به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب «تفاسیر شیعی و تحولات تاریخی ایران» نوشته فروغ پارسا امروز ۶ بهمن ماه با حضور فاطمه جاناحمدی و علیمحمد ایازی در سالن حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
پارسا در ابتدا توضیحاتی درباره کتاب ارائه کرد و گفت: این اثر در واقع بخشی از برنامه تحقیقاتی بنده است که از سده دهم شروع شده و این بخش به چاپ رسیده و سده دوازدهم و سیزدهم آن در دست انتشار است. اکنون نیز مشغول تحقیقات درباره سده چهاردهم هستم.
وی ادامه داد: سده دهم سده بسیار مهمی برای تشیع است، چراکه صفویان موفق شدند حکومت قدرتمندی را تشکیل دهند و تشیع را به عنوان مذهب رسمی اعلام کنند. حمایت صفویان از مذهب تشیع موجب رشد چشمگیر این مذهب در ایران شد.
وی افزود: کار من این بوده که تفسیر قرآن کریم را که مورد نظر مفسران آن دوران بوده و متاثر از شرایط دوران خودشان بوده نشان دهم و از سوی دیگر میتوان این مساله را در دورههای دیگر نیز به اثبات رساند. در واقع من نشان دادهام که در هر دورهای یک الگوواره معرفتی داریم که مفسر از آن متاثر میشود.
پارسا با بیان اینکه این دوره را به سه دوره تقسیم کردم افزود: دوره نخست دوره پیدایی و شکلگیری صفویان از شاه اسماعیل شروع میشود و تا سال ۱۹۹۶ ادامه دارد که در این دوره صفویان با اتکا به نیروی نظامی قزلباش توانستند این سرزمین را فتح کنند و حکومتشان را به اثبات برسانند و تشیع را رسمی کنند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تاکید کرد: در این دوره مکتب فقیهان عاملی را میبینیم که ایجاد میشود و به رویکرد فقهی توجه میشود. اما دوره دوم، دوره شکوفایی صفویان است یعنی زمان شاه عباس صفوی که موفق میشود بهبودهای سیاسی اقتصادی زیادی به وجود بیاورد و بازرگانی و تجارت رشد پیدا کند و به همین ترتیب تعامل مردم ایران و اروپاییان موجب میشود تساهل در امور دینی را شاهد باشیم. در این دوره ما شاهد تفاسیری با رویکرد حکمتگرایانه هستیم.
وی افزود: دوره سوم از دهههای سوم و چهارم صفویان تا آخر سده ۱۱ است و آن را میتوان دوره ثبات صفویان نامید. در این دوره به دلیل ثبات و آرامش، عالمان و دانشمندان فعالیت علمی زیادی داشتند و نگارش کتابها ادامه پیدا میکند. در این دوره محقق کرکی و دوستانش کاری را که شروع کرده بودند ادامه میدهند و به تعبیری رویکرد فقاهتی همچنان ادامه پیدا میکند. میرزامحمدامین استرآبادی نیز در این دوره ظهور میکند که مدعی است برای دریافت دین باید به اخبار و روایتها رجوع کنیم و در واقع اخبارگرایی را ترویج میدهد.
وی ادامه داد: اخباری گری بدین معنا است که کسانی که تفسیر قرآن را به عهده میگیرند بیشترین استفاده را از روایتها میکنند. تفسیری که در این دوران بوده، تفسیر البرهان است که شاهدید بعد از هر آیه با شمار بسیاری از روایتها مواجه هستید. بنابراین توانستهام در این کتاب نشان بدهم که تفاسیر شیعی متاثر از شرایط زمان خودشان بوده است.
جان احمدی در بخش دیگری از این نشست گفت: در این کتاب سعی شده نگاه تکاملی تفاسیری شیعی نشان داده شده و به پارادایم فکری مفسران پرداخته شود.
وی ادامه داد: مولف کتاب تلاش کرده است که عالمان سه دوره را از هم جدا کند که برای مخاطبان میتواند اطلاعات خوبی به ویژه در سطح کارشناسی داشته باشد. درست است که گفته شده رویکرد کتاب تفسیری است اما در چندین جا این رویکرد رها شده است.
وی افزود: همچنین اگر مولف در کتاب تاثیر متقابل نهاد دینی و نهادهای دیگر را قرائت میکرد، بهتر بود و ای کاش یک فصل به عوامل موثر در نویسندگان و مفسران آن قرن میپرداخت که چه عواملی موجب شده است نویسندگان این قرن به تفسیر بپردازند.
جان احمدی گفت: مولف در کتاب سعی کرده ویژگیهای سه دوره مفسران را بررسی کند که در آن به چشم نمیآید و کاش این ویژگیها به صورت مرتب میآمد.
محمدعلی ایازی در بخش دیگری از این نشست با اشاره به اهمیت سنت نقد گفت: سنت نقد و بررسی یک کتاب یک سنت دینی است. سنت نقد نه در جهت تخریب کار بلکه در جهت توسعه کار است. اگر در اینجا در کنار کار یک محقق نقد میشود بدین دلیل است که کار مراحل کمال خودش را طی کند.
وی افزود: بحث بنده در بررسی این کتاب یک نگاه معرفت شناسانه است. نگاه معرفت شناسانه نگاهی کلان از بالا به پایین است، یعنی نمیخواهد در مورد خصوصیات یک کتاب یا تفسیر داوری کند. میخواهد بررسی کند که درباره تفاسیری که در این دو قرن تعریف شده چه اتفاقی افتاده است بنابراین حتی نمیتوانیم وقتی درباره دستهای از تفسیر صحبت میکنیم، از بخشی از آن صحبت کنیم. ما باید هر دوره تاریخی جریان مذهبی و کلامی را در نظر بگیریم که این یک واقعیت است و این واقعیت انسان است که ذهنش سفید و خالی نیست و متاثر از شرایط زمانی خودش است.
وی ادامه داد: تعبیری را راغب اصفهانی در کتاب جامع التفاسیر دارد، در این زمینه که چگونه ممکن است یک تفسیر از عوامل بیرونی تاثیر بپذیرد. «هر کس دانش بیشتری داشته باشد، بهره گیریاش از قرآن هم بیشتر است» پس فرض کنید کسی که امروز علمش از مفسری که صد سال پیش بوده، بیشتر است عملا آن دانش میتواند به او کمک کند. بنابراین نگاه معرفت شناسانه را اگر بخواهیم بحث کنیم از دو منظر قابل تعبیر است، یکی نگاه درون متنی و دیگری نگاه برون متنی است.
وی اضافه کرد: یکی این است که برویم و داخل متن را بررسی کنیم و دوم اینکه نگاه بیرونی به متن داشته باشیم، کاری که عمدتا در این کتاب انجام شده است. دانش تفسیرپژوهی ما فراز و نشیبهای زیادی داشته و تا قرن ۱۱ و ۱۲ تفسیرهایی که عمدتاً نوشته شده بودند با نگاه شرمنگارانه مفسران بوده و بیشتر خواستهاند که مفسران را معرفی کنند و شرح احوال بنویسند، در حالی که تفاسیری که در قرن ۱۴ و ۱۵ نوشته شده به رابطه بیرونی مفسر و شرایط پرداخته است. اینکه مفسر شاگرد چه کسی بوده و چه اتفاقاتی در دوره آن مفسر افتاده است.
وی افزود: این کتاب با بررسی رویکرد تحولات تاریخی شکل گرفته کار بسیار مهمی کرده است، به ویژه اگر بتواند ربط آن تحولات تاریخی را با تفسیرهایی که در آن دوره نگاشته شدهاند نشان بدهد.
ایازی اضافه کرد: من درباره قرن ۱۰ و ۱۱ سه جریان را معرفی میکنم و میبینیم که این سه جریان در این کتاب برجسته شده یا نه؟ تقریبا از اواسط قرن نهم، تفسیرنگاری فارسی ترویج شد، یعنی در این زمان تفسیرهای فارسی نوشته شده یا تفسیرهایی از عربی به فارسی ترجمه شده است. اما اتفاقات سیاسی که در قرن ۱۰ و ۱۱ افتاده است سه جریان را برجسته میکند؛ یک جریان کلامی و تفسیرهای کلامی است. دوم جریان حدیث گرا و اخباری گرایی و سوم تفسیرهایی که بر اساس شریعت گرایی یا به تعبیری فقهی که من بیشتر به آن شریعت مدار میگویم که بتوانند احکام فقهی را در تفاسیر نمود کنند پدیدار میشود. حالا چرا این سه جریان اتفاق افتاده است، جای بحث دارد.
به گفته وی، تفسیرهایی مانند ملاصدرا که تفسیرهای فلسفی نامیده شده، درست است که فلسفی است اما به ماهو فلسفی نیست بلکه گرایش آن کلامی است، بنابراین گرچه من تفسیر فلسفی را یک نگاه مستقل مینامم اما از نظر رویکرد یک رویکرد کلامی دارد و اصلاً نگرش فلسفی ما یک نگرش کلامی است. این سه جریان با قضایای سیاسی و تاریخی قرن ۱۰ و ۱۱ ارتباط دارد. یعنی یک دولت ایدئولوژی آمده است و میخواهد از ایدئولوژی خود دفاع کند. بنابراین تفسیرها رنگ کلامی پیدا میکند اما سوال این است که چرا به تفسیرهای اخباری گری و حدیث گرایی تبدیل شد؟
این استاد دانشگاه تصریح کرد: وی در کتاب دوره ثبات و تغییر و جابجایی را آورده است و در قرن ۱۰ و ۱۱ آمده که چه اتفاقی افتاده است اما نگفته است که چه تفاوتی با هم دارند و این تفاوت ها معنی دار است که باید روشن و ملموس شود. نکته دیگر این که بالاخره تفاسیر فارسی در قرن ۱۰ و ۱۱ یک مساله و جریان است یا نیست. به فرض مثال امروزه در نوشتن کتاب سنت ساده نویسی باب است و بداعةالحکمه در مقابل اسفار با این رویکرد نوشته شده است. سوال اینجا است که آیا در قرن ۱۰ و ۱۱ هم ما شاهد این رویکرد هستیم که به نظرم در قرن ۱۰ و ۱۱ کارهای بسیاری در این زمینه شده است که در این کتاب جای آنها خالی است.
وی در پایان سخنانش گفت: مسلما بین صفویه و آل بویه تفاوت زیادی وجود دارد و در زمان آل بویه شیخ مفید از شخصیت یک مسیحی که مرده بود شعر میگوید و در واقع یک کرسی آزاداندیشی باز میشود، در صورتی که در صفویه دست به شمشیر گرفتهاند و میکشند و شیعهگرایی را که صفویه ترویج میدهد نمیپسندم. ما باید این تفاسیر شیعی را نشان میدادیم که در حوزه عقاید چه کار کردهاند. ما خاتم کتب داشتهایم اما خاتم التفاسیر نداریم و نباید این توقع را هم داشته باشیم.
نظر شما