فرهنگ امروز/ اومبرتو اکو، ترجمه عاطفه اولیایی:
از مردم بپرسید آیا در یک حکومت دمکراتیک، افراد حق تأسیس مدارس خصوصی را دارند؟ یا والدین میتوانند آن سیستم تحصیلی را که فکر می کنند برای فرزندانشان مفیدتر است اختیار کنند؟ پاسخ البته مثبت خواهد بود، در غیر این صورت چگونه می توان ادعا کرد در یک نظام دمکراتیک زندگی می کنیم؟
پرسشی دیگر: آیا فردی که یک فِراری بسیار گران خریده است، می تواند در شاهراه با سرعت ۲۴۰ کیلومتر در ساعت رانندگی کند؟ با کمال تأسف برای کسی که چنین سرمایه گذاری کلانی کرده است و برای هیئت مدیره فراری، جواب منفی است. و اگر با تمام پس اندازم خانه ای کنار دریا بخرم، آیا می توانم در ساحل جلوی منزلم، مردم را از تفریح و گوش کردن به موسیقی به صدای بلند باز دارم؟ و یا مانع آن شوم که آشغال و قوطی های کوکایشان را جمع نکنند؟ پاسخ منفی است. آن ها چنین حقی را دارند زیرا که در نواری از ساحل که متعلق به عموم است تفریح می کنند (تنها کاری که از دستم بر می آید، تلفن به پلیس است).
واقعیت آن است که در یک نظام دمکراتیک، همگی حق برخورداری از آزادی هایمان را داریم به شرط آن که بر آزادی دیگران خدشه وارد نسازیم. به نظر من، با درصدی پایین، افراد حتی حق خودکشی نیز دارند. حال اگر خودکشی مسری شود، دولت باید به منظور حفظ سلامت جامعه، مداخله کند.
ربط این موضوع با مدارس خصوصی چیست؟ کشوری مانند آمریکا را در نظر بگیرید که شهروندان از هر حق ممکن حتی مسلح بودن برخوردارند (البته برخی آمریکاییان این حق را متضاد با حقوق برخی دیگر شهروندان می دانند). در آمریکا شهروندان از حق انتخاب مدارس دولتی و یا خصوصی برخور دارند. دوستان یهودیم که پایبند آیین های مذهبی خود نیستند، فرزندانشان را به مدارس کاتولیک می فرستند. شهریه این مدارس بالاست زیرا برنامه درسی شان از جولیوس سزار شروع می کند در حالی که مدارس دولتی حداکثر به جرج واشنگتن می پردازند. طبیعتا پس از اتمام مدرسه ای خوب، دانش آموز می تواند از هاروارد سر در بیاورد در حالی که دانش آموزان مدارس دولتی به آن دانشگاه پذیرفته نمی شوند. آموزش در مدارس دولتی می بایست در سطح دانشجویانی متوقف شود که به راحتی قادر به انگلیسی صحبت کردن نیستند.
در آمریکا ثروتمندان قادر به خرید تحصیلی خوب برای فرزندانشان و فرزندان خانواده های کم در آمد محکوم به سوادی نیم بنداند. بنا بر این دولت آمریکا امکانات مساوی برای شهروندانش فراهم نمی کند. دلیل قوی بودن برنامه های درسی دانشگاه ها (چه خصوصی و چه دولتی) لزوم رقابت پذیر بودنشان است. در سطح تحصیلات عالی و به خصوص پس از استقلال دانشگاه ها، این امر در ایتالیا نیز صادق است. تنها دخالت دولت، به رسمیت شناختن مدارک و انتخاب هیئتی در سطح ملی است که رؤسای دانشگاه ها را انتخاب می کند. فارغ التحصیلی از دانشگاهی مانند دانشگاه باکونی میلان[۱]، تضمین اشتغال است اما سرنوشت فارغ التحصیلان دانشگاهی خصوصی و ضعیف، از طریق بازار کار و یا امتحانات ارزیابی معین می شود.
لیکن نه رقابت و نه بازار اختیاری بر کودکستان ها، مدارس ابتدایی و میانه ندارند. یک دانش آموز، با بی خبری کامل از اوضاع، در مدرسه کم در آمد ها درس می خواند و دیگری از مدرسه ای عالی فارغ التحصیل می شود و ازطبقه حاکمه سر در می آورد. آیا این دموکرسی است؟
راهکرد: حق هر کس برای تحصیل در مدارس ابتدایی، و میانه محترم شمرده شود و دولت جیره ای یکسان برای همه صادر کند تا در مدرسه ی مورد نظرشان پذیرفته شوند. کاتولیک ها فرزندانشان را به مدرسه ی پدران روحانی[۲] و سکولار ها هم به مدارس دولتی بفرستند. در یک دموکراسی، والدین باید ازحق تصمیم گیری در باره تحصیلات فرزندانشان برخوردار باشند. اما مدارس خصوصی نباید شهریه ای اضافه بر جیره ی دولتی تقاضا کنند و بدین شکل سیستم گذشته را احیا کنند.
آیا مدارس خصوصی ناچار از پذیرش فرزندان خانواده های محروم اند؟ اگر مدارس خصوصی برنامه درسی خود را به سطح این دانش آموزان که با جیره دولتی نام نویسی می کنند، تقلیل دهند، چگونه قادر به حفظ معیار های پیشرفته آموزشی خود خواهند بود؟
حتی در یک نظام دموکراتیک، برخی مدارس خصوصی (همچون دبیرستان لئون ۱۳ در میلان، یا مدارس یسوعی ها که پیرو فسینو ـ رهبر جناح چپ حزب سوسیال دمکرات ـ بدون احساس فشار سیاسی توانست در آن تحصیل کند) سعی در حفظ معیار های بالای آموزشی داشته و برخی دیگر به مراکز مدرک سازی تبدیل می شوند. در گذشته، دولت این مدارس را تحت کنترل داشت: به یاد دارم که دانش آموزان مدارس خصوصی مجبور به گذرندان امتحانات دولتی بودند. برای اعمال چنین کنترلی، امتحانات باید سخت تر از امتحانات فارغ التحصیلی فعلی شوند و توسط کمیته ی امتحانی خارجی و نیز معلمین مدارس برگزار شوند. در غیر این صورت با نسلی جاهل روبرو خواهیم بود که از مدارس خصوصی بی ارزش فرزندان تنبل خانواده های ثروتمند و مدارس دولتی لات پرور فارغ التحصیل شده اند.
کوپن های دولتی باید پذیرش فرزندان مهاجرین ایتالیایی شده را در مدارس خصوصی و ویژه را تضمین کنند. و نیز به منظور تضمین تساوی حقوق همه شهروندان (از هر دین و باور) هر کس باید با کمک دولت، مجاز به احداث مدرسه ای خصوصی باشد. پدران روحانی، یسوعی ها، ونیز والدن سییزی ها [۳] و یا غیر مذهبیون باید مجاز به تأسیس دبیرستان هایی باشند با برنامه ای آموزشی بر پایه خردورزی که با تدریس کمی از قرآن، کمی از انجیل، کمی از متون بودایی، تمام ادیان را به بوته آزمایش می سپارد و نیز تاریخ ایتالیا را از دید غیر مذهبی تدریس می کنند. گروه Riformazione Communista باید قادر باشد مدارس فوئرباخ را با انتقاد از تعصبات مذهبی، یا ماسون ها بتوانند اصول اخلاقی خود را در مدارس هیرامی[۴] به دانشجویان بیاموزند. این مدارس با کمک های مالی دولت و طرفداران خود قادر به ادامه ی کار و سودزایی خواهند بود.
در حالی که مدارس استنز[۵] اجازه ی کار دارند چرا یک سیستم دمکرایتک باید عالیجناب موون[۶] و یا اسقف میلینگو[۷]را از احداث مدرسه منع کند؟ و چرا باید از تشکیل مدرسه راهنمایی مسلمانان و یا از تشکیل دبیرستان اکسالا[۸](که اصول آفریقایی ـ برزیلی پادآمیزی را تدریس می کنند) [۹] توسط پیروان فرقه های آمریکای جنوبی آن جلوگیری کرد؟ چه کسی می تواند به این امر اعتراض کند؟ آیا واتیکان خواستار برقراری حاکمیت مطلق دولت خواهد شد؟ و حتی اگر تصدیق دولت لازم گردد، چگونه می توان مدرسه ای را که در عین تدریس ساعات مقرر ایتالیایی، تاریخ و جغرافی، به تدریس شک و تردید در باره مذهب و نیز باور های اصول گرایانه ی مذهبی می پردازد، مانع از کار کرد؟
بدین شکل کشوری خواهیم داشت که شهروندانش با توجه به اقوام و ایدئولوژی های گوناگون، آموزشی متفاوت دیده اند. توقع جامعه ای با فرهنگ متکثر از شهروندان، درک تنوع، قبول و به رسمیت شناختن آن است و نه نفی آن.
برخی فکر می کنند که سایر کشور ها از حد اکثر آزادی آموزش برخوردارند. ولی مثلا فرانسه را در نظر بگیرید: برای احراز مقام یک بوروکرات خدمات مدنی[۱۰] باید به ENS[۱۱] در خیابان اوولم رفته باشید و اگر بخواهید به این مدرسه عالی بروید باید در مدارس دولتی معروفی همچون لویی لو گران، دکارت، و یا هانری چهارم[۱۲] تحصیل کرده باشید. دولت برنامه های أموزشی La Republique را در این مدارس ارائه می کند و منظور این برنامه ها (لااقل به طور نظری) آموزش و القای تفکر تساوی شهروندان (چه زاده ی نرماندی و چه الجزیره) در مقابل قانون است. شاید ایدئولوژی La Republique بسیار خشک و انعطاف ناپذیر باشد ولی راه حل آن نقطه مقابلش یعنی جدایی کاتولیک ها، پروتستان ها، مسلمین، بی خدایان و یسوعی ها از یکدیگر و گرد همایی شان در گروه های خاص خود، نیست.
در صورت عدم تغییر نمی توان از بی عدالتی جلوگیری کرد. ثروتمندان فرزندان خود را به مدرسه دلخواه خود خواهند فرستاد در حالی که کم در آمدها ناچار به رفتن به مدارس دولتی اند. ولی دمکراسی به معنای قبول سطحی پایین از بی عدالتی برای ممانعت از بی عدالتی های وخیم تر است.
مسایل بالا در پی خواست آزادی تحصیل دانش آموزان در مدرسه مورد نظر والدینشان مطرح می شوند. در صورت عدم رویارویی با این مسایل، امکان وخامت اوضاع و درگیری بین کاتولیک های اصول گرا و ضد روحانیون بسیار بالاست که البته شکل خوبی نخواهد داشت.
یادداشت ها :
[۱] Milan Bacconi University
[۲]Scolopian ( ?) Fathers
[۳] Waldensians نام فرقهای از کاتولیک های شمال ایتالیا و جنوب فرانسه که در سال ۱۱۷۰ میلادی مرتد اعلام شدند. والدن سیز
[۴] Mason/ Hiram
[۵] http://en.wikipedia.org/wiki/Waldorf_education
[۶] http://en.wikipedia.org/wiki/Sun_Myung_Moon
[۷] http://en.wikipedia.org/wiki/Emmanuel_Milingo
[۸] http://en.wikipedia.org/wiki/Obatala
[۹] syncretism
[۱۰] Civil service mandarin
[۱۱] Ecole Normale Superieure / Ulm
[۱۲] Louis le Grand, Descartes, Henri IV
منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ
نظر شما