شناسهٔ خبر: 28501 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

ویژه جشنواره فیلم فجر(۴)/ نگاهی به فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت»؛

تو از پس پرده‌ چه دانی؟

اردیبهشت «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» هرچند یک فیلم رئال سینمایی است اما جلیلوند به‌خوبی توانست با کمک برخی صحنه‌های شبه‌مستند در ابتدای فیلم پیوندی میان فیلم رئال و مستند ایجاد و به این شیوه باورپذیری آن را بیشتر کند. روایت مستندگونه‌ی ابتدای فیلم آن‌چنان به‌خوبی ترسیم شده بود که ورود لیلا (نیکی کریمی) به‌عنوان چهره‌ای آشنا در آن مستحیل شد.

فرهنگ امروز/معصومه آقاجانپور: وحید جلیلوند راهمه با هنر دوبلاژ و گویندگی در رادیو و اجرای تلویزیونی می‌شناسند، اما جلیلوند در فجر سی‌وسوم اولین تجربه‌ی سینمایی خود را در «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» به نمایش گذاشت. او در این فیلم دردسر یک آگهی روزنامه را دستمایه‌ی ساخت این فیلم قرار داد. «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» که ابتدا قرار بود با نام «چهارشنبه ۱۹ آبان» معرفی شود فیلمی است سه اپیزودی که اگر قرار باشد روایتی خطی برای فیلم متصور شویم اپیزود سوم می‌بایست ابتدا به نمایش درمی‌آمد. اپیزودهای اول و دوم هرچند هریک قصه‌های مجزایی داشتند، اما به نوعی معلول اپیزود سوم بودند. جلیلوند به‌خوبی توانست در نمایشی غیرخطی دوباره به نقطه‌ی صفر برسد. دو اپیزود اول نمایش مشکلات مالی دو زن است. یکی لیلا (با بازی نیکی کریمی) که به دنبال هزینه‌ی عمل همسر معلول خود علی (با بازی تحسین‌برانگیز خود جلیلوند که به واقع هنر خود را در بازیگری نیز به‌خوبی نشان داد) است و دیگریستاره (با بازی تحسین‌برانگیز سحر احمدپور)دختر جوان بارداری است که به دنبال دیه‌ی شوهرش است. امادر اپیزود سوم جلیلوند از مردی (جلال آشتیانی با بازی امیر آقایی) سخن می‌گوید که نیاز مالی‌اش برای درمان کودکش تأمین نشده و فرزند خود را از دست داده است و این روزها برای آرام کردن خود سعی می‌کند علی‌رغم اجاره‌نشینی، ۳۰ میلیون تومان را به فردی ببخشد. او برای بخشش این پول در روزنامه آگهی منتشر می‌کند و رفتن این دو زن برای دریافت این کمک زندگی آن‌ها را به نوعی به هم مربوط می‌کند.

«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» هرچند یک فیلم رئال سینمایی است،اما جلیلوند به‌خوبی توانست با کمک برخی صحنه‌های شبه‌مستند در ابتدای فیلم پیوندی میان فیلم رئال و مستند ایجاد و به این شیوه باورپذیری آن را بیشتر کند. روایت مستندگونه ابتدای فیلم آن‌چنان به‌خوبی ترسیم شده بود که ورود نیکی کریمی به‌عنوان چهره‌ای آشنا در آن مستحیل شد و ورود او به صحنه نه به‌عنوان یک بازیگر سینما بلکه فردی از آن جمعیت درحال نمایش به نظر می‌رسید.از سوی دیگر استفاده از یک نابازیگر اما به واقع توانا در نقش ستاره در اپیزود دوم این باورپذیری را بیشتر کرده بود.

فارغ از این جنبه‌ها،مسئله‌ی دیگر به فلسفه‌ی فیلم بازمی‌گردد، پرسشی در خصوص یک اصل اخلاقی به نام بخشش. جلیلوند شعار فیلم خود را درباره‌ی نقد و ستایش انسان گذاشت،کارگردان در اپیزود سوم که به نسبت دو اپیزود نخست طول کمتری داشت اما از عرض عمیقی برخوردار بود، دغدغه‌ای را مطرح می‌کند که می‌تواند باب برخی پرسش‌های فلسفی را در حوزه‌ی اخلاق باز کند،این پرسش که چه چیزی به یك فعل ارزش اخلاقی می‌دهد؟ چه نتیجه‌ای دربر دارد؟ انسان‌ها در مقابل انجام آن چه وظایفی دارند؟ و بسیاری پرسش‌های دیگر. «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» موفق شد دیدگاه‌های مختلف اخلاقی را به نمایش بگذارد: در دیدگاه وظیفه‌گرایانه این فعل است که اهمیت دارد؛ اخلاق وارد حوزه‌ی تکلیف‌محور می‌شود، همان انتظاری که آشتیانی از مردم جامعه برای کمک به فرزند بیمار او داشت. از نظر آشتیانی مردم موظف بودند که به او کمک کنند همان‌طور که خود نمی‌تواند در قبال مشکلات دیگران بی‌مسئولیت باشد. اما آیا واکنش آشتیانی در قبال کنش مردم برخاسته از نگاه تکلیف‌محوری او به اخلاق است؟ او با تأکید چندین باره بر این جمله که «من برای خودم» این کار را می‌کنم، گویی به دنبال اخلاق فضیلت‌مند است، اما کارگردان به‌خوبی نشان می‌دهد که این عمل جلال به‌واسطه‌ی خشم اوست نه ارتقای درجات انسانی خود -آنچه که در اخلاق فضیلت یافت می‌شود-.دو فعل کاملاً پارادوکسیکال جلال درفیلم به‌خوبی نشان داده می‌شود؛ او از سویی قصد کمک داردو از سوی دیگر آن را با خشم انجام می‌دهد.

همچنین جلیلوند در داستان خود به‌خوبی توانست اخلاق نتیجه‌گرا را نیز به نمایش بگذارد؛اخلاق، نتیجه و وظیفه فهرستی است از بایدها و نبایدها. کشمکش جلال با خود که از میان خیل نیازمندان کدام را انتخاب کند که مستحق‌تر باشد برنتیجه‌گرایی اخلاق نظر دارد،البته او در این اپیزود به‌خوبی نشان داد که قضاوت کردن کاری است بس مشکل. نکته‌ای که باید بدان توجه کرد این است که جلیلوند برخلاف آنکه جلالِ ناتوان از انتخاب را مجبور به قرعه می‌کند، اما خود دست به انتخاب می‌زند و ستاره را مستحق‌تر از لیلامی‌داند و قرعه‌ی فال با اراده‌ی جلیلوند به نام ستاره زده می‌شود. اما پرسشی که مطرح می‌شود، چرا جلیلوند خود را داناتر از جلال آشتیانی در این انتخاب دانسته است؟ شاید بهتر می‌بود برای اینکه باز هم در مستحق بودن داوری صورت نگیرد خود نیز دست به انتخاب نمی‌زد.

نکته‌ی دیگری که در «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» و بسیاری دیگر از فیلم‌های ایرانی امروز به نمایش گذاشته می‌شود نسبی بودن اخلاق است؛ در سینمای دورتر نقش شخصیت‌ها یا سیاه بود یا سفید و مطلق‌گرایی در سینما موج می‌زد، شاید علت آن سیطره‌ی اسطوره و مطلق‌انگاری در امر اخلاق بود؛ اما در دوران مدرن اخلاق به امری زمینی و نسبی بدل گشت، به همین واسطه است که در بیشتر فیلم‌های امروز نقش منفی و مثبت مطلق به چشم نمی‌خورد. جلیلوند در «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» نیز با همین رویکرد نه کسی را بی‌گناه و نه کسی را گناهکار جلوه می‌دهد؛ این مسئله در اپیزود دوم و سوم بیشتر نمود داشت. جلیلوند همان اندازه به اسماعیل حق می‌دهد که در مقابل دختردایی که دوستش دارد غیرتی شود و به همان اندازه به ستاره که عاشق شود. او به همان میزان که خشونت اسماعیل را نشان می‌دهد به همان اندازه حماقت ستاره را نشان می‌دهد. از سوی دیگر جلال که شاید با مطلق‌انگاری اخلاق می‌بایست در این فیلم به قهرمان بدل شود، از سوی همسر به‌حق محکوم است و بارها مورد نقد قرار می‌گیرد.

 

نظر شما