شناسهٔ خبر: 66325 - سرویس سایر حوزه‌ها
نسخه قابل چاپ

حکایت مهاجرانی که در سرزمین جدید جایی ندارند

مهاجرت برای بسیاری از ایرانیان داستانی است از گم‌شدن در میان دو دنیا؛ از یک طرف، مهاجران با چالش‌های فرهنگی و روانی مواجه‌اند و از طرف دیگر، جامعه میزبان هم گاهی آن‌ها را از خود نمی‌پذیرد. این بینابینی، وضعیت پیچیده‌ای به وجود می‌آورد که ریشه‌های هویتی و روانی افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از خبرگزاری فارس:

گروه فرهنگ عمومی خبرگزاری فارس: «تصور کنید با دوستانی که سی سال است می‌شناسید، در کافه‌ای نشسته‌اید و چای می‌نوشید. حالا من وارد کافه می‌شوم. شما به من تعارف می‌کنید که کنار شما بنشینم. من هم می‌نشینم، چای شما را می‌نوشم و به حرف‌های شما گوش می‌دهم.اما از همان لحظه‌ای که کنار شما نشسته‌ام، احساس می‌کنم که جزئی از جمع شما نیستم. شما در مورد آدم‌ها و اتفاقاتی حرف می‌زنید که من هیچ‌گاه تجربه نکرده‌ام. خاطرات مشترکی دارید که برای من ناشناخته‌اند. شوخی‌هایی می‌کنید که برای من بی‌معنی است. در آن لحظه شاید در کنار شما باشم، اما هیچ‌گاه نمی‌توانم به آن جمع بپیوندم و همان‌طور که به گفتگوی شما گوش می‌کنم، از آن جدا می‌مانم.» این توصیف، حکایت ناتمام بسیاری از مهاجران است. این روایت از سوی امیرعلی بنی‌اسدی، یک مهاجر ایرانی، در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده است. او با این مقایسه ساده و ملموس، پیچیدگی‌ها و چالش‌های مهاجرت را به‌خوبی بیان می‌کند. اما واقعیت مهاجرت، به‌ویژه برای ایرانیان، تنها جابه‌جایی جغرافیایی نیست. این فرایند به‌نوعی سفر درونی است که انسان را به دل هویت، تعلق و بحران‌های روانی می‌برد. به عبارتی، مهاجرت همچون یک دریاچه عمیق است که در آن فرد مجبور است شنا کند و درعین‌حال، جزئی از جهان جدید بشود، بدون آن که بتواند ارتباط کاملی با گذشته خود داشته باشد.

*میان‌مکانی؛ جایی که خانه در آن نیست

در واقع، مفهوم «میان مکانی» یا in-betweenness که کارشناسان روان‌شناسی مهاجرت به کار می‌برند، می‌تواند توصیف دقیقی از وضعیت مهاجران باشد. این وضعیت را روان‌درمانگر دکتر آزیتا عبداللهیان، این چنین توضیح می‌دهد، حس «بی‌ریشگی» و «بی‌جایگاهی» است که مهاجران آن را تجربه می‌کنند. این حس، دقیقاً جایی است که نه فرد در جامعه جدید پذیرفته شده است و نه قادر به بازگشت به گذشته خود است.عبداللهیان اشاره می‌کند که مهاجران به‌ویژه از آنجایی که زبان و فرهنگ کشور جدید برای آن‌ها غریب است، با بحران هویت مواجه می‌شوند. یکی از مهم‌ترین مشکلات روانی مهاجران ایرانی، احساس از خود بیگانگی و گم‌کردن هویت فرهنگی است. این احساس که «من دیگر نمی‌دانم کی هستم» از جدایی خانه، زبان مادری و روابط عمیق خانوادگی نشئت می‌گیرد و این احساس قطع ارتباط، به اضطراب و سردرگمی می‌انجامد. این سردرگمی، در واقع همان «خالی‌شدن زیر پا» است که فرد احساس می‌کند، به هیچ‌چیز تکیه ندارد و در دنیای جدید هیچ‌گونه ثباتی برایش وجود ندارد.

حکایت مهاجرانی که در سرزمین جدید جایی ندارند

*دوگانگی هویت؛ از ریشه‌کنی تا بازسازی

یکی از مهم‌ترین بحران‌هایی که مهاجران با آن روبه‌رو هستند، مسئله هویت است. در واقع، مهاجران در تلاش هستند تا هویتی جدید بسازند و درعین‌حال، هویت گذشته خود را حفظ کنند. محمدرضا نیک‌خواه، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، در مقاله‌ای به این موضوع پرداخته و توضیح می‌دهد که مهاجران چگونه با ترکیب تجربیات فرهنگی خود و هویت جدید، فرایند بازسازی هویت را طی می‌کنند.در این مسیر، برخی از مهاجران به گذشته پناه می‌برند. آن‌ها با پختن غذاهای سنتی، گوش‌دادن به موسیقی بومی، یا برقراری ارتباط با هم‌وطنان خود سعی می‌کنند تا از حس غربت خود بکاهند. در واقع، این تلاش‌ها گاهی آرامش‌بخش هستند، اما درعین‌حال ممکن است برای فرد یک‌دنیای در حال فروپاشی بسازند؛ دنیایی که در آن نه از گذشته کاملاً جدا می‌شود و نه می‌تواند خود را در جامعه جدید پیدا کند.از سوی دیگر، برخی مهاجران با پذیرش کامل فرهنگ جدید، سعی در فراموش‌کردن گذشته خود دارند. آن‌ها به دنبال این هستند که در جامعه میزبان، جایگاه جدیدی برای خود پیدا کنند. این دوگانگی در روند بازسازی هویت می‌تواند هم‌زمان آرامش و درد را برای فرد به همراه داشته باشد. در نهایت، این امر نیازمند زمان، صبر و پذیرش از هر دو طرف است.

حکایت مهاجرانی که در سرزمین جدید جایی ندارند

*قضاوت؛ از این‌جا و از آن‌جا

چالش دیگری که مهاجران با آن روبه‌رو هستند، قضاوت‌های دوگانه‌ای است که از دو طرف به آن‌ها وارد می‌شود. از یک‌سو، جامعه میزبان ممکن است آن‌ها را به‌عنوان «غریبه» یا «دیگری» بنگرد و از سوی دیگر، در میان هم‌وطنان خود نیز گاهی احساس طرد و بیگانگی می‌کنند. این احساس طرد از سوی جامعه خودی می‌تواند به‌ویژه برای نسل دوم مهاجران که در میان دو فرهنگ رشد کرده‌اند، پیچیده‌تر شود.دکتر نیکلاس دِ ژنووا، استاد دانشگاه هیوستون و متخصص در مطالعات مهاجرت، مرزها و شهروندی، بر تأثیر سیاست‌های مرزی و اجتماعی بر هویت و جایگاه مهاجران تأکید می‌کند. او معتقد است که تجربه مهاجرت، تحت‌تأثیر چگونگی تعامل مهاجر با جامعه میزبان و همچنین چگونگی بازنمایی مهاجرت در سطح اجتماعی و سیاسی است. این تعاملات نه‌تنها بر تجربه‌های مهاجران تأثیر می‌گذارد بلکه بر هویت و جایگاه اجتماعی آنان نیز اثرگذار است.

حکایت مهاجرانی که در سرزمین جدید جایی ندارند

*نسل دوم مهاجران؛ هویتی در حال ساخت

نسل دوم مهاجران، یعنی فرزندان کسانی که مهاجرت کرده‌اند، با چالش‌های خاص خود مواجه هستند. دکتر نیکلاس دِ ژنووا در آثار خود گفته است که این نسل نه‌تنها باید هویت فرهنگی والدین خود را حفظ کند، بلکه باید در دنیای جدید نیز جایگاه خود را پیدا کند. این ترکیب و تعامل بین دو هویت فرهنگی، نه‌تنها برای نسل دوم مهاجران بلکه برای خود مهاجران نیز فرایند پیچیده‌ای است.برخی از آن‌ها ممکن است در جستجوی هویتی میان دو فرهنگ باشند و از هر دو طرف احساس بی‌پناهی کنند. برای بسیاری از این افراد، مهاجرت به معنای پیدا کردن هویتی است که نه کاملاً وابسته به گذشته است و نه کاملاً در دنیای جدید قرار دارد.

حکایت مهاجرانی که در سرزمین جدید جایی ندارند

*خلأهای روانی و سلامت روانی

مهاجرت، با تمام وعده‌هایش برای فرصت‌های بهتر، اغلب با خلأهای روانی عمیقی همراه است که نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. مطالعات نشان می‌دهند که مهاجران ایرانی به‌ویژه در معرض اختلالات اضطرابی، افسردگی و مشکلات جسمی ناشی از استرس قرار دارند. اضطراب از آینده و نگرانی‌های مداوم می‌تواند بر کیفیت زندگی فرد تأثیر بگذارد و عملکرد روزمره را تحت‌الشعاع قرار دهد.دکتر ضحی زندی، روان‌شناس ایرانی مقیم کانادا، در مقالات خود به بررسی تأثیرات استرس مهاجرت بر سلامت روان پرداخته و تأکید کرده است که مهاجرت نباید به‌عنوان یک راه‌حل ساده برای مشکلات تلقی شود. او معتقد است که قبل از هر تصمیمی، باید به پیامدهای روانی آن فکر کرد و از حمایت‌های لازم بهره برد. چرا که گاهی، خانه نه در سرزمین جدید، بلکه در دل خودمان است.

حکایت مهاجرانی که در سرزمین جدید جایی ندارند

*خانه‌ای که در دل خودمان است

روان‌شناس ایرانی مقیم کانادا، در مقالات خود می‌گوید که در نهایت، مهاجرت تجربه‌ای است که افراد را با خودشان مواجه می‌کند. آن‌ها به دنبال مکان جدیدی برای زندگی هستند، اما در این مسیر، ممکن است خود را بیشتر از هر زمان دیگری گم کنند. خانه، در واقع، نه همیشه در جغرافیا بلکه در درون فرد است. مهاجرت، فرصتی برای بازسازی هویت است، اما درعین‌حال می‌تواند با چالش‌های روانی، اجتماعی و فرهنگی زیادی همراه باشد. باید پذیرفت که گاهی برای یافتن خود، باید به درون خود سفر کنیم و نه‌تنها در مکان‌های جغرافیایی جدید.

نظر شما