فرهنگ امروز/ سارا فرجی: روحالله حجازی در نشست خبری فیلم خود در جشنوارهی فیلم فجر گفت: اگر بگویم که بیش از نیمی از فیلمهای مطرح سینما را محمود کلاری فیلمبرداری کرده است، اغراق نکردهام و این را در حین کار با او فهمیدم که دربارهی هر فیلم مطرحی حرف میزدم متوجه میشدم که مدیر فیلمبرداری آن کلاری بوده است. با نگاهی به کارنامهی موفق کلاری متوجه میشویم که حجازی اغراق نکرده و گفتهاش واقعیت دارد. این اسم و رسم و موفقیت حاصل سالها فعالیت و تجارب مختلف در حوزهی عکاسی، فیلمبرداری و چند مورد محدود فیلمسازی داخلی و خارجی است. کلاری که شروع فعالیت سینماییاش با فیلم مدرسهی موشها بهعنوان عکاس در سال ۱۳۶۳ بوده، در کارنامهی خود آثار موفقی چون «گذشته»، «استرداد»، «برف روی کاجها»، «قرمز»، »بید مجنون» و دهها اثر دیگر دارد. یکی از مطرحترین کارهای او که اخیراً در بخش سینمای هنر و تجربه اکران شده و با استقبال بسیاری هم در داخل و هم در خارج مواجه شده، «ماهی و گربه» است؛ در این فیلم، دوربین به مدت ۱۳۴ دقیقه بدون وقفه در حال فیلمبرداری و حرکت است که جزو نادرترین اتفاقات سینمای ایران به شمار میآید. کلاری در جشنوارهی فیلم فجر ۳۳ به خاطر تازهترین فیلم روحالله حجازی که خیلی هم به مذاق اهالی رسانه خوش نیامد و به دلشان ننشست، در کاخ جشنواره حاضر شد؛ به سراغ او رفتیم و دربارهی چند سرفصل مهم در سینما بهصورت بسیار مختصر و کوتاه گپ زدیم.
کلاری که در کارنامهی خود تجربهی ساختن فیلم سینمایی «ابر و آفتاب» در سال ۱۳۷۵ را داشته است دربارهی سینمای نوین ایران یا به عبارتی سینمایی که در آن قصه وجود ندارد، گفت: سینمای ایران از دورهی آغازین (اوایل دههی ۶۰) طی حدود یک دهه توانست خودش را در سینمای دنیا جا بیندازد و بهعنوان سینمای نوین ایران به جایگاه ویژهای در کنار سایر سینماهای دنیا برسد. ساختن فیلمهای «بدون قصه» موضوع تازهای نیست و از همان موقع وجود داشته است؛ بهعنوان نمونه، فیلمهای سهراب، شهید ثالث یا امیر نادری نمونههای از این آثار است، اما میتوان گفت که اینگونه از سینما در حال حاضر توانسته به مرتبهی ویژهای برسد، دلیل این پیشرفت هم آن است که زمینههای فراهم شدن این سینما از آن سالها وجود داشت و بعد کمکم با تلاش فیلمسازان و ساختن آثار تازه در این حوزه، اینگونه از سینما بیشتر به چشم آمد.
فیلمبردار «گذشته»، این نوع از سینمای بدون قصه را ایراد ندانست و افزود: سینمای بدون قصه شاخهای از جریانات روز سینمای دنیاست و کاملاً هم توقع میرود که از سینما بهعنوان پدیدهای که حدود یک قرن است که به وجود آمده شاخههای مختلف اینچنین تولید شود، خصوصاً که با آمدن نسل جوان و باانرژی، طبیعی است که یکسری از چارچوبها و ساختارهای گذشته درهمریخته و بهروز شود تا با سلایق و دیدگاههای امروز هماهنگ شود.
کلاری با تأکید بر اینکه فیلمهای بیسروته را باید از سینمای بدون قصه جدا کرد، گفت: بحث فیلمهای بیسروتهی که اخیراً ساخته میشود و من هم نمونههایی از آنها را دیدهام با سینمای بدون قصه فرق دارد، چون همین سینمای بدون قصه هم قواعد و گرامر خاص خود را دارد و فیلمساز نمیتواند به هوای اینکه میخواهد یک سینمای جدید یا ژانر جدید را تجربه کند، فیلم بدون مفهوم و بیسروته بسازد. برخی از فیلمسازان از اینگونه موقعیتها بهعنوان محملی برای رها کردن چارچوبها و گرامرهای سینما استفاده میکنند و فیلم میسازند، اما فیلم آنها نه تنها قصه ندارد بلکه خطی که روی آن مضمون یا مفهومی هم استوار باشد وجود ندارد؛ چون برای ساخت یک فیلم، ایده و سوژهی خوب، مسیر را تعیین میکند.
فیلمبردار «جدایی نادر از سیمین» با تأکید بر کارهای کیارستمی بهعنوان یک نمونه و الگوی موفق در این حوزه ادامه داد: مثلاً در مورد فیلمهایی مثل «خانه دوست کجاست» یا «طعم گیلاس» هم ممکن است به نظر برسد که فیلم قصه ندارد، ولی در این فیلمها به اساسیترین موضوعات توجه و مخاطب با آن درگیر شده است، در واقع مخاطب هم با فیلم دلشوره میگیرد؛ به عبارتی دراما خود را در داخل مناسبات قرار میدهد و به اساس و بنیاد جریانی که قرار است تماشاچی را گیر بیندازد، توجه شده است. در واقع در اینگونه فیلمها، مسئلهی آدمهای درون فیلم مسئلهی شما میشود.
کلاری با تأکید بر اینکه حتی سینمای بیقصه هم اصول و قواعد خاص خود را دارد، گفت: متأسفانه عدهای اصول و قواعد این فیلمسازی را بلد نیستند و با ناشیگری تمام وارد اینگونه فیلم ساختنها میشوند و نتیجهاش هم میشود فیلمهای بیسروته که خودش یک نوع ادا و مُد است. البته اینگونه ناشیگریها و خارج شدن از اصول فقط خاص سینما نیست و در مورد سایر هنرها هم اتفاق میافتد؛ مثلاً نوازندهای که قواعد نوازندگی را به هم میریزد و فالش مینوازد یا نقاشی که فقط چند خط بیمعنی میکشد و آن را نقاشی پستمدرن یا CONSEPTUAL ART مینامد. بنابراین ساختن فیلمها اینچنینی پیشزمینه، جستوجو و تلاش میخواهد.
فیلمبردار «مرگ ماهی» که تازهترین اثر روحالله حجازی است در خصوص این فیلم توضیح داد: بهعنوان نمونه «مرگ ماهی» روحالله حجازی هم در ظاهر قصه نداشت، چون دربارهی وصیت عجیب و غریب یک مادر بود، ولی اجزای این فیلم به گونهای کنار هم چیده شده که هریک برای خودشان یک قصهچه یا قصهی کوچولو دارند.
وی در خصوص مقایسهی این فیلم با «درباره الی» فرهادی گفت: به نظرم دربارهی الی قصهدارتر است و درامای قویتری دارد، چون از آغاز میفهمیم که قرار است بستری فراهم شود تا دختر و پسری با هم آشنا شوند و آنوقت با گم شدن دختر تعلیق وارد فیلم میشود، ولی در مرگ ماهی ماجرا کمی فرق دارد.
کلاری در خصوص اینکه حجازی این فیلم را به خاطر سوژهی «مادر» علی حاتمی و ملاقلیپور تقدیم کرده است، تصریح کرد: راستش من با دیدن «مرگ ماهی»، این دو فیلم یادشده در ذهنم تداعی نشد و فکر میکنم که قصد آقای حجازی بیشتر نوعی احترام و قدردانی بوده است، چون عرصه و جهانی که فیلمساز امروز با فیلمسازان دوران خلق میکند متفاوت است و «مادر» حاتمی مختص همان دوران بود، چون ویژگیها و خاصیتهای خودش را دارد و این فیلم از لحاظ ساختار و شکل و شمایل ربطی به آن دو فیلم نداشتند.
فیلمبردار «یک بوس کوچولو» در خصوص حرفهی خود و اینکه فیلمسازی فیلمهای بدون قصه حتی قواعد زیباییشناختی خاص خود را دارد، گفت: قواعد زیباییشناختی این فیلمها از جهت ثابت یا متحرک بودن دوربین با سایر فیلمها فرق دارد، البته این به معنای الزام نیست که این فیلمها حتماً باید با دوربین روی دست یا دوربین ثابت گرفته شوند، چون این تصمیمگیری به توافق فیلمبردار و کارگردان با یکدیگر برمیگردد و تصمیمی نیست که یکنفره گرفته و به آن عمل شود.
کلاری ادامه داد: سینما با ورود دوربین فیلمبرداری پا به عرصهی وجود گذاشت، چون بقیهی تخصصهایش پیش از این وجود داشت؛ بنابراین رابطهی سینما با دوربین یک رابطهی علت و معلولی است که نمیتوان گفت که چه کسی تعیین میکند فیلمبرداری چگونه صورت بگیرد، به همین دلیل هنر سینما یک هنر جمعی است، جماعتی دور هم مینشینند و تصمیم میگیرند که هرکس چه کند و کار هرکدامشان هم بر روی کار دیگری تأثیر میگذارد. البته ما فیلمبردارها به خاطر تجربه و سابقهای که حاصل میلیونها فریم عکس است بهتر میتوانیم جریان سهبعدی پیرامون را دوبعدی تصور کنیم، اما در نهایت با یک توافق جمعی فیلمبرداری صورت میگیرد.
نظر شما