ظهور میدهد؛ نوآوریهایی که بهصورت پیشرونده قابلتفسیرند.
2. اما این یکگی فقط نیمۀ حقیقت است، زیرا کل تاریخ همزمان مبتنی است بر ساختارهای تکرارشونده که در منحصربهفردبودگی از پای درنمیآیند. مورد پیشپاافتادۀ یک نامهرسان را در نظر بگیرید که صبح میآید و برای شما خبر مرگ یک خویشاوند نزدیک را میآورد. در این شرایط ممکن است مبهوت شوید یا شاید حتی از آن خوشتان بیاید، درهرحال، این یک پیشامد منحصربهفرد است که از طریق این نامهرسان به شما منتقل شده است.
اما این واقعیت که نامهرسان صبح در یک زمان معین میآید، یک جریان متناوب است که بهنوبه خود از طریق اداره پست با یک بودجه سالیانه تمدیدشونده میسر میشود. هر صبح در زمان یکسانی نامهرسان مرتباً ظاهر میشود تا اخبار منحصربهفردی را تحویل شما دهد. امر یکسانی نیز برای کل شبکههای حملونقل و شیوههای ارتباط برقرار است. این واقعیت نیز که ما در اینجا (در محل همایش) جمع شدهایم، در یک زمان میآییم یا همواره در حین همایش در زمان مناسبی میآییم، مبتنی بر جداولی زمانی است که جریانهای متناوب شبکه ریلی آن را تضمین میکند. بدون بازگشت همان [امر یکسان]، یعنی حداقل امور مشابه در برنامهریزی و بدون سازماندهی اصلاً ممکن نیست که رخدادهای یکه (مثل همایش ما) تحقق یابد. ظاهراً در اینجا موضوع عبارت است از جریان سطحی و روزمره.
اما دلایل قوی دیگری هم برای بازرخداد بهعنوان شرط لازم منحصربهفردبودن وجود دارد. رابطۀ سخنگفتن و زبان را در نظر بگیریم. کسی که میخواهد چیزی را بیان کند تا خود را قابلفهم سازد، به زبان از پیش معلومی استناد میکند که وقوف به آن نزد شنونده از پیش فرض میشود؛ فقط بدینترتیب است که ارتباط اصولاً ممکن میشود. و کسی که در پی گفتن چیز جدیدی است، باید اقلاً هر چیزی را که میخواهد بگوید، در زبان مقررشده قابلفهم سازد. کلیت ظرفیت زبان باید در پیشدادگیاش قابلاحضار باقی بماند تا اعمال منحصربهفرد سخنگفتن قابلفهم شوند. اعمال سخنگفتن منحصربهفرد نیز بر بازرخداد زبانی استوارند که در کنش سخنگفتن همواره مجدداً اجرا میشود و خودش فقط به آهستگی تغییر میکند، حتی وقتی چیز کاملاً جدیدی به سخن بیاید.
بهعنوان یک مثال دیگر، همین مطلب برای ربط قوانین با عدالت نیز برقرار است. قوانین باید چنان بهنحو کلی صورتبندی شوند که مکرراً قابلکاربرد باقی بمانند؛ فقط وقتیکه مکرراً قابلکاربردند، میتوانند عدالت را تضمین کنند. موارد خاص ممکن است همگی در منحصربهفردبودگیشان متمایز باشند، اما برای کاربرد قوانین در موارد خاص، حداقلی از بازرخداد ضروری است تا عدالت اصلاً بتواند تضمین شود؛ یعنی همه نظریههای عدالت بر دوام نسبی متن قوانین و کاربست مجدد آنها استوار است. همین مطلب در الهیات و کلیسا نیز برقرار است: برای مناسک و عقایدی که فقط به اتکای تکرار، حقیقت تضمینشده عرضه میکنند.
مثال کافی است! پدیدههای بازتکرارشونده که شرط یکگی ممکن را برآورده میکنند، میتوانند در کل حوزههای حیات نشان داده شوند. اما در این خصوص میتوان بلادرنگ یک دشواری را ملاحظه کرد: وقتی متعاقباً میپرسیم که آیا این ساختارهای تکرارشونده خودشان نیز دگرگون میشوند و چگونه. در پرتو این پرسش ساختارهای تکرارشوندۀ پابرجا نیز (تا حدودی) ویژگی منحصربهفردبودگی را به دست میآورند؛ بدینگونه که آنها نیز همچون اموری تغییرپذیر نمایان میشوند. در اینجا پدیدهای ظاهر میشود که تاریخ را بسیار شگفتانگیز میکند، اینکه نهتنها رویدادهای ناگهانی در یکگیشان همچون تضمینگر دگرگونیها مینمایند، بلکه ساختارهای مستمر و طولانی نیز که تغییرات را ممکن میسازند اما خودشان ایستا به نظر میرسند، تغییر میکنند. پس مزیت یک نظریه در باب لایههای زمانی در این امر قرار دارد که میتواند سرعتهای متفاوت را اندازهگیری کند و شتابها یا تأخیرها و درنتیجه شیوههای متفاوت تغییر را که حاکی از پیچیدگی عظیم زمانیاند آشکار کند.
یکی از مواردی که در این حین اغلب از آن سخن میرود [به موضوع بدل میشود]، نقطۀ عطف ۱۹۸۹ است. جمهوری دموکراتیک آلمان (DDR) [آلمان شرقی] نسبتاً بهسرعت در شکل قدیمی جمهوری فدرال [آلمان غربی] منحل شد، به طرقی که اگرچه مورد اختلاف بودند، اما از حیث سیاسی، جمهوری دموکراتیک آلمان سابق را به یک بخش تجزیهناپذیر جمهوری فدرال تبدیل کردهاند. تاریخ قانون اساسی (اگر آن را همچون تاریخ تحقق رویدادی قانون بفهمیم) جای هیچگونه تردیدی در این خصوص باقی نمیگذارد. مسلماً اگر شرایط اقتصادی و ذهنیت شهروندان جمهوری دموکراتیک آلمان سابق را مبنا قرار دهیم، چنین چیزی قابلقبول نیست. ادغام سیاسی آلمان شرقی در جمهوری فدرال آلمان که در بازهای کوتاه و باسرعت در مدت یک سال و با مهارت شگفتآور دیپلماتیک بهنحوی بازگشتناپذیر به انجام رسید، به هیچ طریقی نمیتوانسته است شرایط اقتصادی را بلادرنگ دگرگون کند، چه رسد به نگرش ذهنی ساکنین این منطقه را.
دشواریهای اجتماعی-اقتصادی انطباق نمیتوانند بهصورت مستقیماً سیاسی برطرف شوند، این مسائل صرفاً از طریق تغییرات رفتار یا خوگیریها و یا از طریق اجماع متقابل جمعیت شرقی و غربی باید بهبود بیابد و علیالظاهر در یک بستر زمانی که یحتمل به اندازۀ نیمی از یک نسل به طول میانجامد؛ مدت دقیق آن را نمیدانیم. برای هر پژوهش تجربی در اینجا بهنحوی لازم است که لااقل بهصورت ضمنی با یک نظریه چندلایه درباره زمان کار کند.
ما تاکنون از جریانهای منحصربهفرد و از ساختارهای تکرارشونده سخن گفتهایم که بدون آنها جریانهای منحصربهفرد اساساً امکانپذیر نیستند. وانگهی، لایههای زمانی متفاوت در نسبت با مجموعۀ تجربه افراد یا نسلهای همزیست قرار داده شد. بار دیگر از نزدیکتر به این تعیین نسبت نگاه میکنیم: یکگی یک سلسله رویداد باید بهصورت تجربی در جایی یافت شود که آدمی امور غیرمنتظره را زیست میکند. زیستن یک امر غیرمنتظره، یعنی اینکه آن امر متفاوت ازآنچه به نظر میرسید ظاهر شده است: «بار اول جور دیگر ظاهر میشود، بار دوم نه آنگونه که فکر شده بود.» (ویلهلم بوش)
ناگهان با یک چیز نو، با یک حداقل زمانی مواجه میشویم که در بین سابق و لاحق زاده میشود. پیوستار از تجربه پیشین تا انتظار امر آینده پاره میشود و باید خودش را ازنو تقویم کند. همین حداقل زمانی بین سابق و لاحقِ برگشتناپذیر است که امور غیرمنتظره را در پیکر ما وارد میکند؛ ازاینرو همواره در پی آنیم که آن را معنا کنیم. بهویژه صنف مورخ صرفاً نمیپرسد که چه پیش آمده است، چه چیز منحصربهفرد بوده است، بلکه علاوهبرآن میپرسد این پیشامد به چه دلیل ممکن شده است؛ تا حدی که به دنبال دلایلی میگردد که قطعیتشان در تکرارپذیریشان قرار داشته باشد.
یکگی فقط وقتی میتواند از طریق دلایل توجیه شود که اینها [دلایل] خودشان را تکرار کنند. ما شناخت چنین دلایلی را با گزارههایی ازاینقبیل تأیید میکنیم: آها، میتوانستم این را از قبل بدانم «چنین چیزی از چنین چیزی نتیجه میشود.» واکنش پسینی در همینجا ریشه دارد که درجا به دلایلی رجوع میکند که همواره قابلاحضارند؛ البته دلایل اکیداً تاریخی و نیز یکهای وجود دارد که باید در سطح زمانی توالی محض توضیحاتی ارائه کند. درهرصورت، تجربههایی که زمانی بهتنهایی از طریق امر غیرمنتظره کسب کردهایم، در دانشی متراکم از امکانات چنین امور غیرمنتظرۀ یگانهای [روزبهروز] زیاد میشوند. کسی که مسنتر میشود، ازاینحیث دیگر نمیتواند تا این اندازه مانند جوانان غافلگیر شود؛ بدینترتیب میتوان تا حد زیادی پیری را از طریق کاهش پتانسیلهای غافلگیرشدن مشخص کرد. هرقدر ذخیرۀ امر غیرمنتظرۀ احتمالی از قبل بیشتر درونی شده باشد، توانایی غافلگیری که وجه ممیزۀ جوانان است، کمتر میشود؛ البته این امر یک جنبه بیولوژیک تجربۀ تاریخی آدمی است که تنها تا میزانی در تاریخ سیاسی یا اقتصادی مصداق مییابد.
تکبر پیری بهسرعت میتواند به کوری بینجامد، درست به این دلیل که مقاومت در برابر امر غیرمنتظره، مانع تجربههای احتمالی میشود. از خلال تکرار شیوههای جاافتادۀ تجربهکردن، این فرصت که اساساً امور تازهای ادراک شوند، از دست میرود؛ تا این میزان زمانهای تاریخی در کرانمندیهای بیولوژیک زمینه دارند. مجموعۀ انباشتشدۀ تجربهها و توانایی مواجهه با/و پردازش امور غیرمنتظرۀ یکه، خزانهای کرانمند برپا میکنند: [این خزانه] بین تولد و مرگ یک انسان درج میشود و نمیتواند بیش از حد دگرگون شود یا تحت فشار قرار بگیرد. یک انسان نمیتواند همه چیز را تمهید کند. در اینجا یک مشخصه فردی نسل قرار دارد که اکنون بهصورت غیراجباری میتواند خودش را بهطور همزمان به افراد زندهای گسترش دهد که شیوه ادغام اجتماعیشان یا آستانۀ تجربۀ زیسته سیاسیشان با یکدیگر شباهت دارد. اتحاد نسل به این طریق برپا میشود و نیز وقتی وحدت نسل از طریق جریانهای مرگ و تولد پیوسته تغییر میکند. هر چیزی که بتوان درباره تجربههای تکرار و فرایند یکگی گفت، همواره به نسلهای همزیست مربوط میشود که میتوان بازخوردهای متقابلشان را بهصورت ارتباطی درک کرد.
3. بنیاد بیولوژیک ترسیمشده و تحدید همزمان تجربههای ممکن تاریخی توجه ما را به یک لایۀ زمانی دیگر جلب میکنند. زمانهای تاریخیای وجود دارد که از تجربۀ افراد و نسلها فرا میروند؛ در این مورد، مسئله عبارت است از گزارههای تجربیای که «پیش» از هریک از نسلهای همزیست عرضه میشوند و «پس» از نسلهای همزیست بهاحتمال بسیار زیاد بازهم تأثیرگذار خواهد بود. بازتولید پایدار و به لحاظ بیولوژیک مشروط، تنها یک مورد بهخصوص ساده و قابلدرک است که بهصورتی فراگیر برای همه واحدهای تجربه مکرراً محقق میشود. در اینجا موضوع عبارت است از آن چرخش بهراستی بازگشتی بین تولید مثل و تولد و مرگ که همه تاریخهای عشق و نفرت و همه تعارضات بیننسلی در آن تجسد مییابند. این چرخش که بهصورت بیولوژیک بنا شده است، خودش را در ضربآهنگهای معینی تکرار میکند؛ مادامیکه نژاد بشر وجود دارد، بیآنکه در طی دو میلیون سال ازاینحیث (حیث بیولوژیک) اساساً دگرگون شده باشد.
اما همینکه مسئله را از شکل بیولوژیک به مسئله فرهنگی تغییر دهیم، با جریانات بازگشتی سریعتری آشنا میشویم؛ بااینوجود، تکرارپذیریهای بیشماری وجود دارد که بسیار فراتر از یک نسل همزیست بسط مییابند، بیشتر از توالی قابلدرک و تجربی نسلها؛ تا حدی که میتوانند بهصورت شفاهی بین خودشان به توافق برسند. چنین پدیدههای بازگشتی را که از زندگی روزمره فراتر میروند، میتوان «متعالی» نامید. حقایق دینی یا متافیزیکی به همینجا تعلق دارند، حقایقی که مبتنی بر گزارههای بنیادیناند و گرچه در طی هزاران سال متمادی بارها و بارها تعدیل میشوند، اما قابلاحضار باقی میمانند؛ نیز وقتی باور مشترک بین همه انسانها نباشند.
ما توالی رفتارهای جادویی، توالی نگرشهای دینی متفاوت یا نگرشهای علمی مدرن را میشناسیم که همگی ورای یک نسل همزیست تأثیرگذارند. چنین طرحهای انسانی در باب جهان، خود را در ضربآهنگهایی بسیار آرام تکرار میکنند؛ بهنحویکه دگرگونیشان درون نسلها بهصورت مستقیم قابلتجربه نیست؛ تا جایی که میتوان این فرضهای اصلی توضیحهای احتمالی را که بلندمدتاند و مکرر و صرفاً در خفا دگرگون میشوند، در مقابل همه دادههای تجربی متعالی نامید. «متعالی» نه به معنای آنجهانی، بلکه به این معنا که آنها برای نسلهای معینی فراگیرند و زمینی مشترک را میسازند. همه وحدتهای تجربی حاوی چنین نیاز حداقلی برای تعالی هستند، بدون این نیاز، هیچ توضیح نهایی وجود ندارد (هرقدر هم که این توضیح نهایی موقتی باشد) و بدون آنها هیچ تجربهای نمیتواند به علم منتقل شود.
آنچه در زبان روزمره بهعنوان امر بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت تعریف میشود، یک نظریۀ پیچیده درباره زمان تاریخی را به چالش میکشد. پیشنهاد لایههای زمانی متفاوت اجازه میدهد که سرعت متفاوت تغییرات به موضوع تبدیل شود بیآنکه در دام چالۀ بدیل ظاهری جریانهای زمانی خطی یا دوری بیفتیم.
نظر شما