فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: در گزارشهای قبلی «حمیدرضا شعیری» در موضوع بحث خود اشاره به این داشت که «گفتمان یک کنش نظاممند، نیتمند و آگاهانه است، همین وجه آگاهانهی گفتمان سبب میشود تا بتوان نظام نشانه-معنایی دخیل در شکلگیری آن را یافت و مورد تحلیل قرار داد». و «مرتضیبابک معین» درباره چهار سبک زندگی «اسنوب، داندی، خرس و آفتابپرست» و خصوصیات هر یک از این گروه به سخن پرداخت. و نیز «فرهاد ساسانی» درباره «تغییرات سبک زندگی و تاثیر آن روی الگوهای ازدواج و انواع ازدواجها» به سخن پرداخت. در ادامه مشروح سخنان «فرزان سجودی، دکترای زبانشناسی» و از اعضای هیئت علمی دانشگاه هنر تهران را میخوانیم.
فرزان سجودی: سبک زندگی خود جولانگاه عمل گفتمانهای متفاوت است
در ابتدا کوشش میکنم یک چارچوب نظری بر اساس نشانهشناسی گفتمانی و انتقادی برای مطالعهی سبک زندگی معرفی کنم، در نتیجه خیلی وارد مطالعات موردی نمیشوم.
اساس بحث همانطور که از عنوان به دست میآید این است که ما چطور زندگی میکنیم، وسایل زندگی خود را از چه نوعی تهیه میکنیم، چه میخوریم، چگونه میخوریم، چه میپوشیم، چیدمان محل زندگی و کارمان چگونه است، معماری داخل ساختمان چگونه است، چگونه رفتار میکنیم، با چه لحن و بیانی سخن خود را به مخاطب میگوییم و غیره؛ حتماً این شبکهی درهم پیچیدهای که لایههای متفاوتی آن را به وجود میآورد و ما اسم آن را سبک زندگی میگذاریم خود جولانگاه عمل گفتمانهای متفاوت است. گفتمانهای متفاوت به این لحاظ که شیوههای متفاوت تثبیت معنا، شیوههای متفاوت نظریهپردازی دربارهی جهان و حضور و اعمال ما در جهان هستند و کوشش میکنند با فتح این میدان نبرد، یعنی با هدایت سبک زندگی ما به آن شیوههایی که به تثبیت گفتمان مورد نظر کمک میکند، در واقع وضعیت خودشان را در مناسبات بزرگتر اجتماعی و قدرت تثبیت کنند.
ازاینرو، برای آنها خیلی مهم است که ما چگونه لباس میپوشیم، چگونه رفتار میکنیم، چگونه حرف میزنیم و ... و اگر در این عرصه موفق شوند، عرصهی پیروزی خودشان در فضای بزرگتر اجتماعی و در مناسبات قدرت تلقی میکنند. شاید به همین دلیل است که میبینید رسانههای عمومی مثل رادیو، تلویزیون، روزنامهها و نشریهها در همه جای دنیا و به طور مشخص در ایران حتی تا حد دخالت قهری برایشان مهم است که ما چگونه لباس میپوشیم، چگونه راه میرویم و چگونه آرایش میکنیم؛ زیرا حضور در این عرصه و موفقیت در آن، پیروزی آن گفتمان در عرصهی بزرگتر اجتماعی یا در عرصهی قدرت تلقی میشود.
نشانهشناسی لایهای[1] و سبک زندگی
پیشتر در بحث نشانهشناسی لایهای و در آنچه که در کتاب «نشانهشناسی کاربردی» مطرح شد و در واقع در مورد کل رابطهای که بین لایههای متفاوت متن وجود دارد از رمزگانهای متفاوتی سخن گفتم که در واقع این لایههای متفاوت متن را هدایت میکردند و به آنها معنی میدادند. در نتیجه من میتوانستم مثلاً از لایهی پوشاک حرف بزنم و از رمزگان اجتماعی که به پوشاک معنا میبخشد، تمایز به وجود میآورد و باعث میشود که معناهای متفاوت رفتار پوشاکی را بفهمیم. اما امروز میخواهم یک گام از بحث رمزگان فراتر روم یا بهعبارتدیگر آن را بازبینی کنم و مفهوم گفتمان و نشانهشناسی انتقادی را وارد این بحث کنم.
ما در واقع هیچگاه تجربهی ناب رمزگردانینشده مبتنی بر امور پیشین، مقدر، طبیعی یا اصل از جهان نخواهیم داشت. در نظام زبان و دیگر نظامهای نشانهای، دنیایی را که در آن زندگی میکنیم، میآفرینیم و آن را قابل دریافت و شناخت میکنیم. اما -این سؤالی است که تفاوتی بین موضع امروز من و موضعی که در نمودار نشانهشناسی کاربردی مطرح است را مشخص میکند- آیا خود این رمزگانها حوزههایی از دانش خنثی، بیغرض و همگانی هستند؟ یعنی زمانی که میگوییم رمزگان پوشاک یا رمزگان رفتار، آیا این یک حوزهی دانش اجتماعی است که بدون غرض و خنثی و همگانی در آنجا قرار دارد و سپس ما بر اساس این دانش، پوشاک، رفتار و کلام خود را تعیین میکنیم؟ یا اینکه چالشهای اجتماعی و روابط قدرت و درگیری بین فهمهای متفاوت از جهان و یا بهعبارتدیگر، شیوههای متفاوت مفصلبندی نشانهها در درک جهان است که در نتیجه نه فقط یک جهان که جهانهای متفاوت -بسته به تفاوت در رمزگردانی- آنها را پیش روی ما قرار میدهد و میسازد؟ این وضعیت دوم در واقع آن رمزگانهایی را که به نظر میرسید که یک دانشهای خنثی جمعی هستند و هیچ ارتباطی به قدرت و مناسبات قدرت ندارند حالا تبدیل میکند به رمزگان خاص -چون به نظر من گفتمانها ماهیتاً از جنس رمزگان هستند-، به گفتمانهای متکثر که پیوسته در معنا دادن به سبک زندگی و به درک ما از جهان با هم در چالش هستند.
پس در نتیجه آن نمودار اولیهی نشانهشناسی لایهای با یک اصلاح در وضعیت رمزگان دچار تغییراتی شد و باید گفت به جای آن رمزگان که به نظر میرسید در رویکردهای اولیه، دانشهای همگانی هستند حالا ما گفتمانها و در نتیجه چالشهای بینگفتمانی و در پیامد آن مبحث قدرت و تلاش برای مشروعیت و کسب قدرت مشروع را داریم.
گفتمانها بهمثابه نظامهای معنایی مرتبط با مبانی قدرت
ما با یک مجموعهی بستهبندیشدهی معیار از رمزگانها روبهرو نیستیم، بلکه کشمکشهای اجتماعی در نتیجهی شیوههای متفاوت دریافت جهان پیرامون، رمزگانهای متفاوت و در نتیجه فهمهای متفاوتی را از جهان در پی دارد که نشانهها را در مفصلبندیهای متفاوتی در جهت تولید فهم بهخصوصی از جهان و مناسبات آن سامان میدهد. در این مفهوم رمزگانها و نه رمزگان، سامانههای متفاوتی از دانش -یعنی گفتمانهای متفاوتی- را فعال میکند.
پس نه تنها هیچ دانشی تجربهی ناب یا عینی بهاصطلاح واقعیت نیست، بلکه نخست رمزگردانی میشود؛ یعنی بیان نشانهای مییابد و دوم، این رمزگردانی نیز در فضایی خنثی و بیغرض انجام نمیشود، بلکه وابسته به هویتهای اجتماعی، مناسبات قدرت و درکهای متفاوت از جهان، یعنی وابسته به گفتمانهای متفاوت است.
حال اگر گفتمانها را بهمثابه نظامهای معنایی مرتبط با مبانی قدرت، دانش و حقیقت در نظر بگیریم (مبتنی با تعاریف فوکویی از گفتمان که تاریخیاند و پویا و دگرگونشونده هستند و پیوسته با هم در تعارض و درگیری هستند) هر متنی اعم از تجلی گفتاری یا نوشتاری زبان یا تجلی دیداری یا شنیداری دیگر نظامهای نشانهای، کرداری گفتمانی است. بیرونیترین و ملموسترین تجلی نظامهای گفتمانی است و رابطهی بین متون، رابطهی حمایتگر یا چالشی در بین گفتمانهای رقیب است؛ بدینترتیب تحلیلگر همیشه متن را بررسی میکند.
و اینکه گفته میشود ما از متن به بررسی اجتماع رفتیم همینطور است، ما به آن معنای بسته و ساختاری در متن باقی نمیمانیم، ولی درهرحال چون نشانهها را بررسی میکنیم حتی ترکیببندی نشانهها برای ما خاصیت یا کیفیت متنی دارند؛ با این تفاوت که امروز متن را در انزوا بررسی نمیکنیم، بلکه متن را در رابطه با چالشهای بینگفتمانی و در رابطه با اعمال اجتماعی بررسی میکنیم.
بنابراین وقتی میگوییم گفتمانها، نظامهای تولید و تثبیت معنا هستند، دستگاههای تنظیمکنندهی روابط بین قدرت و دانش و تولید حقیقت هستند، به نظر میرسد به لحاظ نظری آنها را همچون رمزگانها میبینیم، اما نه رمزگان بهمثابهی قلمرو ثابت و همگانی و یکپارچهی دانش اجتماعی، بلکه رمزگان بهمثابه فرایند و بهمثابه عرصهی چالش بر سر تثبیت فهمهای متفاوت از جهان و عرصهی تولید عینیت و تثبیت قدرت. پس در این معنا، رمزگانها نظامهایی کلی، بیغرض و ثابت نیستند، بلکه به نظر میرسد که نشاندار و گفتمانی هستند.
سطوح پویایی جامعهای انسانی
در حوزهی تحلیل انتقادی گفتمان ما شاهد سه سطح متفاوت اما پیوسته، دارای برهمکنش -هیچیک از این سطحها در انزوا معنا پیدا نمیکنند مگر در مطالعات و کارهای تحقیقاتی- هستیم. در واقع جامعهای انسانی در سه سطح «متن»، «عمل گفتمانی» و «عمل اجتماعی» پویاییهای خودشان را پیدا میکنند و به راه میاندازند.
اگر ما در این مورد بهخصوص، حوزهی سبک زندگی را یعنی همان لایههای متفاوتی که در بالا به آن اشاره شد، متن تلقی کنیم، این ایده به ما خواهد گفت که این متون نه فردی صرفاً -درست است که سلایق فردی یک بازی در انتخابهای ما به وجود میآورند- ولی سرانجام در قالبهای بزرگتر این متون محصول اعمال گفتمانی (محل بروز و تجلی گفتمانها) هستند، گفتمانی که از ما میخواهد چگونه لباس بپوشیم، چگونه حرف بزنیم، چگونه راه برویم. آقای بجنوردی در سخنان خود بیان کردند که «چرا فردی که متدین است باید ژست و حالات او دارای خشوع و خضوع و افتادگی باشد» و احتمالاً بعد از مدتی فرم بدن تغییر کند؛ چرا؟ چون میخواهد خود را در برابر عالم و افراد جهان حقیر و کوچک نشان دهد. اینجا میبینیم که یک گفتمان در رفتار ژستی یک انسان تأثیر میگذارد و عمل گفتمانی این لایهی متنی را در سبک زندگی به وجود میآورد و چون ما موجودات انسانی هستیم این دو با یکدیگر باعث میشود که در تظاهرات اجتماعی، شیوههای متفاوت زندگی را به رخ یکدیگر بکشیم و اینجا عرصهی چالش گفتمانهای متفاوتی است؛ مثلاً ممکن است در یک گفتمان اومانیستی اتفاقاً این انسان به جسم، ژست و بهطورکلی به حضور جسمانیاش در جهان اهمیت بدهد، درحالیکه مثلاً در گفتمانی عرفانی فرد عارفمسلک کوشش داشته باشد تا جای ممکن این جسمانیت را بیاهمیت جلوه دهد و در نتیجه، این گفتمانها منجر به سبکهای متفاوت زندگی و اعمال متفاوت اجتماعی شود.
شخص و رمزگان گفتمانی
مدلی که من برای مطالعه از این دیدگاه ارائه کردم و از آن در جایی دیگر در مورد پوشاک زنان در مجموعههای تلویزیونی بهره گرفتم بحث را با «شخص» شروع میکند. البته باید در ابتدا مفهوم شخص را در نظر داشته باشیم و منظور از شخص -که خیلی مهم است- یک فرد با مشخصات شناسنامهای مشخص نیست، بلکه شخص خود فضایی دلالتی است؛ یعنی درست در همین جاست که این رویکرد در نشانهشناسی سرانجام یک رویکرد فردگرا [2] نیست، ضمن اینکه به حدی از آزادی عمل فردی و انتخاب برای او قائل است که در مجموعههای کلانتر اجتماعی این رویکرد، رویکردی نیست که قائم به فرد خودمختار در انتخابهایش در سبک زندگی باشد.
در اینجا منظور از شخص گفتیم یک فرد با مشخصات شناسنامهای مشخص نیست، بلکه شخص نیز خود فضایی دلالتی است متأثر از گفتمانها و رمزگانهای متفاوت اجتماعی از جمله جنسیت، سن، میزان تحصیلات، طبقهی اجتماعی، باورهای دینی، باورهای سیاسی و غیره؛ بهعبارتدیگر، شخص را میتوان همچون یک رسانهی بسیار پویا در نظر گرفت. هریک از ما که حرکت میکنیم یک رسانهی چندلایهای بسیار پویا هستیم که خود پیوسته حامل دیگر لایههای متنی است، از جمله لایهی پوشاک، لایهی متعلقات فردی مثل کیف دستی، عینک، انگشتر و امثال آن، لایهی ژست، حالات، بیان چهرهای، لایهی زبان، لایهی پیرازبان شامل لحن و غیره و همچنین گونههای اجتماعی و جغرافیایی زبان. رمزگانهای اجتماعی و گفتمانهای شکلگرفته در آنها ناظر بر کارکردهای دلالتی این لایهها هستند. پس شخص خود لایهی حامل لایههاست و تمام آنها یکدیگر را محدود و متأثر میکنند؛ پوشاک ما بر چگونگی حرف زدن ما، بر چگونگی آرایش و گریم ما، بر لحن و زبان ما، بر متعلقات شخصی ما تأثیر دارد و همهی آنها یک ناظر گفتمانی دارند.
مکان و تداوم شبکهی پیچیدهی لایهای سبک زندگی
اما شخص که لایهای است پیچیده و حامل لایههای فوق که در بالا آمد، بیتردید در مکان قرار دارد؛ یعنی شخص در خلأ نیست. وقتی فرد را بهعنوان یک فضای نشانگی با این توضیحات در نظر گرفتیم، مکان نیز که لایهی مجاور است و در همان حال دربرگیرندهی شخص است در اینجا صرفاً جایی یا محلی که شخص در آن قرار دارد، نیست، بلکه مکان نیز خود قلمرویی دلالتی است، از فضای صرف عبور کرده و وارد قلمرویی تمایزی و در نتیجه وارد قلمرو گفتمان و فرهنگ شده است.
مکان از نظر ساختاری ممکن است درون یا بیرون باشد. شیوهی حضور ما در گونههای متفاوت مکان، تداوم شبکهی پیچیدهی لایهای سبک زندگی است. حال این درون ممکن است رسمی باشد مثل فضای درون اداره، نیمهرسمی باشد مثل درون سالن سینما و تئاتر و یا غیررسمی باشد مثل درون خانه، یا ممکن است بار مذهبی داشته باشد مثل درون مسجد، کلیسا، امامزاده و غیره. فضای بیرون نیز میتواند حالات متفاوتی داشته باشد؛ فضای بیرون در پیکنیک با فضای بیرون در خیابان الزامات دلالتی متفاوتی دارند. پس مکان نیز بهواسطهی رمزگانهای متفاوت و گفتمانهای ناشی از آنها دلالتگر میشوند و بهعنوان لایهی مجاور و دربرگیرندهی شخص در رابطهای دوسویه، شخص بر دلالتهای مکان و مکان بر چگونگی لایههای شخص از جمله پوشاک و ژست و غیره تأثیر میگذارند و آنها را مسدود و معین میکند.
پس میبینید که چطور این لایهها دائماً یا یکدیگر را حمایت، محدود و معین میکنند و یا در برخی موارد که به نظر میرسد ناهنجاری سبکی است با یکدیگر در تعارض قرار میگیرند؛ مثلاً وقتی گفته میشود طرف را ببینید که برخلاف انتظاراتی که از پوشاک و ژستش برمیآید از چراغ قرمز عبور میکند، این لایهها در تعارض سبکی با یکدیگر قرار میگیرند.
مشاهده کردیم که متن، گفتمان و اجتماع در رابطه با بازتابهای متنی سبک زندگی در واقع آن قلمرو گفتمانی است؛ ابررمزگانهایی ایدئولوژیکی و بعد رمزگان حالات و ژستها و رمزگان ارزشگذاری رفتار، آرایش، زبان، مکان، کالا و پوشاک. به طور مشخص اگر شما به لایهی زبان در فرد نگاه کنید، ویژگیهای پیرازبانی، بومی-اجتماعی، مشخصههای فردی، ویژگی بلاغی، گونهی جغرافیایی، ویژگی نحوی، معنایی، بازشناختی و غیره وجود دارد.
متن، لایههای متعدد و پیچیده و شبکهی درهمتنیدهی -در این مورد بهخصوص یعنی سبک زندگی- شبکهی گفتمانی -حوزهی عمل گفتمانی- است و سرانجام حوزهی عمل اجتماعی یعنی همهی این سهگانهی متن، گفتمان و جامعه در حوزهی عمل اجتماعی -زیرا چالشهای جامعه تغییر میکند- است. آن چیزی که امروز به نظر من میرسد چالشهای دینی و عقیدتی، طبقاتی، جنسیتی، شغلی، تحصیلی و چالشهای قومی و نژادی عرصهی عمل اجتماعی آن شبکهی متنی و گفتمانی هستند.
طرح مسئله، راهحل روششناختی
با یک طرح مسئله این بحث را به پایان میرسانم. وقتی میگوییم متن، به شکل جدی با یک چالش روبهرو هستیم. در فیلم سینمایی، سریال، شبکههای متفاوتی که به طرق متفاوت از طرق متنی سعی میکنند گونههای متفاوت از سبک زندگی را مبتنی بر گفتمانهای متفاوت به ما بقبولانند و به آن مشروعیت ببخشند؛ به طور مثال، در فروشگاهها میبینید که گفته میشود روتختیهای ماهوارهای، این خودش یک نوع از سبک زندگی است، در واقع کالا و محصول در ماهواره به نوعی تبلیغ شده است و حالا ما با انتخاب آن چیز، یک نوع سبک زندگی دیگری را انتخاب میکنیم.
اما نباید به سادگی از این مسئلهی جدی گذشت. افرادی که در این مکان نشستهایم با پوششهای متفاوتی که داریم -البته شبیه به یکدیگر هستیم چون کموبیش به یک فضای گفتمانی و عمل اجتماعی تعلق داریم- با کسی که در یک قاب تولیدی متنی قرار میگیرد و میشود سریال یا مجلهی زرد، آیا برای مطالعهی نشانهشناختی یک چیز هستند؟ آیا ما با یک متن تولیدشدهی قاببندیشده مواجه هستیم؟ مثلاً بگوییم من سبک زندگی را در فلان سریال مطالعه میکنم و یا بگوییم سبک زندگی را در بین اهالی شهرک فلان مطالعه میکنم، آنها هر دو با هم تفاوت دارند؛ یعنی یکی از آنها یک عملیات تألیفی با اتکا به نهادهایی که قدرت گفتمانی در اختیار او قرار داده است از نهادهای مالی و قوهی قهریه تولید متن میکند، البته متن مقاومتی، چالشی، متقابل هم با استفاده از نهادهای محدودتری نیز تولید میشود. در اینجا یک اتفاق نهادی به این معنا میافتد و متن از طریق لایههای دریافت متن، دیداری و شنیداری و غیره بستهبندیشده به ما تحویل داده میشود که در دومی گویا ما میل میکنیم به سمت شیوههای جامعهشناسی میدانی -یعنی ما باید برویم از نزدیک فلان شهرک را ببینیم و به همان شیوههای جامعهشناسی میدانی عکسبرداری کنیم- گفتوگو کنیم.
من در حال حاضر هیچ راهحلی برای این موضوع ندارم، اما معتقدم که این یک چالش در پیش روی نشانهشناس است. صرفاً نمیشود گفت متن را مطالعه میکنیم و ما باید این دو تفاوت را بهخصوص در عرصههایی مثل سبک زندگی نادیده بگیریم. یک زمانی شما میگویید من حالات، رفتار، پوشاک و ... یعنی در واقع سبک زندگی کارمندان را از ساعت 17 در مترو بررسی میکنم، این یک بُعد از مطالعه است، یک زمانی دیگر شما میخواهید سبک زندگی کارمندان در سینمای معاصر ایران را بررسی کنید. من میخواهم توجهی شما را به این دو تفاوت جلب کنم و بگویم احتمالاً نشانهشناسان باید راهحل روششناختی برای این موضوع پیدا کنند و آن را تبیین کنند.
من معتقدم در آن بستر اجتماعی، رفتارهای ما بروز نشانهای و متنی دارد، اما کیفیت این دو متن با یکدیگر تفاوت دارد؛ به همین دلیل هست که در متون اولیه و نهادبنیادِ رسانهایِ بستهبندیشده، شما حضور قدرت گفتمانی و محدودکنندگی آن قدرت را بسیار بیشتر احساس میکنید، اما در فضای میدان اجتماعی حضور تکثر و بازی متنی را بیشتر متوجه میشوید.
[1]. Stratificational Semiotics
[2]. Individualist
نظر شما